۰۲ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۲ دی ۱۴۰۳ - ۱۸:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۸۶۰۲۷
تاریخ انتشار: ۱۶:۴۴ - ۰۳-۰۷-۱۴۰۳
کد ۹۸۶۰۲۷
انتشار: ۱۶:۴۴ - ۰۳-۰۷-۱۴۰۳

فرد، جامعه و کائنات؛ جستاری در پیوستگی سوسیالیسم و عرفان

فرد، جامعه و کائنات؛ جستاری در پیوستگی سوسیالیسم و عرفان
می تواند روشن باشد که تا انسان به نقش جامعه و خویشتن و یا دیگر افراد و یا همراه آن مبدا تاریخی پیدایش حیات و زندگی در کره زمین پی نبرد نمی‌تواند به  تصور صحیحی از پروردگار دست یابد و دریابد که گذشته پروردگار است، حال  پروردگاراست و آینده پروردگار است .
سعید کاوه بیرجندی (دانش آموخته مهندسی برق و روانشناسی از دانشگاه تهران)

مقدمه
در مورد بعضی  مباحث مطروحه در این نوشتار کتاب‌های زیادی نوشته شده است. اما به هر حال نگارنده از زاویه ای به نگارش آن می پردازد .
در وهله نخست می بایست  عنوان شود که این مقاله اساساً جامعه محور بوده و نگارنده سعی کرده تا سر حد امکان هر نوع جامعه کاپیتالیستی را انکار و مخاطب را به حقانیت جامعه سوسیالیستی اگر نه معتقد اما حداقل متمایل سازد .

اما در جهت مدلل نمودن برتری چنین جامعه‌ای به مصداق جمله قدیمی و مشهور راه به سوی خدا ازمیان مردم می گذرد سیر و سلوک فردی در جهت و راستای تحقق همین هدف قرار می‌گیرد به قول مارکس " اگر سجایای انسان ثمره جامعه و محیط است می‌بایست جامعه انسانی گردد . "

اما در این راه از شکوفایی فردی غافل نشده نگارنده بر آن است که این تلاش ها را می توان توأمان انجام داد و شاید بتوان گفت که در عین اصالت بخشیدن به جامعه و قرار دادن آرمان خویش در راه بهبودی آن فردیت خویش را به فراموشی  نسپرده است. 

سعید کاوه بیرجندیگرچه به قول فردوسی بزرگ شاید بهتر است بگوییم :
خداوند بالا و پستی تویی                              همه نیستند آنچه هستی تویی 
اما به هر حال در این ارتباط آنچه که مهم است ،این است که فرد حداکثر سعی و تلاش خویش را مبذول سازد .(در همه موارد زندگی و فعالیت‌های انسان همینطور است و یا باید اینچنین باشد) و باقی آن دیگر دردست ما نیست و این بهترین راه رسیدن به رضایت خشنودی و خرسندی برای ادامه بهترین طریق زندگی که فرجامی جز راستگاری و سعادت بر آن مترتب نیست و باقی این تلاش دیگر در دست ما نیست و بنا به قولی آنچه دلم خواست نه آن میشود ،آنچه خدا خواست همان می شود. و شاید احتیاجی به گفتن نباشد که" یدالله فوق ایدیهم".
 
البته باید توجه داشت که به نظر نگارنده پروردگار همان نظام منطقی و عقلانی جهان است که می‌توان آن را مشیت آسمانها و زمین نامید.
 
 بی راه نیست در اینجا گفته ای  از رومن رولان در مقدمه کتاب مشهور ژان کریستف آورده شود که میگوید: " تقدیم به جان های  آزاد همه ملت‌ها ،آنان که رنج می‌برند و پیکار می کنند و پیروز می‌شوند ." و مایلم در اینجا گفته دیگری از رومن رولان نقل کنم که میگوید:" گرچه با حرفت مخالفم اما حاضرم جانم را بدهم تا تو بتوانی حرفت را بزنی." 
 
 می گویند یوشع نبی گفته است :"فقدان دانش امت مرا تباه کرده است تو دانش را انکار می کنی پس من هم تو را انکار می کنم ."
و یا بودا گفته است :"که من تا زمانی که حتی یک انسان  رنج می برد به دنیا خواهم آمد."
 که این به نهایت رساندن موضوع است. از قرار معلوم بودا وقت زیادی داشته است.
 
