عصر ایران؛ جعفر محمدی - روز گذشته، یادداشتی
را درباره تباه کردن کودکی دانش آموزان در نظام آموزشی نوشتم تحت عنوان
"تجارت با کودکی؛ از مدارس تیزهوشان تا مؤسساتی که دکان باز کرده اند...".
در
آن نوشتار، از این که انواع رقابت های به اصطلاح علمی در قالب آزمون های
ورودی مدارس تیزهوشان و غیرانتفاعی ها و نیز کنکورهای آزمایشی بر دانش
آموزان در سنین کودکی تحمیل می شود انتقاد شده بود. همچنین، فلسفه وجودی
مدارس تیزهوشان نیز زیر سؤال رفته و پیشنهاد برچیدنشان داده شده بود.
هر چند، استقبال خوبی از این مطلب شد و بسیاری از کاربران، آن را راهگشا دانستند ولی نقدهایی نیز بر آن وارد شد.
از
جمله این که برخی نوشتند که فرزندشان را در این مدارس ثبت نام کرده و از
نحوه کار مدارس راضی اند. یا برخی از فارغ التحصیلان مدارس تیزهوشان از این
که سطح علمی مدارس شان بالا بوده ابراز خرسندی کرده اند. دوستی هم نوشته
بود که اکثر همکلاسی هایش در مدرسه تیزهوشان در دانشگاه های معتبر خارج
کشور پذیرفته شده اند. والدین یکی از دانش آموزان شاغل به تحصیل در این
مدارس هم گفته بودند که فرزندشان در این سن و سال پایین، بسیار علاقه مند
به آزمایش های علمی است و دلیلی ندارد او را در کنار دانش آموزان سایر
مدارس ثبت نام کنند.
البته تعدادی از دانش آموزان و فارغ التحصیلان این
مدارس هم با یادداشت انتقادی نوشته شده، همراهی کرده و نوشته بودند که
تجربه خوبی در این مدارس ندارند یا نداشته اند.
ضمن تشکر از همه
دوستانی که در این بحث شرکت کردند، برای باز شدن موضوع، نکاتی را جهت تأمل
مشترک متذکر می شوم و خوشحال خواهم شد که نظرات موافق و مخالف را دریافت و
در عصر ایران منتشر نمایم. این بحث ها می تواند مقدمه ای برای آغاز اصلاحات
در آموزش و پرورش باشد.
واقعیت این است که در بدو امر، حق با
منتقدان یادداشت من است. اگر نظام کنونی آموزش و پرورش را اصولی و صحیح
بدانیم، قطعاً در چنین ساختاری تحمیل انواع امتحانات پی در پی به دانش
آموزان و نیز راه اندازی مدارس تیزهوشان و برگزاری مداوم کنکورهای آزمایشی،
امری رواست ، چه آن که در سیستم کنونی، هدفگذاری صورت گرفته عبارت
است از انباشت ذهن کودکان و نوجوانان با محفوظات حداکثری جهت موفقیت در
کنکور ورودی دانشگاه ها.
بدیهی است که برای چنین "هدف حقیر"ی، باید
هم روح لطیف کودکان و نوجوانان را به شلاق انواع تکالیف و امتحانات و آزمون
های آزمایشی نواخت.
آنچه آموزش و پرورش باب کرده و در فرهنگ
عمومی هم رایج شده نیز همین است: "بچه ات را به مدرسه بفرست تا او را برای
دانشگاه آماده کند." بنابر این، اگر ثابت شود که فلان مدرسه، دانش آموزان
زیادی را به دانشگاه فرستاده، آن مدرسه حتماً موفق بوده است. مدرسه هم برای
این که به این موفقیت عرفی برسد، دانش آموزان را در معرض انواع آموزش های
مضاعف و آزمون های مکرر قرار می دهد. والدین هم راضی هستند و دانش آموزان نیز که فکر می کنند نظام آموزشی همین است، ناگزیر از تحمل هستند.
همه ما هم عملاً زیر سلطه روند معیوب رفته ایم چون حداکثر انتطاری که از نظام آموزشی داریم همین است.
اما
اگر تعریف دیگری از نظام آموزشی داشته باشیم و مأموریتی فراتر از قبولی در
کنکور برای آن قائل باشیم، نمی توانیم صرفاً دل به این خوش کنیم که فلان
مدرسه یا فلان آزمون، می تواند فرزندمان را به دانشگاه بفرستد.
در
یک نظام آموزشی سالم، کودک باید کودکی کند، بازی کند و بیش از آن که درگیر
فرمول های پیچیده ریاضی یا محفوظات غیرضرور شود، باید درس زندگی یاد بگیرد.
مثلاً نحوه رفتار با دیگران، روا داری، کنترل خشم، روش حل مسأله، توانایی "نه" گفتن،
برنامه ریزی و ... را یاد بگیرد و دهها ویژگی حیاتی مانند عزت نفس، تفکر انتقادی، تفکر سیستماتیک، خلاقیت و
مهارت های ارتباطی اش را تقویت کند.
انصاف باید داشت که وقتی تمام
همّ و غمّ سیستم آموزشی، معلومات و محفوظات است و والدین هم همین انتظار را
دارند، دیگر وقت، انرژی و انگیزه ای نمی ماند که نظام آموزشی ، "زندگی" را
در کودکان و نوجوانان نهادینه کند.
وقتی می گوییم مدارس تیزهوشان
باید تعطیل شود، این اتفاق باید بخشی از فرایند اصلاحات در آموزش و پرورش
باشد که طی آن، همه مدارس از جمله مدارش تیزهوشان باید به "مدارس زندگی محور"
تبدیل شوند.
کودک یا نوجوان قبل از این که بداند از ترکیب فلان دو
ماده شیمیایی، ماده ثالثی با فلان عنوان علمی حاصل می شود، باید برای زیستن
در این دنیای پرماجرا آماده شود.
