این کارگردان سینما عنوان کرد: من هیچ مخالفتی ندارم که یک فیلم مفرح ساخته و دیده شود، چون خودم هم دوست دارم گاهی یک فیلم کمدی ببینم تا به مغزم استراحت بدهم، اما اگر قرار باشد سینمای ایران تنها چنین تولیداتی داشته باشد و جای تفکر و اندیشه خالی باشد، به سمت نابودی خواهد رفت و جز پوستهای از آن، چیزی باقی نمیماند. با توجه به تجربه میدانی و عملی که دارم احساسم این است که چه فیلمسازان جوان و چه تازهکارها به این کاتارسیس اصلاً توجه ندارند، چون قبل از مخاطب خود هنرمند است که دچار کشف و شهود میشود.
کمال تبریزی با اشاره به تراکم تولید فیلمهای کمدی در سینمای ایران تأکید کرد که مدیران و اهالی سینما باید از خواب خرگوشی بیدار شوند.
به گزارش مهر، کمال تبریزی کارگردان باسابقه سینمای ایران عصر امروز چهارشنبه اول آذر ماه با حضور در جشنواره آموزشگاههای سینمایی در محل موزه سینما، در قالب کارگاه انتقال تجربه بهطرح نکاتی برای هنرجویان سینما پرداخت.
کمال تبریزی کارگردان باسابقه سینمای ایران در ابتدای این کارگاه، بیان کرد: خاستگاه سینما، غرب است و از این منظر هنری وارداتی محسوب میشود. اصالت اصلی آن مربوط به فرهنگ و هنر ما نیست. ضمن اینکه این صنعت - هنر به شکل آگاهانه وارد نشده است و مبانی آکادمیک و علمی ندارد که بر اساس آن بتوانیم به آن شکل، رنگ و هویت بدهیم.
وی افزود: این بزرگترین مشکلی است که با آن مواجه هستیم. سینما از ابتدا به عنوان سرگرمی معرفی شده است که باعث ایجاد شهرت، پول و … میشود. سینما از ابتدا هم صنعتی غربی بوده، اما در کشور ما با علم و آگاهی شکل نگرفته است، بلکه بهعنوان یک امر تفریحی معرفی شده است. درست نیست که صرفاً به آن بهعنوان یک پدیده تفریحی نگاه کنیم. اما این نگاه در کشور ما وجود دارد و ریشه آن به نحوه ورود سینما به کشور برمیگردد از همین روست که اصطلاح «فیلمفارسی» شکل میگیرد. این موضوع این هنر را به بیراهه میبرد اگر این هنر را با سایر شاخههای هنر مثل شعر و ادبیات و نقاشی مقایسه کنید، میبینید که چقدر تفاوت هست.
وجه «تفکری» سینما در حال فراموشی است
کارگردان «لیلی با من است» در ادامه گفت: اینکه سینمای ایران به تاثیر جهانی میرسد یک موضوع مقطعی است. نه جامعه و نه سیستم نمیخواهد سینما این وجه تفکری و تاثیرگذار را داشته باشد و وقتی وجه تفکری از آن گرفته میشود دیگر فقط وجه تفریحی باقی میماند. اتفاقاً وجه تفکری آن آرامآرام در حال فراموشی است. سینمای ایران بعد از انقلاب تصمیم گرفت «سینمای مولف» داشته باشد در حالی که واقعاً قبل از انقلاب نداشتیم. قبل از انقلاب کارگردان در فرآیند تولید یک فیلم چندان محلی از اعراب نداشت، بلکه بازیگران و سلبریتیها تعیینکننده بودند. اما بعد از انقلاب این کارگردان بود که سازنده معانی بود.
وی افزود: در مقطعی که چندان هم طولانی نبود ما دورهای طلایی داشتیم، اما از مقطعی دیگر باز این بازیگران بودند که تعیینکننده شدند، چون به هر حال تهیهکنندگان به دنبال بازگشت سرمایه و کسب سود بودند.
