عصر ایران؛ امید جهانشاهی- امروز- 8 بهمن- سالروز درگذشت مردی است که عمری طولانی و در عین حال توفانی و پرفراز و نشیب داشته است. حسن تقیزاده در 91 سالگی در 8 بهمن سال 1348 چشم از جهان فروبست. زندگی او مصداق یک زندگی پرتکاپو و پرحادثه است.
در جوانی نماینده پرشور مردم تبریز در مجلس شورای ملی شد و نطقهای آتشینی علیه محمدعلی شاه ایراد کرد و از رهبران جدی مشروطیت در مجلس بود. پس از آنکه محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست و قصد جان مخالفان استبداد کرد، تقیزاده جوان به اروپا گریخت.
با این که همه زندگی او تلاش و تقلا برای تجدد ایران بود ودر طول زندگی پرتکاپویش بارها نماینده مجلس شد، سفیر شد، وزیر شد، رییس مجلس سنا شد، و فعالیتهای فرهنگی و سیاسی زیادی کرد تنها یک جمله برای بسیاری به یادگار مانده و با آن قضاوت میشود: «ایرانی باید از فرق سر تا نوک پا غربی شود. ایرانی باید جسماً و روحاً باطناً و ظاهراً فرنگی شود. »
با اینکه بارها در اصلاح آن کوشید اما به دلایل مختلف باز این جمله با او ماند. به گمانم مهم ترین دلیلش همان جمله معروف شریعتی است که نوشت از دو «ت» بیزارم: تقیزاده و تاریخ. و معیار قضاوت شریعتی هم همان جمله معروف بود و به واسطه میزان توجهی که به نوشتهها و سخنرانیهایش میشد، به منبعی برای داوری درباره تقیزاده تبدیل شد.
جایگاه شریعتی چنان بود که از او به عنوان معلم انقلاب یاد کردهاند و به همین اعتبار و در راستای نفی همه آنچه متعلق به دوران گذشته است، در طول 45 سال گذشته هم هرجا یادی از تقیزاده شده فقط بر آن جمله تاکید شده است اما شواهد و اسناد به روشنی نشان میدهند پارهای قضاوت و روایت علی شریعتی در این فقره و چه بسا مواردی دیگر در راستای تهییج جامعه بوده نه برخاسته از تحقیقی ژرف و از این رو تقی زاده را باید فراتر از جمله خود او در 1299 و نیز داوری شریعتی و بر اساس دهه ها زندگی او داوری کرد.
تاریخ جمله مشهور تقیزاده به سال 1299 بازمیگردد که جنگ ویرانگر و جهانگیر اول آغاز شده بود و او در آلمان بود تا گروهی از ایرانیان مقیم اروپا را تحت عنوان کمیته ملّیون ایرانی علیه انگلیس و روسیه و در طرفداری از آلمان رهبری کند.
از جمله فعالیت های آنها انتشار مجلۀ کاوه بود. تقیزاده در شرایطی بود که میزان ضعف نظامی ایران در مقابل قدرت ویرانگر آلمان و انگلیس و روسیه را میدانست و از شدت عقب ماندگی ایران در برابر این قدرتها رنج میبرد.
در این شرایط در سرمقالهای نوشت:«عقیده نگارنده این سطور در خط خدمت به ایران و همچنین برای آنان که به واسطه تجارت علمی و سیاسی زیاد با نویسنده همعقیدهاند که ایران باید ظاهرا و باطنا و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس».
اما 40 سال بعد در سخنرانی با عنوان «اخذ تمدن خارجی» که 16 بهمن 1339 در انجمن مهرگان ایراد کرد، به این جمله معروف اشاره کرد:
«اینجانب در تحریض و تشویق به اخذ تمدن غربی در ایران پیشقدم بوده ام و چنانکه اغلب میدانند اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را در چهل سال قبل بیپروا انداختم» و بعد میکوشد در این سخنرانی آن را اصلاح کند چون «در تاریخ زندگی من مانده و اگر تفسیر و تصحیحی لازم داشته باشد البته بهتر آن است که خودم قبل از خاتمه حیات خود نتیجه تفکر و تجربه بعدی این مدت را روزی بیان و توضیح کنم.»
او در این سخنرانی برای به تعبیر خودش «توضیح یا عذر آن نوع افراط تشویق بیحدود به اخذ تمدن غربی» ابتدا ریشه این افراط گری خود در بیان آن جمله را این گونه توضیح میدهد:
«در اوایل بیداری و نهضت ملل مشرق، که این ملتها بیاندازه نسبت به ملل مغربی در علم و تمدن عقبمانده و فاصله بین اینها بی تناسب زیاد شده بود، وقتی که تکانی خورده و این بعد مسافت را درک کردند و چشمشان در مقابل درخشندگی آن تمدن خیره گردید، گاهی پیشروان جوان آنها یکباره بدون تامل زیاد و تمیز و تشخیص بین ضروریات درجه اول تمدن و عوارض ظاهری آن، اخذ همه اوصاف و اصول و ظواهر آن را با چشم بسته و صددرصد و در واقع تسلیم مطلق و بیقید به آن تمدن غربی را لازم شمرده و دل به دریا زدند».
