عصرایران - پنجشنبه گذشته ، برای تهران یک روز سیاه بود و میدان کاج سعادت آباد هم مرکز این سیاهی؛ جایی که یک جوان چاقو خورده ، 45 دقیقه نقش بر زمین بود و از مردمی که اطرافش جمع شده بودند ، التماس می کرد که به دادش برسند اما "مردم فهیم و با فرهنگ" ما ، تنها تماشاچی مرگ یک همنوع خود بودند تا شعر "بنی آدم اعضای یکدیگرند" در میان وارثان سعدی ، عینیت یابد!
ماجرا از این قرار بوده که دو نفر در این میدان درگیر می شوند و یکی به ضرب چاقو ، دیگری را نقش بر زمین می کند و مانع آن می شود که دیگران به داد قربانی برسند.
فیلمی که از این حادثه خونبار در اینترنت منتشر شده ، نشان می دهد که افراد پرشماری پیرامون قاتل و مقتول گرد آمده و با خونسردی مشغول تماشای ماجرا و گوش دادن به سخنان قاتل بودند که در مذمت قربانی سخن می گفت و هر از گاهی نیز لگدی بر پیکر خونین و نیمه جان او می زد!
انبوده جمعیت نیز به جای آن که به کمک یکدیگر ، جوان قربانی را از مهلکه دور کنند و به آمبولانس اورژانس برسانند ، ترجیح می دادند با موبایل های خود از صحنه فیلمبرداری کنند ، با یکدیگر حرف بزنند و حتی بخندند و البته گاهی نیز از سر دلسوزی به جوان غرقه در خون بگویند: اصلاً تکان نخور ، برایت خوب نیست!
نامگذاری" پنجشنبه سیاه" برای تهران ، نه از بابت مرگ یک شهروند ، که به این دلیل است که رویداد روز پنجشنبه نشان داد که ما ، تا چه اندازه از عواطف و مسوولیت های انسانی دور شده ایم و چه سیاهی و نکبتی بالاتر از این که جامعه انسانی و فرهنگی ما به جایی برسد که در برابر قتل یک همنوع ، هیچ واکنشی جز تماشا از خود نشان ندهد.
واقعاً چگونه می شود این واقعیت را هضم کرد که دهها و صدها انسان ، در حالی که می توانستند به کمک همدیگر ، یک انسان را از خطر مرگ نجات دهند ، دست روی دست گذاشتند و "نچ نچ" کنان ، شاهد خونریزی تدریجی یک جوان و نهایتاً مرگ او شدند؟!
اگر مرگ آن جوان ، مصیبتی برای بازماندگانش هست - که قاعدتاً هست - رفتار شرم آور هموطنان ما که فقط تماشا کردند و هیچ نکردند ، مصیبتی برای همه ماست و هشداری است تا بلکه به خود آییم و از خود بپرسیم که واقعاً داریم به کدام سمت و سو می رویم؟
نکته قابل توجه اینجاست که به دلیل آن که این اتفاق در منظر عمومی رخ داده بود ، کمک کنندگان اساساً به دردسر متهم شدن دچار نمی شدند ولی افسوس که غیرت و انسان دوستی ، کمتر از آنی شده که تا قبل از این حادثه تصورش را می کردیم و چه جای ترسناکی شده است شهر برای زیستن!
اگر این اتفاق در یک کشور غربی رخ می داد ، همین صدا و سیمای ما ، بارها فیلم آن را پخش می کرد که ایها الناس ببینید که غرب ، چقدر از اساسات و عواطف انسانی خالی شده است ، اما اینجا ، جز سکوت و لاپوشانی ، کار دیگری نباید!
اما سیاهی روز پنجشنبه ، ابعاد دیگری هم دارد ؛ دقت کنید که قتل در شهر تهران و نه در بیابان های اطراف ، آن هم در بالای شهر رخ داده ؛ جایی که لابد پلیس باید حضور می داشت یا دستکم بلافاصله بعد از حادثه باید خود را بدانجا می رساند ، با این حال آن طور که روایت شده ، حضور دیرهنگام پلیس و بعد از حضور نیز عدم اقدام جدی برای دستگیری قاتل و نجات فرد قربانی ، از عوامل مرگ این جوان بوده است.
