جام جم: غربي كه نميشناسيم«غربي كه نميشناسيم» عنوان يادداشت روز روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن ميخوانيد؛ سالها پيش كه براي اولين بار به يكي از كشورهاي اروپايي (آلمان) سفر كرده بودم، از فرودگاه با قطار عازم مقصد (برلين) بودم كه فردي ژندهپوش با كفش و لباسي مندرس وارد قطار شد، جا خوردم كه مگر در كشورهاي توسعهيافته هم اينگونه فقرايي هستند! البته بماند كه پس از آن فقر را به اشكال مختلف و متنوعش در كشورهاي گوناگون موسوم به توسعهيافته ديدم.
همان جا دريافتم كه تصوير موجود در ذهن ما ايرانيان و بيشتر كشورها از غرب چقدر غيرواقعي است. در واقع بخش قابل توجهي از نفوذ و سلطه غرب مرهون همين تصوير ساخته و پرداخته خود آنهاست و نقش تبليغات در شكلگيري اين تصوير مبالغهآميز از غرب، نكته ديگر اين ماجراست؛ تبليغاتي كه غربزدگان شرقي در آن نقش كمي نداشتند.
البته مسائل غيرواقعي درباره غرب صرفا به حوزه اقتصاد مربوط نميشود و ديگر حوزهها از جمله حقوق زنان و كودكان، حقوق بشر، آزادي بيان، حقوق شهروندي، امنيت اجتماعي و... را نيز دربرميگيرد.
همين چند سال پيش بود كه آقاي «گيدنز» جامعهشناس معروف انگليسي در آثارش تحت عنوان «راه سوم» و «خطاب به شما، آقاي براون؛ چطور حزب كارگر دوباره بازنده خواهد شد» از برخي واقعيتهاي جامعه انگليس پرده برداشت.
گيدنز در مطالب خود با استناد به آمار منابع رسمي انگلستان، نفرات زير خط فقر را حدود 25 درصد اعلام كرده و درباره زنان نوشت: در انگلستان از هر 4 زن يك زن به طور فيزيكي مورد آزار و اذيت قرار ميگيرد و حدود 120 هزار نفر آنان در اين آزار و اذيت در مرز خفه شدن قرار ميگيرند. وي همچنين به درآمد كمتر زنان نسبت به مردان در مشاغل مشابه صرفا به دليل زن بودن اشاره كرد. گيدنز تصريح ميكند كه در پايان عصر رفاه قرار داريم و انگلستان اين كشور مرفه تاكنون به صورت انحصاري در اختيار طبقه متوسط قرار داشته است. جالب اينكه تقريبا در همان ايام وقتي اين مسائل را به نماينده جديد بي.بي.سي در ايران گفتم و پرسيدم چرا بي.بي.سي به جاي پرداختن به معضلات ديگر كشورها و بزرگنمايي آنها به اين مسائل نميپردازد؟ با پررويي پاسخ داد: ما مثل شما نفت نداريم! كه البته جوابش را با اشاره به درآمدهاي دولت متبوعش كه چندين برابر درآمد نفتي ايران است دادم و او بحث را عوض كرد.
اما آنچه موجب نوشتن اين يادداشت شد، خبري بود كه دو سه روز گذشته درباره قانون جديد انگليس درخصوص شنود تلفنها و پيامكهاي مردم انگليس منتشر شد. خبري كه نه در رسانههاي غربي و متاسفانه نه در رسانههاي داخلي بازتاب چنداني نداشت. و كافي بود چنين موضوعي در ايران مطرح ميشد و حالا بيا و ببين دلسوزي غربيها براي حقوق مردم ايران و همنوايي برخي رسانههاي داخلي را.
اين خبر كه در بي.بي.سي با تيتر مثبت «ارتباطات در بريتانيا تحت نظارت دقيقتر قرار ميگيرد» منعكس شد، طرحي را مطرح ميكند كه دولت انگليس براساس آن با هزينهاي معادل 2 ميليارد پوند (34/3 ميليارد دلار) شركتهاي ارائهكننده سرويسهاي ارتباطي)CPS( را مجبور ميكند جزئيات پيامهاي رد و بدل شده در شبكههاي اجتماعي مانند فيس بوك، چت رومها و بازيهاي آنلاين را ذخيره كند. دولت انگليس همچنين با اين طرح قصد دارد محدوده اعمال قوانين پليس و سرويسهاي امنيتي را براي شنود تماسهاي تلفني و پيامهاي اس ام اس گسترش دهد.
طبق گزارش منتشرشدهاي در انگلستان، 40 درصد افراد و شركتهايي كه از سوي وزارت كشور بريتانيا درباره اين طرح مورد مشورت قرار گرفتهاند، با آن مخالفت كردهاند اما معاونان وزراي دولت ميگويند بايد قوانين مربوط به شنود ارتباطات، با مقتضيات روز در امر ارتباطات و پيشرفت در ابزارهاي مورد استفاده مطابقت داده شود.اقداماتي از اين دست نه در انگلستان بيسابقه است و نه در ديگر كشورهاي مدعي دموكراسي و حقوق شهروندي. همين چند سال پيش بود كه بحث جنجالي شنود بدون مجوز توسط بوش رئيسجمهور سابق آمريكا مطرح شد. پس از آن بازرسان فدرال اعلام كردند دولت بوش در اقدامي سري كه تعداد كمي از مقامهاي دولت وي در جريان بودند، با راهاندازي عمليات تجسسي بزرگ سعي داشت انبوهي از اطلاعات را از شهروندان ايالات متحده آمريكا جمعآوري كند. اين بازرسان اين عمليات را بسيار گستردهتر از شنود جنجالي تلفنهاي شهروندان آمريكايي توصيف و در گزارش خود تصريح كردند بخش مهمي از «عمليات تجسسي رئيسجمهور» به مبارزه با تروريسم ارتباطي نداشته است.
اين نوشتار نميخواهد منكر برخي اقدامات مثبت غرب براي ساماندهي حقوق شهروندان و پيشرفتهاي مربوط به اين حوزه شود، بلكه در مقام بيان اين واقعيت است كه غرب فقط اين موارد مثبت نيست و حاكمان غربي هر كجا لازم باشد حقوق شهروندان خود را هم ناديده ميگيرند چه برسد به مردم ديگر كشورها.
يكي از هموطنان مقيم انگلستان چند سال پيش با ذكر قصهاي طنزآميز ميگفت فرق است كه غرب را از منظر يك گردشگر ببينيم يا يك مقيم.گردشگران معمولا شكوه، پيشرفت، قانونمندي و نظم غرب را تماشا ميكنند ولي افراد مقيم، علاوه بر اينها، فسادها، تبعيضها، فشارها، بيرحميها و... را نيز ميبينند و اين نماي از غرب، آن چيزي است كه معمولا يا نميشناسيم يا كمتر ميشناسيم. نماي حقيقي كه در پس واژهسازيهاي هنرمندانه غربيها مثل جهان آزاد، جهان متمدن و كشورهاي توسعهيافته پنهان شده است.
و همين جاست كه ضرورت غربشناسي بيشتر نمايان ميشود و جا دارد رسانهها به اين موضوع توجه جديتري داشته باشند و اخبار اين كشورها را از اين منظر پيگيري كنند.
كيهان:آل سعود دو قدم مانده به سقوط!«آل سعود دو قدم مانده به سقوط!» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن ميخوانيد؛
1- چند كودك قد و نيم قد با بدن هاي لاغر و نحيف و دشداشه هاي رنگ و رو رفته در اطراف جنازه هاي پدر، مادر و يكي از خواهران خود كه دقايقي پيش بر اثر حمله هوايي جنگنده هاي آل سعود به شهادت رسيده اند، حلقه زده و به زبان عربي نوحه سرايي مي كنند و اشك مي ريزند. بقيه خانه هاي منطقه فقيرنشين «حيدان» در استان شيعه نشين «صعده» يمن نيز حال و روزي نظير آنها دارند، صداي ضجه زنان و كودكاني كه از شليك راكت ها و ريزش بمب هاي خوشه اي هواپيماهاي جنگي آل سعود جان سالم به در برده و يا مجروح شده اما به شهادت نرسيده اند با شيون نوزاداني كه مادر از دست داده و نمي دانند چه اتفاقي افتاده است، در هم آميخته. در ميان نوحه سرايي مصيبت ديدگان جملاتي نظير يا ابوفاضل... نفديك يا زهرا(س)... نفديك يا حسين(ع) به صورت بريده بريده شنيده مي شود... اين صحنه دوام زيادي نمي آورد... يك ساعت بعد چند فروند هواپيماي ارتش آل سعود با بمب هاي خوشه اي كه بر فراز منطقه حيدان مي ريزند... فقط تلي از خاك و دود و خون باقي مي گذارند...
از 10روز قبل كه سعودي ها رسماً به حمايت از دولت يمن وارد جنگ با شيعيان صعده شده اند، ساير شهرهاي استان صعده نيز با فاجعه اي مشابه روبروست. در «الرزامات»، «ذات السبيل»، «شافعه»، «مران» و ... اجساد شهدا را با بنزين به آتش مي كشند و پيكر مردان را در مقابل چشم كودكان با ريسمان به خودروهاي نظامي بسته و براي عبرت ديگران در شهر مي گردانند و... هواپيماها و نظاميان آل سعود كه از مقابله با رزمندگان جان بركف و شجاع شيعيان صعده، ناكام مانده و به تنگ آمده اند، از زنان و كودكان بي پناه و پيرمرداني كه در شهرها و روستاهاي صعده باقي مانده اند، انتقام مي گيرند. حكام دست نشانده و خونريز آل سعود در صعده دست به همان جناياتي مي زنند كه صهيونيست ها در غزه، جنوب لبنان، دارفور، كفرقاسم و... زده بودند. تا آنجا كه به قول «فهمي هويدي» روزنامه نگار معروف عرب كه فقط به اندكي از جنايات آل سعود در صعده پي برده است، «صعده را بايد دارفور يمن ناميد» در فلسطين، صهيونيست ها و در صعده، آل سعود.