 به هر حال نگارنده این سطور بر این باور است که در حال حاضر برای اکثر افراد در بیشتر جوامع به دلیل عدم وجود جامعه مناسب امکان تحقق حداکثر رشد فردی و هماهنگ با آن رشد سایر افراد جامعه و یا به طور کلی ایجاد جامعه سالم و تا سر حد ممکن ایده‌آل مقدور نیست . اما امکان ایجاد چنین جامعه‌ای موجود است و در این رابطه به بررسی ارتباط بین فرد و جامعه و در مقیاس کلی تر فرد یعنی جهان می‌پردازد و در آن گرچه به نظر می رسد که به قول حکیم عمر خیام :"مالعبتگانیم و فلک لعبت باز" و این گفته تا حد زیادی صادق است اما علیرغم این وضعیت می توان امیدوار بود که در جامعه مناسب امکان نیل به سعادت فردی و جمعی وجود داشته باشد. در حالی که در شرایط فعلی  برای بسیاری این امکان موجود نیست .
 
اما می‌توان و می بایست با ساماندهی صحیح جامعه باتاکید بر عدالت اقتصادی حداکثر تلاش و کوشش صورت گیرد تا شاید این امکان ایجاد گردد .که موجب شود در بسیاری از جوامع بسیاری از افراد از این وضعیت فلاکت‌بار کنونی نجات پیدا کنند. به امید آن روز.
 
چنانچه در تدوین این نوشته اشکالی مشاهده گردید آن را به بزرگواری خودتان برمن ببخشایید. مایلم در خاتمه شعر گونه‌ای از شاندور پتوفی شاعر انقلابی مجاز در که در ۲۶ سالگی تیرباران شد بیان کنم.
 
عشق و آزادی 
این دو را می خواهم
جانم را می دهم در راه عشقم 
و عشقم را در راه آزادی.
 
 به هر صورت این سطور برگ سبزی  تحفه درویش است، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
 

فرد، جامعه و کائنات

انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ و شعار برحق آن (حکومت عقل )که می‌تواند شعار هر جامعه و  همه جوامع باشد فرانسه و اروپا متعاقباً بسیاری از جوامع را در مدار منطقی و معقول تری قرار داد و پس از آن در قرن نوزدهم سه کشف بزرگ :اصل بقای ماده و انرژی و نظریه داروین و کشف تک سلول  این فرایند را قدرت و تحکیم بیشتر بخشید که موجب موجب تغییرات و تحولات بزرگی در جهان گردیده از جمله انقلابی که در همان فرانسه در سال ۱۸۶۸ رخ داد که می‌توانست و پتانسیل آن را دارا بود که الگویی برای بسیاری از جوامع گردد اما متاسفانه با دخالت سایر دول مرتجع اروپا و نیروهای  ارتجاعی خود فرانسه به شکست انجامید.
 
اما حرکت تاریخ متوقف نمی گردد و گسترش و تعمیق علم و دانش منجر به ظهور فلسفه های علمی گردید و رواج علوم و اندیشه های جدید همراه با اختراعات که تعامل و ارتباطات همه جهان را با هم تسریع  و تشدید و موجب شد که چهره و صحنه و فرهنگ مادی و معنوی همه جوامع انواع و اقسام دگرگونیها و تغییرات گردد می دانیم که از زمانهای دور می گفتند و همه بر این باور بودند که عقل سالم دربدن سالم.
 
اما در این دوران برای اولین بار اوگوست کنت جامعه شناس فرانسوی که او را بعد از ابن خلدون پدر جامعه شناسی می دانند عنوان کرد که عقل سالم دربدن سالم و جامعه سالم زیرا در این دوران دیگر به خوبی و درستی تاثیر جامعه و تاریخ فرهنگی آن در شکل گیری شخصیت اخلاقی -اجتماعی مردم و به تبع آن رفتار و سیر و سلوک آنان و نهایتاً بستگی سعادت  مردمان  با اوضاع و احوال اجتماع و سلامت جامعه به درستی حداقل برای روشنفکران روشن گردید و این موجب شد که به هر چه بیشتر نیروهای مترقی و پیشرو در بسیاری از جوامع سعی و هدف خویش را در جهت بهروزی جامعه‌ای که در آن زندگی می کردند قرار دهند زیرا برایشان روشن شده بود که این می تواند بالاترین خیر و خدمتی باشد که برای جامعه انجام دهند.
 