این سهل انگاری ، آنقدر آشکار و خجالت بار بوده که حتی فرمانده پلیس تهران بزرگ را نیز به سخن آورده و خبر از برخورد پلیس با دو مأموری داده که با بی کفایتی تمام ، نتوانسته اند از عهده یک نفر برآیند و اجازه داده اند جوان نیمه جان ، آنقدر بر آسفالت خیابان باقی بماند تا جان دهد.
واقعاً آیا مردم حق ندارند بپرسند حضور یا عدم حضور پلیس چه توفیری در این مواقع دارد؟ آیا مأموران پلیس این قدر آموزش ندیده اند که بدانند در این قبیل موارد ، می توانند غیر از تماشا کردن و منفعل بودن ، کاری هم کرد؟!
راستی ، رئیس پلیس منطقه ، بعد از این افتضاح ، چه می کند ؟ آیا استعفا خواهد کرد و از مردم عذر خواهد خواست یا آن که انگار نه انگار؟!
اورژانس نیز باید توضیح دهد که چه زمانی به صحنه رسید ؟ آیا همانگونه که پیشتر گفته اند زمان رسیدن اورژانس در تهران ، 15 دقیقه است ، در این صحنه نیز 15 دقیقه ای خود را به صحنه رسانده اند یا این 15 دقیقه ها شعارهایی بیش نیستند؟ و این پرسش وقتی دردناک تر می شود که بدانیم پزشکان بیمارستانی که سرانجام قربانی را بدان رسانده اند ، گفته اند که اگر حتی 10 دقیقه زودتر می رساندند ، قطعاً زنده می ماند.
پنج شنبه ای که گذشت را چرا نباید " پنج شنبه سیاه" بنامیم، وقتی ثابت شد عاطفه ها و مسوولیت های انسانی و نوع دوستی ها در جامعه ما ، بسیار پیشتر از آن جوان ، کشته شده اند و ماموران پلیس هم(نه همه شان) ، آن گونه که باید و شاید حافظ جان شهروندان نیستند که اگر بودند ، از عهده یک مجرم آماتور بر می آمدند و نمی گذاشتند جوان مردم در روز روشن در وسط شهر ، آن قدر بر روی زمین بماند و خونریزی کند که بمیرد و راهی گورستان شود.
ای کاش بتوانیم ، بار دیگر همان ایرانیانی باشیم که حتی رفتن خار بر پای دیگری را برنمی تابند چه رسد به آن که یک نفر در مقابل چشمانشان بمیرد و آنها فقط تماشاگر باشند.
به اصالت مان برگردیم!
آی آدما که بر ساحل نشسته شاد و خندانید...
مقصر اصلی توی این حادثه پليس هستش
واقعا جای تعجبه که فقط نظاره گر بوده !!!
اما شک نکنید که 99% افرادی که حالا پس از حادثه دارند شعار می دهند اگر در صحنه حضور داشتند همان می کردند که دیگران کردند!
به خود بیاییم! این حادثه ممکن است برای عزیزان ما هم پیش بیاید آن وقت با مقصر دانستن پلیس عزیزمان به زندگی باز می گردد
صدالبته که پلیس و اورژانس مقصرند ولی ما هم آدمیم مثلا!
خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم
فقطهمینو میتونم بگم واقعا که
آخهاون پلیسا اونجا چی کارمیکردن؟؟؟؟
اگه بچه ی خودشونم جای اون بود این کارو میکردن.
آخه اورژانس چرا دیر رسی!!!!!!!!!!!!!
بیمارستان مدرس تا اونجا 600 700 متر فاصله داشته.
