۰۲ آذر ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۲ آذر ۱۴۰۳ - ۰۷:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۷۸۵۴۴
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۴ - ۱۱-۰۴-۱۴۰۳
کد ۹۷۸۵۴۴
انتشار: ۱۱:۱۴ - ۱۱-۰۴-۱۴۰۳

چرا برخی افراد گمان می‌کنند به بیماری‌های روانی مبتلا هستند؟

چرا برخی افراد گمان می‌کنند به بیماری‌های روانی مبتلا هستند؟
آیا شما نیز با اختلالات روانی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنید؟ برخی مردم بدون مراجعه به پزشک و تشخیص بیماری، با «بله» پاسخ می‌دهند. اما علت این خودتشخیصی چیست؟

برخی بیماری‌های روانی مانند افسردگی و اختلالات اضطرابی، امروزه به ویژه در میان جوانان شیوع یافته‌اند و با دنبال آن، تقاضا برای درمان نیز در حال افزایش است. حتی این روزها میزان تقاضا برای برخی داروهای وابسته به روان‌درمانی نیز افزایش بسیاری یافته است.

به گزارش زومیت، روند رو‌به‌رشد شیوع اختلالات روانی، با افزایش توجه عمومی به بیماری‌های روانی مصادف شده است. پیام‌های سلامت روان در تمام رسانه‌های سنتی و اجتماعی دیده می‌شوند و سازمان‌ها و دولت‌ها، با فوریتی فزاینده، در حال ابداع روش‌های ابتکاری برای افزایش آگاهی، پیشگیری و درمان هستند. تمرکز روزافزون فرهنگی بر سلامت روان مزایای آشکاری دارد؛ آگاهی و درخواست کمک را افزایش و انگ نابهنجاری اختلالات روانی را نیز کاهش می‌دهد.

با این حال، افزایش توجه عمومی ممکن است پیامد‌هایی را نیز به دنبال داشته باشد. منتقدان نگران هستند که رسانه‌های اجتماعی، به بیماری‌های روانی بال‌و‌پر دهند و باعث پرورش آن‌ها شوند. همچنین، حس ناراحتی و نارضایتی معمول نیز با استفاده‌ی بی‌رویه از مفاهیم تشخیصی و «درمان‌گفتاری» آسیب‌شناسی می‌شود. درمان‌گفتاری، به استفاده‌ی نادرست، نابه‌جا و دستوری از اصطلاحات تخصصی روانشناسی، به ویژه اصطلاحات مربوط به روان‌درمانی و سلامت روان اشاره دارد.

برخی افراد مشکلات خفیف یا رنج‌های گذرا را به علائم روانپزشکی نسبت می‌دهند

لوسی فولکز، روانشناس بریتانیایی، استدلال می‌کند که روند افزایش توجه عمومی و شیوع اختلالات روانی، با یکدیگر در ارتباط هستند. استدلال فولکز به عنوان «فرضیه تورم شیوع» شناخته می‌شود و پیشنهاد می‌کند که افزایش آگاهی در زمینه‌ی اختلالات روانی ممکن است باعث شود که برخی افراد، تجربه‌ی مشکلات نسبتاً خفیف یا رنج‌های گذرای خود را به اشتباه تعبیر کنند و تمام ناراحتی‌ها را به علائم روانپزشکی نسبت دهند.

فرضیه‌ی فولکز نشان می‌دهد که برخی افراد، مفاهیم بیش‌از‌حد گسترده‌ای را از اختلالات روانی بسط می‌دهند. اکنون، مطالعه‌ی جدیدی که توسط محققان دانشگاه ملبورن در استرالیا انجام شده است، با بررسی دیدگاه فوق، از فرضیه‌ی فولکز پیشتیبانی می‌کند.

جسی تسه، دانشجوی دکترا در دانشکده‌ی علوم روانشناسی دانشگاه ملبورن و نیک هازلم، استاد روانشناسی در دانشگاه ملبورن، در مطالعه‌ی جدید نشان داده‌اند که مفاهیم اختلالات روانی در سال‌های اخیر گسترش یافته‌اند و همچنین، گستره‌ی دیدگاه مردم درباره‌ی مفاهیم اختلالات روانی نیز با یکدیگر متفاوت است.