این کارگردان سینما عنوان کرد: من هیچ مخالفتی ندارم که یک فیلم مفرح ساخته و دیده شود، چون خودم هم دوست دارم گاهی یک فیلم کمدی ببینم تا به مغزم استراحت بدهم، اما اگر قرار باشد سینمای ایران تنها چنین تولیداتی داشته باشد و جای تفکر و اندیشه خالی باشد، به سمت نابودی خواهد رفت و جز پوستهای از آن، چیزی باقی نمیماند. با توجه به تجربه میدانی و عملی که دارم احساسم این است که چه فیلمسازان جوان و چه تازهکارها به این کاتارسیس اصلاً توجه ندارند، چون قبل از مخاطب خود هنرمند است که دچار کشف و شهود میشود.
رتبههای پایین به سمت سینما میرفتند!
تبریزی مطرح کرد: رشته تحصیلی من مهندسی راه و ساختمان بود. در دورهای همه به دنبال این بودند که یا مهندس شوند یا دکتر، اما آن موقع من از دانشگاه انصراف دادم و به دانشگاه سینما رفتم، آن زمان استادانم گفتند تو احمقی! در دانشگاه سینما هم به من میگفتند تو دیوانهای! چون حوزه بیزینس آن کار و امکانات آن شغل با سینما زمین تا آسمان فرق داشت. آن زمان وقتی کسی خیلی رتبه پایینی میآورد به سمت رشته سینما میرفت.
کارگردان «مارمولک» اظهار کرد: آن زمان ما وقتی میخواستیم اثری تولید کنیم، میگفتیم برای چه این کار را میکنیم پس به همه چیز آن اثر فکر میکردیم. در اینجا کاتارسیسی شکل میگیرد که ابتدا روی خودمان تاثیر میگذارد و ابتدا سازندگان اثر دچار تزکیه میشوند. این را هم باید بگویم در آن دوران وقتی میخواستیم ساخت یک فیلم را شروع کنیم، اصلاً به عایدی مالی آن فکر نمیکردیم بلکه ابتدا به آنچه میخواستیم، بسازیم فکر میکردیم؛ به این فکر میکردیم که جامعه از ما چه میخواهد. امروز خیلی از افراد در حوزههای مختلف سینما هستند که ابتدا درباره دستمزد صحبت میکنند. به همین ترتیب بخشها و حوزههایی که مربوط به تفکر میشود از سینما رخت میبندد و آن وجه هیولایی آن عیان میشود که به دنبال ثروت و قدرت است. در حالی که این موضوع در تناقض با تعریف هنر است.
باید از خواب خرگوشی بیدار شویم
تبریزی درباره تراکم بالای تولید فیلمهای کمدی در سالهای اخیر مطرح کرد: متاسفانه مسئولان سینمایی و حتی منتقدان ما راه را گم کردهاند، فکر میکنند داریم پیشتازی میکنیم و مدام آمار میدهند این مصداق همان مثال «آفتابه لگن هفت دست …» است. پس ما به یک رنسانس در حوزه هنر به ویژه سینما نیاز داریم و باید از این خواب خرگوشی بیدار شویم. در دورهای سینمایی آمریکا هم دچار رکود شده بود و کسی سینما نمیرفت در آن دوران اسپیلبرگ و لوکاس که ۲ دانشجو بودند شروع به تغییر سینما کردند، سینمای ما هم نیاز به چنین تحولی دارد به ویژه که جوانان میتوانند ایدههای عمیقتری داشته باشند و روح هنری را که نزد ایرانیان است، زنده کنند. زمانی بود که میگفتند اگر در جشنوارههای خارجی فیلمی ایرانی وجود نداشته باشد آن جشنواره ایراد دارد، اما الان سینمای ما از ماهیت خود دور شده است.
وی با اشاره به کسانی که در زندگی او تأثیر گذاشتهاند، گفت: سه نفر روی فعالیت هنری من خیلی تاثیرگذار بودند که اگر نبودند شاید من مثلاً آشپز میشدم؛ یکی معلم ریاضی در دوران دبیرستانم که اتفاقاً از ریاضی متنفر بودم. دومی در دانشگاه آقای دکتر عالمی بهخاطر مدل درس دادنش روی من خیلی تاثیر گذاشت به طوری که جسارتم در کار به او برمیگردد. سومین نفر نادر ابراهیمی بود. در کلاس او حاتمیکیا، من، رسول ملاقلیپور و خیلی از کسانی که بعدها منشأ اثر شدند، حضور داشتند.