به قول زنده یاد صمد بهرنگی :اگر روزی با مرگ روبه‌رو شوم که می شوم مهم نیست مهم این است که زندگی یا مرگ من چه تاثیری در زندگی دیگران داشته باشد. در کشاکش این اوضاع و مسائل یعنی قبل از انقلاب در دانشکده ای که من مشغول به تحصیل بوم (دانشکده فنی دانشگاه تهران )گروهی از دانشجویان بر این باور بودند که ما باید خویشتن  را حفظ کرده تا بتوانیم در خدمت جامعه باشیم و در این رابطه دانشجویی رساله ای بنام تئوری بقا نوشت اما چیزی نگذشت که دانشجویی  به نام امیر پرویز پویان رساله‌ای به نام ضرورت مبارزه ی مسلحانه و رد تئوری بقا منتشر کرد که  خلاصه و مضمون آن این بود که ما می بایست خود را در راه هدف به کشتن بدهیم تا موجب نجات جامعه گردد که این رساله بعداً در دانشکده های علوم اجتماعی اروپا مطرح و تدریس می گردید .
 
گفتنی است که در همین دوران بود که دانشجویان راحتی به جرم خواندن یک کتاب و یا اظهار عقیده زندانی می کردند مثلاً از دانشجویان رشته برق که  خودم مشغول به تحصیل بودم فقط از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۴ که تعدادمان ۶۵ نفر بود حدود ۴۰ نفر به زندان های شاه برده شده بودند و در همین اوقات بود که خسرو گلسرخی و کرامت الله دانشجویان ویارانشان تصمیم داشتند خانواده سلطنتی را گروگان گرفته و در ازای آزادی آن زندانیان سیاسی را آزاد کنند اما جریان لو رفت و آنان دستگیر شدند و در شبی در همان سال ۱۳۵۲ در بیدادگاه شاه به محاکمه کشیده شدند که در آنجا خسرو گلسرخی به جای دفاع از خویش به دفاع از خلق قهرمان  ایران پرداخت و جمله مشهورش در این دادگاه این بود که سوسیالیسم را از حضرت علی علیه السلام آموخته است و جالب اینجاست که جریان این دادگاه از تلویزیون سراسری ایران پخش شد گلسرخی و دانشجویان و یارانشان تیرباران شدند اما این اتفاق یکی از بزرگترین عواملی بود که به پیروزی انقلاب انجامید کما اینکه بعدها حتی وزرای شاه هم آن را تایید کردند.
 
 حال بعضی غربی‌ها با افتخار حضرت مسیح را اولین سوسیالیست تاریخ می‌دانند واما درست و صحیح آن این است که مزدک اولین سوسیالیست تاریخ بود و گفتنی است که یک شاعر ایرانی گفته است که یک زن ناجی ایران و شاید هم جهان خواهد بود، می دانیم که در ادبیات بودایی آمده است یک زن می تواند بر جهان مسلط شود و مشهور است که کاترین کبیر گفته است که من یا باید سلطنت کنم و یا بمیرم.
 
 که این ها همه با بلبشوی فرهنگی که در بسیاری از کشورها می‌توان سراغ گرفت یا به قول عامیانه همه سوراخ دعا را گم  دارند و همه افکار و نحله ها زیر سوال رفته است با توجه به اینکه می دانیم نیروی تفکر انتزاعی در مردان قوی تر از زنان است که این گرچه از دیدگاهی برایشان مثبت است اما از دیدگاه دیگر می‌تواند گمراهی آنان را سهل تر سازد اما زن ها بستگی بیشتری به جسم شان در آنها به ودیعه گذاشته شده که می‌تواند در بسیاری از موارد موجب رفتار های قوی و نیرومند ی گردد اما به هر حال می گویند افلاطون گفته است خوشحالم که مرد هستم وزن نیستم .
 
گرچه نه تنها مردان بلکه زنان هم از جنسیت تقدیری خویش خرسندند اما این می تواند به این خاطر باشد که چه مردان و چه زنان به جنسیت عاشقانه خویش  دلبستگی دارند.برمن ببخشایید که قدری از مبحث خارج شدم اما به هر حال موضوع جامعه است و نمی‌توان از زنان و مردان حرفی نزد.
 
