صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۳۶۶۲۶۵
تعداد نظرات: ۱۲۰ نظر
تاریخ انتشار: ۰۸:۱۷ - ۲۷ آبان ۱۳۹۳ - 18 November 2014

شرایط بدن انسان پس از مرگ

پمپ هایی در غشای سلول های عضلانی ما وجود دارند که میزان کلسیم را تنظیم می کنند. هنگامی که فعالیت پمپ ها پس از مرگ متوقف می شود کلسیم سلول ها را فرا می گیرد و انقباض و سفت شدن عضلات را موجب می شود.

عصرایران؛ محمد مهدی حیدرپور - پس از مرگ، طبیعت با بدن انسان به هیچ عنوان مهربان نیست. فرآیند طبیعی تجزیه بدن انسان پس از مرگ ما را به خاک باز می گرداند. حتی انسان های اولیه نیز با این که چگونه بین خود و اجساد تا اندازه ای فاصله ایجاد کنند، آشنا بوده اند؛ در سال 2003، باستان شناسان شواهدی یافتند که نشان می داد انسان های باستان حدود 350 هزار سال پیش مردگان خود را در شمال اسپانیا دفن کرده اند. در ادامه با برخی حقایق شرایط بدن انسان پس از مرگ بیشتر آشنا می شویم.

از هم پاشیدن سلول ها

فرآیند تجزیه بدن انسان تنها چند دقیقه پس از مرگ آغاز می شود. هنگامی که تپش قلب متوقف می شود ما "سرمای مرگ" را تجربه می کنیم و دمای بدن در هر ساعت 1.5 درجه فارنهایت کاهش می یابد تا در نهایت به دمای اتاق برسد. تقریبا بلافاصله پس از مرگ خون شرایط اسیدی‌تری پیدا می کند زیرا دی اکسید کربن تولید می شود. این مساله به فروپاشی سلول ها و تخلیه آنزیم به بافت ها منجر می شود که تجزیه خود را آغاز می کنند.

سفید و بنفش شدن بدن انسان

لحظاتی پس از مرگ نیروی گرانش اثر خود را بر بدن انسان می گذارد. در شرایطی که قسمت های دیگر بدن به رنگ سفید در می آیند، سلول های خونی قرمز به سمت قسمت هایی حرکت می کنند که نزدیک‌تر به زمین هستند. این مساله به واسطه متوقف شدن گردش خون رخ می دهد. در نتیجه، لکه های بنفشی در بخش های پایینی شکل می گیرند که به نام "جمود کوفتگی" شناخته می شود. در حقیقت، بر اساس مطالعه نشانه های جمود کوفتگی است که پزشکی قانونی می تواند زمان دقیق مرگ را مشخص کند.

انقباض ماهیچه ها به واسطه کلسیم

در حالت "جمود نعشی" بدن انسان حالتی سفت پیدا می کند و حرکت اندام ها دشوار می شود. پمپ هایی در غشای سلول های عضلانی ما وجود دارند که میزان کلسیم را تنظیم می کنند. هنگامی که فعالیت پمپ ها پس از مرگ متوقف می شود کلسیم سلول ها را فرا می گیرد و انقباض و سفت شدن عضلات را موجب می شود. در نتیجه جمود نعشی شکل می گیرد.

تجزیه اندام ها به دست خودشان

فساد پس از جمود نعشی آغاز می شود. این روند را می توان با مومیائی کردن به تاخیر انداخت اما در نهایت بدن تسلیم خواهد شد. آنزیم های موجود در پانکراس آغاز تجزیه اندام به دست خود را آغاز می کنند. میکرب ها به همراه این آنزیم ها رنگ بدن را از شکم سبز می کنند. در شرایطی که باکتری بدن ما را تجزیه می کند، پوترسین و کاداورین آزاد می شوند. این ترکیبات بوی بد جسد انسان پس از مرگ را موجب می شوند.

پوششی موم مانند

پس از فساد جسد، بدن انسان به سرعت روند تبدیل شدن به اسکلت را دنبال می کند. با این وجود، برخی اجساد ممکن است در تماس با خاک یا آب سرد یک نوع چربی ترشح کنند که حالتی موم مانند دارد که از تجزیه بافت توسط باکتری شکل می گیرد. چربی لاش (Adipocere) همانند یک ماده نگهدارنده طبیعی عمل می کند. این چربی می تواند محققان را در تخمین زمان مرگ گمراه کرده و تاریخی زودتر از زمان واقعی مرگ برآورد شود. به عنوان مثال، اخیرا جسدی مومی در سوئیس یافت شد که 300 سال قدمت داشت.


ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۱۲۰
در انتظار بررسی: ۲۰
غیر قابل انتشار: ۰
civileng
۰۱:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۳۰
کلمه "Adipocere" در گوگل سرچ کنید!
یا خدا،خدا عاقبت هممون رو به خیر کنه
ناشناس
۱۸:۵۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۹
آیا ما شاهد تجزیه شدنمون هستیم؟؟
ناشناس
۱۸:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۹
خدا رحمتش كنه.حيف شد واقعاً حيف و صد حيف
عباس
۲۲:۰۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
مرگ یکی از چیزهایی است که گریزی ازش نیست. همه از مرگ واهمه دارن. ولی راهی است که باید بری زود یا دیر میاد سراغمون
زمان
۲۱:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
ای دنیا به کجا اباد میبری مارا تاکجا فرصت میدی ما را بلاخره پایان خواهد یافت این زنده ماندن وراین دنیا راهی گورمان خواهد کرد لامسب
ناشناس
۱۹:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
از خاک برامدیم و بر خاک شدیم
ناشناس
۱۸:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
اصل غالب بر هستی، عدم وجود حیات است و ما با مرگ از این استثناء خارج شده و به جریان غالب و طبیعی خلقت می پیوندیم. زندگی سفرکوتاهی است که ما را از خلقت جدا مي نمايد و دوباره به دامن خود برمیگرداند. مرگ ادامة حرکت است و زندگی بدون حرکت بی معناست.
بنظر شما کدام بهتراست: زندگی دائمی همراه با سکون و بدون تغییر و یا زندگی با حرکت ولی همراه با مرگ؟ چه نیرویی به ما امید زندگی میدهد؟
این چه نیرویی است که آگاهی از مرگ و موقت بودن زندگی را از خاطر ما میبرد و نمیگذارد این فکر که مهمترین موضوع حیات است، شب و روز ما را تعقیب کند؟ آیا حاضریم در یک خانه اجاره ای سرمایه گذاری کرده و با علم به اینکه سه سال بعد باید آنرا ترک کنیم، آشپزخانه ای مدرن و حمامی گرانقیمت بسازیم؟ این چه نیرویی است که مثل پادزهر، غمِ بودن در یک دنیای بی ارزش و گذرا را به عشق و امید تبدیل میکند؟
این پرسش برای اکثر انسانها معمولا" مطرح نمیشود، ولی کسانی هم هستند که با آن در جنگند و رنج میبرند.
این نیرو را میتوان به یک «شعله» تشبیه کرد و «افسردگی» ضعیف شدن شعلة این چراغ است. گاه این شعله به حداقل خود ميرسد و فقط سوسو میزند، گاه چنان مشتعل و پرنور میشود که همه وجود را فرا گرفته، لبریز مي شود و میخواهد دیگران را نیز در بر بگیرد. به صورت شعر، آواز، نقاشی، هنر، دعا و مناجات و … از ما بیرون ميريزد و قفسِ تنگِ وجودِ ما را این «مرغ باغ ملکوت» آزار میدهد. ما در فاصله‌ مرگ و حیات قرار داریم، هر تولدی روی سکه‌ یک مرگ است و برعکس.
خداوند می‌فرماید: خلق الموت والحیات؛ این یک شگفتی است که خداوند اول اسم از مرگ می‌آورد و بعد زندگی. ما پس از یک زندگی می‌میریم و در یک زندگی دیگر، متولد می‌شویم مثل دوران جنینی که در دنیایی غرق از آب زندگی می‌کردیم و حالا به دنیا آمده‌ایم. مرگ نابودی نیست، بلکه یک تولد است. فاصله‌ مرگ و زندگی، یک مسابقه است، مسابقه‌ای که بدانیم از جهت عمل، کدام یک از ما بهتریم.
پیدایش انسان با اشتیاقِ دو جنس مخالف شروع شده است، پس از آن پروسة لقاح آغاز شده و اسپرمهای مرد با شتاب و حرکت و اشتیاق، بسوی تخمك حرکت میکنند؛ تا اینکه یکی از آنها خود را به آن رسانده و با هم یکی میشوند. همین اصل، یعنی میل بسوی حرکت و جنبش و خلاقیت و رشد، همة سلولهای جنین را فرا میگیرد. این گرما آتشی را روشن میکند که خود ایجاد کنندة گرمای بیشتری میشود. پزشکان میگویند جنین در ٧ ماهگی از نظر ارگانها و سلسلة اعصاب کامل است و در دو ماه آخر، وزن اضافه میکند. آنچه او در رحم مادر می بیند؛ گرما، امنیت و نداشتنِ کمبود است. جنین به دنبالِ بدست آوردن نیست، بلکه همه چیز به او داده میشود. در جنین «حیات و اشتیاق» یکی است، چون هنوز خلافِ اشتیاق (سرما، تنهایی، گرسنگی، ترس و …) را ندیده است. با تولد، ترس هم با او به عنوان احساسِ مخالفِ اشتیاق، بدنیا می آید و گریه های کودک را میتوان به عنوان ترس از جدایی و ازدست دادن محیط گرم و آرام رحم دانست.