چرا برخی افراد گمان می‌کنند به بیماری‌های روانی مبتلا هستند؟
خودتشخیصی، به تشخیص بیماری یا اختلال توسط خود شخص غیر‌متخصص یا بیمار گفته می‌شود؛ شخص بدون مراجعه به متخصص، علائمش را به اختلالات خاص نسبت می‌دهد.

محققان در مطالعه‌ی جدید، بررسی کرده‌اند که آیا افرادی با دانش گسترده از مفاهیم بیماری‌های روانی، در حقیقت با احتمال بیشتری به خودتشخیصی می‌پردازند یا خیر. خودتشخیصی، به تشخیص بیماری توسط خود شخص غیر‌متخصص یا بیمار گفته می‌شود. فرد بدون اینکه به متخصص مراجعه کند، شرایط پزشکی خودش را شناسایی و به علائم بیماری‌های خاصی نسبت می‌دهد.

محققان در مطالعه‌ی جدید خودتشخیصی را بدین صورت تعریف کردند: فرد باور دارد که به بیماری خاصی مبتلا است، بدون توجه به اینکه متخصص بیماری را تشخیص داده است و یا خیر. محققان این افراد را دارنده‌ی «مفهوم وسیعی از اختلالات روانی» ارزیابی کردند، یعنی این افراد طیف وسیعی از تجربیات و رفتارها، از جمله شرایطی نسبتاً خفیف را به عنوان اختلالات روانی ارزیابی می‌کنند.

در مطالعه، محققان از ۴۷۴ بزرگسال آمریکایی به عنوان نمونه‌ی آزمایش، پرسیدند که آیا آن‌ها معتقدند که به اختلالات روانی مبتلا هستند و آیا برای تشخیص به متخصص مراجعه کرده‌اند، یا خیر. همچنین، آن‌ها از شرکت‌کنندگان سؤالاتی در مورد سایر عوامل احتمالی و جمعیت‌شناسی نیز پرسیدند.

وجود بیماری‌های روانی در نمونه‌ی مطالعه بسیار شایع بود: ۴۲ درصد از شرکت‌کنندگان گزارش کردند که اکنون به اختلالی خود‌تشخیص مبتلا هستند و بیشتر آن‌ها، برای تشخیص به متخصصان سلامت نیز مراجعه کرده بودند.

نتایج دور از انتظار نبود، فردی که قوی‌ترین پیش‌بینی را از خودتشخیصی گزارش داد، در حال تجربه‌ی اضطرابی نسبتاً شدید بود. اولین عامل دخیل در خودتشخیصی بیماری، اضطراب است.

دومین عامل دخیل مهم پس از اضطراب، نسبت‌دادن مفاهیم گسترده‌ای از حالات و تجربیات، به اختلالات روانی بود. وقتی که سطح اضطراب افراد با یکدیگر تفاوتی نداشت، افرادی که مفاهیم گسترده‌ای را به اختلالات روانی نسبت می‌دادند، به طور چشمگیری با احتمال بیشتر خودتشخیصی را نیز گزارش دادند.

همچنین، افرادی که در زمینه‌ی سلامت روان دانش بیشتری داشتند و اختلالات روانی را انگی نابهجار یا تابو نمی‌دانستند، با احتمال بیشتری اختلالات روانی را در خود تشخیص دادند.

مطالعه کشف جالب دیگری نیز داشت. افرادی که اختالالات روانی را در خود تشخیص دادند، در حالی که برای تشخیص حرفه‌ای به متخصص مراجعه نکرده بودند، نسبت به کسانی که به متخصص مراجعه کرده بودند، مفاهیم گسترده‌تری را به بیماری‌ها نسبت می‌دادند.

علاوه بر این، افراد جوان‌تری که از لحاظ سیاسی ترقی‌خواه‌تر هستند، خودتشخیصی را با احتمال بیشتری گزارش کردند. همچنین، بر اساس مطالعات پیشین، این افراد مفاهیم گسترده‌تری را به بیماری‌های روانی نسبت می‌دهند. تمایل این افراد به حفظ مفاهیم گسترده‌تر، تا حدودی میزان بالای خودتشخیصی در آن‌ها را توضیح می‌دهد.

