عصر ایران؛ هومان دوراندیش - یحیی گلمحمدی در نشست خبری پس از دربی تهران در انتقاد از داور مسابقه گفت که دو امتیاز ما را گرفتند و یک امتیاز به حریف ما دادند. انتقاد گلمحمدی در اصل متوجه افرادی فراتر از داور دربی بود. او در یکسال گذشته با فشارهایی مواجه بوده و احتمالا این تساوی را زیر سر اخم و تخمهای سیاسییی میداند که شامل حالش شده. ضمنا جملهاش هم گویا بود: دو امتیاز از ما "گرفتند".
در واقع او معتقد است جمعی مرموز و ذینفوذ، تصمیم گرفته بودند پرسپولیس برندۀ دربی نباشد و داور هم مجری ارادۀ آنها بود. این ادعای گلمحمدی در حالی مطرح شد که طی چند سال اخیر، طرفداران استقلال به جدّ مدعی بودهاند وزارت ورزش اساسا حامی پرسپولیس است.
این بحثها همیشه در فوتبال مطرح بوده و مختص ایران هم نیست ولی در اکثر موارد، ین ادعاها نادرست است. مثلا بعد از جام جهانی 2022، زلاتان ابراهیموویچ گفت که قبل از جام پیشبینی کرده بودم که آرژانتین قهرمان میشود؛ چون وقتی جام جهانی در قطر برگزار میگردد، حتما مسی باید برندۀ جام باشد.
اما اگر مهاجم فرانسه (کولو موانی) آن فرصت طلایی دقیقۀ 121 را در مصاف تک به تک با گلر آرژانتین هدر نداده بود، چطور میتوانستند جام جهانی را به مسی بدهند؟ اگر قرار بود جام به مسی برسد، وقتی که آرژانتین 2 بر صفر جلو بود، داور مسابقه در دقیقۀ 70 به نفع فرانسه پنالتی نمیگرفت.
ورود به این جزئیات، در واقع ورود به بحثی بیپایان است. مثلا داور فینال جام جهانی میتوانست بر بازیکنان فرانسه سخت بگیرد و یکی از آنها را در طول نود دقیقه مستقیما یا با دو کارت زرد اخراج کند. و یا داور دربی 102 تهران میتوانست همین کار را با یکی از بازیکنان پرسپولیس بکند و با دهنفره کردن تیم گلمحمدی، شانس پیروزی پرسپولیس را کاهش دهد.
واقعیت این است که پرسپولیس در دربی روز پنجشنبه، نتوانست چنان بازی کند که بردش در گرو پنالتی نگرفتن داور در وقتهای تلفشدۀ بازی نباشد.
وانگهی، داور سه بار برای تشخیص صحنههای مشکوک به پنالتی، از کمکداور ویدئویی (VAR) استفاده کرد که دو صحنه مربوط به خطای احتمالی مدافعان پرسپولیس بود و یکی مربوط به مدافعان استقلال.
اما نکتۀ اصلی این یادداشت مربوط به "شخصیت مربی" است. کافی است اعتراض گلمحمدی پس از دربی 102 تهران را مقایسه کنیم با رفتار فابیو کاپلو پس از بازی بسیار مهم انگلیس و آلمان در مرحلۀ یکهشتم نهایی جام جهانی 2010.
در آن بازی داور گل صد در صد درست لمپارد را قبول نکرد. پس از شوت لمپارد، توپ یک متر پشت خط فرود آمد ولی داور دستور به ادامۀ بازی داد. حتی خود تیم داوری، وقتی بین دو نیمه، آن صحنه را مشاهده کردند، از خطایشان مبهوت ماندند.
در آن مسابقه ابتدا آلمان دو گل زد، سپس انگلیس بازی را 2 بر1 کرد. گل صحیح لمپارد اگر پذیرفته میشد، بازی 2 بر 2 شده بود. ولی داور گل را نپذیرفت و نهایتا مسابقه با برتری 4 بر 1 آلمان پایان یافت.
فابیو کاپلو بعد از سالها تجربۀ موفق در بالاترین سطح فوتبال باشگاهی، برای اولین بار مربی یک تیم ملی شده بود و برای اولین بار حضور در جام جهانی را تجربه میکرد. اما تیمش قربانی بزرگترین اشتباه داوری قرن بیستویکم شد.
