درپی انتشار نامه حجه الاسلام سید حمید روحانی به آیت الله هاشمی رفسنجانی ، نامه زیر به قلم
حجه الاسلام عبدالرحیم اباذری از قم ، خطاب به حجه الاسلام روحانی به عصرایران ارسال گردید که منتشر می شود.
گفتنی است بخش های کوتاهی از نامه به دلیل شرایط خاص موجود ، منتشر نشده است که بدین وسیله از نویسنده محترم عذرخواهی می کنیم.
حضور گرامی جناب حجت الاسلام و المسلمین حاج سید حمید روحانی (زید توفیقاته)
مورخ تاریخ انقلاب اسلامی ایران
با عرض سلام، ادب و احترام
نامۀ سر گشادۀ و طولانی آنجناب را خطاب به رئیس مجلس خبرگان رهبری حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی (مدظله العالی) مشاهده کردم و برای چندمین بار شاهد ادبیات تند و تیز آن مورخ محترم در عرصه تاریخ نویسی و نامه نگاری شدم و چون سابقۀ ذهنی این خصلت بارز را از آن عزیز داشتم چندان برایم غافل گیر کننده و تعجب آور نبود، تنها مثل همیشه تاسف خوردم که چرا یک مورخ روحانی، آن هم مورخ تاریخ با عظمت انقلاب اسلامی ایران، این چنین گرفتار مزاج تند وتلخ باشد و این گونه سهل و آسان شخصیت های بزرگ انقلاب و حوزه های علمیه را یکی پس از دیگری در مسلخ تحقیر و توهین خود ذبح نماید؟!
این چه خصلتی است که آنجناب در طول این چهار دهه گذشته همواره، زندگی خود را در هتک حرمت و اهانت به بزرگان می جوید؟
مگر از امامان معصوم (ع) کلمات گهربار نداریم که فرمودند: مثل زنبور عسل باشید. همان طوری که این حیوان، عسلِ شهد و شیرین برای مردم به ارمغان می آورد، شما هم خوبی های آنان را در نظر بگیرید و از نقاط ضعف هایشان چشم پوشی کنید.
در تعبیر دیگری فرمودند: مانند مگس نباشید که همواره برروی نجاسات می نشیند و با کثافات انس می گیرد؟!
مگر حفظ حرمت بزرگان قوم در فرهنگ متعالی تشیع از ضروریات دین و مذهب نیست؟ مگر در روایات نداریم حرمت مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است؟
چرا من و شما به عنوان یک روحانی این اصول ارزشمند را نادیده می گیریم؟ شما را چه شده است که تا دیروز با تکیه بر امکانات چپی ها (اصلاح طلبان) در جامعه تنش، تنفر و بدبینی ایجاد می کردید، امروز نیز همین روش را با تکیه بر اصولگرایان همچنان ادامه می دهید؟
خصلت تند وتیزی و موضع گیری های افراط و تفریط گونۀ حضرتعالی در تاریخ نگاری و نامه نویسی به قدری روشن است که هیچ نیازی به اقامه دلیل و برهان ندارد؛ در محافل علمی حوزوی و دانشگاهی هر وقت از آن جناب نام برده می شود، اولین چیزهایی که در ذهن هر انسان منصفی تداعی می کند، همین امور است. گویا واژه هایی از این قبیل با عنوان آن استاد، بدجوری گره خورده و عجین شده است.
با این حال جهت تاکید و تذکر و هشدار باش بیشتر، چند نمونه از این موارد را متذکر می شوم تا شاید موجب عبرت و تجدید نظر در رفتار، کردار و گفتار و موضع گیری های آن سرور معظم گردد و در انتخاب روش اعتدال و راه مستقیم مؤثر و مفید واقع شود:
1 - یکی از مصادیق آشکار خصلت افراط و تفریط حضرتعالی در سرتاسر سه جلد کتاب نهضت امام خمینی به چشم می خورد این است که هر وقت نامی از مراجع بزرگ تقلید وقت مثل حضرات آیات عظام: حکیم، حلی، شاهرودی و خوئی در نجف، میلانی، سید حسن قمی و سید عبدالله شیرازی در مشهد، گلپایگانی، شریعتمداری و مرعشی نجفی در قم و خوانساری در تهران، می برید از لقب آیت الله دریغ می دارید و با تعابیر و عبارت های تحقیر آمیز با آن بزرگان برخورد می کنید، در همین حال از مرحوم آقای منتظری که در آن مقطع تاریخی، تنها در ردیف اساتید برجسته و انقلابی بود با عناوینی از قبیل «حضرت آیت الله» بهره می گیرید!!
