1- جخ/jax/: در مقام استحسان و خوش آیند گفته شود . جَخ؛ اکنون. مثال: «جخ از مادر نزادم من» (شاملو) . با وجود این-با این حال-تازه . (قدیمی، تا دهۀ 1340؛ محاورۀ کوچه-بازاری تهران، اصفهان، کاشان و…) «فرض کنیم که!». و معمولاً برای بازدارندگی و نفی و ابراز شک و بدگمانی در مورد یک کنش و اراده و تصمیم به کار می رفت؛ مثال: «جخ تو تونستی ازین کار پولدار شی!»، «جخ ما این کارو انجام دادیم!»، «جخ یارو گول تو رو خورد!»، «جخ من این پولو بخشیدم!».
2- نان پاره: تکه نان . پارۀ نان
3- بی قاتق/biqātoq/: قاتق چیزی است که با نان بخورند مانند ماست، پنیر، و دوغ؛ نانخورش. بی قاتق به معنای آن که چیزی نیست که با نان خورده شود. نان خالی خوردن
4- پینه/pine/: آن قسمت از پوست، بهویژه در کف دستوپا، که در اثر کار کردن سفت و ستبر شده باشد.
5- نَطْعِ سیاه: بساط ظلم
6- رافضی/rāfezi/: در اصطلاح اهل سنت، شیعه
7- قرمطی/qermeti/: قرمطیان . فرقه ای از غُلات شیعه میباشند که به سبعیه نیز نامیده شده اند.
9- عورت/’o[w]rat/: ۱. امری که انسان از آن شرم داشته باشد. ۲. عضوی که انسان از روی شرموحیا میپوشاند؛ هرچه موضع ستر باشد. ۳. آلت تناسلی؛ شرمگاه؛ شرمجای. ۴. [مجاز] جنس زن.
10- سفاهت/se(a)fāhat/: نادانی؛ بیخردی؛ کمعقلی.
11- چنگیزیان: منسوب به چنگیز رئیس قبیله مغول که نام او به مغولی تموچین بود و در زمان خوارزمشاهیان به ایران حمله کردند.
12- یوغ/yuq/: چوبی که هنگام شخم زدن زمین روی گردن جفت گاو میگذارند و گاوآهن را به آن میبندند . سلطه
13- ورزاو. [ وَ ] گاوی را گویند که زمین بدان شیار کنند، یعنی گاو زراعت
14- گاوآهن/gāv[‘]āhan/: آلتی با تیغۀ سنگین که سر آن را به گردن گاو میبندند و با آن زمین را شخم میزنند؛ خیش؛ خیج؛ آهنجفت؛ آهنشیار.
15- گرده: ] گ ُ دَ / دِ ] میان دو کتف که سنگینی کوله بر روی آن افتد. میان دو شانه . پائین گردن از پشت . کار از گرده ٔ کسی کشیدن ؛ بنفع خود او رابکار واداشتن .
16- خونابه/xunābe/: (پزشکی) خون آمیخته با آب . [قدیمی، مجاز] اشک خونین . [قدیمی، مجاز] خون.
17- غریب/qarib/: دورافتاده از وطن. ویژگی مکانی که محل زندگی شخص نیست و برای او ناآشناست.
18- غربت/qorbat/: دور شدن؛ دور شدن از شهر خود. دوری از وطن.