 وضعیت اوضاع اقتصادی ،فرهنگی، اجتماعی و سیاسی با شدت و ضعف کمتر و بیشتر در بسیاری از دانشکده ها همین بود. به هر حال این وضعیت همراه با اختلاف طبقاتی شدید و شرایط جهانی منجر به انقلاب گردید به مبحث فرد در جامعه و اصالت بخشیدن به یکی از آن دو و یا آنها  را توأمان در نظر گرفتن برمیگردیم میدانیم که تاثیر جامعه خانواده و جامعه بر فرد از هنگام تولد که در اروپا تحت عناوین وراثت محیط و یا طبیعت -فرهنگ مورد بررسی قرار می‌دهند.
 
نکته اساسی این است که هر کودکی که به دنیا می آید خصوصیات جسمانی خویش را از والدین به ارث برده و بعد از آن مانند صفحه سفید ی است که  جامعه و اطرافیان روی آن نقش و نگار رسم می‌کنند .یعنی خصوصیات اخلاقی و شخصیتی خویش را از جامعه و فرهنگ  آن که آن نیز به نوبه خودمقوله ای تاریخی است کسب  می‌کند به بیان دیگر هر فرد انسان دارای خصوصیات و صفات موروثی و اکتسابی است و با این اوصاف مشخص است که خانواده و جامعه چقدر می توانند در سرنوشت فرد موثر باشند و در این ارتباط همواره می‌بایست نسبیت فرهنگ ها را در نظر داشت مثلاً در قومی به نام کاناک در کالدو نی جدید قبیله ای وجود دارد که در زبان و فرهنگ آنان کلماتی از قبیل من و یا مال من وجود ندارد و افراد این قبیله احساسی از جسمانیت خویش ندارند و خویشتن را صرفاً در رابطه با جهان خارج و اشیا و انسانها و موجودات دیگر احساس می‌کنند و به عنوان نمونه تبری را که با آن هیزم می شکنند جزو  وجودشان می‌دانند و همینطور کهکشان را.
 
در مورد سفیدپوستان که به نزد آنها رفته و سعی کرده اندروی آنها اثر بگذارند پیرمردی گفته است آنچه شما برای ما آورده اید جسم است نه روح به عبارت دیگر می توان گفت همه افراد قبیله عارف اند و در همین ارتباط است که احساس کائناتی بودن یا رها شدن از نسبیت فرهنگ ها که با درک تفاوت های فرهنگ های مختلف و رها شدن از همه آن ها- که به همراه درک و قبول فلسفه های علمی که تفسیر صحیحی از جهان و حرکت تاریخ انجام داده اند- می تواند صورت پذیرد مانند احساسات و عوالمی  که روزگاری به عنوان نمونه حکیم عمر خیام داشته است برای بسیاری  امکان پذیر باشد اما به طور کلی باید توجه داشت که گرچه انسان محصول شرایط است اما محکوم شرایط نیست آن هم در شرایط کنونی وتسریع ارتباطات جهانی ،ظهور ماهوارها واینترنت .
 
اما با وجود همه اینها نقش خانواده وجامعه اولیه انکار ناپذیر است ودقیقا به همین خاطر است که وضعیت اقتصادی وفرهنگی جامعه نهایت تا ثیر را روی فرد یا افراد می تواند اعمال کند وبرهمین اساس ساماندهی اقتصادی جامعه وعدالت اجتماعی حائز بالاترین اهمیت است .حال با توجه به رواج وتاحدی غلبه اقتصادی –فرهنگی کاپیتالیسم وسرمایه داری بر بیش از نیمی ازجهان وحضور بسیاری از نابرابری ها ،افراد جامعه به انواع واقسام ناملایمات از قبیل فقر،اعتیاد،خودکشی وعدم وضعیت روحی-روانی مطلوب ونارضایتی وحتی فلاکت دچار می گرداند.حال سوال اینست که مقصر کیست ویا مقصرچیست؟
 
روانشناسان اجتماعی می گویند جرمی در جامعه صورت نمی‌گیرد مگر اینکه جامعه مسئول باشد و با توجه به اینکه روشن است که فقر مادی، فقر فرهنگی می آورد کودکان فقیر و محروم چه گناهی مرتکب شدند که در چنین شرایطی در هر کجای دنیا به دنیا بیایند؟ تازه باید در نظر داشت که این فقط جنبه این جهانی و یا دنیوی زندگی آنان نیست که محتمل به اضمحلال کشیده می‌شود بلکه زندگی آن جهانی و اخروی آنان که می تواند ادامه همین زندگی هم باشد مورد تهدید است و جای سوال دارد.
 
