آیا تا به حال فکر کرده اید که چگونه جو عاطفی خانه در دوران کودکی شخصیت ما را به عنوان یک بزرگسال شکل می دهد؟
کمبود محبت در دوران کودکی، اثری منحصر به فرد بر شخصیت و رفتار افراد بر جای می گذارد.
به گزارش روزیاتو، بزرگ شدن در چنین محیطی فقط به معنای از دست دادن فرصت در آغوش گرفتن عزیزان خود یا صحبت های صمیمانه با آن ها نیست، بلکه اساساً می تواند بر دیدگاه و رفتار فرد در بزرگسالی تأثیر بگذارد.
برخی از این نشانه ها در آینده به شکل ظریفی خود را نشان می دهند.
برای کسانی که بدون محبت بزرگ شده اند، ایجاد پیوندهای عاطفی در بزرگسالی می تواند یک مشکل بزرگ باشد. فقدان نزدیکی عاطفی در طول سال های شکلگیری شخصیت آنها اغلب باعث ایجاد یک مکانیسم دفاعی طبیعی با جدایی عاطفی می شود.
این جدایی میتواند به شیوه های مختلفی مانند مشکل برای بیان احساسات، احساس ناراحتی هنگام لمس فیزیکی یا پرهیز از برقراری رابطه عاطفی ظاهر شود.
این ویژگی ها اغلب منجر به سوء تفاهم شده و روابط شما را تحت تاثیر خود قرار می دهند.
ویژگی مشترک کسانی که در دوران کودکی خود محبت کافی ندیده اند، فقدان عزت نفس و اعتماد به نفس است. این باور در ذهن این افراد پرورش یافته که آن ها لایق عشق و محبت نیستند.
این باور اغلب منجر به کاهش عزت نفس می شود، زیرا این افراد به ارزش و توانایی های خود شک می کنند. آنها همچنین ممکن است با احساس بی کفایتی دست و پنجه نرم کرده و دائماً خود را با دیگران مقایسه کنند.
علاوه بر این، این افراد اعتماد به نفس ندارند، از خطرات و ریسک ها اجتناب کرده و به دلیل ترس از شکست یا طرد شدن در منطقه امن خود می مانند.
بزرگ شدن در یک محیط سرد از لحاظ عاطقی اغلب باعث نیاز به کنترل در بزرگسالی می شود.
این افراد ممکن است تمایل به مدیریت ذره بینی و ریزبینانه موقعیت ها و افراد اطراف خود داشته باشند.
آنها استانداردهای سفت و سختی داشته و اگر کارها طبق برنامهشان پیش نرود، به شدت مضطرب می شوند.
این نیاز به کنترل در روابط عاطفی می تواند سرریز شود و آنها را وادار کند که هر حرکت و رفتاری را به شریک زندگی خود دیکته کنند. این کنترل بیش از حد، ناشی از ترس است؛ ترس از رها شدن، آسیب دیدن یا ماهیت غیرقابل پیشبینی رفتار انسان ها.
برای کسانی که بدون محبت بزرگ شده اند، کمالگرایی اغلب به یک حالت پیشفرض تبدیل می شود. گویی آنها به دنبال عشق و تاییدی هستند که در کودکی از دست داده بودند.
این رگه کمالگرایی در زمینه های مختلفی از زندگی افراد نمایان می شود؛ از کار گرفته تا روابط عاطفی.
آنها استانداردهای بسیار بالایی را برای خود تعیین میکنند و وقتی به این استانداردها نمی رسند، احساس استرس و ناامیدی زیادی به سراغشان می آید.
متأسفانه، این کمالجویی بی وقفه می تواند به فرسودگی شغلی، اضطراب و گاهی اوقات حتی به مسائل مربوط به سلامت روان مانند وسواس یا اختلالات خوردن منجر شود.
یکی دیگر از ویژگیهایی که معمولاً در افرادی یافت میشود که در دوران کودکی خود کمبود محبت را تجربه کردهاند، مشکل در اعتماد کردن به دیگران است.
این عدم اعتماد می تواند ناشی از حمایت عاطفی غیر قابل اعتماد یا متناقضی باشد که در دوران کودکی دریافت کرده اند.
این افراد اغلب در زمینه به اشتراک گذاشتن احساسات واقعی خود با دیگران مشکل دارند، از ترس اینکه آسیب ببینند یا طرد شوند. این ترس می تواند آنها را از ایجاد روابط عمیق و معنادار باز دارد.
فقدان اعتماد آنها همچنین می تواند منجر به یک حالت کنترل و هشدار مداوم شود که در آن افراد همیشه مراقب نشانه های خیانت یا رها شدن هستند.
یکی دیگر از ویژگی های رایج در میان کسانی که در دوران کودکی محبت ندیده اند، داشتن ترسی عمیق از رها شدن است.
این افراد همیشه بابت از دست دادن عزیزانشان نگران هستند، حتی هنگامی که دلیلی واقعی برای این نگرانی وجود ندارد.
این نگرانی میتواند آنها را در روابط عاطفی بیش از حد وابسته یا کنترلگر کند، زیرا سعی میکنند که از تحقق بدترین کابوسهایشان جلوگیری کنند.
اما نکته اینجاست: این ترس اغلب تبدیل به یک پیشگویی منفی ساختگی می شود. اضطراب مداوم آنها افراد دیگر را پس می زند و این باورشان را تأیید می کند که رها شدن اجتنابناپذیر است.
افرادی که با کمبود محبت بزرگ شده اند، اغلب در تعیین مرزهای سالم در روابط خود مشکل دارند. ریشه این مشکل را می توان در تجربیات دوران کودکی آنها پیدا کرد. ممکن است که نیازها و احساسات این افراد در کودکی به طور مداوم نادیده گرفته شده باشد.