2- در فوريه 2005-اسفندماه 1384- ساموئل هانتينگتون استراتژيست معروف آمريكايي و صاحب تئوري «جنگ تمدن ها» كه چند ماه قبل، جهان از لوث وجودش پاك شد، در يك همايش بين المللي با عنوان دموگرافي كه در نيكوزيا، پايتخت قبرس برپا شده بود گفت؛ «مرتجع ترين كشور منطقه خاورميانه يعني عربستان سعودي كه در آن هيچگونه انتخاباتي نيست و مردم آن كمترين نقشي در حاكميت ندارند و يك خانواده به گونه قرون وسطايي بر آن كشور ثروتمند حكومت مي كند، نزديك ترين روابط دوستانه را با آمريكا دارد و در همان حال، آمريكا با جمهوري اسلامي ايران كه دموكراتيك ترين كشور منطقه است و مجلس و دولت آن با رأي مردم انتخاب مي شوند، بيشترين دشمني ها را دارد. البته مي دانم كه ديپلماسي آمريكا در نگاه به عربستان و ايران، قابل توضيح نيست و متناقض به نظر مي رسد، اما در آينده از كشور عربستان خبرهاي قابل توجهي به گوش خواهد رسيد.»
در همان روزها، اظهارات هانتينگتون با اعتراض رسمي وزير خارجه آل سعود به وزارت خارجه آمريكا روبرو شد و خبرگزاري آمريكايي يونايتدپرس كه اين بخش از سخنان هانتينگتون را منتشر كرده بود در گزارش كوتاهي احتمال خطا در نقل قول از وي را منتفي ندانست!
چند هفته بعد از حضور رسمي اوباما در كاخ سفيد، «سيمون هاندرسون» مسئول «موسسه پژوهشي واشنگتن» كه يك مركز اطلاعاتي مشترك «سيا» و «پنتاگون» است و با تابلوي «بررسي هاي استراتژيك در سياست خارجي آمريكا» فعاليت مي كند، در فصل مربوط به «عربستان سعودي» از گزارش مفصل خود به اوباما، نوشت «پيش بيني مي شود كه نظام حكومتي عربستان طي 5 سال آينده شاهد تحولات و تغييرات گسترده اي باشد و احتمال مي رود كه در اين فاصله چند پادشاه در اين كشور به سلطنت برسند» در اين گزارش اگرچه به اظهارات 4 سال قبل ساموئل هانتينگتون در نيكوزيا اشاره اي نشده است ولي برخي از بخش هاي آن مي تواند توضيح روشني براي نكته ناگفته در اظهارات هانتينگتون باشد. آنجا كه از 3 عامل اصلي در تشريح علت ناپايداري منجر به سقوط احتمالي حاكميت آل سعود ياد مي كند. اين 3 عامل در گزارش ياد شده عبارتند از؛ اول: تشكيل جمهوري اسلامي در ايران كه علي رغم تقابل 30 ساله آمريكا با آن، گام هاي بلندي در عرصه هاي تكنولوژيك و اقتدار منطقه اي برداشته است و برگزاري انتخابات مجلس و رياست جمهوري در آن، تمايل شديد مردم عربستان مخصوصاً جوانان و تحصيلكردگان را به داشتن كشوري دموكراتيك و شركت در اداره امور كشور خويش برانگيخته است. گفتني است در اين بخش از گزارش آمده است جوانان عربستان در مواجهه با جوانان ساير كشورها از اينكه، يك خانواده بر سرنوشت آنها حاكم است و مردم هيچ نقشي در سرنوشت خود ندارند، دچار افسردگي و گاه شرمندگي مي شوند.
دوم: در گزارش فوق از ثروت سرشار و افسانه اي شاهزادگان سعودي در كنار فقر بسياري از مردم اين كشور، مخصوصاً شيعيان و سني هاي غيروهابي كه تمايل فراوان ديني به ايران دارند، به عنوان عامل دوم ياد شده و آمده است كه هر چند حكومت عربستان در سال هاي اخير با اختصاص بودجه ويژه براي تأمين رفاه و مسكن اقشار كم درآمد، به منظور كاستن از فشار بر اين اقشار اجتماعي تلاش كرده است، اما بررسي هاي ميداني نشان مي دهد كه اين اقدامات در جلب رضايت آنان موفقيت زيادي نداشته است.
سوم: ارتباط نزديك آل سعود با آمريكا و مواضع خنثي و در بسياري از موارد، حمايت گونه سعودي ها از اسرائيل كه با توجه به كينه ملت هاي مسلمان از اسرائيل، پادشاهان سعودي را به عنوان متوليان اصلي زيارتگاه مسلمانان- منظورش خادم الحرمين است- با پرسش هاي آزاردهنده اي روبرو كرده است. اين اعتراض ها مخصوصاً بعد از جنگ 33 روزه لبنان و 22روزه غزه شتاب بيشتري گرفته است، در حالي كه ايران، رقيب قدرتمند عربستان به دليل حمايت گسترده از حزب الله لبنان و حماس و ارسال اسلحه -!!- و تداركات دارويي و غذايي براي تروريست هاي حزب الله و حماس!!- نامي كه شايسته آمريكا، اسرائيل و سعودي هاست- توانسته است تحسين مسلمانان را به خود جلب كند.
3- گزارش فوق و شواهد فراوان ديگري كه شرح آن از محدوده اين نوشته محدود بيرون است، نشان مي دهد، عمر حاكميت دست نشانده آل سعود به پايان رسيده است و آمريكا اگر هم تمايل داشته باشد - كه دارد - ولي نمي تواند از اين سقوط جلوگيري كند. از اين روي به نظر مي رسد، آمريكا با درگير كردن سعودي ها در جنگ با شيعيان صعده، دو هدف جداگانه را دنبال مي كند. از يكسو تضعيف نهضت مقاومت الحوثي با قتل عام وحشيانه شيعيان صعده كه از حمايت و همراهي تمامي نهضت هاي مقاومت اسلامي- چه شيعه و چه سني- برخوردارند و در صورت به دست گرفتن حاكميت يمن، قطب مستحكمي از مقاومت اسلامي را در برابر نظام سلطه و جريان سازشكار عرب شكل مي دهند و از ديگر سو؛ براي مقابله با نهضت اسلامي مردم صعده، حاكميت آل سعود را كه عمر آن رو به پايان است و به مهره سوخته تبديل شده است، هزينه مي كند.
4- برخلاف ادعاي رسانه هاي غربي و مطبوعات و شبكه هاي تلويزيوني آل سعود، در حمله هوايي و زميني- و از ديروز محاصره دريايي- سعودي ها عليه مقاومت اسلامي صعده، مقاومت با صلابت ادامه دارد و تلفات سنگيني به نظاميان متجاوز و شكم باره و عياش آل سعود وارد شده است. حمله هوايي و زميني ارتش سعودي به مردم بي دفاع شهرها و روستاها و جنايات وحشيانه اي كه عليه زنان و كودكان مرتكب مي شوند، ضمن آن كه با هدف ايجاد رعب و وحشت صورت مي پذيرد، نشانه ناكامي در مقابله با مردان مقاومت نيز هست، تا آنجا كه بسياري از تحليل گران منطقه اي و بين المللي، نتيجه اين حملات وحشيانه را با نتيجه هجوم وحشيانه صهيونيست ها به لبنان و غزه مقايسه مي كنند و از هم اكنون شكست آل سعود را رقم مي زنند.
5- بعد از فتنه اخير در انتخابات رياست جمهوري دهم كه به گواهي اسناد غيرقابل انكار از مدت ها قبل طراحي شده- و كيهان مرحله به مرحله آن را با استناد به همان اسناد پيش بيني كرده- بود، اين پيام به طور همزمان از سوي منابع رسمي آمريكا براي رهبران نهضت هاي مقاومت اسلامي منطقه، از جمله حزب الله لبنان، حماس و جهاد اسلامي فلسطين و الحوثي، رهبر مقاومت شيعيان يمن ارسال شد. مضمون مشترك پيام ها آن بود كه ايران به عنوان پشتوانه و عقبه استراتژيك مقاومت هاي اسلامي با بحران در حاكميت روبرو شده!! و از رهبران نهضت هاي مقاومت خواسته شده بود، اين فاكتور را در مناسبات آينده خود به حساب آورند!!
شعار در حمايت از اسرائيل و آمريكا، خودداري سؤال برانگيز سران فتنه از محكوم كردن اسرائيل، حتي در روز قدس و آمريكا حتي در روز مقابله با استكبار جهاني، پيروي آشكار از فرمول جين شارپ و مايكل لدين و ملاقات هاي مكرر با جرج سوروس صهيونيست و تبليغات گسترده، فراگير و هماهنگ رسانه ها و محافل آمريكايي، اسرائيلي و اروپايي در اين باره كه فتنه انگيزان با حاكميت اسلامي به مخالفت برخاسته و از طرح شعار عليه اسرائيل و آمريكا دست كشيده اند و... در همين بستر معنا پيدا مي كند و ترديدي باقي نمي گذارد كه فتنه انگيزي در ايران، تهديد حزب الله در لبنان و حماس و جهاد اسلامي در فلسطين و حمله وحشيانه به شيعيان يمن، پروژه هايي هستند كه طراح، مجري و ستاد عملياتي واحدي دارند.
آفتاب يزد: چشم طمع آنها و چشم بستن ما! «چشم طمع آنها و چشم بستن ما!»عنوان سرمقالهي روزنامه آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛مردم ايران بايستي هر لحظه خداي بزرگ را سپاسگزار باشند كه تنها راه خبرگيري آنها، صدا و سيماي دولتي ايران نيست. امروز وجود صدها شبكه خبري و دسترسي آزاد آنها به اخبار و اطلاعات، راههاي متعددي در برابر ايرانيان قرار داده است تا به جاي اخبار تنظيم شده و يكسويه بعضي رسانههاي داخلي، خبرهايي را بشنوند كه محروميت ايرانيان از آن خبرها يا دسترسي ديرهنگام به آن، ميتواند هزينههاي سنگيني براي امروز و فرداي كشور ايجاد كند.
