بهروز قطبی در یادداشتی در ضمیمه جامعه امروز روزنامه اطلاعات نوشت: ضمیمه جامعه روزنامه اطلاعات 17 اردیبهشتماه به خوبی به معرفی و ضرورت بازخوانی اسناد تاریخی و ملی کشورمان پرداخته بود که جای تشکر و قدردانی دارد. با خواندن این ضمیمه بهتر دیدم خاطراتم را از سازمان اسناد ملی ایران طی حدود 40 سال گذشته بنویسم، شاید مفید فایده باشد.
حوالی سال 1361 بر حسب اتفاق گذارم به موزه ایران باستان افتاد و پارچهنوشتهای بر سر در آن توجهم را جلب کرد: «نمایشگاه سازمان اسناد ملی ایران». قدم به محوطه موزه گذاشتم و در سکوت حاکم بر فضای آن، سندهایی از تاریخ معاصر ایران را دیدم که قاب و به دیوارها نصب شده بود. آقایی هم در گوشهای به اسناد قابشده نگاه میکرد و حرفی نمیزد.
نزد او رفتم و خودم را معرفی کردم، معلوم شد از مدیران پرسابقه سازمان اسناد ملی ایران است. خیلی زود رابطه صمیمانهای میان ما برقرار شد و وقتی از اهمیت بازخوانی اسناد گفت، از او خواستم که مرا به مرکز گردآوری این اسناد راهنمایی کند. یادداشتهایی از نمایشگاه برداشتم و روز بعد با او که نامش را «آقای بدیعی» به خاطر سپردم، در مرکز یادشده واقع در میدان ولیعصر (عج)، خیابان بهآفرین دیدار کردم.
دیدن آنهمه اسناد ارزشمند تاریخی که در جعبههای بزرگ مقوایی روی هم ریخته شده بود مرا خیلی متعجب و در عین حال متأسف کرد. آقای بدیعی توضیح داد: مالک این ساختمان اجارهای تقاضای تخلیه آن را کرده است و ما هم سندها را درون جعبهها ریختهایم تا اگر لازم شد، به ساختمان جدید سازمان اسناد ملی ایران منتقل کنیم!
به آقای بدیعی پیشنهاد کردم شماری از اسناد یادشده را در اختیارم بگذارد تا به تدریج در روزنامه اطلاعات چاپ کنم و به این ترتیب بود که ستونی با نام «تاریخ به روایت اسناد» جای ثابتی در صفحه 6 روزنامه اطلاعات پیدا کرد.
وقتی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران پیش آمد، ضمیمهای بهنام «اطلاعات جبهه» چاپ شد و فرصتی به دست داد تا اسناد مربوط به حضور متفقین در ایران را بازخوانی، ویراست، پانویس و هر هفته در اطلاعات ضمیمه چاپ کنم که در نهایت به چاپ دو کتاب «گزیده اسناد حضور متفقین در ایران» (انتشارات مؤسسه اطلاعات) با دو نوبت چاپ و «ایران در آتش جنگ اول جهانی» (انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) که بعدها با تجدیدنظر و اضافات در انتشارات دریچه نو، تجدیدچاپ شد، انجامید.
صدور مجوز کتاب اسناد جنگ دوم جهانی خیلی به درازا کشید که دلیل آن را هم نمیدانستم. عاقبت خودم را به مسئول بررسی کتابهای ارشاد رساندم و دلیل این تأخیر در صدور مجوز آن را پرسیدم که پاسخ داد: اولا از کجا بدانیم که این سندها را جعل نکردهای و از خودت ننوشتهای و دوم اینکه در برخی از این اسناد به زنان مسلمان ایرانی توهین شده است!
اما جواب من: اگر بزرگترین نویسندگان رویاپرداز جهان هم گرد هم بیایند نمیتوانند این وقایع را آنقدر دقیق با تاریخ و اشخاص معین بنویسند و پیوستگی اسناد با یکدیگر را حفظ کنند. ثانیا ممکن است بفرمایید به عنوان نمونه در کدام سندها به زنان مسلمان ایرانی توهین شده است؟
پاسخ: آنجا که میگوید در زمان جنگ دوم جهانی، سربازان مست آمریکایی به یک دبیرستان دخترانه در اراک وارد شده و قصد اذیت و آزار آنان را داشتهاند.
در حالی که با شنیدن این حرف کم مانده بود از تعجب شاخ درآورم گفتم: وقتی ما میگوییم مرگ بر آمریکا، این شعار کافی نیست و باید مصادیق آن را هم بگوییم، کما اینکه در کشورهای اروپایی برای نشان دادن عمق جنایات هیتلر و ارتش نازی، فجیعترین صحنههای تجاوز سربازان آلمان به زنان قوای متحدین را ساختهاند و نمایش دادهاند و همچنان نمایش میدهند!
خوشبختانه مسئول محترم از این توضیحات دلش به رحم آمد و مدتی بعد، مجوز انتشار کتاب صادر شد!
کتاب اسناد حضور متفقین در ایران طی سالهای جنگ اول جهانی اما با مشارکت انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و نشر کوبه با روی جلد زیبایی چاپ و منتشر شد.
