عصر ایران؛ هومان دوراندیش - هر چه جهان – و یا دست کم ذهنیت مردم جهان – دموکراتیکتر میشود، مسئله کودکآزاری و حقوق کودکان نیز جدیتر گرفته میشود؛ چه یکی از پیامدهای رشد فرهنگ دموکراتیک، بهبود وضعیت اقلیتها و اقشار ضعیفتر جامعه است. نیمنگاهی به پیماننامۀ جهانی حقوق کودک، به خوبی نشان میدهد که بسیاری از رفتارهای بزرگسالان با کودکان، مصداق کودکآزاری است. علاوه بر اعمالی چون تجاوز جنسی و انواع بهرهکشیها از کودکان، تنبیه و تحقیر آنان توسط والدین و معلمان با انگیزههای تربیتی و آموزشی نیز، در دایرۀ کودکآزاری قرار میگیرد. متن زیر مصاحبهای است با دکتر رزیتا داوری آشتیانی شد. خانم رزیتا داوری، متخصص روانپزشکی کودکان است و از سوی رئیس انجمن روانشناسان ایران برای این مصاحبه معرفی شدند.
****
* کودکآزاری معنایش کموبیش روشن است ولی شما ابتدا بفرمایید این مفهوم دقیقاً چه معنایی دارد تا بعد به سراغ سوالات بعدی برویم.
- کودکآزاری هر رفتار و عملی است که موجب میشود کودک دچار آسیب جسمی، عاطفی و جنسی شود. این اعمال معمولاً توسط پدر و مادر و یا مراقبتکنندۀ اصلی کودک صورت میگیرد. همچنین گاهی انجام ندادن یک سری از وظایف از سوی والدین، موجب آسیب رسیدن به کودک میشود که این ترک فعلها هم مصداق کودکآزاری است و تحت عنوان غفلت یا سهلانگاری توصیف میشوند. مثلاً غفلت از فراهم کردن نیازهای کودک در زمینۀ تغذیه، پزشکی، عاطفی و ... پس کودکآزاری جنبۀ ایجابی و سلبی دارد.
کودکآزاری را معمولاً به چهار دسته تقسیم میکنند: فیزیکی یا جسمی، عاطفی، جنسی، سهلانگارانه (غفلت). غفلت شاید شایعترین نوع کودکآزاری است. یعنی والدین نیازهای بچه را به درستی برآورده نمیکنند. کودکآزاری لزوماً عمدی نیست. والدین ممکن است به صورت غیر عمد موجب آسیب دیدن کودک شوند. مثلاً با این استدلال که ما داریم بچهمان را تربیت میکنیم، عملاً به ورطۀ کودکآزاری بیفتند.
بگذارید دربارۀ غفلت کمی بیشتر توضیح بدهم. وقتی که والدین نتوانند نیازهای غذایی کودک را برآورده کنند و غذای مناسب در اختیار او بگذارند، مثلاً فرزندشان نسبت به سنش وزن بسیار کمی دارد، و یا از نظر بهداشتی سر و وضع مرتبی ندارد و یا پوشش مناسبی ندارد، مثلاً والدینش او را در زمستان با یک لباس نازک بیرون آوردهاند، مثل کودکان کار یا کودکانی که در کنار پدر و مادرشان گدایی میکنند و در سرمای زمستان لباس نازکی به تن دارند و یا کفش ندارند، و یا وقتی که والدین واکسنهای بچه را به موقع و مرتب نمیزنند و یا بچه را به موقع به دکتر نمیبرند، همۀ اینها مصادیق کودکآزاری است.
گاهی یک کودک یک هفته تب دارد ولی شما میبینی والدینش او را دکتر نبردهاند و سرانجام وقتی حالش به وخامت میگذارد، او را به اورژانس بیمارستان میآورند. یعنی به نیازهای پزشکی کودک در زمان مناسب رسیدگی نکردهاند. گاهی هم کودک سرپناه مناسبی ندارد. این غفلتها دلایل متفاوتی دارد. گاهی والدین در سن نوجوانی بچهدار شدهاند و نسبت به فرزندپروری آگاه نیستند. یعنی نمیدانند بچهشان چه نیازهایی دارد؛ چراکه هنوز نیازهای خودشان تامین نشده که ناگهان والد شدهاند.