در دو هفته اخير دو نمونه از اين اخبار توسط رسانههاي خارجي منتشر شد. نخستين مورد، خبررساني شفاف تلويزيون دولتي تركيه در خصوص واگذاري امتياز بازاريابي براي 50 درصد از گاز استخراجي تركيه در فازهاي 22 تا 24 پارس جنوبي بود. همزمان با اين خبررساني، رسانههاي دولتي ايران مشغول شادماني از موفقيت دولت در انعقاد قراردادي بزرگ با تركيه عليرغم فشارهاي آمريكا و اروپا بودند. البته چند روز بعد از خبررساني تلويزيون دولتي تركيه و نقل قولهاي منتشره از نخست وزير آن كشور، بعضي مقامات وزارت نفت ايران اعلام كردند امتياز اعطا شده به تركيه، اجازه استفاده از 50 درصد مورد نظر، براي مصارف داخلي آن كشور بوده است در حالي كه اين توضيح، تنها بر ابهامات افزود زيرا تركيه هنوز نميتواند قراردادهاي قبلي خود براي خريد گاز از ايران را به صورت كامل اجرا كند و بابت ناتواني در جذب حداقلِ تعيين شده در آن قراردادها، موظف به پرداخت 700 ميليون دلار خسارت به ايران شده است. ضمن آنكه نخستوزير تركيه و تلويزيون دولتي آن، تاكنون حاضر نشدهاند ادعاي قبلي خود - كه خبر آن به سراسر جهان مخابره شده است - را پس بگيرند.
دومين خبر كه بازتاب كمتري داشت اظهارات گستاخانه يك جاسوسزاده روسي است كه دو روز قبل توسط يكي از خبرگزاريهاي رسمي روسيه منتشر شد. گئورگي ميرسكي كه خبرگزاري نووستي روسيه، او را عضو ارشد آكادمي علوم روسيه خوانده است در پاسخ به گلايه نه چندان جدي بعضي مقامات ايران اعلام كرده است: «تحويل ندادن سيستم اس- 300 به ايران به خاطر پاسخ ندادن ايران به پيشنهاد آژانس در مورد ارسال اورانيوم غني شده ايران به خارج است. بر اساس توافق به عمل آمده ميان ايران و 1+5 در ژنو، ايران بايد اورانيوم غني شده با خلوص پايين خود را به روسيه ميفرستاد تا پس از رسيدن به سطح غناي 75/19 درصد، اين اورانيوم به فرانسه ارسال شده و در آنجا پس از تبديل به ميلههاي سوختي، به ايران باز گردانده شود ولي اكنون ميبينيم كه ايران در اين زمينه وقتكشي ميكند».
اين خبر كه رسانههاي رسمي ايران بر آن چشم بستند، احتمالا با اغماض سياستمداران علاقهمند به رابطه با روسيه در ايران نيز مواجه خواهد شد. اما چشم بستن مسئولان و رسانههاي ايران بر اين خبر، چيزي از اهميت آن نميكاهد. اين خبر اولا نشان ميدهد كه روسهاي فرصتطلب، به دنبال بهانه هستند تا حقي از ايران ضايع كنند و به خاطر اين تضييع حق، پاداشي از اربابان آمريكايي و اروپايي خود بگيرند. دو روز قبل، رئيس ستاد كل نيروهاي مسلح ايران، اعلام كرده كه روسهادر تحويل سيستم اس - 300 حداقل 6 ماه تاخير و تخطي داشتهاند ولذا ارتباط دادن نقض عهد روسها در اين زمينه به موضوع ارسال اورانيوم 5/3 درصد به روسيه، چيزي جز يك فرصت طلبي وقاحتآميز نيست. ثانيا اين اظهارات نشان ميدهد كه طرف روسي، بابت خوش خدمتي به آمريكا و اروپا، احتمالا منتظر دريافت وجوه قابل توجه و برخي امتيازات ديگر از طرف ايراني بوده تا در ازاي آن اورانيوم 5/3 درصد را به غناي 75/19 درصد برساند. لذا تاخير ايران در اين اقدام و احتمال از دست دادن اين امتياز - كه متاسفانه مردم ايران از آن بيخبرند - روسهاي گستاخ را تحريك كرده تا با ايجاد ارتباطي غيرمنطقي، تاخير غيرموجه خود براي تحويل سيستم دفاعي اس- 300 را موجه جلوه دهند.
البته ممكن است بعضي مسئولان ايراني مدعي شوند كه گوينده اين خبر، يك مقام غيررسمي است و اظهارات او اعتباري ندارد. اما مگر كسي ميتواند در روسيه بر خلاف سياستهاي جاسوس سرشناس كاگب يعني ولاديمير پوتين و رئيس جمهور دست نشانده او، سخن بگويد؟ در 10 ماه گذشته، حداقل سه روزنامهنگار روس، تنها به خاطر مخالفت با سياستهاي دولت روسيه به قتل رسيدهاند. قبل از آن هم از سال 2006 تا پايان سال 2008 تعداد ديگري از دستاندركاران رسانههاي منتقد پوتين، به دست افراد مسلح ظاهرا ناشناس ترور شدند و «استانيسلاو ماركلوف» كه تصور ميكرد با پذيرش وكالت آنها، ميتواند حقي را احقاق كند نيز به سرنوشت موكلان خود دچار شد.
پس ميتوان با اطمينان گفت كه نه خبرگزاري رسمي نووستي در روسيه اجازه دارد خبري را برخلاف سياستهاي رسمي زوج «پوتين- مدودف» مخابره كند و نه يك عضو آكادمي علوم روسيه، جرات خبرسازي بر خلاف ديدگاههاي سران روسيه را دارد. لذا بايد پذيرفت آنچه بر زبان گئورگي ميرسكي جاري شده، بازتاب دهنده سياستهاي رسمي دولت آن كشور است.
البته به نظر نگارنده، تقصيري متوجه روسها و ساير كساني كه به منافع ايران، چشم طمع دوختهاند، نيست. بلكه اشكال از خوديهاست كه چشم بر بعضي اظهارات و اقدامات گستاخانه و غيرقابل قبول روسها، تركها، سران عرب و چينيها بستهاند.
روسيه ميبيند كه 10 سال در ساخت نيروگاه بوشهر تاخير داشته در عين حال يك مقام ايراني ميگويد «به خاطر تاخير در راهاندازي نيروگاه بوشهر به دنبال گرفتن غرامت از روسيه نيستيم... ضمن آنكه مجموع اين وقفهها زياد نبوده است» پس به خود حق ميدهد با گستاخي هر چه تمامتر، در تحويل سيستم اس- 300 تاخير كند و باز هم منتظر چشم بستن مقامات ايراني بر اين خلف وعده باشد. همانطور كه چين پس از چند بار همراهي با آمريكا و اروپا براي اعمال تحريم عليه ايران، شاهد جانشيني شركتهاي نه چندان معتبر خود در پروژههاي بزرگ نفتي ايران به جاي شركتهاي معتبر اروپايي است.
لذا مطمئن است راي بعدي آن كشور به قطعنامه تحريم ايران يا عدم ايستادگي در برابر آن نيز بار ديگر با اغماض ايرانيها مواجه خواهد شد. سران عرب وقتي ميبينند كه هر بار در قطعنامههاي خود با گستاخي تمام، ايران را اشغالگر ميخوانند و مسئولان مهرورز ايراني چشم خود را تنها به اين بهانه كه اين ادعا، يك سخن روتين است بر اين «چشم طمع اعراب» ميبندند حق دارند كه كشور برادر ما، سوريه را نيز در اين ادعاها با خويش همراه كنند و از هيئت لبنان در سازمان ملل نيز بخواهند كه به هنگام سخنراني احمدي نژاد، سالن مجمع عمومي را ترك كند. وقتي سياستمداران ايراني در برابر شهيدسازي برخي گروههاي فلسطيني از زرقاوي و صدام سكوت ميكنند و چشم خود را بر اين نمكنشناسي ميبندند آنگاه سران همين گروهها به خود حق ميدهند همراه كساني شوند كه از نام مجعول خليج عربي استفاده ميكنند و به جزاير سهگانه ايراني «چشمطمع» دارند.
به هر حال به نظر ميرسد به جاي عصبانيت از رفتار همراه با سوء استفاده روسها و هراس از افزايش رو به گسترش «چشمهاي طمع» به منافع كوتاه مدت و بلند مدت ايران، بهتر است از سياستمداران خود بخواهيم از ميزان اغماض و تعداد دفعات «چشم بستن»هاي خود در برابر هر كسي كه رفتار او ميتواند منافع ملي ايران را به خطر بيندازد، بكاهند. اگر هم منافع بزرگتري وجود دارد كه مردم و رسانههاي ايران از آن بي خبرند، بهتر است به جاي مخفي نگهداشتن اصل اخبار، پشت پردهها و منافع درازمدت را با مردم در ميان بگذارند.
مخفي نگهداشتن برخي واقعيات و چشم بستن بر بعضي واقعيات ديگر، باعث خواهد شد كه حتي يك نماينده مجلس هم به جاي درخواست تنبيه طرف روسي تنها از اين موضوع گله كند كه پوتين بهتر از مدودف، قدر بازي با كارت ايران را ميدانست!
رسالت:عاقبت ايستادگي در برابرملت!«عاقبت ايستادگي در برابرملت!»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمدکاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛ شنيدم که در محافل ضد انقلاب به طنز از موسوي - کروبي به عنوان «چيچو - فرانکو»ي سپهر سياست ايران ياد مي کنند و به ريش آنها و اصلاح طلبان در همگرايي با نامحرمان انقلاب مي خندند.
واقعا تاسف آور است که پس از گذشت5 ماه از انتخابات و روشن شدن نتايج و به رسميت شناختن آراي اکثريت از سوي مردم و تمام دولتهاي جهان، هنوز اين دو به توصيه استراتژيست هاي مشکوک خود در حال تبديل «جشن » انتخابات به «جنبش» و تبديل خيابان به صحنه شورش عليه «وضع موجود» و شورش «خودي ها» عليه «خودي ها» هستند.(1)
در خبرها بود که مهندس موسوي باز هم از تنهايي حوصله اش سرآمده و به ديدار کروبي رفته و با هم به درد دل نشسته اند . باز دوباره و چند باره شروع کرده اند به تکرار همان حرفهاي قبلي و از چند و چون آخرين تحرک ضد مردمي خود در روز13 آبان سخن گفته اند.
در اين ديدار موسوي از اينکه توفيق پيدا نکرده در راهپيمايي13 آبان شرکت کند، متاسف شده و گفته است : «سعادت نداشتم در اين اجر معنوي شريک شوم »!