حتی در بند ششم پیش نوشتار، جلد دوم این کتاب، چاپ اول، واحد فرهنگی بنیاد شهید، سال 1364، به این موضوع چنین تصریح و تاکید می کنید: « در این کتاب، طبق شیوۀ نگارشی تاریخ – نام کسان و شخصیت ها- بدون ذکر عناوین و القاب آمده است. جز "امام خمینی" و "آیت الله العظمی منتظری" که این عنوان ها جزو نام آن دو شخصیت است.»(این عبارت در چاپ جدید حذف شده است)
علاوه طبق نوشتۀ خودتان در پیش نویس چاپ پانزدهم، جلد اول، ص 15، هنگام شمارش و ترتیب شاگردان حضرت امام، برخلاف نظرصریح و تاکید معظم له، شما نام آقای منتظری را مقدم بر نام مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی ردیف می کنید.
ای کاش به همین حد بسنده می کردید، ولی نکردید. چنانکه پس از عزل قائم مقامی آقای منتظری در ظرف 24 ساعت تغییر موضع دادید و کسی را که خود در مقابل آن همه مراجع عظام، آیت الله العظمی کرده بودید، به اندازۀ یک طلبه مقدمات خوان ارزش قائل نشدید و با نامه ها و تجزیه و تحلیل های تفریط گونۀ خود، انواع و اقسام اهانت و جسارت در حق ایشان روا داشتید. سخن نگارنده در درستی و نادرستی فکر و عمل آقای منتظری نیست بلکه حرف در نحوۀ برخورد یک مورخ و تاریخ نگار در برابر یک حادثه و یک شخصیت است.
جناب آقای روحانی منشا این گونه کم لطفی ها و تند و تیزی ها کجاست؟ چرا چنین افراط می روید و چنان تفریط می کنید؟
حقیر به مدت چهار سال در درس خارج فقه (بحث ولایت فقیه و مکاسب محرمه) آقای منتظری شرکت کردم و از محضرش بهره های فراوان بردم و ایشان را هنوز هم فقیه کم نظیر می دانم، ولی از همان اول با مواضع سیاسی و مدیریتی ایشان موافق نبودم.
آن روزی هم (چهارشنبه 21 / 11/ 1371 برابر 18 شعبان 1413) که ضمن درس به مناسبت سالگرد 22 بهمن 57 وارد بحث سیاسی آنچنانی شدند تنها طلبه ای بودم که بلند شدم والبته با ادب احترام اعتراض خود را اعلام کردم و عرض نمودم آقا ! از حضرتعالی درخواست عاجزانه دارم به وصیت نامۀ امام عمل کنید و همچنان فقیه عالیقدر بمانید و به تدریس فقه و اصول بپردازید و وارد مسائل سیاسی نشوید تا طلاب و فضلا هم بیایند از محضرتان استفاده بکنند.
همان ایام معتقد بودم که درس ایشان همچنان ادامه پیدا کند و اگر هم اظهارات سیاسی کرد همان جا از طریق شاگردان نظراتشان به نقد کشیده شود ولی از فردای آن روز ناگهان تند مزاجان و کاسه های داغ تر از آش وارد معرکه شدند و بر خلاف نظر و اطلاع رهبری درس ایشان را تعطیل کردند و درب بیت و حسینیه را تخته زدند.
بعدها از طریق موثق معلوم شد وقتی آقای فلاحیان وزیر وقت اطلاعات برای گزارش کار به محضر رهبر فرزانۀ انقلاب می رود آقا با لحن خیلی تند او را مورد مواخذه قرار داده و فرمودند این کار صحیحی نبوده و نبایستی اینطور می شد.
اگرچه تندمزاجان در این کار برای خود توجیهاتی دارند و خیال می کنند با این خشونت ها به اسلام و انقلاب خدمت می کنند ولی خبر ندارند در دراز مدت تیشه به ریشۀ هر دو می زنند.
حضرت آقای روحانی! من و شما همانطوری که در زبان ادعای پیروی از ولایت فقیه زمان داریم در عمل نیز باید صداقت خودمان را نشان بدهیم، نباید از رهبری پیشی بگیریم وبا اعمال و رفتار خودسرانه، رهبری را در مقابل عمل انجام شده قرار بدهیم.