ورود VAR به فوتبال، محصول همان اشتباه بود. اگرچه قبل از آن هم زمزمههایی دربارۀ استفاده از کمکداور ویدئویی وجود داشت، ولی اشتباه فاحشی که کاپلو و تیمش را قربانی کرد، دلیل قاطعی شد برای ورود VAR به فوتبال.
اما پس از اتمام آن بازی، کاپلو قیل و قال راه نینداخت و هوچیگری نکرد. او با منش حرفهای خودش پذیرفت که گاهی داور فوتبال ممکن است خطای فاحشی مرتکب شود. مثل یک جنتلمن رفتار کرد و ساکش را بست و به خانه برگشت و باقی جام جهانی را از خانه تماشا کرد.
یحیی گلمحمدی هم البته پس از دربی، هوچیگری نکرد اما نشان داد که اسیر توطئهاندیشی است و نمیتواند بپذیرد داور ممکن اشتباه کند. هر چند که تصمیم داور برای اعلام پنالتی، کاملا درست بود ولی حتی اگر داور خطا کرده بود، پناه بردن گلمحمدی به توهمات توطئهاندیشانه، ناشی از عقبماندگی سیاسی و فرهنگی ریشهدار در تار و پود ما ایرانیها است.
البته وسعت نظر مربی هم در چنین مواردی شرط است. کاپلو مربی بزرگی بود و وسعت نظر داشت و "یک بازی فوتبال" برایش در حکم "همه چیز" نبود.
کیفیت موضعگیری گلمحمدی دربارۀ آن صحنۀ مشکوک، نسخۀ کمرنگی از رفتار کیروش بود که در جام جهانی 2014، در نشست خبری پس از بازی ایران و آرژانتین، کلی ننهمنغریبمبازی درآورد که چرا داور خطای مدافع آرژانتین بر روی اشکان دژاگه را نگرفت. خطایی که البته محرز نبود ولی اگر هم خطا بود، به هیچ وجه با خطای داور بازی انگلیس و آلمان قابل مقایسه نبود.
در واقع ماجرا تا حدی برمیگردد به "احساس خوشبختی یا بدبختی افراد" و همچنین "سطح تمدنی جوامع". در فینال جام جهانی 1966، داور به اشتباه شوت زیرطاق بازیکن انگلیسی را گل اعلام کرد ولی بازیکنان آلمانی هوچیگری نکردند. اما در فینال جام جهانی 1990، داور به اشتباه برای آلمان پنالتی گرفت و بازیکنان آرژانتینی مثل مور و ملخ ریختند بر سر داور.
مارادونا آن پنالتی را توطئهای علیه خودش میدانست؛ توطئهای در واکنش به پیروزی آرژانتین مقابل ایتالیا در نیمهنهایی همان جام. چهار سال بعد هم که به دلیل مصرف کوکائین از جام جهانی اخراج شد، باز معتقد بود این تصمیم، انتقام فیفا از او بوده بابت شکست ایتالیا مقابل آرژانتین در نیمهنهایی جام جهانی 1990!
مارادونا و بکنبائر هر دو با فوتبال به رفاه چشمگیری رسیده بودند. بکنبائر به حق احساس خوشبختی میکرد، ولی مارادونا علیرغم آن همه رفاه و خوشگذرانی، احساس بدبختی میکرد. یعنی فکر میکرد بخت بدی دارد و همین باعث میشود که آدمهای ذینفوذ در فوتبال دنیا، مدام در کار توطئه علیه او باشند.
در حالی که در همان جام جهانی 1990، وقتی آرژانتین بازی اول را به کامرون باخت و در بازی دوم هم دروازهبان اصلیاش آسیب دید و از زمین بیرون رفت، مارادونا نزدیک خط دروازۀ خودشان مرتکب خطای هند شد اما داور به سود شوروی پنالتی نگرفت.
و یا در جام جهانی 1986 داور خطای هند مارادونا را در بازی با انگلیس ندید و گل معروف به "دست خدا" رقم خورد. اگر یک بازیکن آلمانی در فینال 1990 چنین گلی زده بود، مارادونا آن را به حساب توطئۀ فیفا علیه خودش میگذاشت.