گاهی ممکن است پدر و مادر از هوش مناسبی برخوردار نباشند. گاهی اوقات پدر و مادر ممکن است اختلال روانپزشکی داشته باشند. مادری که افسرده است، واقعاً نیازهای بچهاش را نمیفهمد. و یا پدر و مادری که مواد مخدر مصرف میکنند، دنبال تامین نیازهای خودشان هستند و عملاً از مشکلات و نیازهای فرزندشان غفلت میکنند. مادرانی که در سن زیر 18 سال بچهدار میشوند، ممکن است احساس مادر بودن در وجودشان کمتر از حد متعارف باشد چراکه نیازهای رشدی خودشان هنوز برآورده نشده است.
چنین مادرانی، ممکن است هوشیاری لازم نسبت به نیازهای بچه را نداشته باشد. مادری که چند تا بچه دارد، به خوبی میداند که گریۀ بچهاش چه معنایی دارد. مثلاً این گریه، گریۀ غذا خواستن است و آن یکی گریه، یعنی بچه خوابش میآید. ولی مادری که سن پایینی دارد، گیرندههایش به این علائم و سیگنالهایی که بچه میفرستد، حساسیت کمتری دارد.
* جدا از عوامل محیطی، کودکآزاری میتواند ناشی از علل ژنتیک باشد؟
- نه.
* مثلا ممکن است کسی ذاتاً سلطهجویی زیادی داشته باشد و کودک برایش ابژۀ مناسبی جهت اعمال سلطه باشد و تحت تاثیر همین علت، کارش به کودکآزاری بکشد.
- ما به این شکل به این موضوع نگاه نمیکنیم. ممکن است فرد کودکآزار اختلالات روانپزشکی داشته باشد. مثلاً پرخاشگری داشته باشد. فردی که اختلال دوقطبی دارد، پرخاشگر است و نمیتواند تکانههای خودش را کنترل کند.
* پرخاشگری ناشی از دوقطبی بودن، برآمده از علل ژنتیک است دیگر.
- بله، ولی هر بیمار دوقطبیای کودکآزار نمیشود. آن بیمار دوقطبیای هم که پرخاشگری شدید دارد و کارش به آسیب زدن فیزیکی به دیگران میکشد، ممکن است این رفتارش متوجه بزرگسالان هم باشد. یعنی علاوه بر کودکش، ممکن است همسر و همسایهاش را هم کتک بزند. در واقع او کودکآزار به معنای دقیق کلمه نیست. چنین فردی ممکن است به هر کسی، چه کودک چه بزرگسال، آسیب بزند. خطر او انحصاراً متوجه کودکان نیست.
عواملی که به کودکآزاری منتهی میشوند، سه دستهاند: عوامل مربوط به والدین، عوامل مربوط به کودک، عوامل مربوط به محیط.
مثلاً پدر یا مادری که افسردگی دارد و تحمل شیطنت کودکش را ندارد، ممکن است کودک خودش را به صورت کلامی یا فیزیکی آزار دهد. و یا ممکن است پدر و مادر اختلالات روانپزشکی دیگری داشته باشند که این اختلالات توام با پرخاشگری زیاد باشند، احتمال اینکه به کودکشان آسیب فیزیکی بزنند، بیشتر میشود.
عوامل دیگری هم دربارۀ والدین موضوعیت و اهمیت دارد. مثلاً والدین ممکن است سایکوپاتولوژی عمیقی داشته باشند. یعنی دچار مشکل روانشناختی بیمارگونۀ عمیقی باشند. اختلال شخصیت ضد اجتماعی، یکی از این موارد است. فردی که چنین اختلالی دارد، بسیار محتمل است به اشکال مختلف کودکآزاری کند؛ حتی کودکآزاری جنسی. مصرف مواد مخدر از سوی والدین نیز عاملی است که احتمال کودکآزاری را - چه به صورت غفلت، چه به صورت فیزیکی و عاطفی و جنسی – افزایش میدهد. اینها عوامل مربوط به والدین بود.
* شخصیت ضد اجتماعی معمولاً چه کارهایی میکند؟
- معمولاً سابقۀ جنایی دارند. سابقۀ دزدی، مردمآزاری و کارهایی از این قبیل. این افراد معمولاً از دوران کودکی، رفتارهای پرخطر داشتهاند. سابقۀ مصرف مواد مخدر، حیوانآزاری، آتشافروزی و اعمالی از این قبیل دارند. این افراد با این رفتارها بزرگ میشوند و درگیر فعالیتهایی میشوند که در بسیاری از موارد، کارشان به درگیری با پلیس میکشد.