کروبي هم که توفيق پيدا کرده بود شرکت کند، با گوش خود شعارهاي ساختار شکنانه منافقين و سلطنت طلبها و مارکسيستها را در تظاهرات شنيده، هر دو براي اولين بار به آن اعتراف کرده اند . اما گفته اند؛ «شعارهاي ساختار شکنانه اغلب متاثر از خشونت نيروهاي امنيتي است» همان کساني که پس از انتخابات به اين دو القاء کردند؛ که حالا وقت شورش تاريخ عليه خودش است «حال وقت فرياد صداهاي خاموش ] بخوانيد منافقين و سلطنت طلبها و ...[ است » ، « وقت شورش گفتن برگفته است »(2)
اوضاع را بر وفق مراد نمي بينند . بي آبرويي دست در دست ضدانقلاب گذاشتن و هم آوايي کردن با آنها و شعارهاي ساختارشکنانه دادن، کار دست آنها داده است و به ريزش نيروها شتاب بخشيده است.
آنها فکر مي کردند جنبش سبز را مي شود با تلويزيونهاي ماهواره اي و راديوهاي بيگانه و گروههاي محارب شارژ رسانه اي و سازماني کرد. آنها خواب آشوبهاي خياباني با حضور ميليوني براي رسيدن به تاج و تخت «جمهوري ايراني» را مي ديدند.اما اين آرزو را حتي در عالم رويا نديدند.موسوي در اين ديدار آمده بود بگويد« ؛ جنبش سبز از ارزشهاي بنيادي دفاع مي کند»، کروبي هم آمده بود بگويد: « مردم (بخوانيد بخشي از طرفداران زير يک درصدي وي ) مواظب باشند طوري رفتار کنند که به کل نظام ضربه نخورد.»حالا آن «ارزشهاي بنيادي» چيست؟ و آن «نظام» کدام است؟ کافي است به سايت هاي اينترنتي ضدانقلاب ، راديو و تلويزيونهاي ماهواره اي مراجعه شود و عمق صداقت اين دو را در ارائه سفارشات ياد شده مشاهده گردد.اين دو همچنان بر طبل بي مهري به نظام و همگرايي با دشمن مي کوبند. بايد ديد در نمايشنامه بعدي، آنها با مناسبت هاي جديد با چه آرايشي و چه کميتي به ميدان خواهند آمد.
بي ترديد تشويق براي اغتشاش براي اينها «نان» نمي شود اما براي ضد انقلاب «آب» مي شود . بدبخت آن گروههاي محارب که فکر مي کنند با اين آب مي شود «سيل» راه انداخت و آرزوي سرنگوني نظام را پس از سه دهه حيات بالنده و غرورانگيز عملي کرد!
خيلي ها در اين سه دهه در برابر ملت ايستادند اما عاقبت به خير نشدند. بايد ديد اين دو با اين آشفتگي در مواضع سياسي تا کجا مي خواهند بر ستم به ملت اصرار ورزند و حقوق اکثريت مردم را ناديده بگيرند.
پي نوشت ها:
1 و2 : توصيه محمدرضا تاجيک در مقاله «چيست ياران طريقت، بعد از اين تدبير ما 88/5/5» روزنامه اعتماد ملي
اعتماد: قوانين ناکارآمد مجريان غيرمتخصص«قوانين ناکارآمد مجريان غيرمتخصص»عنوان يادداشت روز روزنامهي اعتماد به قلم سيدمحمد سيف زاده است كه در آن ميخوانيد؛در زمان محاکمه محمد بيجه و علي باغي مقاله يي تحقيقي از منظر جامعه شناسي کيفري، جرم شناسي، روانشناسي کيفري و روانپزشکي کيفري تدوين شد که در روزنامه مرحوم شرق چاپ و منتشر شد. در آنجا گفتم محمد بيجه و علي باغي معلول وقوع جرمند و نه علت آن و اضافه کردم تا قرون وسطي اصل بر مجرميت متهمان بود و متهم بي پناه در زير شکنجه هاي وحشتناک که در بسياري مواقع به مرگ او منجر مي شد، حق داشت بي گناهي خود را ثابت کند. با ظهور رنسانس و وقوع انقلاب کبير فرانسه، تحول شگرف در مقابله با مرتکبان جرم پديد آمد. مقدمه اين تحول اصل برائت بود که همه دستگيرشدگان بي گناه فرض مي شدند مگر آنکه گناهکار بودن آنها در محکمه صالح مطرح مي شد و به موجب حکم قطعي به اثبات مي رسيد.
از نتايج اين نگرش، اصولي ديگر زاده شد و رشد و نمو و توسعه يافت که به اختصار از آن مي گذريم؛ اصل قانوني بودن جرم و مجازات، مصون بودن حيثيت و جان و مال و حقوق و مسکن و شغل اشخاص از تعرض، ممنوعيت تفتيش عقيده، اصل آزادي بيان و تشکل و حزب و راهپيمايي، الزامي بودن نحوه احضار و جلب و تفتيش و ممنوعيت ورود به منزل افراد مگر در موارد تجويزي، تفهيم اتهام با ذکر دلايل، ممنوعيت توقيف بيش از 24 ساعت، حق دادخواهي، اصل الزامي بودن حضور وکيل در کليه مراحل تحقيقات و صدور حکم به مجازات از طريق مراجع صالح قضايي، ممنوعيت شکنجه، ممنوعيت هتک حرمت و حيثيت فرد دستگيرشده، لغو مراجع اختصاصي، الزام دادگاه ها و مراجع قضايي بر صدور حکم مستدل و مستند و الزام دادگاه ها به پذيرش هيات منصفه در جرائم سياسي و مطبوعاتي و علني بودن محاکمات، ممنوعيت قاضي از پرسش سوال هاي تلقيني، صدور قرار تامين متناسب، حق تجديد نظرخواهي و...اما در کنار اين حقوق مسلم متهم، علوم ديگر پا به عرصه وجود گذاشت، روانشناسي کيفري که شناخت انسان را به صورت يک واحد کل در نظر گرفته و شناخت غرايزشان و شناخت محيط زيست و شناخت خود، شناخت شخصيت مجرمان، شناخت بيماري هاي رواني را مورد توجه قرار داده، در روانپزشکي کيفري به مجرم به مثابه يک بيمار نگريسته شده و بحث ها بسيار زيادي را موجب شده است.
آنچه بيشتر مورد توجه دانشمندان قرار گرفته اثر مسائل دوران کودکي در هنجار يا ناهنجاري هاي بعد از آن است؛محروميت از محبت کافي پدر و مادر، اثر فقر و محروميت از تغذيه مناسب، طلاق و جدايي پدر و مادر، فوت يکي از ابوين يا دوري آنها، اختلافات زناشويي و منازعات و درگيري و پرخاشگري ابوين، تربيت سخت و قوانين سنگين خانواده، تربيت بدني و حسي، تحقير و سرزنش مداوم به کودکان، ديسيپلين و تربيت و نظم نادرست، تبعيض در بين کودکان، عدم توجه به نيازهاي کودکان با بروز و ظهور يک يا چند مورد در فرد و عدم درمان به موقع، فرد به تدريج تبديل به شخصي پرخاشگر، انتقامجو، قانون شکن و... خواهد شد.
اينکه افراد فوق داراي چه شخصيت ناهنجاري مي شوند نيز موضوع علم روانپزشکي کيفري بوده که در مورد نحوه رفتار در سنين مختلف نيز نظرات متفاوتي ابراز شده است.نظر به اينکه اعتقاد دارم هدف شارع مقدس اسلام از مجازات، اصلاح او و نه انتقام از شخصي ناهنجار و بيمارگونه است، لذا بد نيست از روش تربيتي پيامبر اکرم(ص) آگاه شويم، پيامبر گرامي افراد را به سه گروه سني تقسيم کرده که نحوه رفتار در سنين مختلف به شرح زير متفاوت است.1- دوره اول از تولد تا هفت سالگي؛ در اين دوره بايد از اعمال هرگونه خشونت کلامي و فيزيکي جداً خودداري شود، چه شخصيت فرد در اين دوران دوام و قوام يافته و در آينده طفل بسيار موثر است.
2- دوره دوم هفت سالگي تا 14سالگي؛ در اين سن فرد به تعارض بين منافع شخصي و اجتماعي پي برده. در اين دوره بايد بياموزد حقوق شخصي او موقعي مورد احترام ديگران قرار مي گيرد که به حقوق ديگران احترام گذاشته و منافع فردي خود را به پاي منافع و حقوق جمعي فدا و صرف نظر کند.
3- دوره سوم 14سالگي تا 21سالگي؛ در اين سن شخصيت فرد قوام يافته و به تدريج وارد اجتماع مي شود. در اين دوره بايد والدين با ارائه مسووليت و انجام رفاقت و دوستي، در نقش يک مشاور راه را براي تکامل شخصيت فرد باز کنند. اما از منظر جامعه شناسان کيفري موضوع اين علم جديد شناخت محيط حاکم بر فرد بزهکار بود که مهم ترين آن به شرح زير است؛ 1- سرما و گرما 2- عوامل خانوادگي 3- خانواده بزهکار 4- خانواده معتاد 5- رفتار پدر و مادر نسبت به کودک 6- رفتار زن و شوهر نسبت به هم 7- بيماري دائمي والدين 8- وضعيت اقتصادي 9- تعدد فرزند 10- ازدواج 11- طلاق و...
موارد فوق از اهم مسائلي است که شناخت عوامل و رفتار متناسب با پديده هاي فوق و درمان بيمار و بي توجهي به آن موجب کاهش يا افزايش يا انتفاء جرم مي شود. در هر يک از مسائل فوق، دانشمندان مختلف حقوق، جامعه شناسي کيفري، روانشناسي کيفري، جرم شناسي، روانپزشکي کيفري و... تحقيقات مفصل و مشروحي انجام داده که عموماً به صورت دروس دانشگاهي تدريس مي شود. اما در عمل متاسفانه قوه قضائيه که به استناد بند 5 اصل 156 قانون اساسي مامور به اقدام مناسب براي پيشگيري از وقوع جرم و اصلاح مجرمان و... است، سال هاي متمادي با طرح شعارهاي جزم زدايي و حبس زدايي در عمل موجب جرم زايي و حبس زايي بيشتر شده.
با قاطعيت بگويم هيچ دادگاه کيفري نمي يابيد که به علوم فوق توجه داشته باشد و درصدد اصلاح مجرم برآيد. به ريشه هاي فقر، جهل، بيماري، بي سوادي، طلاق و... ده ها عامل که در هر پرونده به وفور يافت مي شود، هيچ توجه نمي شود. وقتي هم نهادهاي مردمسالار پا به عرصه وجود گذاشته تا گوشه يي از وظيفه انساني و اجتماعي خود را انجام دهند، با هزاران کارشکني و ايجاد مانع و تهمت و افترا و اتهام، آنها را از صحنه خارج مي کنند و روزبه روز بر وخامت اوضاع مي افزايند.