گاهی مشاهده می شود عده ای از تندخویان شعار حمایت از رهبری را وسیلۀ حیات سیاسی و گروهی خود قرار داده و در بسیاری از موارد برخلاف نظر صریح معظم له عمل می کنند.
در صلح حدیبیه چه کسانی از پیامبر خدا پیشی گرفتند و ندای وااسلاما سر دادند، آنها چه کسانی بودند که به خاطر یک عقب نشینی ظاهری از بعضی مواضع آن حضرت را متهم به عقب نشینی از اصول کردند؟
مگر غیر این بود که خصلت شاخص آنها خودسری و افراط گری بود؟
در این میان امیرمومنان علی (ع) با صداقت و تعبد تام و بر خلاف نظر شخصی قلم را به دست گرفت و متن معاهده را نوشت به طوری که به مزاج افراطیون خوش نیامد.
2 - شبیه همین برخوردهای غیر منطقی، قبل از این، از شما نسبت به مرحوم آیت الله آقای شریعتمداری صادر شد. همۀ بزرگان و اعاظم حوزه می دانند، آقای شریعتمداری طی دو دهه قبل از پیروزی انقلاب در ردیف مراجع عظام تقلید قم بود. تدریس خارج فقه و اصول داشت. اغلب مراجع معظم تقلید فعلی در قم و سایر آقایان مثل: حضرات آیات: مکارم شیرازی، سبحانی، نوری همدانی، شبیری زنجانی، ابطحی، جنتی، خزعلی از شاگردان برجستۀ ایشان به شمار می آیند.
در این اواخر بعضی از اساتید اصرار داشتند که آقای شریعتمداری درس اخلاقی در حوزه آغاز بکند. سایر خدمات ایشان نیز قابل انکار نیست. البته ایشان در چگونگی مبارزات روش خاصی داشت و پس از پیروزی انقلاب در ارتباط با قانون اساسی، ولایت فقیه و غائله حزب خلق مسلمان دچار اشتباهات نسبتا بزرگی هم شد که بحث پیرامون هر کدام جای خود دارد.
ولی آنچه که در اینجا مورد سوال نگارنده از شما به عنوان یک تاریخ نگار است این است که آیا می توان ولو به خاطر یک سری لغزش ها و اشتباهات بزرگ، یک شخصیتی را که عمری در راه اسلام، روحانیت و مردم خدمت کرده است، خدماتش را ضایع کرد؟ او را به اسناد و مدارک کذائی، ایادی بیگانه، عامل آمریکا و هم کاسۀ رژیم شاه نامید؟...
3 - شما در ادامه تاریخ نگاری در جلد سوم کتاب نهضت امام خمینی از یک سو شخصیت بزرگی مثل آیت الله شهید سید محمد باقر صدر را در کنار به قول خودتان «ارتجاع نجف» قرار می دهید از سوی دیگر دو دهه فعالیت های فرهنگی، دینی، سیاسی و نظامی امام موسی صدر در لبنان را به عنوان « کمربند امنیتی اسرائیل در منطقه» قلمداد می کنید در حالی که رهبر معظم انقلاب طی پیامی که در خرداد ماه، سال 1378 به همایش امام موسی صدر در قم دادند، همین موارد را بخشی از خدمات بزرگ امام موسی صدر به جهان اسلام و تشیع شمردند. چون در این مورد جواب مفصلی در فصل دهم کتاب «امام موسی صدر امید محرومان» نوشتم، به همین مقدار بسنده می کنم و متذکر می شوم که در این بخش از تاریخ نگاری حضرتعالی، حتی انسان های مخلصی مثل سردار شهید دکتر مصطفی چمران هم از این کم لطفی ها بی نصیب نمانده است. برای بنده هنوز روشن نیست که جرم ایشان چه بوده است شما ضمن عبارت های تحقیر آمیز از اطلاق لفظ شهید بر آن بزرگوار، دریغ می ورزید؟
4 - در نیمۀ دوم دهۀ هفتاد که مشغول تحقیق و تدوین پیرامون «انقلاب اسلامی در شهرستان میانه» بودم. هر از چند گاهی به حضور مرحوم حضرت آیت الله احمدی میانجی مشرف می شدم و از اطلاعات و رهنمودهای ایشان در تکمیل این پروژه بهره می گرفتم.