در نظر نوزاد تولد نوعی مرگ است، به معنی خارج شدن از دنیای متعلق به خود: دو بچه دو قلو «حيات» و «اشتياق» كه در رحم مادر بودند، وقتی یکی از آنها خارج مي شود، دومی مي گويد: آه برادرم از دنیا رفت! عشق و محبتِ مادر و اشتیاق او به دیدن فرزندش، ترس کودک را جبران میکند و او در دامن یک خانوادة مسئول، به آن چیزی دست می یابد که تمامِ عمر(حيات) همراهیش خواهد کرد و آن «اعتماد اولیه» نام دارد و اعتماد ترس او را جبران میکند و با اعتماد اوليه اي كه مادر نسبت به فرزند خود دارد، باعث خواهد شد كه «اشتیاق» در نوزاد تبلور يابد و در حقيقت «اشتياق» همان زندگی نوزاد متولد شده است. در کودک «اشتیاق» در حالت آمد و رفت نیست، بلکه جزو جدا نشدنی زندگی است. به تدریج «اشتیاق و حیات» از هم فاصله میگیرند و انسان در برخورد با ناملایمات زندگی، سرخوردگی، ندیدن اعتماد، ترس، نگرانی و احساس های منفی دیگر، خوشبختی خود را در «تحقق خواسته ها و نیازها» می بیند.
«اشتیاق» که در ابتدا شیشه شفاف و آئینة پاکی براي نوزاد بود، به تدریج کدر و آلوده میشود: حسد، حسرت، حرص، غم از دست دادن مال، او را رنج میدهد. روبروشدن با مسئلة مرگ، بیماری و پیری و در آخر ترسِ بخاطر از دست دادنِ «حیات» بر همة اینها می افزاید. تقریباً همگي ما این آلودگی ها را در خود بوجود مي آوريم و کسی ديگر هم مسئول آن نیست. نیازها و آرزوهای بیجا، انتظارات ناروا از خود و دیگران، قرار گرفتن در روابط آزار دهنده با انسانها، نمونه هایی از اين دست است.
همانگونه كه در متن هاي قبل نيز گفته شد «اشتیاق» جلوه ای است از زندگی، به همانگونه که آفتاب جلوة خورشید است. گرما جزو آتش و سرما همراه با یخ است و این گرما نیست که به آتش اضافه و یا از آن کم مي شود مانندِ حالتی که آتش وجود داشته باشد و گرما آنرا ترک کند! به تدريج كه «اشتیاق و زندگی (حيات)» در اصل وجودی ما، چون گرما و آتش همیشه با هم بوده اند از هم فاصله ميگيرند و به دو بخش تقسیم میشوند و از اینجا به بعد است که اشتیاق آمد و رفت خود را در انسان آغاز میکند و کم و زیاد شدنش را نشان مي دهد و در برخورد با ناملایمات زندگی، سرخوردگی، ندیدن اعتماد، ترس، نگرانی و احساس های منفی دیگر، خوشبختی خود را تنها در «تحقق خواسته ها و نیازها» می بیند.
ما به دنبال خوشبختی، اشتیاق، شعف و میل به زندگی هستیم، ولی نمیدانیم که اینها را با «ازدست دادن» هم میتوانيم دوباره بدست بياوريم و نه با «بدست آوردن».
اشتیاق و شعف در طبیعت انسانی؛ به مانند یک پنجره ایست که از پشت آن، چمنزار و گلستان زندگی را تماشا میکنیم. به تدریج كه این شیشه آلوده بشود، ديگر نمیتوان زیبایی زندگی را از پشت آن تماشا کرد. برای اینکه این شیشه پاک شود و لکه های آن برداشته شود؛ نبایستي به آن چیزی افزود، بلکه بايد آنچه را که بیگانه است و به آن افزوده شده است و جزو اصل آن نیست، برداشت و پاک کرد.
اگر آئینه ای، زیبایی چهرة ما را نشان نمیدهد، نباید به آن چیزی افزود، بلکه باید آلودگی آنرا از بین برد. ما خود جلوي راه آرامش خویش ایستاده ایم و یا به دیگران اجازه داده ایم که این راه را بر ما ببندند.
بنا بر این کمترین نتیجه ای که میتوان از این بحث بدست آورد اینست که رسیدن به اشتیاق و خوشبختی و شعف، تنها در از دست دادن است و نه با بدست آوردن. بعنوان مثال یک بچه میمون دست نازکش را وارد یک کوزة گردن باریک میکند، از تنقلات داخل کوزه برمیدارد و بعد که مشتش پر شد، از دهانة تنگ کوزه خارج نمیشود و اسیر صیاد می شود. اگر حرص رسیدن به لذتِ موقت را نداشت و مشت را باز میکرد، میتوانست آزادی خود را نگه دارد.
حرص، حسد، حسرت، دشمنی، بدخواهی، بی اعتمادی، آزار خود و دیگران هیچکدام با ما متولد نشده اند، بلکه لکه هایی هستند که به تدریج شیشة شفاف اشتیاق را کدر كرده اند.
انسان از دیرباز متوجه فَرّار بودن عنصرِ «اشتیاق» بوده است و تجربه کرده است که این گوهرِ گرانقیمت گاه هست و گاه نیست. بنابراین باید آنرا بسته بندی نمود و در قلعة مستحکمی از گزند حوادث حفظش كرد، همچون دانه های مروارید که باید آنرا به نخ کشید، تا زینت بخشِ سینة معشوقة زندگی شود و به مانند عطر گرانبهایی است که باید آنرا در شیشه های تاریکی نگه داشت. اعتقاد به ارواح، عناصر طبیعی و بت پرستی در انسانهای اولیه و ایمان و اعتقاد مذهبی، خداپرستی، ایدئولوژی و مکتب های غیردینی، همه وسیله هایی بودند و هستند برای اتصال انسان به یک جایگاه و ابزارهایی برای حفظ و بسته بندی چنين گوهري و ظروفی هستند که از ریختن این عطر خوشبو جلوگیری میکنند. این ظروف، رشته ها و اتصال ها، خود در برابر آنچه باید حفظ شود اصالت ندارند و تنها درخدمت آن هستند. ولی وقتی این مروارید، عطر و جواهر؛ در خدمت قدرت و برتری طلبی قرار گيرد، خودِ عطر فراموش مي شود، و تنها شیشة آن برايمان ارزشمند مي گردد.
