*مرتضی نظریپژوهشگر آموزش و پرورش و توسعه انسانیعصرایران
تغییر مفهوم فقر؛ فقر قابلیتی
در ادبیات جدید توسعه، فقیر به کسی گفته می شود که از قدرت انتخاب کمتر و محدودتری در زندگی برخوردار است.
تعریف رایجی که تاکنون از فقر ارائه شده، فقر اقتصادی بوده یعنی به کسی فقیر گفته میشد که از درآمد کمتری برخوردار باشد و البته این تعریفی محدود از فقر است. اما به همان نسبت که طی پنجاه سال گذشته در مفهوم توسعه تغییراتی ایجاد شده، معنای فقر نیز با دگرگونی و سیر تطوری همراه بوده است. توسعه از نگاه صرفاً اقتصادی و مبتنی بر تولید ناخالص داخلی (GDP)، به توسعه سیاسی و فرهنگی و تازه تر به توسعه انسانی متمایل شد تا جایی که برنامه های توسعه کشورها را زمانی موفق می دانند که به کاهش فقر بیانجامد. به همین نسبت ما امروز با تحول در مفهوم فقر مواجهیم.
امروز مفهوم فقر دیگر با فقر درآمدی و فقر معیشتی برابر نیست و از فقر فرهنگی، فقر انسانی و در دهه اخير از "فقر قابلیتی" سخن در میان است. تعبیر اخیر از فقر را "آمارتیاسن" برنده جایزه نوبل اقتصاد مطرح کرده و نظر او و همکارانش به شاخص کاملتری برای سنجش توسعه انسانی کشورها تبدیل شده است.
فقیر به شكل ساده و در معناي جديد کسی است که؛ - دچار بی سوادی و تبعیض های جنسیتی است و به بهداشت و تغذیه سالم دسترسی ندارد.
- نمی تواند از لذت مطالعه بهره مند باشد و علاوه بر نگرانی از نداری، نگرانی های به مراتب بزرگتری همچون ترس از آینده با او همراه است.
- این فرد شاید پول و درآمد کافی هم داشته باشد اما از حضور در فعالیت های اجتماعی شرم دارد و یا عرصه مشارکت اجتماعی بر او تنگ است.
اگرچه درآمد پایین، یکی از اضلاع فقر قابلیتی محسوب می شود اما هرگز گویای همه ابعاد آن نیست. داشتن درآمد، رافع همه نیازها نیست. چیره شدن بر نارسایی های زندگی پیچیده امروز صرفاً با درآمد بيشتر ممكن نيست چه بسا با داشتن پول نتواند این نیازها را برطرف کند.
دولتها و ساختارهای اقتصادی و سیاسی که برای نجات شهروندان خود از چنگال فقر، توجه و تمرکز خود را بر افزایش سطح درآمدی مردم معطوف کرده اند، کار اساسی به پیش نبرده اند چرا که زمینه تولید فقر را نشانه نرفته اند. چه بسا کشورهای نفتی که توانسته اند بر فقر درآمدی عموم اقشار غلبه کنند اما فقر قابلیتی همچنان سایه سیاه خود را بر سپهر جامعه و زندگی مردم گسترانده است.
جان کلام اینکه:
- شهروندی که حق اظهار نظر ندارد، فقیر است.
- کسی که قادر به دفاع از حق خود نیست، فقیر است.
- شهروندی که از دسترسی آزاد به اطلاعات محروم باشد، فقیر است.
- شهروندی که به دلیل جنسیت خود از حقوق برابر اجتماعی محروم می ماند، فقیر است.
و اما عریان ترین جلوه "فقر قابلیتی" این است که فرزندانی که در طبقه محروم جامعه متولد می شوند، از فرصت های اجتماعی همسالان خود در طبقات متوسط و مرفه محروم باشند.
فرصت های برابر و دسترس پذیری عادلانه امکانات آموزشی
یکی از راه حل ها برای فائق آمدن بر فقر قابلیتی، فراهم آوردن فرصت های برابر و دسترس پذیری عادلانه امکانات آموزشی برای همه دانش آموزان است. توجه به فرصت های عادلانه و برابر آموزشی نه یک شعار که یک راهبرد کارآمد است. گالبرایت(Galbraith) می گوید: "هیچ جامعه تحصیلکرده ای فقیر نیست و هیچ جامعه بی سوادی ثروتمند نیست، شاید فقر و بی سوادی بالاترین روابط علی را داشته باشند."