تقیزاده صراحتاً سخن خود را نادرست خواند: «من باید اقرار کنم فتوای تند و انقلابی من در این امر در چهل سال قبل در روزنامه کاوه و بعضی مقالات بعدی مبنی بر دعوت به تغییرات کلی انقلابی نیز متضمن مقداری از افراط بوده».
او اتفاقاً در این سخنرانی افراد مجذوب و مرعوب ظواهر غرب را به عنوان یک دسته از کسانی که «موجب دور ماندن ملت از تمدن حقیقی و رشد هستند» معرفی میکند و آنها را این چنین توصیف و سرزنش میکند:
« فرنگیماب خودپرست و منفعتپرست و بیعقیده و ایمان است که جز تحصیل پول (به هر وسیله که باشد) و عیش و اخذ ظواهر زندگی فرنگیها و میل به جمع مال و یادگرفتن زبان خارجی (نه برای کسب علم) و مسافرت موقت و مکرر و یا در صورت امکان دایمی به اروپا و آمریکا هوسی نداشته و به هیچ چیز از معنویات اعتقاد و دلبستگی ندارد و البته از شهامت و استقلال نفس و عزت و فداکاری در راه خیر به وطن و ملت خود عاری هستند.
البته در طبقه تربیت یافته و منور چنانکه اشاره شد استثناهایی هم پیدا میشود. معذالک آنان که دارای حس فداکاری و حیثیت انسانی هستند فعلاً معدود و محدود هستند و بسیاری از ملت و وطن خود نفرت داشته عاشق فرنگی و آداب و عادات عارضی آنها هستند و حقارت نفس ملی بر آنها غلبه دارد. این قبیل اشخاص میل دارند زن و فرزندانشان، آنچه ممکن است از ایرانیت دور بوده و ظواهر کم اهمیت و حتی نامطلوب و جلف فرنگیان را اخذ کنند و بچههای آنها از کودکی زبان فرنگی آموخته و فارسی درست یاد نگیرند»
او دیدگاهش را این چنین اصلاح میکند و توضیح می دهد: «من البته معتقد به لزوم اخذ تمدن غربی و علم و معرفت و کمالات و تربیت و فضایل مطلوب و ضروری و بلکه حتی مستحبات و مستحسنات اوصاف ملل متمدن هستم ولی آرزومند آنم که زبده نفوس تربیت یافته ما آداب و و سنن ملی مطلوب و بی ضرر خود را نیز حفظ کنند و آنها را حقیر نشمرده با نهایت متانت و سرافرازی به رعایت آنها مقید باشند و بدون خصومت به ملل دیگر، حیثیت ملی خود را نگهدارند ...
استعداد اخذ عادات مستحسن از اقوام دیگر باید پسندیده باشد ولی بیثباتی مفرط و قابلیت ترک آداب خود به سهولت هم نباید از اوصاف مطلوب شمرده شود. مگر در مواردی که معایب فاحش و مضر آن آداب مسلم شده و فواید مهمه کسوت جدید انکارناپذیر باشد. چون بعضی آثار این حقارت نفس ملی و تبعیت حقیرانه به زورمندان قوی پنجه و با ثروت ملل دیگر در طبقه جوان ما نمایان است به حدی که زبان خود را بدون جهت به تعبیرات فرنگی پر کرده و حتی به جای کلمات معمول زبان خود ترجمه فارسی زبان خارجی را استعمال میکنند ...
منظور من از تمدنی که غایت آمال ما باید باشد تنها با سوادی اکثریت مردم و فراگرفتنشان مبادی علوم را یا تبدیل عادات و لباس و وضع معیشت ظاهری آنها به عادات و آداب مغربی نیست، بلکه روح تمدن و فهم و پختگی و رشد اجتماعی و روح تساهل و آزاد منشی و آزاد فکری و مخصوصاً خلاص از تعصبات افراطی و متانت فکری ... است».
آیا نفی تقیزاده و بیزاری جستن از او به واسطه آن جمله معروف، بدون توجه به تحولات فکری و مجموعه آثار و خدمات و نقاط روشن و مبهم زندگی او منصفانه است؟
بیتردید هدف از این یادداشت نه دفاع از تقیزاده است و نه تحسین او، بلکه توجه به این مهم است که شناختن شخصیتهای معاصر به دور از کلیشهها و قضاوتهای شعاری و شتابزده برای فهم درست و واقعبینانه راه طی شده و در نتیجه فهم ایران امروز ضروری است.
به یک فرد و یک سخن و یک حادثه ، تاریخ بوجود نخواهد آمد .