هستند كه كساني در این شیشه آب مي ريزند و بنامِ عطر به مردم مي فروشند، دانه های پلاستیکی را به رشتة نيرنگ مي کشند و بنام گردنبند اصل بدست مردم مي دهند.
باید به جای ظرف ها به محتوا نگریست، یعنی به انسانیت، صداقت، نوعدوستی و صلح طلبی.
۱) تا هنگامیکه اسیر خودخواهی و خودبینی خود هستی؛ اشتیاق به خار تبدیل میشود، ولي اگر به صفای درونی خود رسیدی با اشتیاق یکی میشوی و از آن جدا نیستی.
۲) اسارت در خودنگری تو را شکار یک پشه نيز خواهد كرد، ولی اگر به عشق رسیدی فیل را هم شکار میکنی.
۳) تا آن زمانیکه دنیا را از پشت شیشه های لکه دار می بینی، جهان در نظرت ابر سیاه و غم انگیزی می آید، ولی وقتی این کدورت ها ازمیان رفت، ماه از پشت ابر بیرون آمده و درکنارت می نشیند.
٤) تا وقتی اسیر احساسات منفی هستی، یار کناره گیری میکند و اگر بر آنها غلبه کنی، یار با باده و مي در کنارت می نشیند.
٥) اگر اسیر خودت باشی، زندگیت همچون خزان است ولي اگر مشتاق شدی، ماه سردِ دی نيز برایت مانند بهار خواهد شد.
۶) علت همة نا آرامی های تو در اینست که در جستجوی بدست آوردن آرامش دائمی بودی و خود اين ناآرامی را ایجاد کرده اي، ولی مگر چیزی در زندگی ماندنی است؟ آنجايی که حرکت، رفت و آمد، تولد و مرگ، زمستان و بهار در حال تبدیل و تحول شدن هستند، قراری وجود ندارد. زيرا قرارِ کامل، در قبرستان هاست و نه در زندگی. پس «بی قراری» را به عنوان یک قانون زندگی فناناپذير بپذیر تا به آرامش برسی
٧) آنقدر برای خوردن و آشامیدن (گوارش) و لذت های مادی دست و پا میزنی که نمیتوانی به لذت واقعی برسی. «حرص» دشمن آرامش است. یکی غذا را با حرص میخورد و دیگری خود را مهمان سفرة زیبای خلقت میگرداند و با قدردانی به آن نگاه میکند. بنا براین اگر حرصِ گوارش را کنار بگذاری، حتی زهر هم برایت گواراتر خواهد بود.
۸) همة کوشش تو براي رسیدن به یک مراد و یک مقصود، از پيش تعیین شده بود و اگر این تلاش را از دست بدهی و به آرامش برسی، خواسته های تو نثار پایت خواهند شد. تا هنگامیکه ما در جستجوی مراد هستیم، آنقدر نا آرامی داريم که ممکن است مقصود و مرادمان از کنار ما عبور کند و ما او را نبینیم.
۹) ما در دوستی همواره طالبِ عشقِ یار و مهربانی او هستیم و هر نامهربانی کوچک ما را فسرده میکند. بنا را بر جور یار بگذاریم، یعنی هیچ انسانی را مطلق نکنیم و برای یافتن یار ایده آل دست و پا نزنیم و او را همانگونه که هست با جور و مهرش بپذیریم. دراین حالت آرامش خواهیم دید که همان یار نازگر؛ چون عاشق زار، خود بسوی ما خواهد آمد.
۱۰) مولانا که در قونیه (غرب) می زیست، شمس تبریزی را خورشیدی میداند که از شرق یعنی تبریز طلوع کرده و ماه و ستارگان، با آمدن این خورشید از وجود حقیر خود شرمنده شدند.
ناشناس
۱۷:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
یعنی حتی این جسم هم امانتی از خداست و ما صاحب این بدنی که ۷۰ سال باهاش زندگی کردیم هم نیستیم
قاسم
۱۵:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
برادر گرامی خلیل حسینی ، رباعی که مرقوم داشته اید اگر چه مفهوم آن از نظر بعضی درست است ولی دوست عزیز مربوط به خیام نمی شود ، البته رباعیات زیادی است که منصوب به خیام است ولی او نگفته و شاید شاگردانش خواسته اند به او منصوب نمایند . این رباعیات ضعیف هستند و معلوم است خیام آنها را نگفته ...همین شعر شما فاقد اجزای رباعی است ( قافیه های مصرع اول ) ....... با تشکرو احترام ........
پاسخ ها
مصطفی
| |
۱۷:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
دوست ادبیاتی من!
منصوب نه...منسوب درسته!
مهدی
۱۴:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
انما الدنیا فنا
ناشناس
۱۳:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
یه اتفاق زیسیتیه که باید بیفته وگرنه کل کره زمینو جنازه برمیداشت...ملت نمیتونستن کشاورزی کنن
سجاد
۱۲:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
قصه ی طوطی و بازارگان رو عموما همه یادمون هست دوستان
طوطی ها مردند و سپس زنده شدند
بمیرید قبل از انی که بمیراننتان