بعد از گذشت حدود 20 سال با خود گفتم بهتر است با مسئول انتشارات ارشاد تماس بگیرم و بگویم با توجه به منابع بسیار کم اسناد جنگ اول جهانی در ایران، اگر آن را دوباره چاپ نمیکنید، مجوز بدهید انتشارات دیگری آن را چاپ کند:
ـ اجازه بدهید بررسی کنم که ببینم اصولا این کتاب را ما چاپ کردهایم یا نه... بله، درست است، ما چاپ کردهایم، اما دیگر هیچ کتابی را چاپ نخواهیم کرد!
ـ چرا؟
ـ برای این که وزارت ارشاد (آن زمان) چاپخانهاش را به سازمان حج و زیارت (یا اوقاف و امور خیریه) فروخته است.
ـ اشتباه نشنیدم، خانم؟ منظورتان این است که ارشاد، چاپخانه این سازمانها را خریده است؟
ـ نهخیر، همان که گفتم درست است! اگر میخواهید ناشر دیگری چاپش کند، اشکالی ندارد، 800 هزار تومان (به پول آن زمان!) بپردازید تا فیلم و زینکهای کتاب را به شما بدهیم (که البته پس از گذشت 20 سال، لابد میخواستند جنازه آن فیلم و زینکها را تحویلم بدهند)! و کدام ناشر عاقلی حاضر بود که بابت تجدید چاپ یک کتاب، آن پول را بپردازد؟!
مدتی تردید داشتم که چاپ دوم کتاب را بهنام جدید «ایران در آتش جنگ اول جهانی»، با توضیحات و اسناد جدید به ناشر دیگری بسپارم که همین کار را کردم. کار از نو شروع شد، بازخوانی و اضافات کتاب و حروفچینی سطر به سطر و صفحه به صفحه کتاب با اسناد و اصلاحات دقیق تاریخی و سیاسی. عاقبت کتاب در 200 نسخه از چاپ درآمد، 20 نسخهاش حقتحریر من شد و 180 نسخه دیگر را به توزیع سپردند و برای 6 ماه بعد، چک فروش آنها را گرفتند!
سازمان اسناد ملی ایران، عاقبت صاحب بنایی مرتفع و مدرن با تجهیزات کامل نگهداری اسناد تاریخی از نظر نور و هوا و دما شد، اما داوری مرحوم دکتر باستانی پاریزی گویا همچنان در آن سازمان واقعیت داشت، این که به جای آرشیو ملی باید بگویند، «مارشیو ملی»، زیرا هر پژوهشگری را که برای دسترسی به اسناد تاریخی به آن محل پا می گذاشت مثل مار نیشش میزنند!
روزی از من خواستند بیش از 20 هزار برگ سند موجود در آرشیو ملی را که مرتبط با جنگهای جهانی در ایران است، بازخوانی و ویراست کنم و تحویل دهم، که سه ماه بعد قرارداد آن به شرح زیر، آماده امضای من و رئیس سازمان اسناد شد:
1ـ تا آمادهشدن کتاب، هر وقت سازمان از چاپ آن منصرف شود، هزینه حروفچینی اسناد را باید بنده بپردازم!
2ـ در صورت گم شدن هر برگ از اسناد به هر دلیل، پرداخت جریمه آن بر عهده بنده خواهد بود!
3ـ از این تاریخ تا پس از تأیید، حروف چینی، صفحهبندی، صدور مجوز چاپ و توزیع کتاب، حق تحریر یا تألیفی به بنده تعلق نخواهد گرفت!
جالب اینکه اگر این مسئولیت را میپذیرفتم، کارهای کتاب از ابتدا تا انتها با روزی پنج ساعت کار هم حدود چهار سال طول میکشید!
به مدیر وقت مالی سازمان اسناد مراجعه کردم و گفتم: مثل اینکه قرار است شما بنده را به اسارت بگیرید که حتی با بنا و عملهتان هم چنین قراردادهایی را نمیبندید. لطفا بفرمایید تا پایان کار کتاب و علیرغم همه مشکلات ایجاد شده، بنده باید باد هوا بخورم تا زنده بمانم؟ پاسخ این بود که میتوانیم از صندوق قرضالحسنه کارکنان سازمان 300 هزار تومان به شما وام بدهیم تا اقساط آن را به تدریج بپردازید!
گفتم: عطای همکاری با شما را به لقایش بخشیدم، اما لطفا بفرمایید آیا عیبی داشت که ساختمان سازمان اسناد ملی ایران را یک طبقه کمتر میساختید و پول آن را به این همه استاد و دانشجوی تاریخ میدادید و کتابهایشان را چاپ میکردید؟ که پاسخ من فقط سکوت معنادار آن مسئول محترم بود!
در سفری به تاجیکستان و در دیداری از مرکز اسناد ملی آن کشور، متوجه شدم که حدود 150 نفر سندخوان و سندپژوه و مدیر برای خواندن معدود اسناد تاریخی آن کشور مشغول کارند و حقوق خوبی هم میگیرند تا حتیالامکان برای خودشان تاریخ و شخصیتهای تاریخی بسازند، اما در ایران میلیاردها برگ سند تاریخی در بهترین شرایط نگهداری میشوند، مبادا گزندی به آنها برسد و خداینکرده چاپ و منتشر شوند!