صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۴۵۲۸۴۸
تعداد نظرات: ۴۶ نظر
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۷ - ۰۳ اسفند ۱۳۹۴ - 22 February 2016

«سگ کشی» یک فیلم نیست!

وقتی فیلم شکنجه سگ بی‌نوا را دیدم انگار یکی از همان مردان مرا گرفته بود و می‌کوبید به بدنه ماشین‌اش و بقیه از ته دل می‌خندیدند.
عصر ایران؛ احسان محمدی-  قدم کوتاه بود. آنقدر که به زور توله ها را می دیدم که داخل گونی جای سیب زمینی وول می خوردند. دستم را گرفته بودم به فرغونی که تیمور می راند. جنگ بود.

روزگاری که آرد برای نان پختن مادرها در تنورهای گلی پیدا نمی شد. ما مردمانی بودیم زخم خورده از جنگ، کز کرده گوشه روستایی که لب به لب مرز بود. سگ ها بی توجه به اخطارها زاد و ولد می کردند. چیزی که برای خوردن گیر نمی آوردند به آدم ها حمله می کردند.

نسخه ای نانوشته اما انگار لازم الاجرا وجود داشت؛ بزرگترها توله ها را می بُردند می انداختند توی شکاف دره ها. جوری که سگِ مادر نتواند آنها را بیرون بیاورد. قانونی چنگیزی برای روزگار امروزی.
 
شاید شش سالم بود شاید بیشتر. توله ها انگار می دانستند که این فرغون، کالسکه مرگ است. خیلی دورتر از خانه تیمور آنها را با همان گونی در بسته انداخت توی یک شکاف سیاه و تاریک. زوزه می کشیدند. هنوز و بعد از بیست و چند سال هر وقت یادم می آید تنم می لرزد. انگار دستم بوی گاری می دهد. بوی گونی سیب زمینی...

هیچ وقت مثل همسال هایم قورباغه ها را نمی گرفتم تا با سوزن به آنها آب تزریق کنم و روی آب باد کنند. گنجشک ها را با تیرکمان نمی زدم.

دنبال زنبورها با تخته های جعبه گوجه فرنگی نمی افتادم. چشم مارمولک ها را با ذره بین نمی سوازندم.

نمی دانستم قرار است یک روز محیط زیست بخوانم. اصلاً قرار نبود از آن جنگ زنده بمانیم. هر شب فکر می کردیم ممکن است آخرین باری باشد که زنده ایم. یک موشک سرگردان. یک پاتک بی موقع. یک گوش بُر سمج بیاید و نفس مان را ببرد و خلاص!
 
سگ ها را از دور دوست دارم. اهل حیوان خانگی نگه داشتن نیستم. دلم می لرزد وقتی می بینم آدم ها چطور افتاده اند به جان جوجه تیغی و روباه و کل و بز و پلنگ و سگ.

به خاطر اعتراض به یک پلنگ کَُشی احضار هم شده ام. 

 وقتی فیلم شگنجه سگ بی نوا را دیدم انگار یکی از همان مردان مرا گرفته بود و می کوبید با بدنه ماشین اش و بقیه از ته دل می خندیدند.

 هر بار استخوان های تنم درد می گرفت. بدون خو کردن به آن ضربه ها و درد استخوان ها توی رگ های سرم راهش را باز کرد. از مویرگ به رگ. از رگ به شاهرگ. رسید به گلویم.

رگ ها را پاره می کرد. رسید به قلبم و مثل هندوانه ای که زمین خورده باشد متلاشی اش کرد و صدای زوزه توله ها توی گونی جای سیب زمینی در رگ هایم دوید. دوباره فکر کردم وقتی آن غیور نمایان بُزدل توانستند به صورت دختران زیباروی اصفهانی  اسید بپاشند و شب آرام دختر خودشان را بغل کنند و خواب شان ببرد، سگ کُشی که چیزی نیست!