موتو قبل ان تموتا
ناشناس
۱۲:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
خندیدیم خندیدیم! این قد بخودتون معرور نباشین هممون تو این دینا یه توالت سیاریم البته اگه انسانیت نباشه حالا بحند
ناشناس
۱۲:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
با سلام اولا الله چون فیاض است وهیچ وقت فیضش قطع نمیشود جهان و وجود ادامه خواهد داشت این دنیای ماست که ممکن است تغیراتی نماید و کرات اسمانی هم دگرگونی هائی پیدا کنند و خلقت بجای خود باقی میماند این ما انسانها هستیم که چون همه چیز در خلقت را خداوند مسخر ما نموده است درست بهره برداری نمائیم و به عدالت و انصاف رفتار نمائیم و همه انسانها را مخلوقات الله بدانیم و از ظلم و ستم و تجاوز و عداوت و کینه و خسد و خود خواهیهای شیطانی بر حضر باشیم که متاسفانه بسیاری از انسانها خودشان نیستند برده فکری و جانی و مالی ذیگرانند که با زر و زور و تزویر انها را تحت سلطه خویش میگیرند و از بی اطلاعی و جهالت لنها استفاده نمده و با خرافات و چیزهای موهوم و گذشته های بی نتیجه برای حال از انها سوء استفاده برای اغذاض و منافع شخصی و گروهی منتفع میشوند اگر انسانها اگاهی و اطاعهاتشان را بالا ببرند دیگر کسانی نمیتوانند با دروغ و شانتاژ وسو ء استفاده از مذاهب مردمشان را بهر طرف که میخواهند ببرند و اجازه ظهور و بروز به انها داده نشود افکار و جان و مالشان را با ان سه عنصر خوب که وقتی باهم میشوند و در احتیار کسانی خاص قرار گیرند این میشود که در دنیا شده است ( زرو زور و تزویر ) که هر دو اولیش برای بشریت میتواند رفاه و امنیت و اسایش به ارمغان اورد و انه سومی است که بشر را به بدبختی و بی جارگی دچار میکند انسانی که از مواد و ترکیبات مختلفی تشکیل شده میپاشد بقول علی ع (اوله نطفه و اخره جیفه و عجبت للمتکبر ) رو ح است که من امر ربی است و برای انسانها من العلم الا قلیلا دارد و از جنس ماده نیست از اوست و بسیوی او میرود نه بسوی دیگری خداوند اخر و عاقبت همه را ختم بخیر گرداند امین
عباس
۱۰:۴۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
سلام به همه نویسندگان محترم بله طبق ایه های قران واحادیث اخر کار دنیا که شد حضرت عزراییل هم بفرمان حضرت حق جانش گرفته خواهد شد ومثل قبل از خلقت خدا بزرگ تا چه تصمیمی برای بعد گیرد والله اعلم
ناشناس
۰۹:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
من همینجوریم ، یعنی من هم مردم ؟
ناشناس
۰۹:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
خدا به عزراییل خیر بدهد که با انصاف سراغ همه خواهد رفت و عدالت را رعایت خواهد کرد و پارتی بازی در کارش نخواهد بود.
اما نوبت خود عزراییل چه زمانی خواهد بود ؟ ایا در پایان جهان ؟ ایا با مرگ اخرین نفر روی زمین که دیگر کاری برای عزراییل باقی نخواهد ماند؟
ایا فرشتگان خواهند مرد و خداوند بزرگ خودش تنها و جاودان خواهد ماند ؟
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۰:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
آری
ناشناس
| |
۱۸:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
وقتی زندگی ما ابدی است پس هیچ چیز از بین نمیرود
بدن هم مال عالم دنیا است و اگر با دنیا از بین برود ارتباطی با زندگی همیشگی ما ندارد
ناشناس
۰۸:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
خدا به همتون شفا بده.
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۸:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
دیوانه دیگران را دیوانه میپندارد
ناشناس
| |
۰۱:۴۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۳۰
راست میگه دیگه چرا دیوانه؟ آخه هیچ کس اون دنیا رو ندیده! چجوری ااینقدر با قاطعیت نظر میدین؟!!
شهره
۰۶:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
تحصیل کردگان بیکار بخاطر نداشتن شغل مردند.خانواده های بی بضاعت بخاطر شرمندگی در خانواده مردند .جوانانی که بخاطر مشکلات مالی ازدواج نکردند یا اگر کردند طلاق گرفتند ومردند.والدینی که بخاطر مشکلات مالی ناچاربه عدم فرزند اوری شدند مردند (انسان زمانی مرگ را تجربه میکند که نه راه پیش داشته باشه نه راه پس)مرگ چیزی جز اینها نیست همه اتون تجربه اش کردید نترسید.
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۸:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
هیچکدام اینها مرگ نیست. اینها زجر و عذاب هست البته از نوع گرفتاریهای دنیایی که زودگذره و عذابهای آخرتی بسیار شدیدتر از اینهاست همچنان که خوشی و لذتهای اون هم بسیار فراتر از تجربه های فعلی ماست