در مورد محمد بيجه و علي باغي نوشتم هم اکنون هزاران محمد بيجه و علي باغي ديگر در فضاي آلوده و غيرايمن (اقتصادي، رواني، اجتماعي، شغلي، خانوادگي، حقوقي، سياسي و...) تهران مشغول زندگي و رشد و نمو هستند. ديگر علم و تخصص را به سخره نگيريم و قبل از اينکه توفان خشونت هستي و ملک و ملت را به تاراج دهد، آنها را دريابيم و از غرقاب ذلت و بدبختي نجات داده و مورد درمان قرار دهيم. يکي از مجرمان سابقه دار بين المللي مي گويد در حالي که جامعه، مردم، حکومت و همه و همه دست به دست يکديگر داده و مرا متهم مي کنند و سيلي مي زنند و موجب اين همه بدبختي و فلاکتم شده اند نامردم اگر از اين اجتماع انتقام نگيرم. هرگز قوانين شداد و غلاظ موجب کاهش جرم نخواهد شد.
اگر حکومت با نگاه علمي و توجه به آمار جرائم ارتکابي 30ساله به انديشه بنشيند حتماً از خود خواهد پرسيد اگر مجازات هاي شديد موجب کاهش جرم مي شود پس چرا تقريباً در تمام سطوح آمار جرائم افزايش يافته و تا چه اندازه جرائم خشونت زا و خانوادگي وسعت يافته که متفکران و دلسوزان ايران را هراسان کرده که علت اين همه سقوط اخلاق و ايمان چيست؟ آن وقت شايد به فکر چاره يي باشند.
در تعدادي از ايالات امريکا و در چند کشور ديگر بدل هاي حبس ارائه شده و آثار خوبي به جا گذاشته است. اين آزمايشات تحت نظر سازمان ملل متحد انجام گرفته و موجب اميدواري زيادي شده في المثل در اعدام که حذف فيزيکي دائم مجرم و زندان که حذف مدت دار مطرح است، مع الاسف به رغم آنکه اصل بر شخصي بودن مجازات است، آثار مجازات دامان خانواده را گرفته و آنها را نيز به تباهي مي کشاند.
اکنون اهتمام به کارهاي عام المنفعه، اقامت اجباري در منزل، عدم ورود به منطقه خاص، آموختن کارهاي فني و... به تدريج جايگزين حبس و مجازات هاي سنگين مي شود ضمن آنکه جبران ضرر و زيان وارده به متضرر از جرم در اولويت قرار گرفته است. به هوش باشيم هيچ کدام صالح و بري از گناه نيستيم، چه بسا هر کدام از ما در شرايط خاص محمد بيجه، علي باغي، سهيلا قديري و... قرار بگيريم مانند آنها مرتکب جرم شويم.
به جاي حذف معلول به حذف علت ها و درمان اين بيماري ويرانگر پرداخته و ترديد نکنيم مجازات هر چقدر سنگين باشد موجب کاهش جرم نخواهد شد. تنها اثر آن انباشت کينه و نفرت و توفان هاي خانوادگي و اجتماعي است. متاسفانه در اغلب مقالاتي که در مورد سهيلا قديري نوشته شد رعايت موازين علمي فوق نشده و عموماً احساسي بيان شده.
مرحوم سهيلا قديري در جامعه يي رشد کرده که از همه کس بدي و خيانت ديد، هيچ دستي جهت محبت و مهر به سوي او دراز نشد، هيچ کس دست او را نگرفت تا از گرداب تباهي و سياهي نجاتش دهد. او که چنين سرنوشت شومي را براي فرزند دلبندش محتمل و محتوم مي دانست نخواست دخترش سرنوشت او را پيدا کند. ترديد ندارم او هنگام مرگ نگران دنيا نبود و فارغ البال به استقبال مرگ رفت. قوانين ناکارآمد، مجريان غيرمتخصص، محيط، جامعه، خانواده و همه و همه در مرگ او و دخترش مقصر هستند. راستي سهم او در اين سرنوشت شوم تا چه اندازه بود؟
جمهوري اسلامي: لبخند به فرعون چرا«لبخند به فرعون چرا» عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛در جريان ديدار مسئول دفتر حفاظت منافع مصر با وزير امورخارجه كشورمان آقاي متكي از « احمد ابوالغيظ » وزير خارجه رژيم كمپ ديويدي قاهره براي سفر به تهران دعوت به عمل آورد.
صرفنظر از اينكه واكنش رژيم كمپ ديويدي مصر در اين باره چگونه باشد اين نكته كليدي در اين زمينه مطرح است كه برقراري مناسبات با رژيم قاهره آنهم در شرايط كنوني و در چنين سطحي آيا اساسا به مصلحت است اهميت و حساسيت اين نكته زماني بيشتر روشن مي شود كه تمامي مسائل مرتبط با اين قضايا را در يك تصوير كامل در كنار يكديگر مورد بررسي قرار دهيم .
1 رژيم كمپ ديويدي مصر درحال حاضر سرگرم زمينه سازي براي انتقال قدرت از حسني مبارك به « جمال مبارك » فرزند وي مي باشد. بدين ترتيب قاهره سعي دارد حكومت را در خانواده مبارك موروثي كند و هرگونه مخالفت عليه اين سياست را به شدت سركوب نمايد. افكار عمومي مصر درحال حاضر به شدت عليه رژيم مبارك برانگيخته شده و نيروهاي اسلامي اميدوارند بتوانند افكار عمومي درون جامعه مصر را يكپارچه و افكار عمومي در منطقه دنياي اسلام و سراسر جهان را نسبت به وخامت اوضاع در مصر هشيار نمايند. اين كمترين انتظار از نظام جمهوري اسلامي است كه به عنوان پايگاه جهاني نهضت اسلامي در اين زمينه هوشمندانه عمل نمايد و در شرايطي كه رژيم قاهره به شدت از فقدان پايگاه مردمي رنج مي برد و افكار مردم مصر در آستانه بسيج عمومي عليه خودكامگي هاي مبارك و خانواده او قرار دارد جمهوري اسلامي ايران در چنين شرايطي دست دوستي به يك رژيم خودكامه و هم پيمان رژيم صهيونيستي دراز نكند و دست دشمنان ملت مصر را نفشارد.
2 رژيم كمپ ديويدي از همان روزهاي اوليه پس از امضاي اين قرارداد ننگين به عنوان مجري سياستهاي صهيونيستي و بالاتر از آن به عنوان « سرپل ارتباطي اسرائيل » به ساير كشورهاي عرب وارد عمل شده و بيشترين خوش خدمتي ها را به صهيونيستها كرده است .
پيش از اين سياست جمهوري اسلامي ايران بر اين اصل حكيمانه استوار بوده است كه مصر با قطع زنجيره هاي اسارت در چنگال صهيونيستها مي تواند به آغوش دنياي عرب و دنياي اسلام باز گردد و نقش و جايگاه ممتازي را در اين ميان ايفا كند.
با در نظر گرفتن اينكه رژيم قاهره در سالهاي اخير بيش از گذشته در جهت خوش خدمتي به صهيونيستها سنگ تمام گذاشته در واقع تغيير مورد انتظار در سياست آنسوي « نيل » ايجاد نشده و اگر در اينجا كسي دست خود را به سوي مصر دراز كند نشانگر تغيير در سياستهاي اصولي ايران خواهد بود كه قطعا مغاير اصل عزت حكمت و مصلحت است و قابل پذيرش و تحمل نيست .
3 موضوع مهم و حياتي در اين زمينه آنست كه نفي رژيم كمپ ديويدي قاهره نه تنها به منزله نفي ملت بزرگ مصر و ناديده گرفتن افتخارات عظيم مصر در دنياي عرب و دنياي اسلام نيست بلكه دقيقا به خاطر فاصله گرفتن قاهره از اصول و آرمانهاي دنياي اسلام است كه چنين تفرقه اي را باعث شد و يقينا فقط با اصلاح اين رفتار غيراصولي از جانب رژيم قاهره بايد اين زخم ها التيام پيدا كند چرا كه در غير اينصورت اقدام به نزديكي با قاهره به منزله گرايش به سمت صهيونيستها و فرو غلتيدن در دام دشمن ارزيابي مي شود كه طبعا مورد انتظار و پذيرش ملت بزرگ مصر نخواهد بود.
4 با مروري به اخبار و رويدادهاي هفته ها و ماههاي اخير بهتر مي توان درك نمود كه قاهره سرگرم « پرونده سازي براي حزب الله لبنان » از يكطرف و تلاش براي تغيير موازنه سياسي در صحنه فلسطين به زيان « جبهه مقاومت » و به قدرت رسانيدن مجدد طيف خائن فتح و محمود عباس است .
قاهره اكنون سالهاست به كانون توطئه عليه دنياي اسلام به ويژه عليه نهضت هاي مقاومت اسلامي در منطقه تبديل شده است . دراز كردن دست دوستي به سوي رژيم خائن مبارك در شرايط كنوني از يكطرف به منزله ناديده گرفتن واقعيت هاي عيني و ملموس در منطقه و از سوي ديگر نشانه عدم تعادل و عدم توازن در مواضع جمهوري اسلامي ايران در صحنه ملي منطقه اي و بين المللي ارزيابي مي شود و يقينا باعث سرخوردگي نيروهاي اسلامي در كل منطقه و جهان اسلام خواهد شد و از سوي ديگر رژيم هاي خائن از همين فرصتهاي طلائي براي سركوب نهضت هاي اسلامي سواستفاده خواهند كرد.
5 جاي تعجب است كه دولت جمهوري اسلامي از يكطرف حمايت از مقاومت اسلامي در منطقه را در سرلوحه سياست خارجي خود دارد و از طرف ديگر با دراز كردن دست دوستي به سوي رژيم كمپ ديويدي قاهره موجب تضعيف جبهه مقاومت اسلامي در منطقه مي شود و دشمنان مقاومت را گستاخ و جري مي نمايد. از ياد نبرده ايم كه رئيس جمهور در يك اظهارنظر شتابزده مراتب آمادگي فوري جمهوري اسلامي ايران براي برقراري رابطه با رژيم قاهره ظرف چند ساعت را اعلام نمود و در عوض با رفتار متكبرانه و گستاخي سران رژيم قاهره مواجه شد كه نه تنها به اين پيشنهاد اعتنائي نكردند بلكه حتي با تعيين پيش شرط هائي غيرقابل قبول سعي داشتند چنين وانمود سازند كه گويا در صحنه تنظيم مناسبات فيمابين اين قاهره است كه « ابتكارعمل » را دردست دارد!