خودتشخیصی اختلالات روانی چه اهمیتی دارد؟

یافته‌های محققان از ایده‌ای پشتیبانی می‌کند که می‌گوید نسبت‌دادن مفاهیم گسترده به اختلالات روانی، خود‌تشخیصی را نیز ارتقا می‌دهد و در نتیجه، ممکن است در ظاهر افزایش شیوع اختلالات روانی را به دنبال داشته باشد. افرادی که اضطراب ساده‌ی خود را به عنوان اختلال روانی شناسایی می‌کنند، با احتمال بیشتری خود را بیمار روانی معرفی می‌کنند.

وقتی فرد اضطراب ساده را به اختلالات نسبت می‌دهد، با احتمال بالا خود را بیمار روانی می‌داند

البته، مطالعه مستقیماً نمی‌گوید افرادی که مفاهیم گسترده‌ای را به اختلالات روانی نسبت می‌دهند، بیش‌از‌حد به خودتشخیصی می‌پردازند یا برعکس، افرادی که مفاهیم محدودی را به اختلالات روانی نسبت می‌دهند، کمتر از بقیه دچار خودتشخیصی هستند. همچنین، یافته‌ها ثابت نمی‌کند که نسبت‌دادن مفاهیم گسترده باعث خود‌تشخیصی یا در «واقعیت» باعث افزایش شیوع بیماری‌های روانی می‌شود. با این وجود، محققان می‌گویند یافته‌های مطالعه، نگرانی‌های مهمی را مطرح می‌کند.

در ابتدا، مطالعه نشان می‌دهد که افزایش آگاهی درباره‌ی سلامت روان ممکن است با پیامدهایی همراه باشد. علاوه بر ارتقای دانش عمومی در زمینه‌ی سلامت روان، ممکن است احتمال شناسایی نادرست مشکلات خود توسط افراد را به‌جای تشخیص حرفه‌ای، افزایش دهد.

خودتشخیصی نامناسب می‌تواند اثرات نامطلوبی داشته باشد. برچسب‌های تشخیصی ممکن است تعریف‌کننده هویت و خودمحدودگر باشند، زیرا افراد باور می‌کنند که مشکلات کوچکشان، جنبه‌هایی پایدار و کنترل‌ناپذیر از وجود آن‌ها هستند.

سپس، مطالعه می‌گوید خودتشخیصی توجیه‌ناپذیر ممکن است باعث شود افرادی که سطوح نسبتاً خفیفی از اضطراب را تجربه می‌کنند، به دنبال کمک غیرضروری، نامناسب و بی‌اثر باشند. مطالعات اخیر محققان استرالیایی نشان داده است که وضعیت سلامت روان افرادی با اضطراب نسبتاً خفیف، پس از روان‌درمانی، به جای بهبودی بدتر شده است.

در نهایت، این قبیل پیامدها ممکن است به طور چشمگیری برای افراد جوان‌تر مشکل‌ساز شود. این افراد تا حدودی به دلیل حضور فعالانه در رسانه‌های اجتماعی، بیشتر از بقیه در معرض مفاهیم گسترده‌ای از اختلالات روانی قرار دارند. به همین دلیل، جوانان اختلالات روانی را با نرخ نسبتاً بالا و رو‌به‌رشدی تجربه می‌کنند. اما اینکه آیا مفاهیم گسترده‌ی اختلالات در بحران سلامت روان جوانان نقشی دارد یا خیر، نیاز به بررسی بیشتری دارد.

همچنین، تغییرات فرهنگی مداوم نیز تعاریف گسترده‌تری را از اختلالات روانی ترویج می‌دهند. این تغییرات مداوم احتمالاً مزیت‌های مختلفی را نیز به همراه دارد. با عادی‌سازی اختلالات روانی، مردم ممکن است اختلالات و مشکلات مرتبط با سلامت روان را انگ نابهنجار یا تابو ندانند. با این حال، با آسیب‌شناسی برخی اشکال اضطراب روزمره، ممکن است جنبه‌ی منفی ناخواسته‌ای نیز به همراه داشته باشد.

در حالی که که ما امروزه با بحران‌های روبه‌رشد سلامت روان دست‌و‌پنجه نرم می‌کنیم، بسیار مهم است که راه‌هایی برای افزایش آگاهی از سلامت روان، بدون افزایش ناخواسته‌ی پیامدها پیدا کنیم.

برچسب ها: بیماری روانی ، تشخیص
ارسال به دوستان