پائولو کوئیلو در سال ۱۹۴۷ در ایالت ریودوژانیرو برزیل به دنیا آمد، او از کودکی علاوهبر نبوغ ذاتی، به نویسندگی علاقهای بسیار داشت. رفتار هنجارشکنانه و گاه پرخاشگرانه کوئیلو، در همان آغاز سنین نوجوانی باعث شد که پدر و مادرش او را در یک موسسه روانی بستری کنند، او تا پیش از بیست سالگی، چندین بار از آن موسسه فرار کرد و در نهایت تصمیم گرفت که تغییر رویه بدهد و برای خوشحالی خانوادهاش وارد مدرسه حقوق شد اما این موضوع نیز دیری نپایید و زندگی عجیب و پر از هیجان پائولو آغاز شد. سفرهای بیبرنامه و بیهدف در کشورهای مختلف، اعتیاد به مواد مخدر، دستگیری به جرم خرابکاری، انجام کار بازیگری و کارگردانی تئاتر، ترانهسرایی ، مطالعه درمورد فلسفه و ارتباط با جادو تنها بخشهایی از زندگی عجیب این نویسنده هستند.
اما بخش اصلی زندگی او در سال ۱۹۸۲ و شروع نویسندگیاش به شکل حرفهای به حساب میآید، جالب است که بدانید این نویسنده در میان نویسندگان زنده جهان، بیشترین میزان ترجمه به زبانهای مختلف را دارد و تاکنون بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه از آثارش در کشورهای مختلف دنیا به فروش رسیده است. در ادامه رمانهای مشهور او را به شما معرفی کنیم.
پائولو، کتاب "ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد" را در سال ۱۹۹۸ به چاپ رسانید، این اثر به واسطه روایت جذاب و قدرت قلم نویسنده خیلی زود طرفداران بسیاری را به خود جذب کرد. داستان این اثر، در مورد دختری به نام ورونیکاست که مثل بسیاری از ما انسانها، دچار سردرگمی در یافتن معنای زندگی است و همیشه با رنجی روحی و مبهم دست و پنجه نرم میکند. او، در نهایت تصمیم میگیرد بمیرد و این نقطه عطف داستان است. خودکشی ناموفق ورونیکا، باعث میشود که او را به یک بیمارستان روانی ببرند و در آنجا اتفاقاتی در داستان می افتد که رفتهرفته ورونیکا را به تحولی شگفت و دریافت معنای زندگی میرساند.
نویسنده تلاش کرده است با روایت زندگی یک شخصیت نسبتا معمولی اما جذاب، به کاوش غیرمستقیم در مورد چرایی معنای زندگی و سوالات مهمی از این دست بپردازد. پردازش داستان در تیمارستان روانی و روایت و توصیف آن به حدی جادویی و قدرتمند است که هر مخاطبی را به راحتی تحت تاثیر خود قرار میدهد، شاید این پردازش موفق تا حدود زیادی ریشه در تجربیات نامتعارف زندگی نویسنده داشته باشد.
قطعا بسیاری از اهالی کتاب، کوئیلو را با رمان معروفش یعنی کیمیاگر میشناسند، رمانی که در سال ۱۹۸۸ برای نخستین بار به چاپ رسید و رفته رفته به یکی از کتابهای داستانی معروف، در سراسر دنیا تبدیل شد. این اثر در بیش از ۱۵۰ کشور دنیا تا کنون ترجمه شده و به چاپ رسیده است.
کتاب کیمیاگر در مورد فردی اسپانیایی به نام سانتیاگو است که در خواب الهامی چنین دریافت میکند که در نزدیکی یکی از اهرام مصر، گنجی بسیار ارزشمند نهفته است و وقتی از خواب بیدار میشود تصمیم میگیرد هر طور شده است به صحرای مصر برود و این گنج را پیدا کند، او در مسیر رفتن به مقصد و پیدا کردن گنج با شخصیتهای مختلفی از جمله کیمیاگر، روبرو می شود که هر کدام به شکلی راهنمای این فرد تا هدف به حساب میآیند و نکته جالب آن است که سانتیاگو در مسیر عاشق دختری به نام فاطمه، نیز می شود و به نوعی در این سفر نمادین، عشق را نیز به تجربیاتش میافزاید. در بسیاری از داستانهای ادبیات شرق، با اشکال مختلف ایده سفر در مسیر پیدا کردن چیزی ارزشمند، بارها مواجه میشویم که از آن جمله یک داستان از مثنوی است که ساختاری بسیار مشابه دارد، اما خود کوئیلو، معتقد است که این داستان را تحت تاثیر هزار و یک شب و داستان "دو رویابین" ترجمه بورخس نوشته است.
