"دیوید ام وینبرگ" مدیر "موسسه امنیت ملی و راهبرد صهیونیستی Misgav " مستقر در قدس اشغالی با نگارش مقاله ای در روزنامه راست گرای اسرائیلی "جروزالم پست"، دلیل طولانی شدن دوره پاسخ احتمالی ایران و حزب الله به اسرائیل را بررسی کرده و مدعی شده، تهدیدهای اسرائیل مبنی بر حمله ویرانگر به زیرساخت های آنها در کنار دیپلماسی پنهان و وعده های واشنگتن از طریق عمان و قطر به ایران، تهران را از حمله متقابل علیه اسرائیل منصرف کرده باشد.
به گزارش عصرایران، این تحلیلگر اسرائیلی در مقاله ای نوشت:
من شدیدا گمان میکنم که دلیل اصلی تاخیر ایران و حزب الله در حملات انتقامی علیه اسرائیل، ایالات متحده باشد، به این معنی که واشنگتن این بازیگران بد را با سکههای استراتژیک جذب میکند تا با مذاکره با آنها به درک بلندمدت در مورد نقش و جایگاه "مشروع" آنها در منطقه برسند.
این تنها توضیح ممکن برای چراغ سبز این هفته رهبر ایران مبنی بر از سرگیری مذاکرات هستهای با ایالات متحده است. رهبر ایران این هفته در دیدار با کابینه جدید ایران گفتند که تعامل با دشمن در موضوعاتی مشکل ندارد، اما به دشمن نباید امید بست. از زمانی که دونالد ترامپ، رئیس جمهوری سابق ایالات متحده آمریکا از توافق برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال 2018 خارج شد، رهبر ایران قاطعانه حاضر به بررسی مجدد توافق برجام نشده بود.
جو بایدن، رئیسجمهوری ایالات متحده، در 4 سال گذشته با لحنی ملتمسانه از رهبر ایران درخواست مذاکره مجدد برای احیای برجام را کرده است، اما فایدهای نداشت. در پاسخ، رهبر ایران بایدن را به سخره گرفت، کار غنیسازی هستهای ایران را به شدت افزایش داد، مکررا بازرسان هستهای بینالمللی را به چالش کشید و محافل داخلی ایران در این اواخر آشکارتر از همیشه درباره ساخت سلاحهای هستهای صحبت کرده اند.
پس چرخش فعلی آنها به چه معناست؟ زیرا در مذاکرات نیمه محرمانه با ایران که در قطر و عمان انجام شده است، واشنگتن ممکن است تهران را در راستای تنش زدایی بزرگ منطقه ای تطمیع کرده باشد.
آمریکا به دنبال یک توافق بزرگ است که هم از جنگ گستردهتر ایران و اسرائیل و هم از جنگ حزبالله و اسرائیل جلوگیری کند، به حملات شبهنظامیان نزدیک به ایران به نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه پایان دهد، به حملات حوثیها به کشتیها در سواحل یمن پایان دهد، و به طور جادویی آتش بس بین حماس و اسرائیل را تسهیل کند.
برای دستیابی به همه اینها، استنباط من این است که ایالات متحده اکنون امتیازات هستهای بیسابقهای را به ایران ارایه کرده، از جمله کاهش بیشتر تحریمها و بازتعریف خطرناک آستانه هستهای.
البته، چنین تفاهماتی از سوی ایالات متحده با ایران، تهدیدات هستهای یا هژمونیک ایران را از بین نمیبرد، بلکه باعث میشود ایران به عنوان یک مشکل درازمدت برای اسرائیل و کشورهای عربی باقی بماند و مشکل بزرگ تر برای دولت بعدی به ارث برسد.
در زمانهای عادی، خبر چراغ سبز رهبر ایران برای مذاکره مجدد با آمریکا بر سر برنامه هسته ای ایران، در همه روزنامههای جهان و حتی بیشتر از آن در اسرائیل، خبر بسیار مهمی بود.
اما از آنجایی که رسانههای جهان و اسرائیل مشغول پوشش جنگ غزه هستند، این خبر مهم در لابلای صفحات میانی آنها مورد توجه چندانی قرار نگرفت.
و نکته: در دیدار این هفته رهبر ایران و کابینه جدید ایران به ریاست مسعود پزشکیان، حدس بزنید چه کسی حاضر شد؟ محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه سابق که در سال 2015 بر سر برجام مذاکره کرد؛ این به من میگوید که ایران گشایشی برای "تفاهمات" مجدد با ایالات متحده احساس میکند، تحولی که تنها با بیشترین نگرانی در اسرائیل میتوان به آن نگاه کرد.
اما آنچه امروز مورد نیاز است، تفاهمات نرم میان واشنگتن و تهران نیست، بلکه یک تنظیم مجدد راهبردی بر اساس قدرت و عزم قاطع آمریکاست. به عنوان ابرقدرت مسلط جهانی و به عنوان متحد اسرائیل، آمریکا موظف است که برنامه اتمی ایران را خنثی کرده و با توسعه طلبی هژمونیک ایران در سراسر منطقه مقابله کند و نیروهای نیابتی خطرناک ایران (حماس، حزب الله، حوثی ها و ...) را خنثی کند.