پژوهش های انجام شده بر روی داده های بیش از 50 کشور که توسط سیلوستر (Sylwester) در سال 2002 پیرامون تأثیر مخارج آموزشی بر نابرابری انجام شد، به این نتیجه رسید که آموزش عمومی به ازای هر محصل، به کاهش نابرابری و نرخ فقر کمک کرده است.
در پژوهش میدانی دیگری که در گستره چندین کشور انجام شده است، مشخص شده که هرچه فرصت ها و امکانات آموزشی نابرابر توزیع شوند و دسترسی کم درآمدها و پردرآمدها به آموزش، دچار شکاف بزرگتری شود، نابرابری درآمدها نیز افزایش خواهد یافت. به تعبیر ساده، آموزش و دسترسی برابر همگان به فرصت های آموزشی توان افراد را برای مقابله با شرایط دشوار زندگی بالا می برد.
اجرای عدالت آموزشی به ویژه در مناطق محروم، افراد را از وجود فرصت های شغلی و امکان کار و فعالیت در سایر نقاط آگاه می کند و شاید مهمتر این باشد که کودکان طبقه محروم و نیمه برخوردار در صورت توسعه عادلانه امکانات و فرصتهای آموزشی، قابلیت های بالاتری کسب می کنند تا به شکل پایدارتری از شوره زار فقر خارج شوند.
بهترین کمک به توسعه عدالت آموزشی و کاهش فقر، در کنار اعطای فرصت های برابر آموزشی به همه فرزندان ایران شاید این باشد که آموزش و پرورش باید کمک بیشتری به دانش آموزان برای کشف قابلیت های خودشان نماید.
مدارسِ توانمندسازتفاوت ظریف توسعه انسانی با الگوهای پیشین توسعه (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ...) را دکتر وحید محمودی ( که یک توسعه پژوه است) در مقاله ای در دو واژه تعریف کرده است:
"رسیدنِ" فرد به جای "رساندنِ" او. در "رسیدن"، قابلیت فرد، نقش اصلی را دارد و در "رساندن"، دخالت اراده های غیر. بدیهی است که تمام لذت کوهنورد مسیریست که خود و با قابلیتهای خود پیموده است.
تا سال های مدید عادت این بود که تا سخن از فقر به میان می آمد، بی پولی و خانواده های آلونک نشین به ذهن متبادر می-شد اما امروز اگرچه آلونک نشینی از مظاهر آشکار فقر است اما منبع و منشأ فقر را در کنار سایر علل و عوامل اجتماعی و سیاسی باید در نظام آموزشی جست و جو کرد که شهروندان فردا را متوجه ثروت بکر انسانی، توانمندی های شگفت انگیز و قابلیت های درونی خود نمی کند. فرد فقیر به فرض آنکه در خانواده ای بی پول و کم درآمد هم متولد شده باشد اما محکوم به فقیر ماندن نیست! او به مدد امکانات و فرصتهای برابر در "مدارس قابل و توانمند ساز" می تواند بر فقر خویش غلبه کند و سرنوشتی متفاوت برای خود رقم بزند.
در خانواده بزرگ فرهنگیان کشور ظرفیتهای بسیار شگفتی وجود دارد اما به همان اندازه که آموزش و پرورش یک دستگاه پهن پیکر دولتی است، با موانع و مسائل عدیده و بعضاً تاریخی هم مواجه است و هیچ گاه بضاعت و منابع موجود در آن به پای انتظارات جامعه نمی رسد.
گذشته از اینها، دلسوزان تعلیم و تربیت کشور هرگز ضربه های خسارت بار سالیان گذشته را که از نتیجه طرح های شتابزده ای مانند تغییر نظام آموزشی به 3-3-6 و گسیل داشتن نیروهای خدماتی، آبدارچی و راننده به کلاس درس به عنوان معلم مقطع ابتدایی! به نظام آموزشی کشور وارد شد، فراموش نخواهند کرد. آموزش و پرورش نیاز به کمک دارد تا بر فقر منابع خود فائق آید و معلمان را که در زمره محبوب ترین مشاغل و صنوف اجتماعی کشور هستند، از دغدغه های بدیهی معاش فارغ سازد.