آخه چرا!؟؟؟
افسوس
یک سری اتفاقاتی داره می افته که به هیج وجه نمیشه تحلیلش کرد ، دست کی تو کاره ؟ مردم ایران دارن به کجاها میرن؟
ولی تقصیر خود بزرگان هم هست
وقتی یه کسی رو وادار به انجام یه کاری کنی از روی لجش اون کارو انجام نمیده
اما اگه بهش بگید که طرف گناه داره داره درد میکشه خودش رو میکشه تا طرف رو نجات بده
لطفا تقصیر جوانان نندازید
خودتون در تربیت اونا مقصر بودید بعد ازشون بد هم میگید؟
از خداوند متعال روزهاي خوب روزهايي شاد و موفق را برايتان ارزو مندم
اي صدا و سيما تو كه هر رو از يك قتل در امريكا سخن ميگي جايي كه همه اسلحه دارند
چرا توي ايران كه اسلحه داشتن جرمه اين همه قتل صورت ميگيره چرا در شهري مثل برازجان هفته اي چند قتل صورت ميگيره چيزي نميگي
دارم دق ميكنم از اين صحنه تا كي بايد تهران بايد فاحشه خونه و جاي اوباشگري باشه
خدا ازتون نگذره نيروي انتظامي
چه بلایی سرمون اومده؟
فقط کافیه یکی از نزدیکان یا خودتونو جای فرد چا قو خورده بزارید.
(برگشیم به دوران جاهلیت)
خدا سید جمال را بیامرزد ... در بلاد کفر اسلام دیدم ولی مسلمان ندیدم ... در بلاد مسلمین، مسلمان دیدم اما اسلام ندیدم ...
از ماست که بر ماست ...
اين جمله واقعاً توصيف كاملي از كشور ماست.
ولي نگران كننده تر اينست كه بداينم در منطقه وقوع حادثه ايستگاه پليس و كلانتري نبش ميدان كاج نيز وجود دارد. كه اگر به صورت گذرا از اين منطقه عبور كنيد به وضوح حضور اين مامورين حافظ جان و مال مردم بدون كوچكترين كنكاشي قابل رويت است. فكر كنم فاصله اين ايستگاههاي حافظ جان و مال مردم تا محل وقوع خادثه 100 متر هم نيست.
لذا تعمق در اين موضوع از مورد اشاره شده ما به مراتب تكان دهنده تر و ترسناك تر تست.
كدام فرد از حاضرين در صحنه ، مي توانست تشخيص دهد كه فرد مضروب "ظالم" است يا فرد ضارب ؟ با كدام استدلال بايد افراد عادي جامعه دخالت مي كردند ؟ مگر ما مردم قاضي يا كلانتريم ؟ پس نيروي انتظامي چكاره است ؟
خير دوستان . بيخود نه سياسي كنيد اين داستان رو و نه غيرتمدارانه !
اين تراژدي فقط از اقتدار پوشالي !! نيروي انتظامي نشئات ميگيرد كه فقط براي جوانهاي عادي و بي سلاح مردم اقتدار است و براي برخورد با افرادي كه فقط يك سلاح سرد ( بلكه فقط يك صداي خشن ) دارند ؛ كم مي اورد . چشم رادان و طلائي و ... روشن
امنیت و آرامش در جامعه حاکم بشه.
مقصر مسوولین کشور هستند که تماما توجه شان به مسائل سیاسی و رویاروی با آمریکا شده انگار ما در این کشور مشکل اقتصادی ، فرهنگی و... نداریم که فقط یادمان داده اند بگوییم مرگ بر آمریکا. گناه مردم تماشاگر پوشیده نیست اما به یقین این مردم بی غیرت دست پرورده همین مسوولین هستند....
با سلام واحترام
سال گذشته با همسر و فرزندم در شاهين ويلاي كرج منتظر تاكسي ايستاده بوديم جواني با خودروي پرايد براي خانمي معلوم الحال ايجاد مزاحمت مينمود البته چانه زني براي قيمت... و در مقابل چشمان بنده و خانواده ام مكررا" بالا و پائين مي كرد قصد به زور سوار نمودن زن خياباني را داشت ... به قصد نهي از منكر به راندده تذكري جدي دادم و پس از پذيرايي ايشان با الفاظ ركيك يقه ايشان را گرفتم و با خودرو متواري شد و بعد از دور زدن قصد زير گرفتن همسر و فرزندم را داشت و در حضور بقيه برايم چاقو كشي نمود از جايي كه توان مقابل را نميديد متواري گشت از همانجا با 110 تماس و شماره خودروي وي و همچنين مشخصات خود را اعلام نمودم ايشان اظهار نمودند مگر شما كلانتر محلي و... خلاصه فرمودند بايد براي شكايت از خودرو به دادگستري مراجعه نمايم و ..... منهم از آن روز با امر به معروف و نهي از منكر خداحافظي نمودم.
