۰۷ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ۰۳:۳۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۲۶۹۶۹
تاریخ انتشار: ۱۳:۱۹ - ۲۶-۰۹-۱۴۰۲
کد ۹۲۶۹۶۹
انتشار: ۱۳:۱۹ - ۲۶-۰۹-۱۴۰۲

آنتونیو نگری معروفترین فیلسوف پسامارکسیست ایتالیایی درگذشت

آنتونیو نگری معروفترین فیلسوف پسامارکسیست ایتالیایی درگذشت
آنتونیو نگری از سال‌های ۱٩٦٠ میلادی یکی از مبتکران اصلی نحله‌ پسامارکسیست در ایتالیا و سپس در سراسر اروپا تحت عنوان "اُپرائیسم" بود.
آنتونیو نگری، معروف به تونی نگری، فیلسوف پسامارکسیست ایتالیایی دیروز شنبه شانزدهم دسامبر ٢٠٢٣ در سن نود سالگی چشم از جهان فروبست. بعد از آنتونیو گرامشی، آنتونیو نگری یکی از تاثیرگذارترین متفکران نومارکسیست ایتالیا در پهتۀ جهانی بود. نگری از سال‌های ۱٩٦٠ میلادی یکی از مبتکران اصلی نحله‌ای پسامارکسیستی در ایتالیا و سپس در سراسر اروپا تحت عنوان "اُپرائیسم" بود.
 

دوران تبعید

او در سال ۱٩٧٩ به شرکت در قتل نخست وزیر وقت ایتالیا "آلدو مورو" متهم شد. دادگاه او را از این اتهام تبرئه کرد ولی به دلیل پناهنده شدن نگری به فرانسه در دورۀ زمامداری فرانسوا میتران او را غیاباً به بیش از هفده سال زندان محکوم نمود.نگری طی دورۀ تبعید به شهرتی جهانی در فرانسه و کشورهای آنگلوساکسون دست یافت.
 
او در سال ۱٩٩٠ به همراه فیلسوف مارکسیست فرانسوی، ژان-ماری ونسان، نشریۀ پرطرفدار "فوتور آنترییور" را پایه گذاشت و تا سال ٢٠٠٧ از همکاران فعال نشریۀ فرانسوی "مولتیتود" بود.
 
تا زمان بازگتشش به ایتالیا در سال ۱٩٩٧ نگری به تدریس فلسفه در دانشگاه های پاریس، به ویژه دانشگاه ونسن و کالج بین‌المللی فلسفه روی آورد. نگری از جوانی مترجم و مفّسر معروف آثار حقوقی و سیاسی هگل بود و کتاب معروف او "قدرت مؤسس" یا "قدرت بنیانگذار" (که توسط منوچهر هزارخانی به فارسی برگردانده شده) از متون کلاسیک فلسفۀ حقوق و سیاسی اواخر سدۀ گذشته به شمار می رود.
 
کتابی که نگری مشترکاً با فیلسوف آمریکایی "مایکل هاردت" تحت عنوان "امپراتوری" در سال ٢٠٠٠ منتشر کرد بیش از یک میلیون نسخه به فروش رسید (منوچهر هزارخانی این اثر و اثر دیگر این دو نویسنده تحت عنوان "مولتیتود" -بیشماران –  را  نیز به فارسی برگرداند).
 
آنتونیو نگری فیلسوف پسامارکسیست ایتالیایی
 

نگری، بحران مفهوم پرولتاریا و گروندریسه

حوزۀ فعالیت فکری آنتونیو نگری فلسفه سیاسی بود و مسئلۀ کلیدی که ذهن او را بیش از همه به خود مشغول می‌داشت پیوند هستی شناسی و سوژۀ رهایی پس از بحران مفهوم سنتی پرولتاریا بود. این امر باعث نزدیکی بیشتر نگری با متفکران فرانسوی نظیر دولوز، گوآتاری و فوکو از دهۀ ۱٩٧٠ به این سو شد.
 
"مولتیتود" یا "بیشماران" مفهومی است که نگری با استناد به اسپینوزا برای رفع بحران مفهوم پرولتاریای سنتی ابداع کرد. او می گفت از آنرو مفهوم "مولتیتود" را جایگزین پرولتاریا یا طبقۀ کارگر کرده، زیرا در دورۀ حاضر "مفهوم طبقۀ کارگر بسیار محدود است و بر پایه حذف دیگر طبقات و در تمایز با آنها تعریف می شود"، با این حال، نگری تأکید می‌کرد که این جایگزینی به این معنا نیست که طبقۀ کارگر صنعتی اهمیت خود را از دست داده است.
 
به گفتۀ نگری، معنای این انتخاب صرفاً این است که "در درون مولتیتود کارگران هیچ امتیاز سیاسی ویژه ای نسبت به سایر طبقات موّلد ندارند. برخلاف مفهوم سنتی طبقۀ کارگر، مولتیتود مفهومی باز و منبسط است و کاملترین تعریف را از پرولتاریا ارایه می دهد. یعنی : کلیت افرادی که تحت قانون سرمایه، کار و تولید می کنند." زیرا، "شیوۀ تولید پساصنعتی که بر "سرمایۀ فکری" یا به تعبیر مارکس در گروندریسه  بر "فکر عمومی" مبتنی شده "قدرت تولیدی کار زنده را به یاری همبستگی و همکاری کارگران افزایش می دهد."
 