این اتفاق فروردین امسال هم افتاد. وقتی فیلمی منتشر شد که  در شیراز چند نفر به سگ ها سوزنی تزریق می کردند که ضجه های آن تن آدم را می لرزاند تجمع بزرگی جلوی سازمان محیط زیست شکل گرفت.

 به عنوان یک فعال محیط زیست خوشحال بودم از این حساسیت اما ذهنم وحشی است. بی قرار. آرامش نمی گیرد. باید ژست بگیرم که چقدر فرهیخته شده ایم.

اما دل من سواد ندارد. می رود می نشیند پیش دختر عساکره دستفروشی که خودش را آتش زد و موهایش را شانه می کند. سرم سرک می کشد به چشم های خیس رعنا دختری که چند روز پیش مادرش از درد اسید جان داد و خودش وحشت دارد نگاه کند توی آینه.

دستم می رود پی یافتن خبرهایی در مورد آخر و عاقبت دختران شین آباد که وزیر وقت آموزش و پرورش گفت حتماً این هم تقصیر من است!
 
بعد از خودم می پرسم جایی تجمع آرام و غیرسیاسی کردیم در مورد زنان و دخترانی که در خمینی شهر دسته جمعی به آنها تجاوز کردند؟ شقیقه مان ترکید از مردی که سر سفره می نشیند و بچه هایش خبر ندارند یک کلیه کم دارد تا آنها یک لقمه بیشتر داشته باشند؟...

حالا دوباره موجی از اعتراض به این حیوان آزاری شکل گرفته است. عده ای قرار گذاشتند بروند جلوی سازمان محیط زیست.

اعتراض هایی که برخی به آن دامن می زنند که اصولاً آرزو می کنند «سگ» آفریده نمی شد. کسانی که حتی در این ماجرای تلخ باز نان سیاست را به تنور می زنند. میان خوشحالی و غم دست و پا می زنم. نه این را باور می کنم و آن را.

 برای خودم هزار دلیل ردیف می کنم که چقدر خوب است سگ ها این همه حامی دارند. چقدر خوب است که از سگ نوشتن، خطرش کم تر از آدم نوشتن است.

    دوستان محیط زیستی ام! پوزش اگر دل چرکین شدید. تمام اخبار حول و حوش سگ کُشی شیراز و تجمع آخر فروردین امسال و دستگیری این موجود ترسناک که سگ بی نوا را از گوش گرفته و به دیواره آهنی ماشین اش می کوبد را دنبال می کنم. مثل همه شما نگرانیم و پیگیر و خواستار اجرای عدالت. این نوشته در رد تجمع و اعتراض به حیوان آزاری نیست. دعوت به شورش هم نیست. در نکوهش ترس است. در نکوهش سکوت بی موقع.
 

وقتی که دست فرو افتاده زیر مشت و لگد زورگیر را نمی گیریم و روی مان را آن طرف می‌کنیم که «ای بابا آدم باید کلاه خودش رو بچسبه» ... وقتی که... آن وقت باد می آید و ما را با کلاه مان می برد. آن وقت سگ کُشی فقط اسم یک فیلم نیست.

 امان از دل های ترس خورده. "مردای مست کوچه / تو جیباشون کلوچه/ تلو تلو میرفتن از پیچ و تاب کوچه/ آی آدمای مُرده/ ترس دلاتونو برده/ پس چرا ساکت هستین/ سگ دلاتونو خورده؟ ..." سگ دلامونو خورده! ... سگ دلامونو خورده! ...