به راستي با كساني كه به اين موارد ورود داشته باشند چه برخوردي مي شود.
ياحق
ولی بیش تر از اون باید به اوضاعی تاسف خورد که روزانه هزاران اتفاق شبیه به این برای مرد و زن این مرز وبوم میفته و ملت بی تفاوت شدن. نمی دونم ترس از پلیس و کلانتری یا ترس از اون دادگاه و دادسرا ست که البته کم ترسی هم نیست از گرفتاری هاش . آخر هم معمولا آش نخورده و دهن سوخته
بطور مثال اگر كسي ضريه اي به قاتل وارد مي كرد و اون و موقتا از پا مي انداخت بعدا چه بلايي سرش مي يومد؟؟
این که وسط روز بود
رسالت رسانه اینه؟!!!!!!
در اهواز
در تابستان امسال برای خود بنده شبیه این اتفاق افتاد که تنها با عنایت خداوند توانستم نجات پیدا کنم
در حالیکه بنده سوار موتور از بانک بر می گشتم ومبلغ 500 هزار تومان در جیبهای شلوارم بود که موتور سوار 2 ترکه متوجه شدند ودر اتوبان شلوغ کوت عبد اله جلوی راهم راگرفتند ومرا از موتور انداختند وبسویم برای سرقت با تیز بر هجوم کردند در حالیکه 2 موتور روی زمین بود ومن ومجرمین راه مسیر خودروها را بستیم ترافیک سنگینی بوجود امد وهمه مردم تنها تماشاگر حمله مهاجمین بودند و من از مردم مدد می طلبیدم اما کو گوش شنوا یکی از سارقین مرا زخمی کرد ومن وقتی فهمیدم که اینها حتی با کشتن من در ملا عام هیچ ابایی ندارند سراسیمه ودیوانه وار به سوی مردم دویدم ود میان ماشینها یک شخص اشنا را دیدم که ایشان مر نجات داد وسارقین متواری شدند
مثل زمان گلادیاتور ها و ادمایی که از تماشای کشته شدن همنوعانشون لذت میبردند
باید روی فرهنگ تهرانی ها کار کنید. عمرا در شهرستانها اینگونه عمل کنند.
آی آدمها ، که بر ساحل نشسته شاد و خندانيد ،
يک نفر در آب دارد میسپارد جان
يک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
روی ِ اين دريای ِ تند و تيره و سنگين که میدانيد ،
آن زمان که مست هستيد
از خيال ِ دست يابيدن به دشمن ،
آن زمان که پيش ِ خود بيهوده پنداريد
که گرفتستيد دست ِ ناتوان را
تا توانائی ِ بهتر را پديد آريد ،
آن زمان که تنگ میبنديد
بر کمرهاتان کمربند ...
در چه هنگامی بگويم ؟
يک نفر در آب دارد میکند بيهوده جان ، قربان .
آی آدمها که بر ساحل بساط ِ دلگشا داريد ،
نان به سفره جامه تان بر تن ،
يک نفر در آب میخواند [1] شما را
موج ِ سنگين را به دست ِ خسته میکوبد ،
باز میدارد دهان با چشم ِ از وحشت دريده
سايههاتان را ز راه ِ دور ديده ،
آب را بلعيده در گود ِ کبود و هر زمان بيتابیاش افزون .
میکند زين آبها بيرون
گاه سر ، گه پا ،
آی آدمها !
او ز راه ِ مرگ [2] اين کهنه جهان را بازمیپايد ،
میزند فرياد و امّيد ِ کمک دارد .
آی آدمها که روی ِ ساحل ِ آرام در کار ِ تماشائيد !
موج میکوبد به روی ِ ساحل ِ خاموش ،
پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده . بس مدهوش
میرود ، نعرهزنان اين بانگ باز از دور میآيد ،
آی آدمها !