او به جای آن که "تنها شانس خود
برای کودکی کردن "را صرف این معادلات کند، می تواند این معلومات را در سال های پایان دبیرستان یا در
دانشگاه، در زمان کمتری یاد بگیرد و یادگیری اش هم نفع داشته
باشد. دوران طلایی کودکی و نوجوانی که هرگز هم تکرار نمی شود، باید صرف
امور مهم تری شود.
می گویند فلان مدرسه غیر انتفاعی یا مدرسه
تیزهوشان، بیشترین ورودی را به دانشگاه می دهد ولی نمی گویند این مدارس،
دانش آموزانی که با استانداردهای فعلی، استعداد تحصیلی بیشتری دارند را جذب
می کنند و طبیعی است نتیجه تحصیلی بهتری هم حاصل می شود. اگر مدرسه ای، نه
با آزمون که به طور عمومی، پذیرشِ دانش آموز کند و با همین استاندارد
کنونی بتواند نتیجه بهتری کسب کند، هنر کرده است.
مخلص کلام این که
باید ارزش ها و پارادایم حاکم بر سیستم آموزش و پرورش کشور تغییر کند.
باید این ارزش قراردادی که فلان مدرسه سطح علمی بالایی دارد، جای خود را به این
ارزش واقعی بدهد که فلان مدرسه دانش آموزان را بهتر ، برای زندگی آماده می
کند. اگر همین تغییر پارادایم رخ دهد، آنگاه موجی از اصلاحات توسعه محور،
نظام آموزشی و به تبع آن کل جامعه را فراخواهد گرفت.
من کاملاً با کلیت این مقاله موافقم اما یک نکته ای رو در باره مدارس تیزهوشان میخواستم عرض کنم. نمیدانم شما خودتان آیا تجربه ای از این مدارس دارید یا چقدر درمورد نحوه عملکردشان (البته منظور تا قبل از نابود شدن سمپاده!) آگاه هستید، اما نکته ای که در مورد این مدارس (حداقل آن واحدی که من در آن درس خواندم) همین موضوعاتی است که مطرح کردید. من در یک دبستان معمولی، راهنمایی غیرانتفاعی و دبیرستان تیزهوشان درس خواندم و در هیچ کدام از آنها به اندازه دبیرستان دوران کودکی و نوجوانی خود را به این خوبی سپری نکرده ام وپس از ورود به دانشگاه فهمیدم که در واقع هیچ کسی مثل ما سپری نکرده!
ما در این دبیرستان با انواع اقسام روابط اجتماعی، چالش های زندگی و شور و شوق جوانی آشنا شدیم، آشنا که چه عرض کنم با پوست و گوشت تجربه اش کردیم! ما خودمان با همان سن و سال کم نمایشگاه برگزار میکردیم و از ساخت پروژه ها، جانمایی غرفه ها، طراحی پوسترها و پیدا کردن اسپانسر و دعوت از بقیه مدارس و تبلیغات و چیدن میزها و... پای خود بچه ها بود! نمیگم همه ولی خیلی ها به عینه اون مدرسه رو مثل خونه دوشت داشتن و حاضر بودن برای رسیدن به اهدافشون شب های زیادی رو در مدرسه سپری کنند تا هم پروژه شون رو جلو ببرن هم در کنار دوستانشون کانتر بازی کنند!!
شاید توضیح در چند خط سخت باشه اما میخواستم صرفن این رو به شما گوشزد کنم که دقیقن تو مدارس سمپاد (باز تاکید میکنم قبل از نابودیش) همان کاری میشد که شما در این مقاله " تحول در آموزش و پرورش" ازش نام بردید. حتی اگر نگاهی به فارغ التحضیلان این مدارس بندازید میبینید که از پروفسور های معتبرترین دانشگاه های جهان تا فوتبالیست و شطرنج باز و کارآفرین در میانشون دیده میشه! این دلیل اینه که بچه ها تو مدارس سمپاد برخلاف سایر مدارس فقط فرمول حفظ نمیکنند بلکه راه رسیدن به فرمول هارو یاد میگیرن تا بتونند فرمول اختصاصی خودشون رو برای زندگیشون تولید کنند. در آخر از شما نویسنده عزیز دعوت میکنم تا مقاله ای که قبلن در روزنامه شرق با عنوان "طلوع و غروب سمپاد" (اگر اشتباه نکرده باشم) چاپ شده است یا مقاله آقای امیرخانی درباره سمپاد رو حتمن مطالعه بفرمایید.
چند سال بعد متوجه شدم چنین مدارسی با نام فرزانگان در کشور تاسیس شده و خوشحال شدم که آموزش و پرورش در مسیر خوبی است .
وقتی خودم پدر شدم و فرزندم دوره ابتدایی را تمام کرد و در ازمون مدارس تیزهوشان شرکت کرد متوجه شدم که چقدر اشتباه می کردم ! آزمون مدارس تیزهوشان از مطالب درسی فرگرفته شده نبود و سوالهای هوش هم رکن اصلی انتخاب نبود !
بمرور ایام و با گذشت زمان متوجه شدم که پای سهمیه های مختلف نیز به این ازمون ورودی باز شده و همانجا فاتحه ی این سیستم آموزشی را خواندم چون سیستم سهمیه بر اساس انتخاب باهوش ترین کودکان نبود و نیست و فقط پول سیستم آموزشی را به نفع یک عده خاص که اکثرا با سهمیه و رانت وارد میشدند را به هدر میداد و از اهداف رشد علمی دور گرید و دیگر هم درست نخواهد شد چون تجربه ثابت کرده که خشت اول چون کج شد دیگر درست بشو نیست !
...در چند سال گذشته مبحثی به نام "هوشمند سازی مدارس" راه افتاده که بجز حیف و میل عیب بزرگ دیگری هم دارد که به علت کم سوادی و عدم توانایی استفاده معلمین و مدیران اکثر مدارس در نتیجه بچه های این مملکت با بی سوادی وحشتناکی در حال رشد هستند .
