عصر ایران؛ مهرداد خدیر- برنامۀ تلویزیونی اخیر «برمودا» - در شبکۀ نسیم- با اجرای کامران نجفزاده که در آن با دکتر علیرضا مرندی گفتوگو میکرد از همه نظر متفاوت و یک نقطۀ مثبت در کارنامۀ مجرییی است که در سالهای دور چندان دوستش نمیداشتم و حالا در قامت یک مجری حرفهای به جای اصرار بر القای گزارههای پیشینی خود به میهمانان بیشتر به لذت و رضایت مخاطب و موفقیت برنامه میاندیشد و سراغ کسانی رفته که سالها از تلویزیون دور بودهاند یا اگر هم بودهاند موضوعات زیرخاکی و متفاوتی را با آنان در میان میگذارد.
با این نگاه سخنان علیرضا مرندی البته چندان تازه نبود چرا که قبلتر در دو برنامۀ «روایت سپید» با اجرای دکتر کیانوش جهانپور - سخنگوی وزارت بهداشت در اوایل کرونا و درباره تاریخ شفاهی نظام سلامت در ایران - یا برنامۀ «دستخط» هم گفته بود اما هیچ یک از دو مجری نتوانستند مانند نجفزاده برنامه را هدایت کنند.
اشتهار دکتر مرندی به 6 دلیل است: نخست وزارت بهداری و بعدتر وزارت بهداشت در دولتهای مهندس موسوی و هاشمی رفسنجانی. یکبار از 63 تا 68 و نوبت دیگر از 72 تا 76 و مجموعا 9 سال. او البته در زمره وزیران و یاران هاشمی رفسنجانی نبود که کارگزاران سازندگی را پایه گذاشتند. 10 وزیر و 4 معاون رییس جمهوری به اضافۀ رییس کل بانک مرکزی (نوربخش) و شهردار تهران (کرباسچی) و مجموعا 16 مدیر ارشد دولت سازندگی در مخالفت با انحصار طلبی راست سنتی وارد عرصۀ انتخابات مجلس پنجم و بعد ریاست جمهوری شدند و با این نگاه او که با آنان نبود اصولگرا به حساب میآید ولی به هر حال وزیر دولت موسوی و هاشمی بوده نه احمدینژاد و رییسی.
دلیل دوم این که در زمان وزارت مجری برنامه کنترل جمعیت و تنظیم خانواده بود و چون صندوق جمعیت سازمان ملل جایزه 25 هزار دلاری خود را به او اختصاص داد و پیشتر سالها در آمریکا تحصیل و طبابت کرده بود از جانب محافلی و کسانی به اجرای نسخههای غربی متهم شد.
آیتالله خامنهای هم البته بعدها از برنامه تنظیم جمعیت انتقاد کردند اما شروع برنامه از میانۀ دهۀ 60 تا میانۀ دهۀ 70 را درست دانستند و ادامۀ آن از نیمۀ دهۀ 70 را نادرست و حتی به خاطر استمرار آن طلب بخشایش کردند و بدین ترتیب دکتر مرندی از تیررس انتقادات تند دور شد.
وجه سوم به سبب آن است که در سال 1375 پیام دعوت هاشمی رفسنجانی رییس جمهوری وقت ایران از صدام حسین رییس جمهوری عراق برای شرکت در اجلاس سران کشورهای اسلامی در تهران را او به بغداد برد و در واقع با کسی دست داد که 8 سال با ایران در جنگ بود.
پیام سران دیگر را دکتر ولایتی وزیر خارجه برده بود و مانده بود دو تن: ملک حسین پادشاه اردن و صدام حسین دیکتاتور عراق و تدبیری که اندیشیده شد این بود که پیام این دو را وزیر خارجه نبرد و احتمالا همین هم باعث شد در پاییز 76 نه صدام حسین بیاید نه ملک حسین و از این حیث بخت با رییس جمهور تازه- سید محمد خاتمی- یار بود.
مناسبت چهارم اما این است که او رییس تیم پزشکی رهبری است و مسؤولیت نظارت بر سلامت ایشان را بر عهده دارد و طبعا در این باره توضیح میدهد.