ناگفته پيداست كه تغييرات سريع غيركارشناسي و ناهماهنگ با ساير بخش هاي نظام همواره زيانبار و مشكل آفرين است و استحكام راي و پايداري مواضع جمهوري اسلامي ايران را به شدت به زير سئوال مي برد كه برخي نمونه هاي آن جهت نفي عملكرد گذشته و اتخاذ « تصميمات خلق الساعه » نمود عيني و تاسف باري را پيدا كرده است .
جمع بندي عملكرد رئيس رژيم قاهره به ويژه از جنگ 22 روزه غزه تاكنون و تلاش براي محاكمه نيروهاي حزب الله و دبيركل حزب الله نشان مي دهد وي دقيقا در همان مسيري حركت مي كند كه فراعنه مصر حركت مي كردند با اين تفاوت كه آنها به صهيونيست ها وابسته نبودند و فرعون كنوني مصر دلال صهيونيسم و نوكر آمريكاست . با توجه به اين واقعيت ها سوال مهمي كه اكنون مطرح است اينست كه چه چيز موجب مي شود ما به فرعون لبخند بزنيم
حيات نو: در مدح گزيده گويي«در مدح گزيده گويي»عنوان يادداشت روز روزنامهي حيات نو به قلم على محمد نمازي است كه در آن ميخوانيد؛در ستون يادداشت روزنامه حيات نو مورخ يکشنبه 24/8/88 تحت عنوان دو جمله و چند نکته، ايرادات بجايى به عبارت «دولت مديريت متروى تهران را در دست خواهد گرفت و قيمت بليت مترو براى 10 تا 15 سال آينده ثابت خواهد ماند» دکتر احمدىنژاد وارد نموده بود. اما اشکالات ديگرى نيز متوجه اين صحبت مىباشد از جمله: تخلف آشکار از مصوبه اخير مجلس شوراى اسلامى مبنى بر واقعى نمودن قيمتها و پرداخت نقدى يارانهها که بحث داغ اين روزهاى جامعه نيز بوده و خود دولت نيز شديدا از آن حمايت مىکند. به دلايلى طى سالهاى آينده، مترو تهران بودجه زيادترى نياز خواهد داشت. 1- به دليل رشد هزينههاى واقعى 2- رشد تورم جهانى و خود کشور ايران 3- اجبار در واقعى نمودن تعداد مسافرين هر واگن. ..
کسانى که از قطار شهرى استفاده مىکنند تصديق مىنمايند که در حال حاضر تعداد سرنشينان چند برابر ظرفيت قطارها مىباشد که طبعا مطابق کردن مقدار مسافرين با گنجايش قانونى از درآمد فعلى قطار شهرى خواهد کاست. در اين صورت دولت مجبور به پرداخت يارانه به مترو تهران و به تبع آن مترو ديگر شهرها خواهد شد. الا اينکه آقاى رئيس جمهور راهکار جديدى ارائه دهند.اشکال ديگر سخن مذکور تعارض داشتن با سياست تعديل اقتصادى و کاهش تصدىگرى دولت است که پس از خاتمه جنگ تحميلى آغاز شده و تاکنون هم علىالظاهر ادامه دارد و قطعا منطبق به سياستهاى کلى نظام بوده است.
همچنين با سياستهاى صدر اصل 44 قانون اساسى ناسازگار مىباشد که توسط مقام رهبرى جهت اجرا ابلاغ شده است. از طرفى مردم چگونه قضاوت خواهند کرد که 20 سال است نظام از واگذارى امور به بخش خصوصى و تعاونى دفاع مىکند اما در آستانه انتخابات دهمين دوره رياست جمهورى برخلاف آن سياستها، دستور داده مىشود که بخشى کارخانههاى بزرگ دولتى کارکنان شرکتى خود را به استخدام دولت درآورند و اکنون هم نويد دولتى کردن متروى تهران با قيمت ثابت بليت؟!
دنياي اقتصاد: خلق نظام اقتصادي جديد!؟«خلق نظام اقتصادي جديد!؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصلاد به قلم پويا جبل عاملي است كه در آن ميخوانيد؛در اجلاس اخير سران كشورهاي اسلامي در تركيه، ايران خواستار خلق نظام جديد اقتصادي شد.
چه موافق اين خواسته باشيم و چه نباشيم، ناگزير از منظر علمي بايد به يک امر کليدي در به وجود آمدن يک نظام اقتصادي توجه کنيم. نکتهاي در پاسخ بهاين پرسش نهفته است: آيا کسي يا گروهي يا قانون و تئوري خاصي در زمان مشخصي باعث شد تا نظام اقتصاد کنوني به وجود آيد؟
شايد تصور کنيد که پاسخ آري است، اما اين جواب بهاين مفهوم است که شما معتقديد نظام اقتصاد سرمايهداري بر مبناي يک عقل کل ساخته و سازه دستي است که به طور اختياري اين نظام را پايهريزي کرده است و اين بيترديد پاسخي به بيراهه است. براي روشنتر شدن بحث دراين سوال غور کنيد که آيا زبان فارسي يک خالق و مخترع داشته است؟ زبان امروز اگرچه شايد وام دار بسياري باشد؛ اما نميتوان مدعي بود کسي از قبل براي بهوجود آمدنش برنامه ريزي کرده است. اين جا است که واژه «خودجوش» هايک رخ مينمايد. بسياري از ساختارها و پديدههاي جامعه انساني برآمده از يک عقل فراگير و برنامهريز نبودهاند، بسياري از سنتها، هنجارها وغيره داراي يک مخترع نيستند. خلق آنها در گذر زمان و بر اساس تجربه بشري بوده است؛ اگرچه شايد افرادي در برهههايي از زمان نقش بيشتري در تکوين آن داشتهاند. از همين رو است که آن را بايد چون موجودي زنده پنداشت که خود، خويشتن را در طول زمان اصلاح ميکند.
نظام اقتصادي کنوني جهان نيز داراي چنين خصيصهاي است؛ پديدهاي که نتيجه تجربه بشري است و با آزمون و خطاهاي بيشمار به اينجا رسيده است. در حقيقت اين نظام به طور تدريجي و بدون يک تصميم از پيش تعيين شده از نظام فئوداليته سابق منبعث شده است و هيچ کسي در نظام قبلي نبوده است که بيايد و پيشنهاد بدهد که اين نظام مشکل ماهوي دارد و بياييد از فردا براين مبنا، نظام اقتصادي سرمايهداري را بهوجود آوريم؛ اگرچه سهم نظريهپردازان در وضعيت کنوني بيش از ديگران است؛ اما اين به آن معنا نيست که فردي با نقشه از پيش تعيين شده اقدام به ساخت آن کرده باشد.
بايد عنوان کرد که اين ديدگاه منکر ايجاد يک نظام اقتصادي از قبل برنامهريزي شده بر مبناي عقيدهاي خاص نيست؛ اما مساله آن است که حيات چنين سيستمي نميتواند در بلندمدت تضمين شود؛ همچنان که تاريخ بشري شاهد سقوط يکي ازاين سيستمها بوده است. علت اصلي حيات کوتاه مدت نيز انفصال از آموختن خطاها و جزمي شدن در اصول از پيش تعيين شدهاي است که آن نظام را به وجود آورده است؛ در حالي که ديگران با ادامه وضعيت موجود و انباني از تجربهها و اصلاح آنچه وجود دارد روزگار را براين نظام تازه تنگ ميکنند.
در واقع اگر به دنبال نظامي باشيم با ماهيتي کاملا دگرگون شده از آنچه تا به امروز جامعه انساني بدان دست يافته است و بخواهيم بر ثمره اين تاريخ چند صدساله خط بطلان بکشيم و بر آن چشم بپوشيم، چه بسا خود قرباني چشمپوشي تاريخ شويم و تنها مقطعي را به خود اختصاص دهيم و باز نظم خودجوش به راه خويش بازگردد. بدين سبب توصيهاي که ميتوان کرد براين محور است که اگر خواهان تغيير هم هستيم، فارغ از تحول انقلابي و ماهوي بايد در جهت پربارتر کردن نظم موجود گام برداريم و حتي اگر ميخواهيم آن را به سمت مطلوبهاي عقيدتي خود نزديک کنيم.
مردم سالاري: ماه عسل واشنگتن - مسکو«ماه عسل واشنگتن - مسکو » عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم علي ودايع است كه در آن ميخوانيد؛مقامات دولت ايران از روسيه بخاطر عدم تحويل موشک هاي اس 300 انتقاد کردند. راه اندازي نيروگاه اتمي بوشهر درهاله اي از ابهام قرار گرفته است. آيا فصلي جديد از روابط ايران و روسيه آغاز شده است؟ آيا روسيه به دنبال امتيازات جدي تر از ايران است؟
روسيه از ارائه سيستم پدافندي به ايران در موعد مقرر امتناع مي کند در حالي که خبرهايي از فروش اين سيستم به عربستان به گوش مي رسد!