معلمین به دلایل مختلف فقط به فکر ادامه تحصیل بوده تا در نهایت سطح شغلی خود را بالا برده و در نهایت سطح درآمد بیشتری داشته باشند . بارها و بارها دیده شده معلم ها در کلاس و در ساعت درسی بچه ها را به حال خود رها کرده و مشغول درس خواندن هستند.
بزرگترین مشکل سازمان آموزش پرورش نبود یک سیستم نظارتی درست می باشد.
به عنوان مثال کسانی که در بازرسی آموزش و پرورش مشغول به کار هستند اکثرا معلمینی هستند که ترفیع درجه گرفته اند و این معلم ها به سنوات شغلی با یکدیگر در کلاس های ضمن خدمت هم دوره و هم کلاس بوده و دوستی قدیمی دارند. قاعدتا این افراد در هنگام بروز مشکل بجای برخورد سازمانی و قانونی به صورت دوستانه و رفاقتی برخورد می کنند و در نتیجه اتفاق خاصی برای فرد خاطی نمی افتد....
سالها خودم این دغدغه را در مورد فرزندانم داشتم.کودکی خودم در دهه چهل و پنجاه در شهر زیبای آبادان و در کوچه های دیوار کاهگلی وعطر درختان ناروند و چنار محله های اصفهان گذشت در یک دبیرستان متوسط این شهر تحصیل کردم ، خودم و اکثر همکلاسیهایم تحصیلات عالیه داشتیم بطوریکه آن بچه های ساده که با شلوارهای وصله دار ورزشی که گاهی همان وصله ها را هم نداشت و سر زانو هایشان از پس آن پیدا بود ، بدنبال یه توپ پلاستیکی و یا چرمی قدیمی توی زمین های خاکی محله بازی میکردند الان سالهاست مسئولین بهترین دانشگاه های کشور هستندو از مدیران موفق کشورند.
نه از مدرسه تیز هوشان خبری بود ونه از مدرسه غیر انتفاعی .تنها چند مدرسه پولی بود به اسم مدارس ملی!! که مال از ما بهتران بود.
تابستانهایمان با اینکه زیاد به پول نیاز نداشتیم به کار در صنوف مختلف می گذشت اگه کار نمی کردیم توی زیر زمینهای خونه های بزرگ قدیمی به منبتکاری و نجاری ده ها هنر دیگر می گذشت که ما حالا به اینها میگیم مهارتهای زندگی، کودکی کردن .
اما حالا بچه ها و جوانان را با کلاسهای مختلف وقت تابستونشون را پر میکنیم و دریغ از یه ذره از اون مهارتهای زندگی چه واسه پسر ها چه واسه دخترخانوم ها حالا اگه هم وقت اضافی داشته باند سرشون توی لبتاپ و گوشی است چیزی که مرا نگران آینده می کند.شاید جونها میگن این دلواپسی ها از جنس خاموش کردن کولر باباهاست ولی ...پسر من الان با رتبه تک رقمی ارشد دانشجوی بهترین دانشگاه کشور است ولی من باز نگران مهارت های زندگی اون هستم.!
شاید بندرت کلاسهای تقویتی در تابستونها میرفت من با رفتن بچه هایم به مدارس تیز هوشان مخالف بودم الان هم دخترم با اینکه قبول شده ولی با صحبت های من موافق است و ثبت نام نکرد و به یه مدرسه نمونه مردمی رفت.
با اینکه بارها باهاش صحبت کرده بودم ولی هنگام اعلام نتایج که خیلی هم طول میدهند و طول کشید استرس شدیدی داشت میگفت درسته که اگر قبول شدم نمی خواهم بروم ولی اگه قبول نشم جواب دوستام را چی بگم!!!
من با بستن این مدارس مخالفم ولی باید رویکرد مدیریتی در آموزش و پرورش راتغییر داد چه دلیلی دارد دانش آموزی که علاقه به هنر دارد با مسایل ریاضی پیچیده در مقاطع مختلف تحصیلی تحلیل رود و استعدادش هدر شود .
بسیاری از علوم مهندسی ریاضیات آنچنانی نمیخواهد در عوض باید دروس تخصصی تر را به آنان یاد داد یک مهندس نرم افزار ریاضیات مخصوص خود را باید بخواند و بسیاری از مطالب ریاضی دیگر باید از کتابهای ریاضی آنان حذف شود.
در این مورد بحث های مختلفی میتوان کرد ولی در مورد تغییر نظام آموزشی باید هر چه سریعتر اقدام کرد تا نتایج دلخواه را گرفت. باید انتخاب از درون مدارس بر اساس نظر مربیان باشد وتعدادی از بهترین ها را انتخاب ودر آزمونهای درسی و مهارتی غیر تستی سنجید . دانش آموزی ممکن است مهارت ریاضی خوبی داشته باشد و دیگری در علوم دیگر نخبه باشد باید انتخاب رشته ها را در مقطع اول دبیرستان آغاز کرد .
پيش فرض ها ،روش ها ، مباني نظري ودر يك كلام چارچوب كار وبه تعبير شما (پارادايم ) در نظام آموزشي كاملا متمركز ،چگونه تغيير مي كند ؟وقتي سيستمي، دستگاه توجيه كننده ساختار نظام سياسي است چگونه تغيير مي كند ؟ به تعبير جميز كلمن ،مشروعيت نظام سياسي از دل مدرسه توليد مي شود .اين را گفتم كه هيچ تغييري امكانپذير نيست و..........اگر چه نمي توانم خيلي حرف هاي ديگر را بزنم .
من که اکنون در آستانه 40 سالگی هستم و تا آنجایی که دوست داشتم تحصیل کرده ام، و همواره جزئی از برترینهای کلاسها بوده ام (نه به قصد تعریف از خود که به قصد آشنایی مختصر درباره کسی که این متن را می نگارد، گفتم) به طور کل که به مجموعه سالهای تحصیل 11 (یک سال را جهشی خواندم) ساله ی خود که می نگرم، هیچ تصویر زیبایی از آن دوران در خاطرم نقش نمی بندد. شاید به طور جزء لحظاتی از شادمانی در آن دوران در ذهن داشته باشم. اما تصویر عام موجود در ذهنم، تصویری خاکستری رو به تیرگی است.