* ولی ژان والژان هم شخصیت ضد اجتماعی داشت اما پدر خیلی خوبی شد برای کوزت!
- این جور آدمها استثنا هستند. ما دربارۀ یک موضوع کلی داریم حرف میزنیم.
* گاهی فرد کودکآزار، شخصی به غیر از پدر یا مادر آن کودک است. اینکه کسی میل به آزار کودک دیگران را داشته باشد در حالی که خودش هم قبلاً بچه داشته ولی بچۀ خودش را اذیت نکرده، از کجا نشأت میگیرد؟
- بسیاری از این افراد خودشان در کودکی قربانی کودکآزاری دیگران بودهاند ...
*چرا بچۀ خودشان را آزار نمیدهند؟ مثلاً در ماجرای مشهور آزار آتنا، فرد کودکآزار خودش پدر بود. گویا کودکآزاری برخی افراد متوجه کودک دیگران میشود نه کودک خودشان.
- کسی که کودکآزاری جنسی انجام میدهد، معمولاً یک فرد آشناست. بخصوص کسانی که کودکآزاری مزمن دارند؛ یعنی مدت زیادی است که چنین رفتاری انجام میدهند. گاهی کودکآزاری دفعی و ناگهانی است و فردی یکبار به یک کودک تجاوز میکند و دیگر آن کودک را نمیبیند. اما گاهی این عمل مزمن و مداوم است. در این شرایط، فرد کودکآزار آشنای آن کودک است و چون دیگرانی هم در آن حوالی وجود دارند، ممکن است سطح تعرض جنسی خفیفتر باشد. یعنی یک تعرض مکرر ولی خفیف.
اما کسانی که کودک دیگران را آزار میدهند، تقریباً همان اختلالات روانپزشکی والدین را دارند. یعنی بیماری روانی یا اختلال شخصیتی دارند. در بسیاری از موارد هم اختلالات جنسی دارند. مثلاً پدوفیلی هستند. یعنی دنبال بچهها هستند. ممکن است بچۀ خودشان را هم آزار جنسی داده باشند ولی کسی خبردار نشده باشد. این افراد گاهی روابط جنسی خوبی با همسر خودشان ندارند و دنبال رابطۀ جنسی با کودکانند. در واقع انحراف جنسی دارند. در بعضی از کشورها، این افراد را عقیم میکنند و در کشور ما ممکن است اعدام شوند.
* راه حل عقیم کردن، خلاف حقوق بشر نیست؟ مثلاً کسی که در بیست سالگی مبتلا به پدوفیلی بوده، شاید در سی سالگی شخصیتش را اصلاح کرده باشد.
- معمولاً قابل اصلاح نیستند. چون احتمال اصلاح این افراد بسیار کم است، احتمال تکرار کودکآزاری جنسی از سوی این افراد بسیار زیاد است. مشکلی که ما در کشورمان داریم، این است که اگر کودکآزاری جنسی توسط پدر انجام شود، چون پدر امتیازات و حق و حقوق ویژهای دارد، برخورد چندانی با آن پدر صورت نمیگیرد. به علاوه شرایط اثبات کودکآزاری جنسی از سوی پدر هم بسیار دشوار است و به این راحتی نمیتوان ثابت کرد که پدری کودکش را آزار جنسی داده است.
حرفهای خود کودک هم یک مدرک است اما در کشور ما اهمیت چندانی به این مدرک داده نمیشود. در مواردی که کودکآزاری جنسی اتفاق افتاده باشد، ما فقط 72 ساعت وقت داریم وقوع این واقعه را اثبات کنیم. اگر این 72 ساعت بگذرد، مطابق قوانین موجود، کار چندانی به سود آن کودک نمیتوان انجام داد.
* بعضی از پدر و مادرها، بخصوص مادرها، ظاهراً بنا به عللی دچار نفرت از کودک خودشان میشوند. مثلاً ممکن است کودکشان ناقص باشد یا به لحاظ فیزیکی مشکلی داشته باشد یا کمهوش باشد. در چنین شرایطی، مادر ظاهراً کودکش را مثل مدفوعی دفع شده از بدن خودش میبیند که مستحق طرد و نفرت است.