بنابراین می تواند روشن باشد  برای برون رفت از این وضعیت بی سامان در بسیاری کشورها و جوامع راهی جز  تمسک به علم و فلسفه های علمی و ترویج ارزشهای جهان شمول باقی نمی ماند و در این مقطع نقاط دور و نزدیک دنیا بیشتر از همیشه تاریخ بشر در ارتباط با یکدیگر قرار گرفته است و گلوبالیزا سیون یا جهانی شدن در فکر و آ گاهی بسیاری از انسان‌ها پیشرو و مترقی جهان شکل گرفته و علاوه بر آن سفر انسان به کرات دیگر از انسان را از چارچوب کره زمین رهانیده است و وی را به  نوعی به موجودی کائناتی و افلاکی مبدل نموده است.
 
به قول مارکس" آگاهی چیزی نیست جز هستی که به آن آگاهی یافته ایم و کارل کوستلو یونگ روانشناس بزرگ و همکار زیگموند فروید به حق گفته است که کنه روان  انسان جهان است، حال گفتنی است که راهش را از فروید به خاطر اختلاف بر سر ماهیت ناخوداگاه جدا کرد زیرا  معتقد بود که ناخودآگاه مرکز خرد و روشنایی است که تا حد زیادی می تواند صحیح باشد اما نگارنده اضافه می‌کند در مورد انسان هایی که به طور طبیعی و شرایط طبیعی به دور از آلودگی های جسمی و روانی و افکار موهوم زندگی کرده باشند.
 
ولی فروید انسان را  به یک غریزه جنسی تقلیل داده بود؟ و بارواج افکارش در سطح جهانی فکر بسیاری از جوانان را مسموم کرد و هیچ به ابعاد دیگر انسان از جمله حقیقت جویی و کمال طلبی و جستجوی معنا و یارشد در بسیاری از زمینه ها توجه نداشت.
 
اما در حال حاضر با همه افکار ژرفی که سر نخ آن به یونان باستان در ۵۰۰ سال قبل از میلادمسیح برمیگردد حتی نشانه آن را در همان دوران در چین و هند و ایران میتوان یافت در کشوری به نام آمریکا دعوای حزب جمهوری خواه بر علیه مواضع غالباً منطقی تر حزب دموکرات بر سر منافع ملی و جهانی است که گاها محتمل است به ضرر کشور های دیگری  تمام شود و فردی به نام ترامپ در عمرش جز به  پول و تجارت به چیز دیگری فکر نکرده است به اوضاع مسلط می‌شود که حتی شعور آن را ندارد، شرایط اقلیمی که  سرنوشت کره زمین به آن وابسته است برایش مهم باشد . ولی در حال حاضر پیرمردی به نام بایدن اوضاع را در اختیار می‌گیرد اما با وضعیتی که در همین اواخر در افغانستان پیش آمد و همه جهان را تحت تاثیر قرار داد و بعد از ۲۰ سال آمریکا مفتضحانه از افغانستان بیهوده و بی سرانجام خارج شد.
 
باید توجه داشت که اگرچه در کشور آمریکا دانشمندان زیادی وجود دارد که البته بیشتر آنها به خاطر امکانات از سایر کشورها به آنجا رفته اند باید توجه داشت که اگر در سراسر آمریکا یک فیلسوف و متفکر مطرح وجود می‌داشت که با تکیه بر فلسفه های علمی و برداشت صحیحی از حرکت تاریخ و انسان .جامعه افغانستان را تحت کار و فعالیت فرهنگی قرار می داد و با دانش کنونی بشر که متاسفانه برای خیلی‌ها مکتوم و غیر قابل دسترس است من فکر می‌کنم که امکان آن وجود داشت که با تلاش برای از بین بردن خرافات و موهومات بدون منافات با وجود خداوند (درک صحیح خداوند) و قبول امتداد زندگی و یا به عبارتی دیگر جاودانگی امکان آن بود که  ازاین فجایع جلوگیری شود و جامعه در مسیر صحیحی قرار بگیرد ۲۰ سال فرصت داشتند می‌شد سرزمین افغانستان را به بهشت مبدل ساخت اماآمریکاییان نه  دانش آن را داشتند ونه شعور آن.
 