اکنون که به کودکان و نوجوانان خویشان و نزدیکان می نگرم، وضع را بسیار ترسناکتر از گذشته خود می بینم. کودکانی که حتی در تعطیلات تابستان فرصت کافی برای کودکی خود ندارند و سراسر در کلاسهای تقویت پایه دروسی میگذرد که باید سال آینده آموزش ببینند و از دید من بخش عمده ای از آنها خود زائد هستند. (زائد چرا؟ چون در مقایسه با سرفصل درسهای کشورهای توسعه یافته، میبینیم که بسیاری از آموزشهای درسی ارائه شده به کودک ایرانی در نظام آموزشی آنها جایی ندارد. نتیجه را که نگاه می کنیم، میبینیم که جامعه ی آنها موفقتر از ما است( وارد شاخصهای این موفقیت نمی شوم چون جایگاهش اینجا نیست و سخن به درازا خواهد کشید)).
سالها این موضوع ذهن مرا مشغول خود کرده بود. و اکنون که خود پدرِ فرزندی از کودکان این سرزمین هستم، به یک دغدغه جدی من تبدیل شده است. فرزند من اکنون حدود 3 سال دارد و مدتی است که در جستجوی جایی که در دوران تحصیل درس زندگی به او دهد و شاد بودن را به وی هدیه دهد، هستم. تا کنون تلاشم بی نتیجه بوده است.
اگر تا مدتی دیگر نتوانم جایی نزدیک به آن استانداردی که در ذهن دارم بیابم، ناگزیر پس از این همه سال کار و زندگی در این آب و خاک که دوستش دارم، مهاجرت خواهم کرد.
8 سالی است که به کشور برگشته ایم و مشغول خدمت در دانشگاه هستیم. در حال حاضر فرزند دومی هم داریم که امسال به کلاس اول ابتدایی می رود. تجربه شخصی خودم از تحصیلاتم به اضافه دیگر تجاربم خصوصا در باره تفاوت سیستم تحصیلی ایران فعلی با فرانسه که شامل 5 سال تحصیل فرزندم در فرانسه و بعد در ایران می شود موید طبقه بندی سازی غالبا مصنوعی جامعه به تیزهوش، استعداد درخشان و بی استعداد و تنبل و غیره می باشد.
امری که تقریبا اکثر گلایه های بجای مقاله های این بحث عصر ایران را تایید می کند. این در شرایطی است که در کشور فرانسه محل سکونت قانونی شما محل مدرسه فرزند شما را مشخص می کند نه سطح تیزهوشی وی.
شرکت در دوره های جذاب مهارتی و تیمی به همراه بازدیدهای تفریحی و اردویی همواره در برنامه مدارس فرانسه هست.
ضمن اینکه حتی در بحث تغذیه های قبل از ظهر هم خود مدارس اقدام می کردند و به خاطر یکرنگ ماندن بچه ها ما نمی بایست خوراکی به بچه مان می دادیم.
این موضوع با هزینه والدین در باره نهار هم صادق بود و خود مدرسه تغذیه پیش بینی شده را تدارک و سرو می کرد که در آن رعایت غذای حلال و حرام بچه مسلمان ها نیز تا حد زیادی می گردید.
در نهایت پیشنهاد اسنجانب هم پیگیری این بحث به شکل حرفه ای است و اینکه از مصاحبه با کارشناسان تراز بالای شناخته شده به همراه کارشناسان و مسئولین وزارتی دعوت به مشارکت در بحث گردد تا بعد شکل پخته تر آن که شامل تمام زوایای مغفول مانده می باشد به مراجع تصمیم گیری ارجاع داده شود.
در حال حاضر نه فقط در آموزش و پرورش و دانشگاه ها بلکه در تقریبا بسیاری از دیگر وزارتخانه ها متاسفانه اصل بر قهرمان سازی است و توان و استعداد قشر کثیری که این القاب را ندارند نادانسته به خدمت گرفته نمی شود. تشکر
1- محاسن
- در مدارس خاص بعضی از کارهای خاص آموزشی انجام میشود که در مدارس دولتی بنا به دلایلی از انجام آن معذورند
-رقابت ناسالم در مدارس خاص بیشتر است .
معایب :
- نوعی کاسبی است برای آموزش و پرورش
- تعداد محدودی از مدارس خاص موفقند
- فقط معدل بالا گزینش میشوند
- زور تحصیل بر عهده والدین و جیب آنها می باشد
- تفکیک غنی وبدبخت بخاطرپول دادن
- ناامیدی و یاس برای مدارس دولتی
-تفاخر و فخر فروشی پولدارها
-دانش آموز دزدی در مدارس خاص
- دوپینگ کردن دروس در مدارس خاص
- جذب دبیران سرشناس و ضربه به مدارس دولتی
- نداشتن منطقه بندی برای جذب دانش آموز که مجبورند خانواده ها مبالغ هنگفت حق سرویس را بپردازند
- با توجه به اینکه تمام مدیر کل ها در استانها مخصوصا یزد سکان دار مدارس غیر دولتی هستند رانت هایی رد و بدل میشود که هیچ کس خبر ندارد ودرافتادن با آنها به معنی خود را بیچاره کردن است پس دوست عزیز . همه چی آرومه . من چقدر خوشبختم
-
به گفته انيشتين با انديشه اي كه خودش مشكل را بوجود اورده نميتوان به حل مشكل پرداخت. اينكه نظام اموزش و پرورش بايد تغيير كند امري درست است. طبق معمول ما ميدانيم چه چيزي غلط است اما نميدانيم چه چيزي درست و مطلوب است. مسايل و مشكلات جامعه ما متاسفانه چنان در هم تنيده شده كه بدون حل مشكلات اساسي تر قادر به حل مشكلات ديگر نخواهيم بود. انچه در زمينه مسايل اقتصادي شاهد هستيم متاسفانه متاسفانه متاسفانه روي اموزش و پرورش، مسايل بهداشتي و درماني و كلا حتي روي مسايل اخلاقي و اجتماعي ما تاثير منفي گذاشته و خود اين عوامل هم متاثر از اوضاع سياسي است بنابراين اگر مسيولين واقعا به آينده كشور علاقه مند هستند لازم است تا يك نگاه همه جانبه به موضوع شود در غير اين صورت اوضاع هيچوقت عوض نخواهد شد.