ذهنیت جهان سومی، مستعد تولید "احساس بدبختی" است. یعنی طرف واقعا بدبخت نیست، ولی احساس بدبختی میکند. و چون ناکامیاش را به حساب کمکاریهای خودش نمیگذارد، باید بگردد مقصری برای ناکامیاش پیدا کند. و مقصر همیشه تراشیده میشود بالاخره.
یحیی گلمحمدی میتوانست تیمش را عقب نکشد بعد از گل دقیقۀ 77. اما پرسپولیس عقب نشست و طبیعتا وقتی که نزدیک دروازۀ خودت دفاع کنی، ممکن است بازیکنانت مرتکب پنالتی هم بشوند. هر دور مورد استفاده داور از VAR برای اعلام پنالتی به سود استقلال، پس از عقبنشینی پرسپولیس رقم خورد.
در صحنۀ گل پرسپولیس هم، هد ناشیانۀ گلر استقلال نقش موثری در به ثمر رسیدن گل داشت. ندیدن این خوششانسی و مقصر دانستن داور بازی و مجموعهای از نیروهای پشت پرده و – به قول معروف – "دستهای پنهان" ناشی از همان "ذهنیت جهان سومی" و توطئهاندیشیِ مألوف کثیری از ما ایرانیهاست.
در واقع گلمحمدی باید مسئولیت خودش و تیمش را در وقوع گل استقلال بپذیرد. خودش که تیم را عقب کشید، بازیکنش هم خطایی بیدلیل مرتکب شد چراکه اگر آن خطای بیدلیلِ ناشی از عجله و استرس صورت نمیگرفت، باز شش بازیکن پرسپولیس در میانۀ محوطۀ جریمۀ تیمشان بودند و استقلال با دو مهاجم در محوطۀ جریمۀ حریف، شانس بالایی برای گل زدن نداشت.
به هر حال تصمیم داور درست بود ولی حتی اگر آن خطا پنالتی نبود، حرفهای گلمحمدی پس از بازی، سخنانی بود از سر توطئهاندیشی. سخنانی از این دست، غالبا متعلق به جهانسومیهای جهان فوتبال است. کسانی نظیر کیروش و مورینیو و مرحوم مارادونا. بکنبائر و مارکو فانباستن و مسی اهل این حرفها نبودند و نیستند.
فانباستن در یکی از پرخطاترین مسابقات تاریخ جام جهانی، بازی هلند و پرتغال در جام جهانی 2006، مربی تیم ملی هلند بود و تیمش هم بازنده از زمین بیرون آمد؛ ولی پس از بازی، علیه داور منبر نرفت.
همۀ این نامداران خارجی و حتی داخلی، با فوتبال به شهرت و رفاه و محبوبیت رسیدهاند. برای بعضی از آنها یک مسابقۀ فوتبال فقط "یک بازی" است ولی برای برخی دیگر، یک مسابقه، مسئلهای ناموسی است که بابت آن میتوان زمین و زمان را متهم کرد و غیرمسئولانه سخن گفت تا توپ به زمین دیگران بیفتد و همه مقصر قلمداد شوند الا سخنگوی متوهم.
گلمحمدی اگرچه مثل فانباستن تیپ و ظاهرش شبیه جنتملنهاست، ولی روز پنجشنبه نشان داد مثل قلعهنویی و کیروش اهل اعتقاد به "دستهای پشت پرده" است و عین مرحوم مارادونا، حتی در اوج خوشبختی، احساس بدبختی میکند و خودش را در محاصرۀ دشمنان قدرتمند و ذینفوذ میبیند.
خوشبختی برای یک مربی فوتبال در داخل کشور، یعنی نشستن روی نیمکت پرسپولیس یا استقلال. تساوی در دربی 102 برای پرسپولیس در حکم شکست بود. ولی در شکست هم میتوان باوقار ماند و مسئولانه حرف زد و به همه نشان داد که دنیا بزرگتر از یک مسابقۀ فوتبال است. حتی دربی هم ارزش چنگ زدن به هر حرفی را ندارد. بویژه حرفی که عین دمیدن در تنور همیشه روشن توطئهاندیشی در این دیار باشد.