یک ژنرال ارشد اسراییلی که پیشتر در سمت هایی چون مشاور امنیت ملی رژیم اسراییل خدمت کرده، با نگارش مقاله ای در وبگاه "موسسه مطالعات استراتژیک اورشلیم"، تشدید تنش مستقیم بین اسراییل و ایران در برهه کنونی از جنگ غزه را مورد تحلیل قرار داده است.
به گزارش عصرایران، سرلشکر "یاکوف آمیدرور" که هم اینک عضوی از موسسه مطالعات استراتژیک اورشلیم است، در مقاله ای با عنوان " حلقه آتش ایران"، هدف اصلی رژیم اسراییل از حمله موشکی و ترور گروهی از فرماندهان ارشد سپاه در ساختمان کنسولگری ایران در دمشق را وارد کردن ضربه به راهبرد "جنگ نیابتی" ایران با اسراییل عنوان کرده است.
در زیر متن کامل مقاله این مقام سابق امنیتی رژیم اسراییل می آید. (بدیهی است که این مقاله با تعصب و نگاه یک ژنرال اسراییلی نگارش شده و از این جهت در برخی موارد با واقعیات مسلم میدانی فاصله دارد؛ از جمله در ادعای عدم توانایی محور مقاومت در جایگزینی فرماندهان ارشد ترور شده خود) :
ترور یک افسر ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دمشق ضربه ای به استراتژی ایران برای حفظ فاصله از اقدامات نیابتی خود در منطقه وارد کرد.
ایران در طول سالها یک راهبرد "هوشمندانه" برای جنگ با اسراییل ساخته است. این استراتژی دو جزء اصلی دارد:
1- توسعه توانمندی هسته ای نظامی برای جلوگیری از اقدامات خصمانه علیه ایران، که تهران را قادر می سازد تا به فعالیت های تهاجمی خود در سراسر منطقه، عمدتا علیه اسراییل و همچنین علیه ایالات متحده، ادامه دهد و حتی گسترش دهد.
2- محاصره اسراییل با "حلقه آتش" که شامل حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامی در غزه، شبه نظامیان خارجی در سوریه، حوثی ها در یمن و شبه نظامیان طرفدار ایران در عراق است.
فرمانده سابق نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، (سردار شهید) قاسم سلیمانی نیز آرزوی ایجاد یک نیروی مستقل ایرانی در سوریه را داشت، اما عملیات های اسراییل در سال های گذشته اجرای کامل این امر را غیرممکن کرد.
اصل راهنمای این حلقه آتش روشن است: ایران از بطن درگیری های مستقیم دور مانده و ظاهرا دخالتی ندارد، زیرا هیچ مسئولیت مستقیمی در قبال هرگونه اقدام این عناصر ندارد. ایران مانند اختاپوسی است که مرکز و مغزش مسئول اعمال بازوهای درازش نیست و دشمنانش را از مقابله به مثل با قدرت آشکار باز می دارد.
برای اسراییل مقابله با آرایه ای از نیروهایی که ایران از همه طرف دور آن ایجاد کرده، دشوار است؛ بنابراین، حذف کامل قدرت نظامی حماس و جهاد اسلامی در غزه بسیار مهم است تا برای اختاپوس و دست نشاندههای آن مشخص شود که عبور از خطوط قرمز به واکنشهای شدید اسراییل منجر میشود: این واقعیت که بسیاری از عناصر "حلقه آتش" لزوما به اسراییل نزدیک هستند، آنها را در معرض قدرت کامل نظامی اسراییل قرار می دهد.
اما حتی اگر اسراییل در به حداقل رساندن توانایی ایران برای عملیات نیروهای نیابتی خود در غزه موفق شود (و برای انجام این کار، ارتش اسراییل باید وارد رفح شود و 4 گردان حماس را در آنجا متلاشی کند)، ایران بهایی را پرداخت نکرده و هیچ ضربه مستقیمی به آن وارد نشده است.
با این حال، حمله اول آوریل به دمشق به ایران روشن کرد که این مصونیت تضمین نشده است و اگر این کشور اقدامات خود را علیه اسراییل افزایش دهد، هر ایرانی که به اسراییل نزدیک شود، یک هدف قانونی خواهد بود.
حمله به ساختمان مجاور سفارت ایران در دمشق که ایرانیها آن را کنسولگری مینامند، یک سیگنال قوی به ایران است که ادامه اقداماتش، اسراییل را به حمله مستقیم به آن نزدیک می کند.
عملیات علیه یکی از مقامات ارشد سپاه در نزدیک ترین منطقه به سفارت ایران، منطقه ای که قلمرو ایران در دمشق محسوب می شود، هشداری برای تهران است که فراتر از اهمیت فرماندهان ارشدی است که از دست داده است.
در این حمله فرماندهان ارشد ایرانی با تجربه عملیاتی گسترده کشته شدند. این منجر به فروپاشی سپاه نخواهد شد، اما کار آنها برای فعالیت در عرصه اطراف اسراییل دشوارتر خواهد شد. جالب است که ببینیم آیا ایران می تواند جایگزین مناسبی برای فرماندهان ترور شده بیابد یا خیر. ایران در این زمینه کارنامه خوبی ندارد - تا به امروز تهران جایگزین مناسبی برای سلیمانی پیدا نکرده است، همانطور که حزب الله جایگزینی برای عماد مغنیه پیدا نکرده است.
اسراییل باید توجه داشته باشد که ایرانی ها تلاش زیادی برای یافتن هدف مناسب برای انتقام خواهند کرد. آنها به احتمال زیاد نبردها را در لبنان تشدید نخواهند کرد، زیرا ظاهرا علاقه ای به ایجاد یک جنگ بزرگ که در آن حزب الله صدمات شدیدی متحمل شود، ندارند (مطمئنا همانطور که ویرانی غزه پس از حمله هفتم اکتبر این واقعیت را برای آنها عیان تر کرده است.)
در عوض، آنها احتمالا به دنبال یک هدف دردناک و منزوی هستند که منجر به تشدید تنش منطقهای نمیشود، اما تلفات بیرحمانهای خواهد داشت. بمباران سفارت اسراییل در آرژانتین در سال 1992 پس از ترور عباس موسوی دبیرکل حزب الله (که قبل از حسن نصرالله بود) مثال مناسبی از تاریخ است.
عملیات دمشق را باید در پس زمینه مبارزه مستقیم بین اسراییل و ایران درک کرد. در این مثال، هدف مشخص آسیب وارد کردن به بخش مهمی از استراتژی ایران است: توانایی تهران برای فاصله گرفتن از مسئولیت اقدامات خود و نمایندگانش در منطقه به بهانه اینکه مستقیما درگیر آن نیست.
این عملیات راهبرد دیرینه ایران را تغییر نخواهد داد، اما ادامه اجرای آن را دشوار خواهد کرد و ایران هم به نوبه خود تمام تلاش خود را برای غلبه بر آن و ادامه عملیات تهاجمی اش که در طول جنگ غزه تشدید شده است، انجام خواهد داد.