کیومرث اشنریان استادعلوم سیاسی دانشگاه تهران در روزنامه شرق نوشت: در حالی که اسرائیل تلاش میکند که ایران را به سوی یک جنگ تمامعیار بکشاند، ایران همزمان دو راه پیشرو دارد. اولا، فناوری تسلیحاتی خود را توسعه دهد؛ چون برای کشوری با موقعیت ایران، با هر تحلیلی از وضعیت روابط بینالملل، نمیتوان از ضرورت قدرت اجتناب کرد. ثانیا، از آنجا که قدرت کفایت نمیکند، باید «دیپلماسی گسترده» با جهان را در پیش بگیرد.
برخی از روشهای دیپلماتیک جواب نداده است. باید راهی دیگر در پیش گرفت. دیپلماسی صرفا شماری سفیر و کاردار و کارمند که در سفارتخانهها مستقرند، نیست. دیپلماسی صرفا چانهزنی با اتکا به قدرت نظامی هم نیست.
کشورهای کمقدرتتر نمیتوانند معضلات بزرگ بینالمللی خود را تنها از راه قدرت نظامی رفع و رجوع کنند. در این راستا، یک راهحل برای سیاست خارجی ایران این است که مذاکرات خود با آمریکا را با محوریت اروپا در قالب یک «دیپلماسی گسترده» سامان دهد و مذاکرات دوجانبه ایران و آمریکا با محوریت فرانسه و/یا آلمان آغاز شود.
این میتواند پیامدهای مناسبی داشته باشد. اولا، راهحل بینابینی برای سیاست ایران مبنی بر عدم مذاکره مستقیم با آمریکاست. واسطهگری منفعلانه کشورهای منطقه از جمله عمان یا عراق ظرفیت دیپلماتیک برای توسعه راهحلها ندارد. ثانیا، با مذاکرات در اروپا حتی اگر طولانی شود، «امنیتیسازی» از چهره جمهوری اسلامی در یک مرکز مهم دیپلماسی جهانی کاهش مییابد.
در افکار عمومی، این تبلیغات که ایران یک کشور «نرمال» نیست، تا حد زیادی خنثی میشود. ثانیا، و مهمتر از آن در حاشیه این مذاکرات امکان «بازی بدون توپ» برای سه کشور ایران، فرانسه و آلمان بیشتر میشود. یعنی زمینههای دیپلماسی غیرآمریکایی فارغ از موضوع هستهای و برای توسعه روابط سهجانبه افزایش مییابد.
تدریجیبودن، امنیتیزدایی از چهره کشور و موازنه مثبت اقتصاد بینالملل از جمله راهبردهای اصلی دیپلماسی است. واقعیت این است که ما راههای نپیموده زیادی داریم و بلکه گاه تحت تأثیر گروههای خودسر راه معکوسی پیمودهایم. دیپلماسی، گشودن راهها از طریق ایجاد روزنه برای توسعه فرصتهاست.
از سوی دیگر، دیپلماسی از درون آغاز میشود؛ یعنی نیروهایی که در سیاست داخلی فعالاند و نوع تعاملی که با مردم خویش و با نیروی انسانی ملی خود در پیش میگیرید، آغاز سیاست خارجی و دیپلماتیک شماست، این راهی است که دولت چهاردهم آغاز کرده است.
دیپلماسی در درجه نخست یک اتحاد ملی از درون و یک فرایند تدریجی قدرتافزایی ملی است که از پایینترین لایههای ارتباطات داخلی و بینالمللی آغاز میشود و در بالاترین سطوح ادامه مییابد. اینک میتوان به فرصتهای جدیدی که فراهم شده است، اندیشید.
در مقابل، اما شماری در درون هستند که به اتکای قدرت رسانهای از حماسهسراییهایی که برای هر کشوری لازم است، پا را فراتر نهاده و در نقش گروه فشار ظاهر شده و به مقامات ارشد کشور فشار میآورند. بعضا در صداوسیما و در شبکههایی خاص «حماسهنمایی» میکنند و آنگاه که «رسانه نظام» آنان را تحمل نمیکند، به رسانههای خارجنشین روی میآورند و به اتحاد با چپ افراطی مارکسیستی گرایش پیدا کردهاند.
اگر سری به اظهارات اینان در شبکههای اجتماعی بزنید، خودتحقیری ناشی از عدم ورود در جنگ تمامعیار با اسرائیل در آن موج میزند. گویی موفقیت را تنها پیروزی در تاکتیکها میبینند و نه در استراتژیهای بلندمدت. همچون طرفداران هیجانزده یک تیم فوتبال انتظار دارند همواره و در تمام مراحل مسابقات همیشه پیروز شوند. تحمل ندارند که حتی یک گل هم بخورند.
شکست تاکتیکی برای آنان فاجعهبار است و بهسرعت روحیه خود را میبازند. به همین سان، شکست در استراتژیها آنان را دچار افسردگی روانی و بحران نظری میکند. جهان سیاست، جهان پیروزیها و شکستهای بزرگ است. مهم این است که در پیروزی و در شکست مغرور یا مأیوس نشوید. مهم این است که باورهای اصیل خود را در شکستها از دست ندهید و از درون فرونپاشید.