 این روزها متوجه شدم که م ادر چه خیالیم و فلک در چه خیال . آمریکایی‌ها عامدا با طالبان تبانی کرده‌اند و طالبان برافغانستان حاکم شد و این وضعیت را موجب شدند. اینها خدایشان پول است .آمریکایی‌ها تازه به دوران رسیده که پیدایش آنان با تجاوز و توحش به نابودی ۱۹ میلیون سرخ  پوست بی گناه که ساکنان اصلی آن سرزمین بودند منجر شدو هنوز که هنوز است در این کشور مسئله ی نژاد و سیاه و سفید کاملاً حل نشده است و حتی  در دورانی بین شمال و جنوب آن بر سر برده داری جنگ راه افتاده است لازم به ذکر است که در سراسر تاریخ کشور ما ایران مقوله‌ای به نام برده دارویا یا  برده داری وجود نداشته است .
 
هنوزدیرزمانی نمی‌گذرد که در جنگ ویتنام با وجود اینکه حدود ۵۰۰ هزار سرباز آمریکایی در آنجا مستقر شده بودند شکست می‌خورند و ویت کنگ ها پیروز شدند و باید هم پیروز می شدند زیرا از حقیقتی دفاع می‌کردند و آنان باید هم شکست می‌خورند زیرا حقانیتی  در آنان نبود و در حال حاضر هم مسامحتا می توان گفت درجهت  منفی کلی تاریخ بشر حتی مردم خودشان قرار دارند.
 
ببینید در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ بر سر ما چه آوردند؟ ببینید در عراق کنونی چه اوضاعی را ایجاد کردند ؟این همه بدبختی در جای جای دنیا به وجود آوردند ،افغانستان که پیش چشم همه دنیاست.
 
 من فکر می‌کنم یاران از جان گذشته بن لادن شاید حق داشتند جانشان را کف دستشان قرار داده و ساختمان تجارت جهانی نیویورک را با خاک یکسان کنند .
 
در سال ۱۳۵۸ آیت الله طالقانی از تریبون نماز جمعه در دانشگاه تهران گفته بود اگر به ما حمله کنند ،من پیرمرد، من مریض اسلحه به دست می‌گیرم ،امام هم پشت تانک می‌نشیند.
 
 می دانم، همه می دانند خوب و بد همه جا هست شک ندارم و تردیدی در آن نیست که در همین الان در همان آمریکا بهترین انسان ها می توانند وجود داشته باشد و دارند زندگی می‌کنند. در شرایط کنونی آمریکاییان در مقابل چینی‌های خردمند که از تائویا همان قانون ابدی که  همان حرکت کائنات و افلاک و خورشید و زمین و ماه و یا عقل و قانونمندی مندرج در آن که به عبارت دیگر مشیت آسمان و زمین که می تواند نام دیگر همان پروردگار باشد صف‌آرایی کرده‌اند . اما ظاهراً با آمدن رئیس جمهور بایدن مثل اینکه تغییرات مثبتی دارد صورت می‌گیرد. اما به قول شاعری
  به  یک گردش چرخ نیلوفری                                نه نادر بماند ونه نادری 
ببین گردش چرخ پیروز را                                    پریروزو دیروز و امروز را
 
 در یک کلام می توان گفت حتی خود آمریکا تابه سوسیالیسم  نرسد آرام نخواهد شد. سیاستمداران حزب جمهوری خواه نمی‌توانند دریابند که اگر به منافع همه جهان فکر کنند و در این جهت قرار گیرند نه تنها به نفع معنوی بیشتر مردم آمریکا بلکه برای خود فردیشان هم بهتر است و در این اوضاع است که آدم ناجوری به نام جرج بوش که پدرش رئیس جمهور بوده است یعنی از بهترین امکانات اقتصادی و آموزشی برخوردار بوده است به عراق حمله می‌کند و این وضعیت را به وجود می‌آورد و وقتی خبرنگاران از او می‌پرسند چه فایده هایی این تهاجم داشت می‌گوید آمریکا به اهدافش رسید.مایکی که نفهمیدیم اهداف یا منافع آمریکا چه بود؟گرچه به احتمال زیاد منافعشان درارتباط با نفت عراق بود.
 