اين اتفاقات درست زماني اتفاق مي افتد که روس ها در نمايشگاه تسليحاتي دبي به دنبال مشتري مي گردند و در اين ميان زمزمه هايي از عرضه سيستم اس 400 به عربستان به گوش مي رسد. سياست تغيير باراک اوباما گويا تاثيرات خود را بر رفيق منفعت طلب گذاشته است; روسها از سياستهاي دوستانه کاخ سفيد تمجيد مي کنند و دولتمردان واشنگتن از مصالحه با کرملين سخن مي گويند. مقامات روسيه و آمريکا به صورت سيري ناپذيري از يکديگر تمجيد مي کنند و اين نشان مي دهد که روابط اين روزهاي کرملين و کاخ سفيد تاريخي شده است. در همين حال، ايالات متحده از سپر ضدموشکي خود در اروپا چشم پوشي کرده تا سيستمي موشکي را همگام با روسيه در اروپا برپا کند. طرفين ادعا مي کنند بر سر بحث کاستن از تسليحات اتمي خود به تفاهم هاي خوب و تاريخي رسيده اند. "ديمتري مدودف"، رئيس جمهوري روسيه با انتشار يادداشتي در هفته نامه "اکونوميست" تاکيد کرد که مسکو از تلاش دولت آمريکا براي تامين امنيت جهاني استقبال مي کند. رئيس جمهوري روسيه ادامه داده است: "
پرواضح است که نقش همکاري هاي منطقه اي نيز در اين ميان رو به رشد است." طرفين ادعا مي کنند پيشرفت خوبي در راستاي جايگزيني معاهده کاهش سلاح هاي استراتژيک (START) داشته اند. اين ها همه شواهد و قرائني هستند از يک معامله بزرگ و پشت پرده. روسيه براي نخستين بار طي دو هفته گذشته سخن از تحريم احتمالي ايران مطرح کرد. در همين حال روزنامه روسي ديلي کومرسانت از آمادگي روسيه براي حمايت از تحريم ايران خبر داد. اين روزنامه در شماره روز شنبه 23 آبان خود به نقل از منابعي در دولت دميتري مدودف نوشت، "روسيه 100 درصد آماده است" تا از تحريم ايران حمايت کند. روز گذشته در حاشيه نشست سنگاپور دميتري مدودف، رئيس جمهور روسيه از سرعت مذاکرات اظهار نارضايتي کرد. وي به ايران در مورد برقراري تحريم هاي بيشتر هشدار داد.
مدودف گفت، اگر نتيجه اي به دست نيايد، بايد گزينه هاي ديگري را در نظر گرفت. وي افزود: "هدف ما روشن است: برنامه اتمي اي شفاف بجاي برنامه اي که موجب برانگيختن نگراني ديگران شود." روس ها خواهان آن هستند که ايران اورانيوم خود را براي غني سازي به روسيه بفرستند. اين نوع رفتار روسيه چيز تازه اي نيست. اگر به ساخت نيروگاه بوشهر نگاه کنيم، روسيه به بهانه هاي مختلف تحويل اين راکتورها به ايران را تا به امروز به تعويق انداخته است. در مورد سيستم اس 300 و بحث تحريم ها هم ، چنين امري صادق است.
روسيه به دنبال گرفتن امتيازات هرچه بيشتر از ايران و کشورهاي مقابل ايران است و در نتيجه به تعهدات خود تن نخواهد داد. مگر اينکه واقعا به اين نتيجه برسد که آن امتيازاتي که گرفته است از يک طرف کافي هستند و از طرف ديگر فروش اين سيستم به ايران به نفع منافع ملي روسيه خواهد بود. ضمن اينکه بايد توجه داشته باشيم که در عرصه بين الملل، هر کشور در پي تامين منافع ملي خود است و براي خوشايند کشور ديگري فعاليت نمي کند. اي کاش مردان ديپلماسي ما در روابط خود با کشورهاي مختلف تجديد نظر کنند و ضمن ايستادن بر اصول منافع ملي، با کشورهاي صاحب نفوذ در جهان روابط مناسب تري داشته باشند و از حالت انفعالي خارج شوند.
گذشته تاريخي کشورهايي همچون روسيه و روابط آنها با ايران نشان مي دهد که اين کشورها به هيچ روي منافع ايران را در نظر ندارند. اگر به روابطي که روسيه با ايران داشته است بنگريم درخواهيم يافت که پيش از انقلاب 1917 روسيه، سرزمين هايي از خاک ايران جدا شدند و به روسيه پيوستند و پس از آن نيز رويکرد منفعت طلبانه روسيه در قبال ايران ادامه يافته و اکنون نيز به شيوه ديگري، اهداف خود را پيگيري مي کنند.
همه اين ها نشان از اين دارد که روسيه شريک قابل اعتمادي براي ايران نيست و در نتيجه تکيه بر اين کشور، بالطبع عواقب مطلوبي براي امنيت و منافع ملي ايران نخواهد داشت.
آفرينش: تامين اجتماعي فراگير،نياز روز«تامين اجتماعي فراگير،نياز روز»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛امروزه همگان بر نقش اساسي و مهم تامين اجتماعي به عنوان يکي از مهمترين و بنيادي ترين پيش نيازهاي توسعه و پيشرفت هر کشور آگاه هستند اما در اين ميان کشور ما ايران چه فرايندي را تامين اجتماعي شهروندان خود طي کرده است؟اکنون در روزهايي به سر مي بريم که با معرفي وزير پيشنهادي وزارت رفاه به مجلس ،بحث رفاه و تامين اجتماعي مد نظر کارمندان قرار گرفته است.در اين ميان با نگاهي به قانون اساسي کشور ،سند چشم انداز 20 ساله و برنامه هاي 5 ساله مي توان بر اهميت رفاه و تامين اجتماعي از منظر سياستگذاران اشاره کرد اما براستي جامعه ايراني و شهروندان توانسته اند آنگونه که بايسته و شايشته اين امر هستند از نظام جامع تامين اجتماعي استفاده کنند.بي گمان مراد ما صرف نگاه به کشور هاي توسعه يافته نيست(کشورهايي که داراي نظام جامع تامين اجتماعي ،رفاه نسبي و حداقل مزايا براي تمام شهروندان هستند)بلکه کافي است به بسياري از کشورهاي در حال توسعه نظر افکنيم کشورهايي که گامهايي بسيار فراتر از ما در اين راستا برداشته اند.
اصل 29 قانون اساسي بر برخورداري از تامين اجتماعي از نظر بازنشستگي ،بيکاري ،از کارافتادگي ،در راه ماندگي، سوانح و حوادث و...سخن گفته است و دولت را موظف نموده خدماتي را براي تک تک شهروندان تامين کند اين امر با وجود گذشت دهه ها و حتي با چندبرابر شدن درآمدهاي نفتي دولت ،در دولت نهم نتوانست جامه عمل به خود گيرد.بي گمان همگاني شدن پوشش تامين اجتماعي ،تامين بيمه فراگير و کارآمد و گسترش کمي و کيفي نظام تامين اجتماعي و خدمات بيمه درماني از مهمترين راهکارهاي تحقق عدالت اجتماعي ،رفع فقر و نابرابري است به گونه اي مي تواند تامين حداقل نياز اساسي تمام افراد جامعه را برآورده کند و به پوشش صد در صدي تمام شهروندان بيانجامد.
با نگاهي به شرايط اقتصادي کنوني جامعه يعني تورم روز افزون و در صد بالاي بيکاري بويژه در نسل جوان و تحصيل کرده در مي يابيم نظام تامين اجتماعي هرگز نتوانسته است آنگونه که بايد خدمت رساني به تمام شهروندان را به عهده گيرد چرا که چالش هاي بسياري فراروي اجرا ،عملياتي کردن و پيشبرد اهداف مورد نظر شهروندان و دولت قرار گرفته است.ناکارآمدي نظام اجرايي،عدم خدمات رساني مطلوب ، ناکارآمدي قوانين در پاسخ به نيازهاي کنوني ،تعدد و تنوع قوانين و پيچيدگي در حوزه هاي مختلف بيمه اي و حمايتي ،فقدان جامعيت تعهدات و... از جمله اين چالش هاست.
بطور مثال شهروندان پس از وقوع تصادف تا پس از تشکيل دادگاه از حقوق و بيمه محروم است حال بايد بپرسيد مدت زمان وقوع تصادف تا تشکيل دادگاه (آنهم در کشور ما که برخي از پرونده ها ممکن است نزديک به يک سال به درازا بکشد) از حق و حقوقي محروم مي باشدعلاوه بر رنج و درد بيماري و ضرر و زيان تصادف مشکل اقتصادي خانواده مي باشد که چگونه امور را بگذراند و در تنگنا و مضيقه قرار مي گيرند ، به علاوه کافي است به خيل بيکاران در جامعه اشاره شود آيا دولت توانسته است با برقراري نظام جامع بيمه بيکاري مرهمي بر درد اين اقشار بگذارد؟ آنچه مشخص است تدوين استاندارد ها و ضوابطي نوين مبني بر نيازهاي امروز اين جامعه و مطلوب تقاضاي تمام جامعه است دولت بايد بکوشد با شفاف سازي و وحدت در مرکز تصميم گيري در راه پوشش فراگير و صد در صدي تامين اجتماعي تمام شهروندان گام بردارد و زمينه هاي اجراي الگوي عدالت توزيعي و جبران نابرابري غيرموجه گذشته را مرتفع سازد.
در اين ميان بايد تلاش دولت در تجميع و ايجاد نظام جامع تامين اجتماعي هماهنگي باشد که همه عناصر خدماتي و بيمه گر تحت اين سامانه واحد در آيند تا تشتت در ارائه خدمات حمايتي و بيمه اي کشور رخت بربندد و همزمان گام هايي به سوي تحت پوشش قرار دادن همه شهروندان جامعه بر داشته شود به گونه اي که ايرانيان هر چه بيشتر به استانداردهاي مطلوب کشورهاي توسعه يافته نزديک شوند و شاخص هاي توسعه انساني را افزايش دهند.
جوان: بازگشت آقازاده، بهترين پاسخ«بازگشت آقازاده، بهترين پاسخ» عنوان يادداشت روز روزنامهي جوان به قلم حسن رشوند است كه در آن ميخوانيد؛ هشدار دادستان تهران به مهدي هاشمي رفسنجاني مبني بر بازگشت به کشور و پاسخگويي در مقابل مسائلي که به نوعي به او نسبت داده ميشود، يکي از کمسابقهترين اقداماتي است که در شرايط حاضر شاهد آن هستيم.