نقطه آغاز این تغییر سرنوشت، اعطای یک رمز عبور به فرد است!آموزش و پرورش باید بتواند زمينه رويش فقر را در سرزمين استعدادهاي بچه ها از بين ببرد. فقر در كنار ريشه هاي ساختاري و خرد و كلان خود، ريشه هاي ذهني هم دارد كه با پرورش قابليتهاي دروني و نيروي مغزي دانش آموزان مي توانيم كمك كنيم تا شخصيت هايي توانمندتر و شهرونداني موفق تر براي فرداي ايران باشند. پرسش اینجاست که از اين يكصدوپانزده هزار مدرسه ايران، چند نفر شخصيت و چهره در مقياس اميركبير، پروفسور سميعي، ستارخان، بهمن بيگي يا شهيد بابايي در آينده خواهيم داشت؟ آيا أصلا چنين انتظاري از دستگاه تعليم و تربيت منطقي است؟
شايد سهم آموزش و پرورش در كاهش فقر همين باشد كه فرمان تعليم و تربيت كمي هم به سمت خوداتكايي بچرخد.
اگر مي خواهيم شهروندان فرداي ايران دچار فقر قابليتي نباشند، بايد از همين حالا سكانداران نظام آموزش و پرورش رسمي ايران به جاي تربيت نسلي بله قربان گو و پيروِ محض، به دنبال نسلي خلاق، آزاد انديش و مسول باشند. یادگیری که ارتباطی با واقعیت زندگی نداشته باشد و یادگیرنده را با محتوای آموزشی درگیر نسازد، راه به جایی نمی برد.
همه ما باید ظرفيتهاي درون بچهها را غنیسازی کنیم. اگر این هسته مرکزی بارور شود محصولی می دهد که آن را توسعه، پیشرفت، ترقی یا وصفی از این قبیل مینامند. این غنیسازی را باید فراتر از غني سازي هسته اي دانست. در این غنی سازی خبری از آب سنگین و کیک زرد و سانتریفيوژ نیست. در این غنیسازی، استعدادهای نوجوانان و شکوفا شدن آنها در میان است. اگر این استعدادها مجال بروز نیابند، سایر منابع کشور هم آنچنان که باید، به بهره برداری نمیرسد. امروز سرمایه انسانی همان قدر اهمیت دارد که در دهههای پیش سرمایه فیزیکی و تولید ناخالص. فراموش نکنیم بهترین سالهای رشد و بالندگی فرزندان این کشور در اختیار مدارس است و اگر نگرش غالب این باشد که تربیت بچهها در جهت شکلگیری شخصیت آزاد و متکی به خود و کوشنده و خردورز در آنان باشد، در آینده نزدیک وضعیت ایران بسیار متفاوت از جایگاه امروزش در مقایسه با همسایگان خود خواهد بود.
تقدیس گذشته یا ترسیم آینده؟باید کاری کنیم تا وقت بچه ها به جاي آنكه در راه تجليل ديروز تلف شود، صرفِ تحليل امروز و ترسيم فردا گردد. همه باید کمک کنیم تا بچه هاي مدرسه به جاي تقديس گذشته به ترسيم آينده بنشينند و از رؤياپردازي و ابراز وجود در كلاس خجالت نكشند.
بچههاي امروز سياهي لشكر نيستند بلكه لشكريان توسعه و رهبران فرداي ايران اند. ريشه فقر قابليتي در تفكري است كه جمعيت ميليوني دانشآموزان ايران را پياده نظام سلایق خود فرض كند.
گاهی ما در مدارس، ناخواسته بذر فقر را در ذهن دانش آموزان مینشانیم و نتیجه اش کسانی می شوند که در زندگی علیرغم مدرسه دیدن، اما درمانده و ناتوان هستند.
ما آموزش و پرورشي می خواهیم كه ذهن يادگيرندگان خود را ثروتمند سازد نه اینکه ناخواسته فرزندان ایران به ویژه کسانی را که به لحاظ اقتصادی فرودست هستند، در برابر محرومیت ها و تبعیض ها مطیع و قانع بارآورد! راه حلی که من عجالتاً آن را تحت عنوان "آموزش و پرورشِ قابلیت محور" می نامم.
قضیه خیلی ساده است: فارغ التحصیلان مدارس و نیز دانشگاهها احساس بی کارکردی می کنند، توان کاریابی و کارآفرینی ندارند، چون روی قابلیت های آنها کار نشده و کمتر از مهارت برخوردار هستند.
تأمل!
با تقدیم بهترین شادباش ها در هفته معلم به فرهنگیان عزیز و صبور کشورمان و با آرزوی ترمیم و بهسازی عاجل اقتصاد آموزش و پرورش، بیان "ویژگی های آموزش و پرورش قابلیت محور" را به مجال دیگری میسپاریم و تا آن هنگام، سخن را با خبر چندی قبل رسانهها به پایان رسانده و خوانندگان محترم را به تأمل در این عبارت پایانی دعوت می نمایم: "به گزارش مرکز ملی آمار ایران 97.5 درصد بیکاران کشور، باسوادند."