سیاسیون دنیا می دانند که درواقع یهودیان وثروتمندان ،سیاست دوحزب بزرگ آمریکا را هدایت می کنند .
 
ناصر خسرو شعری سروده است که مضمون یک بیت آن اینست که خداوند نمی بایست موسی را می آفرید.
 
 این ها عمدتاً بازماندگان همان انگلیسی هایی هستند که از آن طرف دنیا آمدند و در این طرف دنیا به سرزمین هند مسلط شدند تا آنجاییکه زبان اجدادی آنان را که زبان فارسی بود به انگلیسی تغییر دادند و مردم و جامعه ای را دچار آنچنان انقطاع فرهنگی که هنوز هم به خودشان نیامده اند و کشورشان از آن در رنج است .
 
حال آنکه به خوبی می‌دانیم  لنین و سوسیالیست های نجیب روسی پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ با آنکه دانش و توانایی آن را داشتند که فرهنگ و زبان همه جمهوری ها از تاجیکستان و یا ترکمنستان و یا سایر جمهوری ها را اساساً تغییر دهند اما این کار را نکردند .
 
مایلم اضافه کنم درهمان دوره انقلاب اکتبر روسیه در یونان شایع شده بود که درروسیه مسیح ظهورکرده است که بعدا معلوم شد لنین حکومت را دردست گرفته است. شاید بتوان گفت که گاندی هم مسیح دوران خودش بوده است.
 
 مشهور ومکتوب است که پس از به دار آویختن منصور حلاج ،پیکرش را سوزاندند وخاکسترش را به نهر ریختند واز نهر آوای "اناالحق "طنین انداز شد،که هنوز که هنوز است در گوش زنده دلان زمزمه می شود ومی دانیم که در قرآن مجید آمده است مسیح را نکشتند بلکه امر بر ایشان مشتبه شد ویهودا را بجای وی به صلیب کشیدندومسیح به آسمان عروج کرد.
 
خودتان تفاوت ها را مقایسه کنید .زیرا سوسیالیست ها بعضی منابع فردی و جمعی دیگران از منافع خودشان برایشان مهمتر و محترمانه تر است که این خصلتی است که در هر جامعه‌ای با هنرهای مختلف می بایست تقویت گردد و ترویج یابدزیرا به سعادت فردی و جمعی منجر خواهد شد.
 
 اما ایدئولوژی کاپیتا لیستی چه جمعی چه فردی در اکثر موارد در خلاف این جریان یاجهت قرار دارد و تقابل این دو جریان فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سیاسی که درگذشت میان آمریکا و شوروی به جنگ سرد مشهور بود و در حال حاضر هم توجیه گر تمام اختلافات و رقابت ها و یا بدبختی ها و خوشبختی ها و حتی جنگ ها ست و وجود همین واقعیت جهانیست که در بسیاری از انسان ها به صورت های متفاوت دردهایی ایجاد می‌شود و نضج می گیرد و البته به همراه آن سعادت مبارزه در جهت امحاء این بی‌عدالتی و نابسامانی‌های مترتب بر آن یعنی رسیدن به حقیقت و پیروزی آن یعنی آنچه که باید باشد و یا حداقل نزدیک و نزدیک تر شدن آن به  وضعیت نهایی.
 
نیچه گفته است : بشر رودی کثیف وآلوده است که جامعه باید اقیانوس باشد که این رود که به آن می ریزد آن را نیالاید.
 
 که این دو خصوصیت ظاهرا متفاوت درد و سعادت را یا به عبارت دیگر غم و شادی را شاید بتوان در بیتی از حافظ توضیح داد .
چون غمت را نتوان یافت مگر  دردل شاد               مابه امید غمت خاطر شادی طلبیم
 
دنیا برای آدم های خوب ساخته شده است و  آدم های بد سرانجام از میان می روند و یا بهتر است بگویم به قول لایبنیز جهان بهترین جهان ممکن است که این گفته گرچه در کلی ترین شکل آن کاملاً صحیح است اما وقتی وارد اجزای آن می شویم مثلا زندگی آدم ها می تواند کاملاً غلط باشد  به قول شاعری 
 یکی را داده ای صد ناز و نعمت                                      یکی را نان جو آغشته در خون 
 