علاوهبر بار نمادین این سفر که انگار به نوعی مسیر رشد معنوی و دستیابی به هدفی متعالی محسوب میشود، داستان به خودی خود دارای جذابیت و روایت بسیار قدرتمند است.
آیا انسان در ذات خود نیکواندیش و نیکخواه است؟ آیا اعمال انسان ناشی از جبر است؟ اصلا خیر و شر چیست؟ چگونه می توان نیکی و بدی را به صورت کامل تشخیص داد؟ اینها سوالاتی هستند که بارها انسان در حالات مختلف از خود پرسیده و به شکل های متنوع و حتی گاه متناقضی به آنها پاسخ داده است، پائولو نیز تلاش کرده است که در کتاب شیطان و دوشیزه پریم، با بیان روایتی افسانه ای و جذاب، مخاطبین را در معرض واکاوی و بازنگری این سوالات فلسفی قرار دهد.
داستان کتاب شیطان و دوشیزه پریم از این قرار است که مردی وارد دهکدهای کوچک، با نام ویسکوز، میشود و تصمیم میگیرد انسانهای این دهکده را به شیوه خود امتحان کند. نکته جالب این است که برعکس بسیاری از آثار ادبی، شیطان در این اثر حالت نیمه محسوس دارد، یعنی به همراه این مرد وارد دهکده می شود اما هیچکس به جز برتای پیر آن را نمی بیند، این مرد با خود یازده شمش طلا دارد که به نوعی ابزاری برای طمع به حساب میآیند، او تمام تلاش خود را میکند که از راههای مختلف اهالی دهکده را در تنگنا قرار دهد تا مرتکب اعمال شری مانند دروغ و قتل شوند و در نهایت دوشیزه پریم به مقابله با این مرد برمیخیزد. علاوهبر تلنگرهای موثر فلسفی موجود در این داستان، روایت جذاب آن نیز بر ارزشهای فنی این اثر افزوده است.
پائولو کوئیلو همواره در داستانهایش، از تجربیات شخصی خود کمک گرفته است و این بار نیز، در کتاب "کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریستم" از تجربیات شخصی خود کمک گرفته است تا به موضوع عشق بپردازد. بله این کتاب یک کتاب عاشقانه جذاب به حساب میآید اما نکته جذاب تر، آن است که نویسنده به بیان چالشهای عشق و توصیف آن اکتفا نکرده است و در بخشهای مختلف به دیدگاهها و تعاریف مختلف و حتی گاه متناقض عشق و تقابل آنها پرداخته است. موضوع اصلی این اثر داستانی در مورد یک زن جوان و پویا به نام پیلار است که در اثر مواجهه با عشق دوران کودکی دچار چالشهای عاشقانه در زندگی خود میشود. به نوعی میتوان مبنای اصلی این کتاب را تسلیم انسان در برابر عشق دانست و مواردی از جمله دودلی و شک و ترس که انسانها را از عشق ورزیدن و دنیای عاشقانه دور میکنند.
درست مثل تمام آثار کوئیلو که رگههایی از ماورا در آن دیده می شود، در کتاب کوه پنجم نیز همین اتفاق میافتد، کتاب کوه پنجم در مورد زندگی پیامبری به نام ایلیا است که از سرزمین محل زندگی خود به ناچار سفر میکند چرا که پادشاه ستمگر آن منطقه دستور داده است تا تمام پیامبران را به قتل برسانند، او در مسیر سفر خود، به سمت سرزمین خود به سمت سرزمین لبنان میرود و در راه با اتفاقات و چالشهای مختلفی روبه رو میشود که گذشته از افزودن به جذابیت و بار روایی داستان، فرصتهایی را ایجاد میکنند تا نویسنده مثل دیگر آثار به بسیاری از مبانی فکری و حتی مذهبی، با نگاهی خاص بپردازد و مخاطب را دعوت به دقیق شدن و بازآفرینی دوباره آن موضوعات کند. کتاب کوه پنجم نیز مانند دیگر آثار معرفی شده در این یادداشت از آثار مطرح و بسیار قدرتمند پائولو کوئیلو به حساب میآید. این رمان و باقی رمانهای معرفیشده این نویسنده را میتوانید از طاقچه دریافت کنید که یک فروشگاه آنلاین کتاب است.