عصر ایران؛امید جهانشاهی- گاهی گلایه میشود از فضای مجازی با تعابیری همچون قربانگاه ارزشها، قربانگاه جوانان، زمین بازی غرب، غرب استیلا دارد بر فضای مجازی، تهدیدی به نام فضای مجازی و ... در واقع، این تعابیر بیانگر اعتراض به این است که چرا فضای مجازی به فضای اعتراضی تبدیل شده است.
اگرچه اکثریت قریب به اتفاق شرکتهای بزرگ پلتفورمهای اجتماعی در آمریکا مستقر هستند و الگوریتمهای فعالیت این پلتفورمها را آنها تعین میکنند و اگرچه رسانههای اجتماعی بستری برای شیوع اخبار جعلی و دروغین بودهاند و این امری جهانی است که طبیعتاً کشور ما را هم شامل میشود و اگرچه رسانههای مخالف و معاند از این فضا علیه ارزشهای گفتمان جمهوری اسلامی فعالیت میکنند، اما همه این موارد نشان دهنده چرایی آنچه به اصطلاح فضای اعتراضی خوانده میشود، نیست.
این فضای اعتراضی ریشه در ذهنیت اعتراضی کاربران فضای مجازی دارند و این ذهنیت بستری است برای کامیابی پیامهای مخالفتجویانه و شیوع هرچه بیشتر اخبار جعلی.
در نظریههای ارتباطات آمده است که مخاطب، پیامها را بر اساس تجربههای زندگی روزمره خود، درک و دریافت میکند. در واقع، در کنار دلایل متعددی که برای به اصطلاح «قربانگاه بودن فضای مجازی» برده میشود، باید به عامل مهم و کلیدی وضعیت اقتصادی و اجتماعی جامعه و تجربه روزمره مردم هم توجه داشت.
اینکه بخشی از مخاطبان پیامهای رسانههای رسمی مبنی بر پیشرفتهای کشور را باور نمیکنند، به زمین بازی غرب بودن فضای مجازی باز نمیگردد بلکه به تجربه زندگی مردم بازمیگردد وقتی که میخواهند اجاره خانه را تمدید کنند، خرید کنند، فرزندشان را در مدرسه ثبت نام کنند و ...
آنچه در فضای مجازی اتفاق میافتد تولید پیامهایی در مخالفت و در تضاد با پیامهای رسانههای رسمی است برای بیان اعتراض به آنچه در زندگی روزمره دیده میشود.
فضای مجازی، به واسطه «استیلای غرب» و یا «زمین بازی دشمن» بودن و به خاطر «هجمه های رسانهای ضد انقلاب» به تهدید تبدیل نشده است، اگرچه همه این عوامل هم نقش محدودی دارند اما دلیل اصلی و عمده ذهنیت اعتراضی موجود در فضای مجازی ریشه در وضعیت اقتصادی و اجتماعی دارد.
منظور در اینجا این نیست که آن رفاه و آسایش و تجمل و آن زندگی آنچنانی باید وجود داشته باشد که فضای مجازی به تهدیدی برای کشور تبدیل نشود، اصلاً فرض را بر این میگیریم که اگر کسی چنان رفاه و آسایش و آن زندگی آنچنانی خواست، «از مملکت برود» اما به هرحال گرانی همیشگی و تورم دائمی و همچنین تحریمهای ظالمانهای که چرخه تولید و ایجاد شغل را (آنهم برای مدت طولانی) به چالشی تبدیل کرده است هم برای مردم قابل قبول نیست و ایجاد ذهنیت نارضایتی میکند که خود را در لایکها و تولید محتوای فضای مجازی اعتراضی نشان میدهد.
برای مقابله با آنچه تهدیدات فضای مجازی خوانده میشود، بی تردید ارتقای سواد دیجیتال جامعه بیتاثیر نیست، حضور موثر و حرفهای رسانههای رسمی در فضای مجازی بیتاثیر نیست و ... اما اصلیترین و مهمترین عامل چرخ زندگی مردم است که باید درست بچرخد.
موضوع دیگری که به ویژه در شکلگیری ذهنیت اعتراضی نوجوانان و جوانان نقش دارد که بازتاب آن را در فضای مجازی به شکلهای مختلف شاهدیم، مقایسهای است که ایران را مثلاً با برخی کشورهای همسایه میکنند.
وقتی یک جوان میبیند قطر میزبان جام جهانی است و این روزها امارات متحده عربی میزبان بیستوهشتمین اجلاس تغییرات آب و هوایی سازمان ملل با حضور دبیرکل این سازمان و سران کشورهای جهان است ذهنیتی اعتراضی پیدا میکند، چون او با همان چارچوب فکری و ذهنیتی که مسئولین انتظار دارند این پیشرفتها را ببیند و تحلیل کند، تحلیل نمیکند و لذا دچار ذهنیت اعتراضی میشود و این ذهنیت اعتراضی خود را در فضای مجازی نشان میدهد.
از امارات گفتم و یاد خاطرهای از دکتر عالیخانی، وزیر اقتصاد سالهای 1341 تا 1348 کشور افتادم که در «پروژه تاریخ شفاهی ایران» بیان کردند و به روشنی وضعیت امارات در حدود 60 سال پیش را نشان می دهد:
«در این سفر با شیخ وقت شارجه آشنا شدم شخصی بود به نام شیخ صقر از خانوادهی قاسمی که البته خانوادهی حاکم شارجه طی قرون بوده و خیلی پشت سرش بد شنیده بودم که طرفدار عبدالناصر است و آدمی است که زیاد نظر خوشی نسبت به ایران ندارد و ...
این چند روزی که در آنجا بودم فوقالعاده از این مرد خوشم آمد. مردی را دیدم بیپول، اما پر از فکر و با دید وسیع و دنبال این بود که به چه راهی کاری بکند که شارجه پیشرفت بکند و چون هیچ راهی پیدا نکرده بود دست به دامان مصریها شده بود که هم برایش معلم میفرستادند و هم به او کمک مالی میکردند.
این مرد که زندگی بسیار محقری داشت یعنی حرمسرایش البته در داخل یک ساختمانی بود که دیوار بلندی داشت و من آنجا را ندیده بودم ولی با فاصلهی چندصدمتری یک خانهی کوچک چنداتاقه که شبیه خانههای دهات خود ما بود روزها به آنجا میآمد و مینشست و تمام مردم شارجه پهلویش میآمدند و میرفتند و یک تفنگچی پیر و کجوکولهای هم بهعنوان تشریفات گارد دم در ایستاده بود و گاهی وقت هم خوابش میبرد. ...
گفت که من اینجا خیلی مایل بودم که بیایند اکتشافات نفتی بکنند اما یک شرکتی آمد و مقداری هم وقت صرف کرد و به من گفتند که اینجا چیزی پیدا نمیشود {و از من خواست کمکش کنم} در ایران متأسفانه در سطح اجرایی خیلی به شوخی گرفتند. دو زمینشناس جوان تازه از دانشگاه بیرون آمده و کمتجربه را به شارجه فرستادند و این آقایان هم پس از یکی دو ماه برگشتند و خیلی با اطمینان گفتند که در این منطقه هیچ چیزی پیدا نمیشود»