پس از اختراعات و اکتشافات روز افزون و ارتباطات وسیع که در حال حاضر در سطح کل جهان به وجود آمده است تنها اندیشه ها و یا ارزشها و یا فلسفه هایی توان و نیروی حیات و بقا ءو ماندگاری را دارند که با درک علمی و صحیح گذشته بر اساس جهان بینی های علمی قادر باشند چراغ راه آینده و جزئی از فرهنگ بشری و انسانی گردند و به طریق و صورتی با فلسفه کلی انسان که همان خداگونگی است در ارتباط باشند و به سعادت بیشتر جوامع و رستگاری نوع بشر یاری برسانند و در جهت آن قرار داشته باشند اندیشه ها و فلسفه هایی که در جای جای دنیا هنوز هم وجود داشته و به نوعی زندگی فردی و اجتماعی بسیاری را شکل بخشیده است .
 
می تواند روشن باشد که تا انسان به نقش جامعه و خویشتن و یا دیگر افراد و یا همراه آن مبدا تاریخی پیدایش حیات و زندگی در کره زمین پی نبرد نمی‌تواند به  تصور صحیحی از پروردگار دست یابد و دریابد که گذشته پروردگار است ،حال  پروردگاراست، آینده پروردگار است . و باز هم در همین امتداد است که فرد می‌تواند به ادراک صحیحی از جاودانگی یا زندگی پس از مرگ که همان آزاد شدن روح از جسم بوده که پس از آن انسان مانند چشمی که همه حواس در آن مستتر است (چشم دل تماشاگر و شاهد ابدی جهان و صیروت آن خواهد بود .
 
می بایست توجه داشت که فردی مانند  برتراند راسل که آخرین فیلسوف بزرگ دنیا ست و ۹۸ سال  از خداوند عمر گرفته بود و بهترین تاریخ فلسفه را نوشته است اذعان می کند که برای تمایلات دینی خود که همان زندگی جاوید است متمسک لازم را به دست نیاورده است .در حالیکه در ادبیات ما ایرانیان به عنوان نمونه ای  از ادبیات مشرق زمین دلایل بسیاری در صحت این تمایلات در آثار امام محمد غزالی ،شیخ محمود شبستری ،ابوعلی سینا ،حافظ مولانا ،صدرالمتالهین،و...فراوان است که همین می تواند دلیلی بر رجحان وبرتری ادبیات ما بر ادبیات انگلیسی زبان ها باشد.
 

چون محمد پاک شد زین نار و دود  -------------- هر کجا رو کرد وجه الله بود

 

* این مقاله پیش از این در نشریه امید جوان منتشر شده است

 

ارسال به دوستان
آقای رئیس کمیسیون بهداشت! ما «ماست‌مالی» بلد نیستیم هدیه رهبر معظم انقلاب به سرکنسول عراق در کرمانشاه (فیلم) با این دمنوش‌های جادویی، بی‌خوابی را برای همیشه فراموش کنید! یمن: با ۸ موشک و ۱۷ پهپاد به ناو آمریکا حمله کردیم دیدار وزیر خارجه ترکیه با جولانی در دمشق (فیلم) افزایش قیمت بنزین تکذیب شد بغداد الیوم: تیم ترامپ برای ایران پیام ارسال کرده است/ این پیام شامل آمادگی او برای مذاکره و امکان رسیدن به توافق هسته‌ای است عراقچی در گفت‌وگوی تلفنی با وزیر خارجه یمن: رژیم صهیونیستی به‌رغم حمایت غرب، نتوانسته به اهداف شیطانی خود دست یابد غذای خیابانی در افغانستان؛ پخت چپلی کباب و تخم مرغ کباب (فیلم) دیدار وزیر خارجه ترکیه با جولانی در دمشق تغییرات لباس جولانی / از پیراهن سبز تا کروات (عکس) هزینه‌های نجومی سعودی‌ها؛ ۱۵۰ میلیون یورو برای رضایت ایجنت‌های فوتبال تجمع دلالان موتورهای میلیاردی در فدراسیون؛ سوءاستفاده از نام ورزشکاران و حتی مجوز متوفیان برای واردات موتورهای میلیاردی! سیاست عجیب تراکتور در قبال VAR؛ هم می‌خواهند، هم نمی‌خواهند ایران حملات هوایی آمریکا به اهدافی در صنعا را به شدت محکوم کرد