ایشان گاهی در ضمن ارائه مطالب تذکرات و توصیه هایی داشتند. از جمله عباراتی که مرتب تکرار می کردند این بود که «سعی کنید تاریخ را منصفانه بنویسید. همه کسانی را که در انقلاب زحمت کشیدند و نقش داشتند، بیاورید. مبادا گزینشی عمل بکنید».
جالب است یک روز به صراحت از حضرتعالی نام بردند و خطاب به من گفتند: اگر این موارد را رعایت نکنید نتیجۀ کارتان مثل کار آقای زیارتی می شود.
عرض کردم: حاج آقا مگر کار آقای زیارتی چگونه است؟ فرمود:«او که امروز به آقای سیدحمید روحانی معروف است منصفانه وارد قضایا نشده است. زحمات بسیاری از بزرگان را نادیده گرفته و در حق بعضی هم جفا کرده است. این عین جملات ایشان بود، بعد شروع کرد حدود نیم ساعتی پیرامون آن توضیح داد.
مرحوم آقای احمدی تنها یک نمونه از این آقایان هستند. مصاحبه هایی که با بعضی از بزرگان در مورد تاریخ انقلاب داشتم، تقریباً زبان حال و زبان قال اغلب همین است و از آن سرور گرامی به خاطر کم لطفی ها و تندی و تیزی ها گله مند می باشند.
5 - زمانی که مدیریت مرکز اسناد انقلاب اسلامی بر عهدۀ شما بود، تقریباً اغلب اسناد و مدارک مربوط به دکتر علی شریعتی در اختیارتان قرار داشت و شما می توانستید آنها را بدون دخل و تصرف به چاپ برسانید ولی این کار نشد و با این اسناد گزینشی برخورد نمودید و در نهایت با تحلیل های یک جانبه، شریعتی را به نوکری ساواک متهم کردید.
بعد به خاطر اختلاف هایی که بر سر این موضوع و سایر مسائل، بین شما و بعضی از اعضای هیأت امنای مرکز اسناد رخ داد و شما از مرکز دوری کردید یا کنار گذاشته شدید، مدیریت بعدی احساس مسؤولیت کرد و تمام اسناد مربوط به دکتر شریعتی را در یک مجموعه سه جلدی چاپ و در اختیار و قضاوت محافل علمی – تحقیقی و موافقان ومخالفان او قرار داد. به طوری که هر مورخ و سند شناسی منصفی با مطالعۀ آن برنادرستی تحلیل ها و تقطیع اسناد توسط حضرتعالی در جلد سوم کتاب نهضت امام خمینی واقف می شود به خاطر همین نیز برخی محافلی که با شما در این مورد هم عقیده اند، بر این مرکز فشار می آورند تا از چاپ مجدد آن مجموعه مانع شوند.
اینجانب هرگز در مقام دفاع مطلق از دکتر علی شریعتی نیستم ولی بحث من بر سر ضایع کردن شخصیت ها و سرمایه های علمی و فرهنگی کشور است که گویا در قاموس حضرتعالی از آب خوردن هم آسان شده و به یک حرکت ارزشی تبدیل گشته است.
و اما در مورد شریعتی، سخن مخالف و موافق فراوان است و من ، نظرات رهبر فرزانه انقلاب را منصفانه ترین می دانم و از شما نیز در خواست می کنم، فرمایشات و پاورقی های معظم له را در این خصوص فصل الخطاب قرار بدهید. حتماً ملاحظه کردید وقتی در کتاب «جریان ها و سازمان های مذهبی- سیاسی ایران» موضوع عامل ساواک بودن شریعتی با استناد به اسناد و مدارک ارائه شده توسط شما مطرح می شود، رهبر معظم انقلاب در پاورقی چنین مرقوم می فرماید: «به نظر من و با شناختی که از دکتر داشتم... شاکله ی او با نوکری ساواک سازگار نبود...»
6- به نظر می رسد، نامه نگاری های اخیر حضرت عالی علیه آقای هاشمی رفسنجانی نیز در راستای همان روحیۀ شخصیت کشی و ضایع کردن سرمایه های عظیم انقلابی، اسلامی و فرهنگی کشور باشد که بدان اشاره شد، با این فرق که این بار شما آتش بیار معرکه کسانی شده اید که چند وقت است بر طبل اسلام منهای روحانیت می کوبند... .