ممکنه کسی هم الان در گرفتاری و رنج باشه و هم آخرت یا برعکس و...
babak
| |
۱۸:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
عالی بووود....
kevin
۰۵:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
salam, say konid healthy bokhored ka frayanad poosedan rahatar basha zyad zajr nakashim.
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۸:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
به خاطر پوسیدن بدن زجر نمیکشیم بلکه اون زمان دیگه تمام حواسمان به کارهایی که تو زندگی انجام دادیم و آثار و تبعات اونه و از اونها زجر میشکیم(اگر الان حواسمون به کارهامون نباشه)
ناشناس
۰۴:۰۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
ان زمان میگفتن به بین کبود شده گنا ه کا ر ه هییسس
نه گو پیش فامیلش
صواب کار سفید میشه گنا ه کار سیاه
فرهادی
۲۲:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
پیامبری هست به نام حیقوق (ع) در تویسرکان. سال 72 یه عده دزد قبر ایشون رو به طمع بدست آوردن جواهرات شکافتن. بدنشون هنوز سالم سالم بود. با آثار ضربه ها و کتک هایی که از قاتلیت بی رحمش خورده بود.
فیلمش هست. هنوز نبض رگ روی پیشونیش می زد.
اینه تفاوت اونا با مایی که سراسر زندگیمون رو گناه آلوده کرده و قبل از مردن داریم فاسد می شیم و می پوسیم
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۴:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
فیلم های تخیلی زیاد دیدی فکر کنم
ناشناس
| |
۱۸:۱۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
پیامبران و امامان که معصوم بودند و جای خود دارند شما قضیه احداث میدان طبرسی مشهد و شکافته شدن قبر ایشان را از هر مشهدی بپرس تا براتون تعریف کند که بدن ایشان هم سالم بیرون اومد و الان نزدیک حرم دوباره دفنش کردند.
از این نمونه ها چندین مورد اتفاق افتاده البته بر اساس احادیث هم کاملا درست و ممکن است در مباحث فلسفه و عرفان هم قابل اثبات
ناشناس
| |
۱۸:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
فیلمش هم در اینترنت هست دوست عزیز. توی همون صفحه ده لینک اول می تونی دانلود کنی.
وقت زیادی نمی گیره.
پیامبران با مایی که همون الانم داریم توی فساد خودمون دست و پا می زنیم زمین تا آسمون فرق دارن.
علی
۲۲:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
این ها سوالهای واقعی هستند و برای شوخی و مزاح نیست .
شمس الدین
۲۱:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
مرگ پلی است بین دنیا و آخرت
عظیم
۱۹:۵۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
خدایا به ما توفیق بده چگونه زندگی کردن را بیاموز یم ،چگونه مردن را خواهیم آموخت"برگرفته شده از جملات دعایی دکتر علی شریعتی"
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۸:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
خدایا به ما چگونه مردن را بیاموز تا از آن درس زندگی بگیریم چون بنای خلقت تو بر اختیار است
مجتبی
۱۹:۴۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
و آنجاست که مال و فرزند و... دیگه ارزشی نداره و اعمالی که در این دنیا انجام دادیم باعث راحتی یا ناراحتی اون دنیای ما میشه.
ناشناس
۱۸:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
خدا را شکر از آخر می میریم و راحت می شیم. حقا که زنده نبودن مساوی است با بهشت.
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۸:۱۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
زنده نبودن به معنی نابودی از جهنم هم بدتره
سپهرارا
۱۷:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
بگو بامید ان که هیچوقت خدا را فراموش نکنیم وشاکر نعمات و پنج وعده نمازمان را سر وقت بخوانیم خدایا لحظه ای ما را به خودمان وا مگذار امین
ناشناس
۱۷:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
زندگی فرصت کوتاهی برای نیکو کاری است
پاسخ ها
ناشناس
| |
۲۲:۴۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
پس از مرگ اولین سوالی که از آدم می پرسن اینه که با عمری که خدا بهت داد چه کردی؟
چه کردیم با این عمر گران بها؟
ناشناس
| |
۰۱:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۳۰
هیچی! خر خونی کردیم واسه کنکور. رفتیم دانشگاه! اونجا درس نخوندیم! اومدیم بیرون و بیکار! تو این صف و تو اون صف! کلاهمون و دو دستی چسبیدیم که ناغافل کسی ور نداره! بقیه عمر هم نگران همین کلاهه هستیم!
ناشناس
۱۷:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
عالی بود. ممنون
پیرخرد
۱۵:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
پیرخردیک نفس آسوده بود /خلوت فرموده بود/کودک دل رفت و دو زانو نشست/مست مست /گفت تورا فرصت تعلیم هست /گفت هست /گفت که ای سخت ترین رهنورد /سوخته وساخته گرم وسرد /بررخت ازگردش ایام گرد /چیست برازنده بالای مرد /گفت:درد /گفت جه بود ای همه دانندگی /راست ترین راستی زندگی /پیرکه اسرارخردخوانده بود /سخت دراندیشه فرو مانده بود/ناگه از شاخه ای افتاد برگ/گفت:مرگ شعرازاستادهاشم جاوید
زنده
۱۵:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
خيلى خوب بود بايد به فكر مرگ هميشه بود...
جواد
۱۵:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
اگر شیری اگر میری اگر مور
گذر باید کنی آخر لب گور
دلا رحمی به جان خویشتن کن
که مورانت نهند خان و کنند سور
منصور نوين
۱۴:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
عكس هايي كه گذاشتيد بي شباهت به كله پاچه نيست.
خليل حسيني
۱۴:۳۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
با سلام
آخرالامر گل كوزه گران خواهي شد
حاليا فكرسبو كن كه پر از باده كني
گر از آن آدمياني كه بهشتت هوس است
عيش چند آدمي و چند پريزاده كني؟!
خيام (عليه الرحمه)
ناشناس
۱۴:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
اگر این سرنوشت جسم است پس جهنم چی رو می سوزونند روح هم که از جنس جسم نیست .
پاسخ ها
ناشناس
| |