پنجمی اما به خاطر مواضع سیاسی او بعد از اتفاقات 88 است که تنها وزیر مهندس موسوی بود که علیه او موضع گرفت اگرچه بعدتر ادامه نداد و تعدیل کرد و نیز تفسیرهای سیاسی فرزندش. این فقره اخیر البته به مرور کم رنگ شده و در برمودا به جز یک جا که گفت «موسوی نخستوزیر» دو سه جا از او با تعبیر محترمانه «آقای نخستوزیر» یاد کرد.
ششمی هم واکسیناسیون که به خاطر مصاحبه مشهور نگار استخر با عروسک سنجد در یادها مانده و شاید اگر آن هنرمند از ایران نکوچیده بود خاطره را تازه می کردند.
انتقاد مرندی از تصمیم وزیر فعلی در دولت ابراهیم رییسی و تازه کار دانستن او در افزایش تعداد دانشجویان پزشکی بدون در نظر گرفتن محدودیتها و کیفیت و هشدار دربارۀ مهاجرت پزشکان و پرستاران و یادآوری حقوق هزار دلاری پزشکان هندی در سالهای پیش و آغاز انقلاب که اکنون بیایند به 4 هزار دلار میرسد و از توان دولت خارج است و مخالفت ضمنی با طرحهای مشوق فرزندآوری بیشتر نشان میداد در 85 سالگی رودربایستی را کنار گذاشته و آشکارا گفت وقتی 13 میلیون دختر و پسر در سن ازدواج اما مجردند این بودجهها را به ازدواج آنان اختصاص دهید تا اگر هر زوج تنها یک فرزند بیاورند 6ونیم میلیون نوزاد را شاهد باشیم.
او البته همچنان از سیاست کنترل جمعیت در دهههای 60 و 70 دفاع میکند و معتقد است اگر آن برنامه اجرا نشده بود سیاستهای بهداشتی و اقتصادی تحت تأثیر آن افزایش شکست میخورد.
این که در نقل خاطرۀ دیدار با صدام حسین قصه نساخت و مثلا نگفت دستم را آب کشیدم یا چشم صدام نگاه نکردم یا شب تا صبح در هتل گریه کردم و موضوع را انجام یک ماموریت دولتی دانست قابل توجه بود و البته بیشتر به سود هاشمی رفسنجانی چرا که فاش کرد نامۀ دعوت صدام به اجلاس سران سازمان کنفرانس اسلامی در تهران "بی سلام" بوده و صدام ناخرسند شده و طعنه زده و دکتر مرندی خود را به تجاهل و تغافل زده است.
وقتی رقم جایزه صندوق جمعیت سازمان ملل را 14 هزار دلار اعلام کرد نجف زاده پرینتی نشان داد که 14 هزار دلار نبوده و 25 هزار دلار بوده است.
با این که مصاحبه نجفزاده با دکتر مرندی در برمودا بسیار جذابتر از گفتوگوی سال 1400 کیانوش جهانپور با او در برنامۀ تاریخ شفاهی نظام سلامت است ولی کاش به این موضوع بیشتر پرداخته میشد که چرا برای علیرضا مرندی امکان شکوفایی چه پیش از انقلاب با تحصیل در دانشکدۀ پزشکی و نزد استادی چون دکتر قریب و بعد مهاجرت به آمریکا فراهم بوده و بعد از انقلاب هم وزارت و نمایندگی مجلس را تجربه کرده و حالا این قدر مسیر را بر جوانان دشوار کردهاند؟
از این حیث کاش همان خاطره گفتوگوی قبلی را تکرار میکرد. این که پزشکی جوان و در جستوجوی شغل -ولو کاری در بیابان- بوده درحالی که از دار دنیا هیچ نداشته الا مدرک و تخصص پزشکی و سراغ دکتر قریب میرود که نامدارترین استاد طب اطفال در آن دوران و تاریخ پزشکی ایران بوده و او ابتدا پیشنهاد دستیاری میدهد و سپس همراهی در سفر به آمریکا و چند روز بعد با همسر تازه اختیار کرده رهسپار ینگهدنیا میشود و از 1345 تا 1350 دورۀ تخصصی کودکان را در دانشگاه ویرجینیای آمریکا میگذراند و اگر فرزند او – سید محمد مرندی- که امروز چهرهای رسانهای است و مجاز به گفتوگو با رسانههای مختلف، متولد 1345 در آمریکاست به همین خاطر است.