اینها آقای هاشمی را خاکریز اول این جبهه تشخیص دادند و اگر این خاک ریز را به کمک امثال جنابعالی بردارند آن وقت نوبت به دیگران رسید. چنانکه در وضعیت موجود تابحال ابایی هم ندارند اگر فرصت پیدا بکنند در برخی مسائل رهبری را هم دور بزنند ولی خوشبختانه تا به امروز سرشان به سنگ خورده است. و امیدوارم در آینده نیز چنین باشد.
شما این را خوب می دانید که هاشمی رفسنجانی نه با آقای شریعتمداری و نه با آقای منتظری قابل مقایسه است. هاشمی، هاشمی است. او بیدی نیست که با این بادها به خود لرزد. تخریب های شما و دوستانتان در کوتاه مدت شاید بتواند گردو غباری براه اندازد، فضای کشور را آلوده و مسموم کند و جماعت عوام را بر علیه او بشوراند ولی حق همیشه ماندگار و پیروز است . خورشید هیچ وقت در پشت ابر نمی ماند. این زمستان هم سپری می شود و روسیاهی به ذغال خواهد ماند فلذا به حضرتعالی پیشنهاد می شود در به مسلخ کشیدن شخصیت های انقلابی بخصوص آقای هاشمی تجدید نظر بکنید و بیش از این خود را قربانی طرفداران این تفکر انحرافی ننمایید.
7- جناب آقای روحانی ! همۀ مردم خوب بیاد دارند و بهتر می دانند، این تنش های انتخاباتی نخست به دست آقای دکتر محمود احمدی نژاد آغاز شد و بعد با مقاومت های بی مورد آقای میرحسین موسوی گسترش پیدا کرد.
در این میان آن قشری که بیشتر از همه آسیب دید، فحش و ناسزا شنید و تخریب شد، ولایت فقیه، ولی فقیه، مرجعیت، روحانیت، حوزه های علمیه، نظام اسلامی و انقلاب اسلامی است.
دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب و روحانیت خوب نقشه هایی کشیدند، خوب هم آن را پیاده می کنند. جالب این که تند و تیزهای هر دو طرف با کج سلیقگی ها و خودسری هایی که دارند از دشمن مشترک بازی خوردند و ناخواسته آب به آسیاب آنها می ریزند، مگر غیر از این است که همین فتنه سبب شد گروهک منافقین خلق به توهم و وسوسه افتاد و یقین کرد که مسئولین نظام به جان هم افتادند، آنگاه از این فرصت بهره گرفت و در روز 16 آذر و روز عاشورای حسینی آن فاجعۀ تاسف بار را به وجود آورد تا فضای کشور را بیشتر به نفع دشمنان متشنج کند و ضربۀ نهایی را بر پیکر نظام اسلامی وارد آورد.
تجربۀ سی سال گذشته نشان داده است که تفرقۀ مسئولین نظام و علمای سرشناس به منزلۀ چراغ سبز به معاندین بوده است.
سرور ارجمند! امروز وظیفۀ من و شما تخریب یک دیگر نیست. این تذهبون، به کجا چنین شتابان جلو می تازید؟ ما باید منادی وحدت و فرشتۀ محبت و چاووش صمیمیت در میان مردم باشیم نه این که خود مشکلی بر مشکلات بیفزایم و از وجودمان تعفن تفرقه بر خیزد.
امروز دشمنان ترفندی به کار گرفتند که فتنه گران اصلی فراموش شدند در یک طرف به رهبری نظام، ولایت فقیه و ولی فقیه حمله، جسارت و توهین می شود و در طرف مقابل نیز شیشه ها و تابلوهای بیت مرجعیت و روحانیت شکسته و به آتش کشیده می گردد.
اگر درایت، هوشیاری من و شما نباشد به سرنوشت شومی مانند پیامدهای ناگوار انقلاب مشروطیت گرفتار خواهیم شد. در نهایت آدم هایی مثل رضاخان با هزاران حیله، تزویر و ریا و ... به گردۀ مردم سوار خواهند شد و آن بلایی را بر سر این ملت خواهند آورد که رضاخان و پسرش آورد. در آن وقت دیگر نه روحانیتی خواهند ماند و نه روحانیونی. نه جامعۀ مدرسین و نه مجمع محققین و نه مرکز اسنادی و نه تنظیم آثاری . همۀ تر و خشک به آتش هم خواهند سوخت و خدا آن روز را هرگز نیاورد آمین یا رب العالمین.