من که اکنون در آستانه 40 سالگی هستم و تا آنجایی که دوست داشتم تحصیل کرده ام، و همواره جزئی از برترینهای کلاسها بوده ام (نه به قصد تعریف از خود که به قصد آشنایی مختصر درباره کسی که این متن را می نگارد، گفتم) به طور کل که به مجموعه سالهای تحصیل 11 (یک سال را جهشی خواندم) ساله ی خود که می نگرم، هیچ تصویر زیبایی از آن دوران در خاطرم نقش نمی بندد. شاید به طور جزء لحظاتی از شادمانی در آن دوران در ذهن داشته باشم. اما تصویر عام موجود در ذهنم، تصویری خاکستری رو به تیرگی است.
اکنون که به کودکان و نوجوانان خویشان و نزدیکان می نگرم، وضع را بسیار ترسناکتر از گذشته خود می بینم. کودکانی که حتی در تعطیلات تابستان فرصت کافی برای کودکی خود ندارند و سراسر در کلاسهای تقویت پایه دروسی میگذرد که باید سال آینده آموزش ببینند و از دید من بخش عمده ای از آنها خود زائد هستند. (زائد چرا؟ چون در مقایسه با سرفصل درسهای کشورهای توسعه یافته، میبینیم که بسیاری از آموزشهای درسی ارائه شده به کودک ایرانی در نظام آموزشی آنها جایی ندارد. نتیجه را که نگاه می کنیم، میبینیم که جامعه ی آنها موفقتر از ما است( وارد شاخصهای این موفقیت نمی شوم چون جایگاهش اینجا نیست و سخن به درازا خواهد کشید)).
سالها این موضوع ذهن مرا مشغول خود کرده بود. و اکنون که خود پدرِ فرزندی از کودکان این سرزمین هستم، به یک دغدغه جدی من تبدیل شده است. فرزند من اکنون حدود 3 سال دارد و مدتی است که در جستجوی جایی که در دوران تحصیل درس زندگی به او دهد و شاد بودن را به وی هدیه دهد، هستم. تا کنون تلاشم بی نتیجه بوده است.
اگر تا مدتی دیگر نتوانم جایی نزدیک به آن استانداردی که در ذهن دارم بیابم، ناگزیر پس از این همه سال کار و زندگی در این آب و خاک که دوستش دارم، مهاجرت خواهم کرد.
بى ثباتى اقتصادى مزيد بر علت مى شود .
خیلی در خصوص مدارس تیزهوشان وسایر مدارس صحبت میشه ولی متاسفانه در سایر زمسنه ها هم بعضی مصالح بر منطق و عقل برتری سافته است به نظر من باید روش تدریس معلمین و امکانات اموزشی و رفاهی مدارس بالا بره و از قبل از ابتدایی اموزش اخلاق اجتماعی تا اخر زمان تحصیل به دانش اموز انجام بشه البته قبل از اون خود معلمها و مسولین مدارس باید اموزش مناسب ببینند.
من کاملاً با کلیت این مقاله موافقم اما یک نکته ای رو در باره مدارس تیزهوشان میخواستم عرض کنم. نمیدانم شما خودتان آیا تجربه ای از این مدارس دارید یا چقدر درمورد نحوه عملکردشان (البته منظور تا قبل از نابود شدن سمپاده!) آگاه هستید، اما نکته ای که در مورد این مدارس (حداقل آن واحدی که من در آن درس خواندم) همین موضوعاتی است که مطرح کردید. من در یک دبستان معمولی، راهنمایی غیرانتفاعی و دبیرستان تیزهوشان درس خواندم و در هیچ کدام از آنها به اندازه دبیرستان دوران کودکی و نوجوانی خود را به این خوبی سپری نکرده ام وپس از ورود به دانشگاه فهمیدم که در واقع هیچ کسی مثل ما سپری نکرده! ما در این دبیرستان با انواع اقسام روابط اجتماعی، چالش های زندگی و شور و شوق جوانی آشنا شدیم، آشنا که چه عرض کنم با پوست و گوشت تجربه اش کردیم! ما خودمان با همان سن و سال کم نمایشگاه برگزار میکردیم و از ساخت پروژه ها، جانمایی غرفه ها، طراحی پوسترها و پیدا کردن اسپانسر و دعوت از بقیه مدارس و تبلیغات و چیدن میزها و... پای خود بچه ها بود! نمیگم همه ولی خیلی ها به عینه اون مدرسه رو مثل خونه دوشت داشتن و حاضر بودن برای رسیدن به اهدافشون شب های زیادی رو در مدرسه سپری کنند تا هم پروژه شون رو جلو ببرن هم در کنار دوستانشون کانتر بازی کنند!!
شاید توضیح در چند خط سخت باشه اما میخواستم صرفن این رو به شما گوشزد کنم که دقیقن تو مدارس سمپاد (باز تاکید میکنم قبل از نابودیش) همان کاری میشد که شما در این مقاله " تحول در آموزش و پرورش" ازش نام بردید. حتی اگر نگاهی به فارغ التحضیلان این مدارس بندازید میبینید که از پروفسور های معتبرترین دانشگاه های جهان تا فوتبالیست و شطرنج باز و کارآفرین در میانشون دیده میشه! این دلیل اینه که بچه ها تو مدارس سمپاد برخلاف سایر مدارس فقط فرمول حفظ نمیکنند بلکه راه رسیدن به فرمول هارو یاد میگیرن تا بتونند فرمول اختصاصی خودشون رو برای زندگیشون تولید کنند. در آخر از شما نویسنده عزیز دعوت میکنم تا مقاله ای که قبلن در روزنامه شرق با عنوان "طلوع و غروب سمپاد" (اگر اشتباه نکرده باشم) چاپ شده است یا مقاله آقای امیرخانی درباره سمپاد رو حتمن مطالعه بفرمایید.