۲۲:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
این همه توی قرآن نوشته که دوباره شما رو زنده می کنیم. حتی سر انگشتاتون رو دوباره از نو می سازیم.
یعنی تاحالا نخوندی؟ روح ما با همین جسم کارهاشو انجام داده. اگر عذابی هست برای هردو و اگر روح و رضوانی هست برای هردو.
اما همیشه عذاب و راحتی روح بی نهایت از عذاب و راحتی جسم بالاتره
ناشناس
| |
۱۸:۱۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
تازه اونوقتی هم که جسم میسوزه این نفس و روحه که زجر میکشه و گرنه بدن مرده اگر بسوزد که زجر نمیکشه
ناشناس
| |
۱۹:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
یعنی واقعا بعضیا باور دارن یه روز زنده میشن و با جسمشون پاداش میبینن یا مجازات میشن؟ اون دنیا یه چیز دیگست و غیرقابل تصوره و واسه اینکه آدما بتونن درک کنن اینجوری گفته شده.
محمد
| |
۱۹:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
بهرحال امیدوارم یه دنیای دیگه باشه چون نیستی و نابودی واسم خیلی خیلی وحشتناک و غیر قابل تصوره
شناس
۱۴:۲۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
الکی میگه.............
مهدی
۱۳:۴۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
به امید ان روزی که گناهایمان به دست پروردگار بخشیده شود
يه نفر
۱۳:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
جالب بود. خدارحمت کند همه اسيران خاک.به يادشان صلوات.ناشناسى (من نه منم) که داييشون فوت شده.همين که ماشاهد خيلى اتفاقات پس ازمرگ نيستيم جاى شکر داره خدا ميدونسته که اين قدرت روبه مانداده تصور کردنش هم الکى.خودت درگيرچيزاى که ناراحت ميشى نکن.
کریمی
۱۳:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
ممنون خیلی جالب بود،یه نگاه جدید و نو به زندگی اصلا هم ناراحت کننده نبود.
ابی
۱۲:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
دوستان .یادما بعداز حرکت بالا و راه مرگ بعد مردن ما...
ناشناس
۱۲:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
جسم محكوم به فناس،بياييد روحمان را از بين نبريم!!!
پاسخ ها
ناشناس
| |
۲۲:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
هزار مثبت.
ناشناس
۱۲:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
خیلی جالب بود ممنون
حسن
۱۱:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
در دعای جوشن داریم (یا من فی القبور عبرته= ای خدایی که آنچه در قبرهاست برای ما عبرت قرار دادی) ولی به فرمایش علی ما اکثر العبر و اقل الاعتبار=عبرتها چقدر زیادند و عبرت گیرندگان چقدر کم.
حبیب
۱۱:۲۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
تا شقایق هست زندگی باید کرد
نیکان لینک
۱۱:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
مقاله به جایی بود، برای این که یادمون نره کی هستیم و کجا خواهیم رفت...
ناشناس
۱۰:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
عالی بود
پاسخ ها
پروین اعتصامی
| |
۰۱:۲۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۹
بیند این بستر و عبرت گیرد،
هرکه را چشم حقیقت بین است...
من نه منم
۱۰:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
دایی 27 ساله ام دو سال پیش فوت کرد. وقتی تصور میکنم این اتفاقات براش افتاده نمیتونم آروم بگیرم. هنوز صورت یخ و سفت و سفیدش تو سردخونه تو ذهنمه
:(
خدا همه رفتگانو بیامرزه :'(
پاسخ ها
حسین
| |
۱۷:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
آی گفتی من هم مثل تو یه همچنین خاطره ای از یه بستگان نزدیکم دارم راستی چرا بیاد مرگ نیستیم ؟؟؟!!!
من نه منم
| |
۰۸:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
تا اون موقع واقعا نمیدونستم مرگ تا چه حد نزدیک هست و در برابرش ناتوانی. چون همیشه مرگ افراد دور رو دیده بودم. بعد از اون اتفاق سعی میکنم هر لحظه به یاد مرگ باشم و حداقل حق الناسی به گردنم نمونه. هیچ غم و اندوهی در دنیا مثل غم از دست دادن عزیزان نیست. امیدوارم هممون عاقبت به خیر بشیم.
الف
| |
۱۵:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
خدا رحمتش كنه و به شما صبر بده.
حتما انقدر خوب بودن كه هنوز تو خاطر شما هستن. جسمش شايد سرد و يخ بوده اما روحش بدون شك گرم و شاده
مسعود
۱۰:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
جالب بود
مصطفی
۱۰:۲۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
اصلا از مرگ نترسید!
چون هروقت شما هستید ، اون نیست
و هروقت اون هست ، شما نیستید!!!
پس چه دلیلی برای ترسیدن از مرگ وجود داره...!!!
پاسخ ها
mh
| |
۱۱:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
یادمان نرود که او همیشه با ماست و دنبال فرصتی برای شکار ما!!
صادق
| |
۱۱:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
نکته پرمغزی گفتی سه بار خواندم تاخوب فهم شدم من دیگه ازمرگ نمیترسم
ناصر معاصر
| |
۱۷:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
عالی گفتی ، این بهترین تعبیره
ناشناس
| |
۲۰:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
ترس از مرگ ، اگر باعث بهتر شدن آدم ها و درست زندگی کردنشون بشه ، می تونه خیلی مفید باشه
زهرا
| |
۱۲:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
بله آقا مصطفی خیلی درست فرمایش کرده.اون دسته از آدمهایی باید از مرگ بترسند که در دنیا همیشه غافل از خداوند و کارهای خیر بودند.اما کسانی که با خدا بودند و هستند مرگ را شیرینترین لحظه زندگی خود میدانند .چون بدهکار نیستند از عملشون...کجایی مرگ که عاشقتم.با این کلمه خود میدانم که چقدر قضاوت میکنند بر من این جماعت.حححححح
مصطفی
| |
۱۴:۵۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
مرگ اگر مرد است آید پیش من/
تا کشم خوش در کنارش تنگ تنگ....
من از او جانی برم بی‌رنگ و بو/
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ
ناشناس
| |
۱۸:۰۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
کجاش درست گفته آقا مصطفی که این همه مثبت دادید؟