در کنار ضعفهاي بسياري که از دستگاه قضايي سراغ داريم و مسائلي که در سالهاي اخير مطالبه اساسي ملت از اين مجموعه بزرگ بوده است، اين اقدام بار ديگر بارقه اميد را در دلها زنده کرد و دلسوزاني که بعضاً اهمالکاري يا خداي ناکرده بيتوجهي دستگاه عدالت در مقولاتي همچون مبارزه با فساد اقتصادي و رانتخواري برخي منتسبين بزرگان را برنميتافتند، اميدوار شدند که مديريت جديد دستگاه قضا بر آن است تا دامان خويش را از برخي تهمتهاي ناروا پاک کند. فراخواني آقازادهاي که افکار عمومي او را سمبل آشوبطلبي حوادث پس از انتخابات ميشناسد، با خروج از کشور و طولاني شدن غيبتش، اين ذهنيت را در مردم ايجاد کرده که چگونه است فلان پادوي يک جريان دانشجويي يا حزبي به دليل رفتارهاي هنجارشکنانه و اغتشاشگرايانه بايد در زندان باشد ولي سلسلهجنبان اين حرکت براندازانه که حداقل در مظان اتهام است، بدون هيچگونه سؤالي بايد در سواحل مديترانه، لبنان و يا هتلهاي چند ستاره انگليسي و... خوش بگذراند و جالب آنکه با درج کوچکترين خبر در رابطه با خود، در مقام پاسخگويي برآيد و با سربرگ دانشگاه آزاد و ... اتهامات منتسب به خويش را رد کند. اين اقدام دادستان به مفهوم آن است که بالاخره اين «غايب از نظرها» بايد از پرده غيبت برون آيد و خويش را بنماياند. اما چند نکته در مورد اقدام دادستان تهران و غيبت اين آقازاده وجود دارد که دانستن آن ميتواند مبنايي براي برخورد با ديگر آقازادههايي باشد که تاکنون با قرار داشتن در حاشيه امن، از هرگونه سؤال و پاسخي در امان بودهاند.
1- پيش از هر سخن و برخوردي بايد به اين فراز از فرمايش اميرالمومنين (ع) که در نامه 53 نهجالبلاغه آمده است، توجه داشت: آنجا که حضرت ميفرمايند: «همانا زمامداران را خواص و نزديکاني است که خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند.» آن حضرت در نامه به مالک اشتر تأکيد ميکنند: «ريشه ستمکاري اين خواص را با بريدن اسباب آن بخشکان و به هيچکدام از اطرافيان و خويشاوندان، زمين را واگذار مکن و به گونهاي با آنان رفتار کن که قراردادي به سودشان منعقد نگردد که به مردم زيان رساند.» يا در فراز ديگري ميفرمايند: «حق را مال هر کس که باشد، نزديک يا دور بپرداز و در اين کار شکيبا باش و اين شکيبا را به حساب خدا بگذار، گرچه اجراي حق مشکلاتي را براي نزديکانت فراهم آورد.»
2- اين فراز از سخنان اميرالمومنين علي(ع) گوياي اين واقعيت است که هر خواص و مسؤولي در نظام اسلامي ممکن است داراي نزديکاني باشد که چه بسا مسيري متفاوت از آن شخصيت را طي کرده و همين قرابت را مبنايي براي عدم برخورد حکومت با خويش فرض ميکند و طبيعي است اين وظيفه حکومت است که بين فلان مسؤول يا کارگزار خادم با اطرافيان او تفاوت قائل باشد و در صورت مشاهده جرم يا خطايي در منتسبان به آن مسؤول، با چشم يک شهروند عادي به او بنگرد.
3- پيش از آنکه دستگاه قضايي به روشهاي قانوني براي بازگرداندن مهدي هاشمي به کشور متوسل گردد، شايسته است نزديکان اين خانواده و حتي جناب آقاي هاشمي که عضوي از خانواده آنها در مظان اتهام براندازي نظام و کمک به اغتشاشگران قرار دارد، اصرار بر بازگشت اين عضو فراري به کشور ورزند و به همه شايعاتي که چندي است فضاي عمومي کشور را پر کرده است، پاسخ دهند. طبيعتاً خانواده هاشمي نميتوانند غيبت سه ماهه فرزندشان را توجيه کنند، اينکه مهدي هاشمي براي سامان دادن به املاک دانشگاه آزاد به خارج رفته است، هيچ جاي توجيه ندارد. اولاً دانشگاه آزاد مگر چه تعداد واحد دانشگاهي در خارج از ايران دارد که سامان دادن آن بيش از سه ماه زمان برده است و ثانياً مديريت دانشگاه آزاد که توان ساخت يک واحد دانشگاه را ظرف کمتر از يکسال داشته است، آيا نميتواند در کمتر از يکماه، وضعيت واحدهاي خود را در خارج از کشور سامان دهد. هرچند اين سؤال باقي است که چرا دانشگاه آزاد از اين همه روز خدا، مقطع زماني پس از انتخابات را براي ساماندهي وضعيت واحدهاي خارجي خود انتخاب کرده است؟
4- پروژه عدم بازگشت مهدي هاشمي رفسنجاني به کشور در صورت طولاني شدن، بيش از هر چيز به حيثيت خانواده هاشمي ضربه خواهد زد و اين خانواده اگر ميخواهد حرف و حديثها پايان يافته و حقيقت براي افکار عمومي روشن شود، شايسته است بيش از آنکه با دروغ و راست توجيهگر رفتار مهدي هاشمي باشند، بهتر است از او بخواهند به کشور بازگشته و در مقابل سؤالات دستگاه قضايي پاسخگو باشد. آقاي هاشمي نميتوانند اخباري مبني بر خريد فلان ويلا در شهر برايتون انگليس را توسط فرزندشان بشنوند و بيتفاوت از کنار آن بگذرند. بازگشت بهترين پاسخ است. چرا که هم دستگاه قضايي حقيقت را روشن ميکند و هم افکار عمومي توجيه ميشوند.
حمايت: برخورد قاطع؛ جرم کمتر«برخورد قاطع؛ جرم کمتر»عنوان سرمقالهي روزنامهي حمايت به قلم مهناز جعفري است كه در آن ميخوانيد؛در چند روز گذشته در استان تهران شاهد وقوع حوادث تلخي بوديم که مسئولان قضايي و انتظامي را براي برخورد با مجرمان اين حوادث مصمم تر از گذشته کرد.
حادثه تجاوز بي رحمانه سه جوان به زن سرايداري در لواسان در مقابل چشمان همسر و کودک يکساله اش ، آزار و تجاوز شش مرد به زني جوان پس از ربودن وي در در حوالي قيام دشت ، اين حادثه هاي اسف بار تنها گوشه هايي از اعمال مجرمانه مردان متجاوزي است که هر لحظه در کمين هستند تا زندگي زنان و دختران جوان را به تباهي بکشانند.
اهميت اين موضوع تا جايي است که مسئولان قضايي کشور هر کدام بر برخورد شديد با اين مسئله تاکيد کرده اند ،چندي پيش محسني گرکاني رئيس ديوان عالي کشور با تاکيد بر رسيدگي سريع به پرونده هاي تجاوز به عنف عنوان کرده بود که پرونده کساني که آرامش و امنيت جامعه را تهديد مي کنند بايد خارج از نوبت رسيدگي شود.
جعفري دولت آبادي ، دادستان عمومي و انقلاب تهران نيز با اشاره به اين حوادث تلخ گفته بود که پيشگيري از وقوع جرم بايد در دستور کار قرار گيرد و دادستاني تهران عزم جدي براي برخورد با اين متجاوزان دارد.
حساسيت ويژه اين گونه پرونده ها باعث شد ،موضوع اين حوادث به جلسه روز يکشنبه مسئولان عالي قضايي کشورهم کشيده شود و روز گذشته آيت الله آملي لاريجاني در ميان مسئولان عالي قضايي از برخورد قاطع و سريع دستگاه قضايي با عوامل مخل امنيت اجتماعي خبر داد و گفت: قوه قضائيه با افراد شرور و متجاوزان به امنيت و آسايش مردم به شدت و سريع برخورد كرده و اين افراد را به مردم معرفي خواهد کرد.
علي لاريجاني ، رئيسمجلس نيز در جلسه علني روز يكشنبه مجلس با اشاره به اين حوادث اظهار كرد: در دو هفته اخير دو اقدام بسيار دردآور از بعد اجتماعي در استان تهران رخ داد كه توجه به آن ضروري است و نشان دهنده حركت اوباش و تعرض آنان به نواميس مردم بود.
وي گفت: بنده از مدتها پيش در اين امر هشدار داده بودم و حتي در زمان طرحي در مجلس در اين زمينه بياناتي تقديم كردم كه عدم برخورد جدي با اين گونه شرارتها، آرامش رواني جامعه را به هم ميزند و به هيچ وجه در شان يك حكومت اسلامي نيست، اگر آن زمان واكنش قانوني و اقدام عملي جدي صورت ميپذيرفت امروز شاهد چنين وضع نابهنجاري نبوديم.
رئيسمجلس از نيروي انتظامي و قوه قضائيه خواست كه در اسرع وقت با اين جنايتكاران برخورد و آنان را از طريق صدا و سيما معرفي كنند تا درس عبرتي براي افراد شرور باشد.
وي همچنين از كميسيون حقوقي مجلس خواست كه با بررسي سريع در مورد طرح ارائه شده در مجلس نشان دهند كه از اقدامات قوه قضائيه در اين مسير پشتيباني ميشود.
پيشگيري از حوادث اينچنيني نيازمند عزم جدي دستگاه قضا و نيروي انتظامي است و بيش از پيش بر لزوم ارتباط متقابل اين دو سازمان تاکيد دارد.
همواره همه مسئولان قضايي کشور بر اين نكته تاکيد داشته و دارند که دستگاه قضايي با متجاوزان به نواميس و امنيت مردم برخوردي قاطعانه و عبرت آموز خواهد داشت.
اگر چه تا به امروز مسئولان بلند پايه دستگاه قضا و امنيتي كشور عنوان كرده اند كه در اسرع وقت به جرايم جانيان و متجاوزان به امنيت شهروندان رسيدگي و مجازات قاطع قانوني را در مورد آنان به اجرا خواهند گذاشت اما با نيم نگاهي به تكرار مكررات اين گونه حوادث تلخ و آزار دهنده ، به اين مهم مي رسيم که تنها اظهار نظر کردن در خصوص برخورد قاطع و محکم با عاملان جنايت ها کافي نيست و اين موضوع نيازمند عزمي جدي است.
مسئولان امنيتي و قضايي بايد توجه داشته باشند که ريشه کن کردن اين گونه جرايم تنها با برنامه هاي کلامي تحقق پيدا نمي کند و آنان بايد بيش از پيش با متمرکز کردن نظرهاي کارشناسي به آسيب شناسي اين گونه جرايم بپردازند و با شناسايي عوامل تشکيل دهنده، درمان اين درد را مد نظر قرار دهند.
برخورد سلبي همانند نوش دارويي است پس از مرگ سهراب ،اگر عوامل و انگيزه هاي اين حوادث شناخته نشود ،هيچگونه ضمانتي براي تکرار نشدن جنايت هاي مشابه نخواهيم داشت.