من کاملاً با کلیت این مقاله موافقم اما یک نکته ای رو در باره مدارس تیزهوشان میخواستم عرض کنم. نمیدانم شما خودتان آیا تجربه ای از این مدارس دارید یا چقدر درمورد نحوه عملکردشان (البته منظور تا قبل از نابود شدن سمپاده!) آگاه هستید، اما نکته ای که در مورد این مدارس (حداقل آن واحدی که من در آن درس خواندم) همین موضوعاتی است که مطرح کردید. من در یک دبستان معمولی، راهنمایی غیرانتفاعی و دبیرستان تیزهوشان درس خواندم و در هیچ کدام از آنها به اندازه دبیرستان دوران کودکی و نوجوانی خود را به این خوبی سپری نکرده ام وپس از ورود به دانشگاه فهمیدم که در واقع هیچ کسی مثل ما سپری نکرده! ما در این دبیرستان با انواع اقسام روابط اجتماعی، چالش های زندگی و شور و شوق جوانی آشنا شدیم، آشنا که چه عرض کنم با پوست و گوشت تجربه اش کردیم! ما خودمان با همان سن و سال کم نمایشگاه برگزار میکردیم و از ساخت پروژه ها، جانمایی غرفه ها، طراحی پوسترها و پیدا کردن اسپانسر و دعوت از بقیه مدارس و تبلیغات و چیدن میزها و... پای خود بچه ها بود! نمیگم همه ولی خیلی ها به عینه اون مدرسه رو مثل خونه دوشت داشتن و حاضر بودن برای رسیدن به اهدافشون شب های زیادی رو در مدرسه سپری کنند تا هم پروژه شون رو جلو ببرن هم در کنار دوستانشون کانتر بازی کنند!!
شاید توضیح در چند خط سخت باشه اما میخواستم صرفن این رو به شما گوشزد کنم که دقیقن تو مدارس سمپاد (باز تاکید میکنم قبل از نابودیش) همان کاری میشد که شما در این مقاله " تحول در آموزش و پرورش" ازش نام بردید. حتی اگر نگاهی به فارغ التحضیلان این مدارس بندازید میبینید که از پروفسور های معتبرترین دانشگاه های جهان تا فوتبالیست و شطرنج باز و کارآفرین در میانشون دیده میشه! این دلیل اینه که بچه ها تو مدارس سمپاد برخلاف سایر مدارس فقط فرمول حفظ نمیکنند بلکه راه رسیدن به فرمول هارو یاد میگیرن تا بتونند فرمول اختصاصی خودشون رو برای زندگیشون تولید کنند. در آخر از شما نویسنده عزیز دعوت میکنم تا مقاله ای که قبلن در روزنامه شرق با عنوان "طلوع و غروب سمپاد" (اگر اشتباه نکرده باشم) چاپ شده است یا مقاله آقای امیرخانی درباره سمپاد رو حتمن مطالعه بفرمایید.
این نظام از اولش با تعلیم و تربیت لج کرده ! هر چند در هیچ زمینه ای هیچ برنامه ای نبوده ! اما در این حوزه برنامه داشتند تا نابود کنند کشور را الحمد الله فقط در این زمینه توفیقات زیادی داشتند !
این نظام با فکر و اندبشه مخالفه چون نمی خواهد افرادی تربیت شوند که فکر کنند و حرف بزنند و عمل کنند !
اینها خواهان اوضاعی هستند که با یه ندا همه شعبون بی مخ شوند و .... !
اصولا سایتی که مخالفتهای علمی رو هم تحمل نمیکنه و فقط باید با هزار سلام و صلوات یک انتقاد کوچیک به نوشته هاتون وارد کرد که حذف نشه، ابدا نمیتونه برای مسائل کلانی مثل آموزش و پروش نسخه بپیچه.
امیدوارم این دوستمون این نظر رو لااقل مثل نظرات قبلیم سانسور نکنن
شايد در دنيا چند نفر استثنا باشد كه بدون تحصيلات آكادمي موفق بودند. اما اكثريت افراد با تحصيلات خوب موفق شدند تحصيل خوب در مدرسه و دانشگاه خوب محقق مي شود .
مدرسه تيزهوشان از جمله اين مدارس خوب است به اين دليل كه مطالب با سطح علمي بالا و با معلم هاي با سطح علمي بالاتر در كنار شاگرداني با سطح هوش و استعداد بيشتر يك محيط مناسب علمي را براي افراد با استعداد ايجاد مي كند تا پرورش يابند .
اما بخش رفتاري و مهارت هاي زندگي را تنها نبايد از مدرسه انتظار داشت نقشه اصلي را در اين مقوله را محيط دارد محيط از كوچكترين كه خانواده و بعد فاميل و محله و مدرسه و شهر و كشور تشكيل مي شود . بنابراين حل مشكل رفتاري و افزايش توانايي هاي اجتماعي در مدرسه كه بخش كوچكي از جامعه است به تنهايي قابل اجرا نيست .
اين فرضيه روانشناسي كه كودكان بايد كودكي كنند و دغدغه آزمون و نمره نداشته باشند باعث شده است كه اهميت تحصيل در مقطع ابتدايي از بين برود . من در اول ابتدايي شاگرد تنبل بودم و معلم پدرم را كه خدا رحمتش كند به مدرسه خواست و گفت پسر شما با اين وضعيت تحصيلي امسال مردود خواهد شد . بعد از آن پدرم به مدت چند ماه هر روز به درس هاي مدرسه و تكاليف رسيدگي مي كرد امتحان مي گرفت و ضمن آن از اهميت تحصيل و نقش آن در موفقيت برايم گفت .