کی گفته وقتی مرگ هست ما نیستسم؟!!!
اتفاقا هر کسی با تمام وجودش مرگ را میچشد(کل نفس ذائقه الموت)
و تازه بعد هم به سمت آفریدگار کوچانده میشویم
پس کسانی که الان هم رابطشون با خدا خوبه و به دنبال رضایت او هستند هم مرگ برایشان مژده هست و هم پس از مرگ در خوشی زندگی میکنند و کسانی که الان به دنبال هوسها و خوشیهای زودگذر بدون رضایت خدا هستند هم از مرگ میترسند و هم زندگی پس از مرگشان دردناک است
ناشناس
| |
۱۹:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
ترس من از مرگ بخاطر اینه که نبودن واسم وحشتناکه. نیستی واسم غیرقابل تصوره
ناشناس
۱۰:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
این روند تقریبا مربوط به تمام موجودات زنده است که پس از مرگ به این سرنوشت دچار می شوند.
پاسخ ها
ناشناس
| |
۰۲:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
حتی سگ؟
احلام
۱۰:۱۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
اون موقع دیگه واسه کسی که مرده جسمش مهم نیست شاید واسه آدم های زنده مهم باشه ولی واسه خودش دیگه بی ارزش اون موقع چیزهای دیگه ارزش داره روح آدم ها که دیگه از جسم خارج شده
پاسخ ها
مجتبی
| |
۱۹:۴۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
چطور این حرفو می زنید انسانی که 70 80 سال روح و جسمش با هم بودند و به این جسم عادت کرده بوده دیدن نابود شدن جسمش براش خیلی سخت و دردناکه شما با یه نفر یه سال باشی دل کندن ازش سخته چه برسه که با بدنت 70 80 سال بودی...
ناشناس
| |
۰۸:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
مثل مو ی سر که وقتی کوتاه کردی و از بدن جدا شد برایت مهم نیست چی بر سرش بیاد
amir shiraz
۰۹:۵۲ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
قانون حیات و مرگ همواره جریان داره.اما چون فرصت حیات در دنیا یکبار بیشتر نیست باید کاملا به بهتر زیستن فکر کنیم.بله یک روز هم همین اتفاقات بالا برا هر موجود زنده ای اتفاق می افته.ولی جهان بینی درست به انسان ارامش میده حتی موقع مردن.مردن یک پوست اندازی هست برا زنده بودن و جوان بودن ابدی .به لطف و رحمت خداوند.
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۰:۱۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
ازكجامعلوم كه فرصت حيات دردنيايكبارباشه اگه اصل تناسخ صحت داشته باشه چي؟
ناشناس
| |
۱۷:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
دوست عزیز اولا که تناسخ با ادله عقلی و نقلی باطله
دوما مثلا درست هم باشه طبق اون عقیده زندگی بعدی تابع و وابسته به زندگی فعلیه و فقط پاداش و عذاب را دنیایی میداند به جای آخرتی
amir shiraz
| |
۱۹:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
اصل تناسخ در طول تاریخ و یا از تمدن به تمدن دیگر بسیار دچار تغییر شده.و ضمنا همونطور کسی تا بحال زندگی بعد از 0مرگ رو تجربه نکرده ..همونطور هم هیچ گزارشی دال بر تایید تناسخ یا مسخ یا رسخ وجود نداشته.البته که شخصا ردش نمیکنم.چون در دنیایی با مفهوم بینهایت.نمیتوان هیچ چیز را رد کرد یعنی در دنیا با مفهوم بیتهایت غیر ممکن وجود نداره.اما با انصافا یکی از پیروان این نظریه هندوها هستند.مثلا بر طبق همین مفهوم مسخ موش را نیاکان اصلی انسان میدانند.و از طرفی به جهل شدید اونا اکثر زمینه ها از جمله بکار نبستن شعور ذاتی موجب میشه حس کنیم اونا به این نظریه طوطی وار رسیدن نه از روی علم و اعتقاد قابل اعتبار سنجی.
مهمان
۰۹:۳۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
باید قبول کنیم این هم بخشی از سرنوشتمونه ...سعی کن بخندی و خوب زندگی کنی ...
پاسخ ها
زنده
| |
۱۰:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
مهمان جان اینو خوب اومدی تا زنده ای زندگی کن بعدش هر چی خواست بشه ما که دیگه نیستیم
ناشناس
| |
۲۲:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
این دیگه چه منطقیه؟ این همه تلاش می کنن برای چی؟ ما که دیگه نیستیم؟ تلاش می کنیم که بعد از ما راحت تر زندگی کنن.
ناشناس
| |
۱۷:۵۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
ما که دیگه نیستیم یعنی چی؟؟!!!
اتفاقا زندگی اصلی مال اوناست که از این دنیا رفتند
خنده و خوشی واقعی و لذت واقعی را اونها میچشند همچنان که درد و رنج و عذاب کارهایی که تو دنیا انجام دادند را هم اونها خوب میچشند
ابراهیم56
۰۹:۰۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
ناشناس جان آشنا بود ؟
ناشناس
۰۹:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
حالا فکر شو بکن ما با این همه ادعا و غرور باید اینجوری تجزیه بشیم ؟!!!!
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۸:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
البته شما كه ادعاي كمتري داري مي توني با استفاده از حلال هاي قوي سريعتر تجزيه بشي ...دور از جون صد سال ديگه رو ميگم
ناشناس
۰۸:۵۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
خدا اخر و عاقبت همه را ختم به خیر کند انشاءالله
پاسخ ها
ناشناس
| |
۱۸:۰۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
راستی یک سوال
پس چندین مورد عالمان دینی گذشته ما که بدنشان پس از سالهای بسیار طولانی کاملا سالم(نه مومیایی) بیرون آمد داستانش چیست؟
ناشناس
۰۸:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
يادش زنده و راهش پر رهرو باد .
پاسخ ها
ناشناس
| |
۰۹:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
یاد کی دوست عزیز! این یک مقاله علمی با زبان ساده بود در مورد شخص خاصی هم نبود. حالا یاد کی پر رهرو باشه !
ناشناس
| |
۰۹:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
چه ربطی به موضوع داره
صدای آشنا
| |
۱۰:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
یاد مرگ زنده باد و همچنین راه مرگ هم پر رهرو باد
زرین
| |
۱۱:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
یعنی واقعا تو این چند روز هیچی نتونسته بود منو اینجوری بخندونه مخصوصا با این جوابی که "صدای آشنا" داده
شهرام
| |
۱۱:۳۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
سلام ، حتما منظورش شخصي هستش كه اسكلتش توي عكس ديده ميشه .
منصوره
| |
۱۳:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
اين بنده خدا فكر كنم هنوز تو شوك مرگ زنده ياد مرتضي پاشايي عزيز هست
ناشناس
| |
۱۴:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
واقعا با نمک نوشتی وبه قول زرین مدتی نخندیده بودیم :)
ناشناس
| |
۱۴:۱۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
خدا خیرت بده خیلی خوب بود کلی خندیدم
ناشناس
| |
۱۴:۵۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
منظورش كله اسكلته بود چرا اينقدر گير ميدين...!!!!
ناشناس
| |
۱۵:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
قرصاتو خوردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ناشناس
| |
۱۸:۳۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
ما هم کلی خندیدیم..
هرچند باید کلی می گریستیم..
عاقبت من با این همه غرور و ادعا لاشه ای بد بو است...
لاشه ای که در زمان حیات، نزدیک ترین ها و عزیز ترین هایمان روز و شب در آغوش می کشیدند، اکنون به عقد خاک در می آورند، تا ما را هزار هزار سال، تنگ در آغوش کشد...
ناشناس
| |
۲۳:۵۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
یه نفرم انقدر ظریفو قشنگ طنز میکنه اینجوری بهش میپرید
اتفاقا ربطشو شما نفهمیدید
ناشناس
| |
۰۰:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
منظورش ریجکته
ناشناس
| |
۰۸:۲۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
خنده داربودممنونم كه خنده رابروي لبانم آوردي
ناشناس
| |
۰۹:۴۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
اینقدر خندیدم اشک تو چشام جمع شد. دمت گرم.
ناشناس
| |
۱۰:۲۸ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
روز رفتن همه شاد وخندان باشید .
راهش بی تردید پر رهرو بوده وهست و خواهد بود ، پس فقط یادش مهم است تا در لحظه های غم ، شادی ، تنهایی ، قدرت وضعف بدانیم که " این نیز بگذرد " پس باید بدنبال خودمان بگردیم وخود را پیداکنیم تا در روز رفتن که بی تردید می آید تنها نباشیم و همراه نیکخو ومهربانی داشته باشیم . مهربانی با طبیعت و جامعه مهربانی باخود را سبب می شود .
زهرا
| |
۱۲:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
دوستان عزیز.منظور دوست ناشناسمون از این جمله ای که بیان کرده.اینکه یاد اون جسممون که سالها ازش استفاده کرده ایم زنده باد و راه روحی که پس از مرد از جسدمون بیرون می آید پر رهرو باد...خلاصه منظور دوست ناشناسمون این بود.افتاد؟؟؟؟؟؟حححححححححح
ناشناس
| |
۱۴:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
یاد کی اونوقت؟
ناشناس
| |
۰۱:۲۹ - ۱۳۹۳/۰۸/۳۰
چه باحال ! این ناشناس عزیز یه جمله ای پرونده ! به دنبالش چه تفسیرهای عالمانه و شاعرانه ای ساتع شده!
تعداد کاراکترهای مجاز:1200