تبریزی عنوان کرد: موضوع سینما را باید جدی گرفت. دلیل اینکه آن زمان همه به من میگفتند تو احمقی که از دانشگاه فنی به سینما رفتی، این بود که هنر جدی گرفته نمیشد و به سینما به عنوان مطربی نگاه میکردند.
فکر کنی همه چیز را بلدی، باختهای!
این کارگردان ادامه داد: هنوز هم وقتی میخواهم فیلم بسازم دست و بالم میلرزد. پس اینکه فکر کنی همه چیز را بلدی یعنی باختهای. در سینما هیچ چیزی قطعی نیست، حوزه آموزش در سینما از حوزه علوم اکتسابی خارج و بخش اعظم آن علم حضوری است یعنی باید کشف و شهودی در شما شکل بگیرد. قبل از انقلاب چندان چیزی به اسم کارگردان و تألیف کارگردان نداشتیم، چون بازیگر سر صحنه میرفت و میگفت چه چیزی بگیریم یا چه چیزی نگیریم، چه دیالوگی بگوییم یا چه دیالوگی نگوییم، چون «فیلمفارسی»، جریان غالب سینما بود.
تبریزی درباره تعامل عوامل تولید یک فیلم با کارگردان گفت: کار جمعی نیازمند یک کاپیتان است، فیلمسازی هم باید سرپرست داشته باشد و سرپرست فیلم کارگردان است. شما باید با کارگردان بحث و گفتگو کنید و تا جایی که در توانتان است با هم همفکری کنید، اما اگر قانع نشد شما دیگر مسئولیتی ندارید، چون کارگردان یک اثر، مسئول نهایی آن است. البته کارگردان نمیتواند در ابعاد مختلف فیلم معجزه کند، اما تاجایی میتواند تاثیرگذار باشد.
وی درباره اهمیت گریم هم توضیح داد: یادم است برای کاری با بازیگری میخواستیم همکاری کنیم او از فیلمنامه هم خوشش آمده بود، اما وقتی گریم شد گفت من با این گریم زشت شدهام و دیگر نمیخواهم در این فیلم بازی کنم، او فیلم را ترک کرد و بازی نکرد. میخواهم بگویم خیلی از بازیگران به ویژه خانمها وقتی به اتاق گریم میروند فکر میکنند باید خوشگل شوند و چنین انتظاری دارند!
کارگردان «لیلی با من است»، عنوان کرد: اگر میخواهید ثابت کنید که فیلمساز عمیقی هستید باید به مضامین عمیق بپردازید. تاثیر این موضوع از داشتن تدوین و فیلمبرداری خوب خیلی بیشتر است. در بازیگری هم باید بگویم من معتقدم این کارگردان نیست که یک بازیگر را تبدیل به بازیگر میکند بلکه این نقش است که او را بازیگر میکند. از نظر من نقش اولویت دارد هرچه قدر هم یک بازیگر توانا باشد باید نقشی باشد که او تواناییهای خود را بروز دهد.
وی یادآور شد: یک بازیگر باید شانس داشته باشد که با یک کارگردان خوب کار کند و بتواند پیشنهاداتی بدهد، یعنی کارگردان نگوید هرچه را که من میگویم، انجام بده. یعنی کارگردان اینقدر فهم داشته باشد که فکر نکند دارد با وسایل کار میکند بلکه بداند دارد با آدمها کار میکند. بازیگر کسی است که بتواند مشتی دروغ را به حقیقت تبدیل کند اگر این توانایی را نداشته باشد کسی همراه فیلم نمیشود. سر فیلمی بازیگر خیلی شناخته شدهای گفت من زودتر از ۱۰ صبح نمیتوانم سر صحنه بیایم به او گفتم من هم نمیتوانم این گونه کار کنم.
تبریزی در پایان درباره نقش مدیر تولید گفت: نقش او بسیار پیچیده است، اما در سینمای ما دستکم گرفته شده است. او مدیریت روانی و هزینههای پروژه را برعهده دارد. ما در هر دوی این موضوعات مشکل داریم و هر آن کسی که بتواند این دو بخش را مدیریت کند، یک مدیر تولید خوب است.