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۴۶
در انتظار بررسی: ۱۲۸
غیر قابل انتشار: ۰
رضا
۱۷:۵۷ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
سعدی علیه الرحمه :گاوان و خران باربردار به از
ادمیان مردم ازار.! به نظر من اون کسی که این
کار را کرد از حیوان پست تر بود.!!
شاهین رحیمی
۱۷:۰۱ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
به خدا قسم از انسان بودن خودم شرمنده شدم
بهروز
۱۶:۲۴ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
"سگ دلامونوخورده" شايد داريم انتقام بي دلي رو از سگه ميگيريم .........
ناشناس
۱۶:۱۰ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
درود بر این وجدانهای بیدار و آگاه! دوستان درود به شرفتون!
ali
۱۵:۳۵ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
بسیار زیبا بود . تشکر. من هر بار میبینم یکی داره این فیلمو میبینه داغون میشم
ناشناس
۱۵:۲۲ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
کدوم یکی حیوان بود و کدوم یکی انسان
خبازي مقدم
۱۵:۱۸ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
شرم باد برمني كه نام انسان روي خودم گذاشتم اشرف مخلوقات هستم
ناشناس
۱۵:۰۵ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
حقیقتا از واژه انسان شرم دارم.
حمید رضا
۱۵:۰۳ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
سگ باید سگ باشه. اونم وقتی شکاریه. آخه این چه جور سگ شکاری ه که این جوری داره کتک می خوره.
ناشناس
۱۵:۰۳ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
صدرحمت به حيوونها ..............
ناشناس
۱۵:۰۲ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
عالی؛
جمشيد
۱۴:۵۸ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
عالي و زيبا!
محمد م
۱۴:۵۶ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
بعد از ديدن اين فيلم چنان انزجاري بمن دست داد كه منتظر بودم يكجايي براي اين ضارب كثيف و بي خبر از خدا ، لعنت نامه اي بنويسم.
از صميم قلب آرزو ميكنم كه اين مرد كثيف رو ، قبل از مرگش، يكي به اين طرف و اون طرف بكوبه كه ياد بگيره بجاي اينكه با ديدن خلقت به اين زيبايي بنام سگ، اونو همونطور كه بچه هاشو ميزنه نزنه....خدا لعنتش كنه الهي
فرید
۱۴:۵۳ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
بسیار زیبا
فرهاد
۱۴:۴۵ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
لعنت خدا بر کسی که این کار و کرد و کسانی که خنده کنان تماشاگر این صحنه بودند
ساناز
۱۴:۴۲ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
من این فیلم را ندیدم یعنی نمیتونم ببینم.حالام از خوندن این متن گریه ام گرفت دلم میخواد با این اقا هم همون کاری رو بکنن که با سگ بیچاره کرده.
ناشناس
۱۴:۳۳ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
این جانوران باید به اشد مجازات محکوم شوند، باید تنبیه شوند
ناشناس
۱۴:۲۴ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
آفرين بر قلم احسان محمدي
ناصر کریمی
۱۴:۲۰ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
بسیار عالی بود . احسنت . تف بر شرف اینجور آدمای بی وجدان و وحشی که به حیوانات هم رحم نمی کنند .
ناشناس
۱۴:۰۵ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
درود به شرافت شما .
هرچند كه براي برخي شرف در اين دوران صفتي نه بي ارزش كه ضد ارزش شده . مستدام باشيد.
ناشناس
۱۴:۰۵ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
عالی بود جناب محمدی
ناشناس
۱۴:۰۵ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
عالی بود جناب محمدی
ناشناس
۱۴:۰۲ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
من هم به عنوان یک زن در جامعه همیشه از خودم می پرسیدم که این غیرت مردانه کجاست وقتی خبرها ی تجاوز و توهین به زنان رو میشنویم پس این آدم های با غیرت کجان.
نگار
۱۳:۵۸ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
اشکام ریخت ...
حامد
۱۳:۵۵ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
من که نفهمیدم فاز نویسنده چی بوده؟؟؟
اعتراض به یه چیز دلیل به عدم ناراحتی با نگرانی به چیز دیگه نیست... بذارین هر کسی دغدغه های خودش رو دنبال کنه.
ناشناس