هم تحلیل امروز
هم ایده پردازی و همت برای فردا
لازم نیست تک بعدی بود یا یک نقطه ضعف را پذیرفت.
بعدا مفصل میخونم
بخصوص اینکه بجای تجلیل از گذشته حال و اینده رو بسازن
ما نگران فردای ایرانیم!!
مهندس کامپیوتر یا برق یا مکانیک ما سواد کارکردن بصورت عملی ندارد بلکه مدرکی را با حضور در چند کلاس دریافت کرده چرا کشور ما در تولید مقاله ISI رتبه اول دارد اما در تولید علم رتبه های پایینی؟فقط بخاطر مدرک گرایی.
چگونه ممکن است یک کارمند بتواند همزمان با کارکردن در وقت اداری مدرک فوق لیسانس و دکترا در دانشگاه روزانه دریافت کند؟این مدرکهای بدون سواد واقعی ایجاد توقع میکند درحالیکه فرد مدرک گیرنده هیچ زحمتی برای کسب مدرک و باسواد کردن خود نکرده
90 درصد رتبه های برتر پزشکی بخاطر تبعیضی که بعد فارغ التحصیلی ایجاد میشه از کشور خارج میشن
چرا؟چون حقوق رزیدنت تو امریکا 8هزار دلار اما حقوق رزیدنت نخبه تو ایران 500 هزارتومن یعنی کمتر از حقوق یک کارگر
معلمان که از جان و دل مایه گذاشته اند ولی بی مهری ها دیده اند.
به بهانه اینکه تعدادشان زیاد است برای یک افزایش حقوق کم دلشان را خون می کنند.
این همه بودجه نفت برای سمینارها و همایش ها تلف می شود اما دریغ از اختصاص به حقوق معلمان
متن این مقاله و تئوری خوب بود باید آموزش و پرورش مجموع این تئوری ها را خلاصه و به کار گیرد
مــــــــــــــــــــــــــــــــا کودکان فقــــیر به ایرانـــمان تحویل ندهیم
"- شهروندی که حق اظهار نظر ندارد، فقیر است.
- کسی که قادر به دفاع از حق خود نیست، فقیر است.
- شهروندی که از دسترسی آزاد به اطلاعات محروم باشد، فقیر است.
- شهروندی که به دلیل جنسیت خود از حقوق برابر اجتماعی محروم می ماند، فقیر است."
تاسف بار تر از همه تحليل ها و برداشتهاي عقب مانده،تعصب آلود و سطحي رايج بين نسل جوان است كه در ارتباط با پديده هاي اجتماعي ،سياسي و مذهبي ارائه ميدهند و بوضوح متاثر از عوامزدگي رايج در صداوسيما و شبكه هاي ارتباطي اينترنتي ميباشد
امیدوارم آموزش و پرورش را لااقل به عنوان یه اداره به رسمیت بشناسن
باید کاری کنیم تا وقت بچه ها به جاي آنكه در راه تجليل ديروز تلف شود، صرفِ تحليل امروز و ترسيم فردا گردد.
البته احتمال زیاد چاپ نمیشه اما لطفا به گوش آن آقای پژوهشگر برسانید
به خدا واسه برنامه ریزی و به بار نشستن اندیشه های نو و راهگشا 20 سال مدت کمی نیست
هرچند مطمئن هستم قبل از اون هم اوضاع بهتری نداشتیم!!
من که اگه بچه ای داشتم حتما از این مملکت می بردمش
ممنون از سایت خوبتون و تحلیل جامعی که دارید
قشنگ ترین بخش این مطلب به نظر من این قسمت بود:
"بچههاي امروز سياهي لشكر نيستند بلكه لشكريان توسعه و رهبران فرداي ايران اند. ريشه فقر قابليتي در تفكري است كه جمعيت ميليوني دانشآموزان ايران را پياده نظام سلایق خود فرض كند. "
... واقعا متشکرم
عالی بود
اینکه به خوبی اشاره کردید فرهنگ از مدارس شروع می شوندبچه های 7 سالگی تحویل مدرسه می دهیم و 11 سالبعد تحویل می گیریم
لب لباب این یادداشت در بخش تامل امده و بسیار تکان دهنده:
"به گزارش مرکز ملی آمار ایران 97.5 درصد بیکاران کشور، باسوادند."
عصر ایران مچکریم
چگونه فریاد کنیم که ما نگران فردای این سرزمین هستیم؟
همه این مطلب درسته و باید تاسف خورد که مسولان آموزش و پرورش در خواب غفلت به سر می برند.