و صدای ِ باد هر دم دلگزاتر ،
در صدای ِ باد بانگ ِ او رهاتر ،
از ميان ِ آبهای ِ دور و نزديک
باز در گوش اين نداها ،
آی آدمها !
اگر تو زاپن این اتفاق میافتاد رییس پلیس خودکشی میکرد
اگر تو کشورهای عربی اتفاق می افتاد اب از اب تکان نمیخور
تو ایران حتما رییس پلیس ترفیع میگیره
/مردی از خویش برون اید و کاری بکند
جامعه اي كه در آن مهرباني و عشق مرده است
جامعه اي كه احساس مسئوليت مرده است. زندگي در آن مرگ است
اخه یکی نیست بگه تو ادمی احساس داری وجدان داری
فقط یک لحظه تصور کن همچین اتفاقی به هر دلیلی برای خودت بیوفته
فقط کافی خودمون رو جای همدیگه بذاریم اون موقع دنیا میشه گلستان
ز اینگونه صحنه ها در شهر ما بسیار اتفاق افتاده و حتما شماها ناظر بر تعلل و عملکرد اشتباه نیروی انتظامی و اورزانس بوده اید
و حتما در فیلمها و سریالهای از نوع غربی ( که لعنت خدا بر آنانان باد ) شاهد سماجت پلیس و انجام وظیفه انان تا حد مرگ خود شده اید .
مایلم یک صحنه را برای شما تعریف کنم که سال گذشته در شهران اتفاق افتاد
داخل ماشین پشت چراغ قرمز ایستاده بودم . ناگهان یک ماشین پیکان به سرعت به چهارراه نزدیک شد محکم به ماشینی که پشت چراغ ایستاده بود برخورد کرد و دو نفر از آن بسرعت پیاده و گریختند . در همین حین ماشین پلیس هم رسید و تازه متوجه شدیم که این ماشین تحت تعقیب پلیس بوده . دو مامور پلیس هم سریع پیاده شدند . آن دو مجرم به داخل کوجه ای دویدند و دو اسلحه سرد که با خود همراه داشتند به داخل حیاطی انداختند و پا بفرار
یکی از ماموران هم بدنبال آنها بشدت دوید . مامور دیگر به او فریاد کشید
"""" نرو نرو برگرد ولشون کن بیا """""و مامور ی که در حال دویدن بود با شنیدن این جمله بسادگی موضوع را رها کرده و بازگشت . مجرمین هم در کوچه ناپدید شدند .
بسیار متاسفم که در کشوری زندگی میکنم که پلیسش بگونه ای دیگر قدرت نمایی میکند و در لحظاتی که تک تک شهروندان انتظار نمایش ابهت و عظمت قانون دارند ....
گویا نشنیده اند سخن خدای سبحان را که می فرماید:(سرای آخرت را برای کسانی برگزیدیم که خواهان سرکشی و فساد در زمین نباشند و آینده از آن پرهیزکاران است)،آری به خدا آن را خوب شنیده و حفظ کرده بودند،اما دنیا در دیده ی آنها زیبا نمود،و زیور آن چشم هایشان را خیره کرد.
یعنی عرضه ندارن 10-20نفر از پس یه نفر با چاقو بر بیان؟انقدر سخته؟!
تو محل ما یکبار یه پلیسی دنبال مجرم میکرد یه تیری از اسلحش در رفت خورد به یک بچه،2دقیقه بیشتر طول نکشید یکی از اهالی محل اونو گذاشت پشت ماکسیمای خودش و خیابونو برعکس انداخت رفتو بچه رو به بیمارستان رسوند..
واقعا که!
...کی می دونه قیصر این روزها کجاست....
دعوا سر زن بوده چرا الکی به مملکتو
فرهنگ گیر میدید؟!!
بدهيم پدر پدر سوخته شان را دربياورند
پدرسوخته ها رو
خاک تو سر روزنامه و سایت های خبری که نمیتونن این را انعکاس بدند باز هم خوش به مرامت عصر ایران والا خیلی با غیرتی فردا هم سایت شما تعطیل میشه