۱۳:۵۵ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
احسنت. متن خيلي خوبي بود.
ناشناس
۱۳:۵۰ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
درود بر شما
ناشناس
۱۳:۴۹ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
تحسین برانگیز و در عین حال تاسف آور بود. برادر یادداشتت مو را بر تن آدم راست می کند.
ناشناس
۱۳:۴۳ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
تا وقتی احترام به حقوق حیوانات نباشه احترام به حقوق انسانها میسر نخواهد شد
ali raza
۱۳:۳۷ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
نيازمند قوانين سخت گيرانه هستيم
ناشناس
۱۳:۳۷ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
احسنت
بیشتر از این نمینویسم چون چاپ نمیکنید
gorganmoshaver
۱۳:۳۶ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
دلنوشته زیبایی بود به دلم نشست
امیر حسن
۱۳:۳۶ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
واقعا خون هر انسانی به جوش میاد با دیدن این تصاویر
دست به قلم بسیار عالی بود
ناشناس
۱۳:۳۱ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
صحنه هاي اعمال اين فرد وحشتناك بود. ضجه هاي اون سگ وحشتناك بود. دلم درد گرفت كه سگ بينوا اسم حيوان به روش داره و اين حيوان انسان نماست كه آفريده خدا رو اونطور ديوانه وار و حشيانه شكنجه ميكنه.
چه ضجه از ته دلي .. صفلك :(
ناشناس
۱۳:۲۸ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
آزار حیوان کار بسیار زشتی استدللی آقا احسان محمدی ایکاش برای اطفال سوری و عراقی و... هم اینقدر دل میسوزندی که مثل اون سگها آرزو میکردی بجای آن اطفال باشی. واقعا ما را چه می شود؟ سگها کسی کار خیلی زشت ولی آنقدر برای شما درد آورده که میگی انگار من رو کشتند ایکاش برای مظلومان عالم هم اینطور دل میسوزوندی به این میگن افول و انحطاط بشر.
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۷:۵۶ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
برای افکار شما چطور !!!
ناشناس
۱۳:۲۸ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
با تشکر از نویسنده
علیرضا
۱۳:۲۴ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
واقعا انسان نماهایی هستند که سگها و سایر حیوانات صد شرف به ایشان دارند.
شریف
۱۳:۱۷ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
سوار مترو شدم، یک روز مثل روز های دیگر که مترو مملو بود از آدم هایی با چهره هایی تکیده و خشمگین، انگار آماده حمله به یکدیگر هستیم! به ایستگاه رسیدیم، درب مترو باز شد، در آن ازدحام جمعیت، آقایی که قدش نصف قد من بود، وارد شد، جایی برای تکان خوردن من یا سایرین نبود که کمی بیشتر برایش جا باز کنیم، تنه محکمی به من زد تا جایش باز شود، گفتم آقا! یواشتر، کتفم را شکستی! پاسخ داد: خفه شو .........! ما به همدیگر، به همنوعمان، به هموطنمان، به همشهریمان، رحم نمی کنیم! انگار همه با هم دشمنی چند صد ساله داریم! دیگر معلوم است امثال او با امثال آن زبان بسته چه می کنند!
سعید
۱۳:۱۶ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
خدا بهتون عزت بده آقای محمدی. افتخار می کنم به عصر ایران... چقدر به دل آدم نشستتتتتتتتتتتتتت
ستاره
۱۳:۱۵ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
عصر ایران چرا نظرات رو فعال نمیکنی برای خبری که اینطور احساسات همه رو جریحه دار کرده ؟؟؟؟؟؟؟؟
ناشناس
۱۳:۱۵ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
وای ب حال این روزگار ما!
ناشناس
۱۳:۱۲ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
خيلي زيبا بود من كه گريه كردم براي انسانيت فراموش شده خودم
ناشناس
۱۳:۰۱ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا
آنچه این نامردان با جان این سگ می کنند
وحید
۱۲:۵۸ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
اونجای فیلم برای من ناراحت کننده بود که سگ قصه ما فرار نکرد بره سمت کوه.بلکه رفت تو وانت.این یعنی استیصال.این یعنی وابستگی.این یعنی دوست داشتن صاحب خود که نمی خواد حتی تو اون شرایط صاحبش ول کنه.
واقعا بعضی وقتها انسانیت فراموش میشه.
فهيمه
۱۲:۵۶ - ۱۳۹۴/۱۲/۰۳
آفرين و هزاران درود برشما
قلمتان بي نظير است.
تعداد کاراکترهای مجاز:1200