جعفر گلابی در روزنامه اعتماد نوشت: بیمخاطبی درد بزرگی است که گریبان صدا و سیما را گرفته است و هر چه میکنند گویا خلاصی از آن میسر نیست و گاهی به هر رطب و یابسی چنگ میزنند تا مثلا در عصر انفجار ارتباطات و نفوذ خیرهکننده رسانهها سری در میان سرها داشته باشند ولی از قضا سرکنگبینشان صفرا میزاید و تا تولید انزجار هم پیش میرود.
اینکه در یک برنامه مثلا طنز کسی ادای افراد دارای معلولیت را در بیاورد و خندهای را سبب شود، اندوهناک است و تلاششان نه حلال! آن کس که چنین برنامهای ساخته قطعا با حساسیتهای موجود در جامعه فاصله هزاران ساله دارد، ولی انتظار از ناظران است که با دقتی شگفتآور در زمینههای دیگر عمل کنند و به اصطلاح مو را از ماست بیرون بکشند.
گویا لازم است برای متولیان ناآشنا با اوضاع مظلومان معلول توضیح دهیم که این قشر آسیب دیده هیچ چیز برای خنداندن و جلب تمسخر ندارند و حتی شکوهمندانه ترحم کسی را نمیخواهند. حالا که تورم و گرانی و نقصان اعتبارات دولتی کمکهای حداقلی به ضعیفترین قشر جامعه را با نقصان روبهرو کرده و بزرگواران دردمند با تنی خسته و ملالی روزافزون ناچار به تجمعات پی در پی میشوند و البته صدایشان به جایی نمیرسد استهزا در رسانه ملی را کجای دلشان بگذارند؟
حقیر چند سال پیش از کثرت مشکلات معلولان همین جا نوشتم و دولت و جامعه را مورد خطاب قرار دادم که اگر توان و انگیزه رسیدگی به احوال تنهای رنجور را ندارید و سالمها مجالی برای دیدن معلولان نگذاشتهاند، روشهایی برای پاک کردن صورت مساله وجود دارد!
شرم دارم که صریحا بنویسم ولی اشارهوار میگویم که زمانی در آلمان سعی کردند که صورت مساله را پاک کنند تا جامعه سرباری، چون معلولان نداشته باشد! اگر حقوق مصرح قانونی معلولان قابل اعطا نیست، اگر یک دردمند ویلچرنشین برای امور ابتدایی زندگی از ممد حیات سیر میشود، اگر ناشنوایان و روشندلان در میدان محشرگونه زندگی خود را در برهوت تنهایی میبینند و اگر سازمانهای امدادی در آخرین اولویتهای دولت هستند، اعلام صادقانه حذف افراد دارای معلولیت از دایره اعتنای مسوولان پرمشغله بهتر است.
شاید خود دستی بالا بزنند و کاری بکنند و اگر غمی بزرگ تولید کردند کسی شکایت از نداشتن مشکلات روزافزون آنها نکند. اگر وای بر تمسخرکنندگان مصرح در قرآن است، نمیدانیم تمسخر افراد دردمند چه عتابی سنگین و پرهیبتی از آسمان دریافت میکند؟