عصر ایران ؛ محمد آریاننیا - اواخر اسفند 1453 و نزدیک عید است و من داستان صدا و سیمایی را برای نوههایم تعریف میکنم که روزگاری ابر رسانه انحصاری صوت و تصویر کشور بود اما برای دیده شدن، سخت به شبکههای اجتماعی نیاز داشت. شبکههایی که البته فیلتر بودند. بگذریم که هر چهقدر قسم میخورم که راست میگویم باز هم فکر میکنند که پدربزرگ مشاعرش را از دست داده وگرنه مگر میشود؟
راستش همین الان که هنوز پنجاه سال نگذشته این اتفاق عجیب است. اینکه رسانه عریض و طویل تلویزیون برای دیده شدن دست به دامان چهرههایی میشود که در فضای مجازی مطرح شدهاند یا از روی عمد داستانهایی میسازد که میداند در همین شبکهها دست به دست خواهند چرخید انسان را متعجب میکند.
مثلا خودش احمد مجدزاده را در قامت یک کارشناس بسیار جدی روی آنتن میآورد اما وقتی مردم جنبههای دیگری از این اتفاق را در اینستاگرام و تلگرام میبینند آقای کارشناس را کنار میگذارد و خودش نیز همراه با همین شبکهها، احمد خطر را ترجیح میدهد!
یا در تازهترین اتفاق، مجری از حسن روشن خواننده مورد علاقهاش را میپرسد و وقتی نام معین را میشنود ترجیح میدهد همین سوال را از علی پروین هم بپرسد. شاید او هم پاسخ جذاب شبکههای اجتماعی را داد. همین اتفاق هم میافتد و نام هایده در کنار معین از زبان مهمانان صدا و سیما در فضای مجازی وایرال میشود.
یک توضیح ضروری لازم است و آن اینکه وایرال شدن بخشهایی از برنامههای تلویزیون در شبکههای اجتماعی فینفسه ایرادی ندارد و حتی یک حسن است. یعنی آن برنامهها آنقدر جذاب بودهاند که پایشان به رسانههای مجازی هم کشیده شده. صحبت بر سر نواختن برعکس شیپور است. اینکه سناریوهایی را پیاده کنی که میدانی باب میل مردم در فضای اجتماعی است و در واقع با اینکه خودت ابررسانهای اما باید سلیقه مردم در آن شبکهها را محور کارت قرار دهی!
اینکه چرا صدا و سیما با این حجم ظرفیت عظیم به چنین روزی افتاده است قابل فهم است اما آنچه که از دایره فهم خارج میشود اصرار بر فیلترینگ این شبکهها است.
اگر این شبکهها آنقدر بیننده دارند که رسانه صوتی و تصویری انحصاری کشور را وامدار خود میکنند چرا باید به هزار سختی وارد آنها شد؟ آیا نمیشود واقعبینانه به ماجرا نگریست و مانع از آزار مردم شد؟