چگونه آمریکا می تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که ایران در حال ایجاد پایگاه های هوایی و دریایی در دریای مدیترانه و دریای سرخ و به ویژه در سوریه برای تقویت قدرت منطقه ای خود است؟ یا اینکه به دنبال کنترل شاخ آفریقا و ورودی دریای سرخ است - یک نقطه بحرانی در کشتیرانی بینالمللی. و از طریق حملات حوثی ها کاهش 70 درصدی کشتیرانی از آسیا به غرب از طریق کانال سوئز را به وجود آورده است؟
چگونه واشنگتن می تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که ایران در کشورهای خاورمیانه که متحدان غربی هستند، از جمله عربستان سعودی، مصر و اردن، به براندازی دامن می زند؟
(بهویژه بر بیثبات کردن رژیم هاشمی در اردن برای دسترسی به طولانیترین مرز اسرائیل و از آنجا برای نفوذ به قلب دولت یهود متمرکز است – و با توجه به مقادیر عظیم تسلیحاتی که ارتش اسرائیل در جنین و طولکرم کشف میکند، به نظر میرسد که ایران در این امر موفق بوده است.)
چگونه واشنگتن می تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که ایران از تروریسم علیه اهداف غربی، اسرائیلی و یهودی در سرتاسر جهان حمایت می کند، از جمله تامین مالی بدون ابهام، پشتیبانی لجستیکی، برنامه ریزی و پرسنل برای حملات تروریستی که در سراسر جهان، از بوئنوس آیرس تا بورگاس را در بر می گیرد؟
چگونه واشنگتن می تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که ایران پهپادهای تهاجمی مسلحانه را برای جنگ پوتین علیه اوکراین در اختیار روسیه قرار می دهد، یا این واقعیت که (به گفته مدیر اطلاعات ملی ایالات متحده!) ایران از تظاهرات علیه اسرائیل (و علیه آمریکا) در دانشگاه های سراسر آمریکا حمایت مالی می کند؟
و مهمتر از همه، چگونه واشنگتن می تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که طبق گفته آژانس بین المللی انرژی اتمی، ایران اورانیوم را تا حد نظامی (84 درصد) غنی سازی کرده است (84 درصد که بسیار نزدیک به سطح 90 درصد لازم برای ساخت یک سلاح هسته ای است) و انباشته شدن اورانیوم با درجه تسلیحاتی برای تولید تخمینی 5 سلاح هسته ای ظرف 3 ماه؟
با توجه به همه اینها، "تنش زدایی" با ایران هدف اشتباهی به نظر می رسد. از منظر بلندمدت اسرائیل - به ویژه پس از حمله 7 اکتبر، ورود حزبالله به جنگ، و تلاشهای ایران برای برافروختن انتفاضه سوم در یهودیه و سامره (کرانه باختری رود اردن) تشدید رویارویی با ایران اجتنابناپذیر است و در این مرحله شاید حتی ترجیح داده شود.
در واقع، برای اکثر اسرائیلیها و رهبران اسرائیل روشن شده است که اسرائیل با یک دهه جنگ فرسایشی علیه ایران و نیروهای نیابتیاش مواجه است و تشدید نبرد با این دشمنان ضروری است، نه چیزی که باید از آن چشم پوشی کرد. "صلح اکنون" نه یک گزینه واقع بینانه و نه سودمند از نظر دیپلماتیک یا نظامی است. صلح (یا حداقل ثبات) ممکن است خیلی دیرتر به وجود بیاید، اگر جنگ کنونی اسرائیل به نتیجه برسد و پس از پیروزی های قاطع بر اردوگاه ایران.
به طور خلاصه، اسرائیل نمی تواند با حلقه آتش ایرانی بر دور گردن خود زندگی کند. واشنگتن نیز نباید چنین چیزی را بپذیرد، به خصوص که تلاش ایران فقط برای خفه کردن اسرائیل نیست، بلکه برای تسلیم کردن آمریکا نیز هست.
افسوس که دولت اوباما-بایدن (و شاید هریس) در واشنگتن آشکارا نقش ایالات متحده در منطقه را متفاوت می بیند. آنها از طریق مصالحه با ایران به دنبال بازسازی منطقه بوده و هستند: از طریق سازش و امتیاز، نه تقابل. و در این راه این واقعیت را نادیده میگیرد که ایران جاهطلبیهای انقلابی خود را برای صدور اسلامگرایی رادیکال خود در سطح جهانی، تسلط بر منطقه و نابودی اسرائیل، پنهان نمی کند.
با توجه به اعلام اخیر رهبر ایران و سکوت نسبی نصرالله، باید پرسید که زوج بایدن و هریس در ازای خویشتن داری به آنها چه وعده ای داده اند؟ و باید پرسید که اسرائیل باید برای بسته تنشزدایی که واشنگتن وعده داده، قرار است متحمل چه هزینه سنگینی شود، فراتر از دستبندهایی که ایالات متحده پیشتر بر روی عملیات نظامی اسرائیل علیه حماس و حزبالله زده است.