از سال بعد تا مقطع ديپلم من شاگرد ممتاز بودم و بعد در دانشگاه تهران تحصيل كردم و اكنون شغل مناسب دارم . اين را گفتم كه مثالي باشد از نقش خانواده در كنار مدرسه .
عصرايران عزيز من خودم دانش اموز هستم وبسيار ممنونم كه اين بحث را مطرح كرديد متاسفانه بنده در مسابقات فرهنگى اين سازمان شركت كرده بودم و با وعده وعيد هايى كه داده بودند اگر در ناحيه اول بشوى اين استقبال مى شود اين گونه مى شود جايزه مخصوص و.....بعد من منتخب كشورى شدم من ودوستان را با مينى بوس ازشمال غربى به شمال شرقى كشور بردند ايا اين وزارت به پرورش اعتقاد دارد از لحاظ اموزش معلم مى ايد و روى تخته شماره اش را مى نويسد مى گويد كسى درس مى خواهد ياد بگيرد به كلاس خصوصى بيايد چرا١٢ساعت از هر روزمن در كلاس بگذرد چرا ؟؟؟؟من چه گناهى كردم كه ازاين مدارس قبول نشدم
حقیقتاً داشتن مدارس تیزهوشان و وجود آموزشهای خاص در آن ها فی نفسه امر پسندیده ای است، اما در سطح ابتدایی نیازی به آن ها نیست و همانطور که گفته شده، در این مقطع مهارت های اجتماعی باید با کودکان تمرین شود. یکی از ویژگی های سیتم آموزشی در غرب، وجود کالج های شبانه روزی است که نوجوانان به آنها فرستاده می شوند و در این کالج ها، به غیر از سطح تحصیلی عالی، افراد را به شیوه خاصی تربیت (دیسیپلین) می کنند. در این شیوه تربیتی، نظم و ترتیب و قانون پذیری حرف اول را میزند و افراد آموزش دیده در این کالج ها معمولا کارآفرینان و بزرگان آینده کشور ها هستند. در ایران در یک دبیرستان تیزهوشان، نوجوانان را درسخوان و لوس بار می آوریم و نتیجه آنکه در ادامه زندگی و دوران دانشگاه، عدم داشتن مهارت های زندگی، مهارت های لازم برای راهبری یک گروه و مجموعه، و کارآفرینی در میان فارغ التحصیلان نخبه بیداد میکند و ناچاراً با ادامه تحصیل راهی اروپا می شوند و دیگران از آنها سود میبرند. البته من حتی در وجود کادر آموزشی که دارای این دسته مهارت ها و قادر به آموزش آنها باشد نیز تردید دارم چون چند نسل است که چنین آموزش هایی در کشور وجود نداشته است.
نمی شد از یک کلمه فارسی متداول استفاده کنید؟
اما نسبت به موضوعی که اشاره کردین من با نظر شما کاملا موافقم چرا که واقعا رویه مدارس ما باید طوری تغییر کند که راه و روش بهتر زیستن و آشنایی با مهارتهای زندگی را به دانش آموزان یاد دهند .کما اینکه اینجانب به کرات ديدم خیلی از همکلاسیهای سابق را که از لحاظ بنیه علمی در رتبه علمی خوبی بوده و حتی از پل کنکور در همان سال اول گذشته ولی متاسفانه هنوز کیفیت آداب معاشرت با دیگران و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات زندگی را فرا نگرفته است و در اکثر موارد گوشه نشینی را بر فعالیت در جامعه ترجیح داداه اند مثلااگر مراسمی پیش بیاید و از ایشان بخواهم با من بیاد در همان قدم اول از رفتن سرباز میزندو تنها دلیلی که می آورد این است که من اگه بخوام برم نمیدونم که چه حرفی باید بزنم.حال این یکی از دانش آموزان ممتاز یکی از مدارس نمونه دولتی بود.بنابراین واقعا صرف اینکه تمام هم و غم مدارس قبولی دانش آموزان در کنکور بشود نظام آموزشی درست و ناکارآمدی خواهد شد.
کدوم فرمول کودکی الان به یاد ما مونده
ولی درس های خیلی کمی که تو مدرسه یاد گرفتیم باهاون هست
ولی خیلی کم
در ضمن غرور بی جای دانش آموزان تیزهوشان هم مساله جدی است
من خودم جند نفر از دوستانم به محض ورود به این مدارس خراب شدند فقط به خاطر غرور کودکی
خدمت شما عرض شود صحبت کلان هستش. فقط مربوط به فرزند شما و چند تا بچه ی دیگه که خیلی با استعداد هستند نیست. یه نظام آموزش پرورش بیمار تعدادزیادی از دانش آموزان رو بیمار میکنه. این نظام باعث افسرده شدن، ناامید شدن و سرخوردگیی و... خیلی چیزهای دیگه در دانش آموزان میشه. شما اون وقت میخواین تو این جامعه زندگی کنین و برخورد میکنین به کلی آدم مریض. اون وقت اگه پول داشته باشین یا شرایطش فراهم بشه از مملکت میرین. کسایی که بمونن به ناچار مجبور میشن تو جامعه بیمار زندگی کنن و خودشون هم بیمار بشن. تغییر اساسی در نظام آموزشی خیلی احساس میشه. فرزند شما جزء خوبا بوده اما در نظر بگیرید چندتا دانش آموز به خاطر عدم ورورد به این سیستم دچار مشکلات روحی شدن. باسپاس
آیا همه دانش آموزان باید محقق و دانشمند بشن؟ آیا قراره ما فقط زندگیمون رو تو علم (اونهم از با قشری ترین تعریف و تفسیر از علم) خلاصه کنیم؟
پس هنر، ورزش، تفکر، اخلاق و انسانیت جاش کجاست؟
من تیزهوشان نبودم ولی هم در فامیل و هم درمیان دوستان و آشنایان بسیار بودند تو این مدارس، با تاسف باید بگم در کنار مسائل علمی تنها چیزی که این بچه ها یاد میگیرن تبختر و فخر فروشی به همسالانشونه و این یعنی سقوط اخلاق! حالا از تو این مدارس صدتا انشتین هم دربیاد گرهی از مسائل اساسی جامعه ما باز نمیکنه تهش میشه همین برخی از پزشکان بی اخلاق و از دماغ فیل افتاده خودمون که خودشون رو تافته جدا بافته از مردمشون میدونن یا مهندسایی که با دور زدن ضوابط و مقررات ساختمانی و شهری ساخت و ساز میکنن و... که حاصلش جامعه رو به اضمحلال ایرانه... حالا شما بگو که این مدارس هزاران محقق داده بیرون که از قضا داخل کشورهم جایی براشون نداریم! این یعنی بهترین سرمایه گذاری و تامین نیروی انسانی برای کشورهای صنعتی!!!