گروندریسه فراسوی کاپیتال  

همانند آندره گُرز، فیلسوف اتریشی- فرانسوی، نگری نیز به بحران این مفهوم از اواخر دهۀ ۱٩٧٠ پی برده بود، اما، در قیاس با آندره گُرز، نگری راه حل این بحران را در "گروندریسه"، دست نوشته‌های اقتصادی مارکس که پس از مرگ وی در سدۀ بیستم منتشر شدند، جستجو می‌کرد.
 
او با استناد به تحولات نیروی کار از اواخر نیمۀ دوم قرن بیستم می‌گفت که این تحولات دقت و صحت پیش بینی های مارکس را در گروندریسه و تفاوت آن با خطای مهم فکری مارکس در کتاب سرمایه را در خصوص دوقطبی شدن جامعه سرمایه داری نشان می‌دهند.
 
یک دهه پس از انتشار کتاب خوانش سرمایه اثر لوئی آلتوسر (و شاگردانش)، نگری درس‌گفتارهایی را به دعوت خود آلتوسر، مدیر وقت دانشسرای عالی پاریس ("اِکول نُرمال سوپرییور") در این مؤسسه به گروندریسه اختصاص داد که بعداً در مجلدی با عنوان مارکس فراسوی مارکس منتشر شدند.
 
"مارکس فراسوی مارکس" کاملترین پاسخی بود که تا آن زمان به خوانش سرمایه اثر آلتوسر داده شده بود. در این کتاب نگری تأکید می‌کرد که کتاب سرمایه باید در پرتو گروندریسه بازخوانی، تصحیح و تکمیل شود.
 
فیلسوف ایتالیایی سرمایه را  تنها جزئی، آنهم جزء ناقص ِتحلیل تاریخی مارکس دربارۀ جامعۀ سرمایه داری می دانست که به گفتۀ وی عمیقاً تحت تاثیر انگاره ها و مقوله های اقتصاد سیاسی بورژوائی نوشته شده است.
 
در قیاس با آن نگری گروندریسه را "اوج اندیشۀ انقلابی مارکس" می‌خواند و می افزود که منظور وی از "مارکس فراسوی مارکس" در حقیقت "گروندریسه فراسوی سرمایه" است.
 
از نگاه نگری خصوصیت انقلابی گروندریسه  در قیاس با سرمایه در این بود که از مواجهۀ مارکس با نخستین بحران فکری وی پس از تجربۀ شکست انقلاب‌های ۱۸٤۸ پرده برمی داشت. نگری به این داوری و نتایج مهم فکری آن تا آخرین آثارخود از جمله در کتاب قدرت مؤسس و اثر مشترک او با نویسندۀ آمریکایی "مایکل هاردت" به نام "مولتیتود"، جنگ و دموکراسی در عصر امپراتوری وفادار ماند.
 
تحت تاثیر خوانش گروندریسه آنتونیو نگری همانند آندره گُرز به این ملاحظه می رسید که "در جریان آخرین دهه های قرن بیستم کار صنعتی [و به تبع پرولتاریا] هژمونی خود را به سود کار غیرمادّی از دست داد" و منظور نگری از "کار غیرمادّی" "صورتی از فعالیت تولیدی است که فرآورده های غیرمادّی نظیر دانش، اطلاعات، ارتباطات، مناسبات یا حتی واکنش های عاطفی می آفریند" که البته نگری از آن همانند مارکس در گروندریسه تحت عنوان "کار زنده" یاد می‌کرد.
 
نگری از این نیز فراتر رفته و می‌گفت که انقلاب اطلاعاتی در تولید باعث شده که از منظر کیّفی کارغیرمادّی با دگرگون کردن شرایط کار به "کار هژمونیک" تبدیل شود. به گفتۀ او، در وضعیت جدید، "استثمار دیگر به اخذ ارزش اضافی بر اساس زمان کار فردی یا جمعی محدود نمی گردد." استثمار ، به گفتۀ نگری،  از این پس کسب ارزش تولید شده بر مبنای کار جمعی، کار مشترک است. استثمار کسب ارزش مشترک (valeur commune) است و به همین دلیل "بیش از هر زمان هژمونی کار غیرمادّی منشاء مناسبات و صورت های اجتماعی مشترک است. "
 
بر پایۀ همین ملاحظات، آندره گُرز می گفت که با غلبۀ کار غیرمادّی در فرآیند تولید، کار مجرد، آنطور که نظریۀ ارزش مارکس در سرمایه تعریف کرده به عنوان کار قابل اندازه گیری‌، کمیّت پذیر، قابل تفکیک از انسان کارگر و قابل مبادله در حال اضمحلال و نابودی برگشت ناپذیر است : "سومین انقلاب صنعتی همبستگی های سنتی را از بین می برد، مرزهای طبقاتی را جابجا می کند و پیوندهای اجتماعی و خانوادگی را از هم می گسلد.
 
" خود کارگران نیز بیش از پیش منابع همبستگی را خارج از محیط کار که در اصل به کانون نابودی کار و اضمحلال همبستگی بدل شده، جستجو می کنند. به گمان گُرز پایان کار، سرمایه داری معاصر را در آستانۀ جامعه یا تمدنی کاملاً متفاوت قرار داده است.
 
زیرا، "اقتصاد غیرمادّی ناسازگار با قوانین بازار است که دائماً در پی تولید مادی برای دستیابی به ارزش کالائی است. نمی توان اطلاعات، مبادلۀ اجتماعی یا فرهنگ را به همان شیوه ای تولید کرد که خودرو و صابون تولید می شوند."
 
منبع: RFI
ارسال به دوستان