شاید اگر علیرضا مرندی میتوانست آزادانهتر صحبت کند یا از او پرسیده میشد بزرگ ترین غبطۀ او چیست چه بسا پاسخ میداد: من توانستم به آرزوهای خود برسم. در رقابت علمی و نه سهمیهای در دانشگاه پذیرفته شدم و استادی چون دکتر قریب داشتم و نه استادان سفارشی و وقتی دنبال کار بودم و طبعا بی هیچ اندوختۀ مالی روانۀ آمریکا شدم و در آنجا به طبابت مشغول و مسؤول بخشی در بیمارستان و خانه بزرگی خریدم و بعد از انقلاب برگشتم و استاد و وزیر وکیل شدم و هر سه فرزندم هم استاد دانشگاه شدهاند. اکنون اما آیا یک دانشجوی پزشکی میتواند چنین چشماندازی را ترسیم کند وقتی بعضی به فکر خودکشی هم میافتند؟
این که در توصیف رهبری هم الفاظ مداهنهآمیز به کار نبرد و همچنان از سیاست کنترل جمعیت دفاع کرد و یادآور شد برای اجرای آن از آیتالله منتظری هم کمک خواست و در نهایت وقتی دید بیحمایت امام شدنی نیست سراغ خود ایشان رفت و امام هم به جای حرام دانستن به نخبگان ارجاع داد از نکات قابل توجه مصاحبه بود.
در نگاه اصولگرایی رادیکال ایرانی دست دادن دکتر مرندی با صدام جنایتکار گناه نیست اما قدم زدن جواد ظریف با جان کری و برای دور کردن سایه جنگ و تحریم خیانت است. جایزۀ 25 هزار دلاری سازمان ملل به او جرم نیست ولی اگر یک پژوهشگر برنده جایزه بینالمللی شود لابد سر و سرّی داشته و موضوعات دیگر که هم کامران نجفزاده و هم آقای مرندی ترجیح دادند به آنها نپردازند.
حتی وقتی بحث واکسیناسیون در دوران وزارت او پیش آمد میتوانست به واکسیناسیون دوران کرونا و ادعای دولت رییسی بپردازد و نپرداختند.
تنها نقطه ضعف برنامه «برمودا» شاید این باشد که هنرمندی در اندازه و آوازۀ «جواد انصافی» باید نقش آبدارچی و پذیراییکننده را بازی کند در حالی که دستکم مجری میتواند طرح بخشی از سؤالات کمتر جدی را به او بسپارد و این که برخی میهمانان نمیدانند او هنرمند است. هر چند از منظری دیگر میتواند قدرشناسی از نقش کارکنانی باشد که در مجموعههای مختلف چنین خدماتی ارایه میدهند.
به هر رو او شاید تنها کسی باشد که مدرک دکتریِ "نمایش تخت حوضی" (درجه یک هنری) را کسب کرده است. در ذهن مردم البته بیشتر با عنوان "عبدلی" به یاد میآید و جا دارد تا وارد میشود میزبان از میهمان خود بپرسد او را به یاد میآوری؟ اگر میهمان نگفت "عبدلی" چالش کند یا بر سر نگاه میهمان به این که موافق «سیاهبازی» است یا مثل برخی آن را نژادپرستانه میداند و خود آقای انصافی هم وارد بحث شود نه این که فقط یک سینی چای و دمنوش بدهند دست استادِ کارگاههای نمایش و دایرۀ مانور او در حد شوخیهای کلامی کوتاه باشد (مثل وقتی بالای سر امیر حسین مدرس بود و گفت "من سر مدرسام" که البته بامزه بود). کاش این یک مورد اصلاح شود.