جناب اقای محمدی بیشتر حرفهایتان پسندیده است ولی نمی توانم همه را تایید کنم و منصفانه باید بگویم درد دل خیلی از افراد جامعه را مطرح کردید ولی اصلا کلمه پارادایم را دوست ندارم. "تجارت با کودکی" و "دکان موسسات" برایم کلماتی جالب هستند که بطور خلاصه درد مشترک را بیان می کنند. ولی بستن تیز هوشان را نتیجه نا مرتبطی با اینها می دانم. وظیفه سیستم اموزشی پیش از دانشگاه تربیت افراد متخصص نیست بلکه تربیت افرادی است که در مراودات اجتماعی مشترک به بهترین نحو عمل کنند تا جامعه ای داشته باشیم که در ان استعداد های متفاوت همه بتوانند شکوفا شوند. احترام متقابل، کنترل احساسات، تحمل نظرات متفاوت، راستگویی ، کمک به همنوع ، پرهیز از خشونت، مطالعه، ورزش و ..و .. ارزشهای بی بدیلی هستند که همه باید در یک جامعه منطقی در باره انها اموزش های خوب و عالی ببینند و اینها جایشان در همان سالهای مهد کودک تا دبیرستان می باشد. لازم نیست همه 12 سال به یاد گیری موضوعات پیچیده ریاضی، فیزیک ، شیمی در کلاسهای فوق العاده و پیشرفته و ... بپردازند و هیچ وقت و فرصتی برای عمل گرایی در محدوه اموزشهای کلاسیک مدرسه برایشان باقی نماند که این کار اموزش های مدارس را هم تا حدودی خنثی می کند. امیداورم تعداد بیشتری از اهل رسانه شجاعت مطرح کردن دردهای اجتماعی واقعی را داشته باشند که به نظر من می تواند بسیار در ایجاد تغییرات موثر باشند. نکته دیگر انکه نباید انتظار داشت اصول پایه ای هر کاری از جمله اموزش و پرورش در معرض تغییرات کوتاه مدت باشد به نظر میرسد درک مشترک از مشکل را باید به "متخصصان واقعی" موضوع ارجاع دهیم و حل مشکل را به انها سپرده و به راه حل شان اعتماد کنیم. راه حلی که اصولی و دراز مدت باشد و این را باید بدانیم که اگر از وضعیتی نا راضی هسنیم تغییر ان همه ما را ممکن است در ابتدا به چالش و تحمل بیشتر وا دارد و بعد برایمان میوه دهد
درکشور میگویند استخدام با پارتی بازی است و مدارک تقلبی و خیلی ها بی سواد اما با مدرک از اخلاق و قانون برای مردم خبری نیست به فرزندانشان درخانه مطلبی میگویند درمدرسه عکس آن در رسانه ها برعکس هردو خلاصه یک موضوع 360درجه به درگوش وذهن فرزندانشان میگردد واقعا چه مردم و چه آینده فلاکت باری درپیش رو دارند؟...
اصلا میدانید ما در آموزش و پرورش، چند نوع مدرسه داریم؟!!!
چند تایش را من برای شما میشمارم.
1- تیزهوشان 2- نمونه دولتی 3- دولتی عادی 4- مدارس شاهد 5- مدارس امام حسین متعلق به سپاه 6- مدارس هیت امنایی که خود گردان هستند و دولتیند!!!
7- مدارس استثنایی که خود انواع مختلف دارند 8- از راه دور 9- مدارس غیردولتی (غیرانتفاعی سابق) 10- مدارس شبانه 11- مدارس نظری 12- هنرستانها که انواع مختلف دارند و ده ها رشته ی مختلف را پوشش میدهند. 13- مدارس قرآنی، 14- مدارس معارف اسلامی 15- مدارسی که اسم و مدرک دارند، اما جای مشخص ندارند جاهایی که به نام مدرسه ساخته شده اند، و سردر آنها به نام مدرسه است، اما مدرسه نیستند. انبارند، اداره اند، مرکز اسقاطند، مغازه اند، متروکه اند و ...
اینها را باید شناخت.
گذشته از همه ی اینها، باید دانست چند درصد از نخبگان مدارس تیزهوشان و نمونه، جذب بازار کار کشور میشوند و چند درصد مهاجرت میکنند و برنمی گردند!
باید دانست که چگونه مدارس عادی که اکثریت دانش آموزان را شامل میشوند، به بدترین شکل ممکن به حال خود رها شده اند. مدارس روستایی که گاها بالاجبار مختلط هستند، حتی سرویس بهداشتی ندارند!!!
اصلا چند درصد از مدارس عادی ما سرویس بهداشتی واقعا بهداشتی دارند؟
این حرفهای شما بیشتر از اینکه علم محور و درسدد یافتن راه حل معضل باشد، فلسفی و روی هواست. در واقع حرف مفت است. نه به این معنا که بخواهم توهین کنم، نه، مقاله ی شما نه سودی دارد و نه ضرری، بابت حرفی که میزنید هیچ هزینه ای متقبل نمی شوید. پس حرف مفت است و بالطبع ارزشی برای آن مترتب نخواهد بود.