- این نکتۀ مهمی است. در بحث از عوامل کودکآزاری گفتم که برخی از علل مربوط به والدین است و برخی مربوط به کودک. این نکته هم در ذیل بحث از "عوامل مربوط به کودک" میگنجد. کودکانی که مشکل جسمی بارزی دارند، مثلاً عقبماندگی ذهنی دارند یا قادر به کنترل ادرار و مدفوع خود نیستند یا هوش پایینی دارند و یا شیطنت بالایی دارند و یا بیشفعالاند، بیشتر در معرض کودکآزاری قرار میگیرند. کودکان بیشفعال معمولاً بیشتر از سایر کودکان کتک میخورند. کودکآزاری فیزیکی، بیش از همه متوجه بچههای بیشفعال است.
* در مواردی هم که کودک فیزیک نامناسبی دارد، معمولاً تحقیر میشود.
- بله. کودکآزاری عاطفی یعنی همین تحقیر و طرد و زندانی شدن در یک اتاق تاریک یا در یک زیرزمین.
* مثلاً زیاد پیش میآید که پدر و مادر بچۀ چاق خودشان را با الفاظ "خیکی" و "گامبو" تحقیر میکنند.
- بله. وقتی به این جور پدر و مادرها میگوییم چرا بچۀ خودتان را با این الفاظ صدا میکنید، میگویند ما این چیزها را میگوییم بلکه او تغذیهاش را اصلاح کند. این برخورد ناشی از یک باور نادرست است که بسیاری از والدین دچار آنند. اما دربارۀ نفرت مادر از فرزندش، باید بگویم که گاهی پس از زایمان، چنین حالتی موقتاً پیش میآید. در این صورت، مادر حتی ممکن است بخواهد نوزاد را از بین ببرد. به این حالت میگوییم " سایکوز بعد از زایمان ". این یک بیماری روانپزشکی است که حتماً نیاز به مداخلۀ فوری دارد. اما این حالت موقت است. ولی اگر کودک دچار نقص و ناتوانی جدی باشد، نفرت از کودک میتواند تداوم یابد و آزار بیشتری شامل حال چنین کودکانی میشود.
* افراد کودکآزار بیشتر زن هستند یا مرد؟
- کودکآزاری جنسی را عمدتاً مردها مرتکب میشوند. تقریباً نود درصد موارد کودکآزاری جنسی توسط مردها انجام میشود. کودکآزاری فیزیکی را هر دو جنس انجام میدهند اما آسیبهای جدیتر، معمولاً توسط مردها حادث میشود. آسیبهای خطرناک و کشنده هم معمولاً متوجه کودکانی میشود که کمتر از 3 سال دارند. کودک زیر 3 سال، معمولاً طاقت آسیبدیدگی جمجمه، شکستگیها و یا سوختگیهای متعدد را ندارد.
* این واقعاً یک سوال جدی است که یک مرد یا زن مثلاً سیساله، چطور میتواند یک بچۀ دوساله را کتک بزند و جوری هم او را کتک بزند که بمیرد.
- بعضی از این رفتارها کاملاً تکانشی است. یعنی به شکل تکانشی و بدون فکر، ناگهان بچه را پرت میکند. علت این رفتارها، همان مشکلات روانپزشکی زمینهای است که فرد قادر به کنترل آنها نیست. کسی که چنین کاری با بچهاش میکند، ممکن است بعد از انجام این عمل ناراحت هم بشود ولی به هر حال بچۀ خودش را به شدت آزار داده و به او آسیب جدی رسانده است. تا وقتی که بیماری این فرد کنترل نشود، تکرار این عمل ممکن است.
اما کسانی که اختلال "شخصیت ضد اجتماعی" دارند، پس از آسیب رساندن به کودکشان، ممکن است پشیمان هم نشوند. حتی ممکن است از نفس آزار دادن کودک دیگران یا کودک خودشان لذت هم ببرند. برخورد با این افراد بسیار دشوار است. این افراد حتی با یک مصاحبۀ روانپزشکی ساده ممکن است شناخته نشوند و اختلال شخصیتشان پنهان بماند؛ مگر اینکه دادههایی از دوران کودکی این افراد در اختیار روانپزشک باشد. یعنی این افراد در مصاحبه با روانپزشک ممکن است به گونهای حرف بزنند که روانپزشک به این نتیجه برسد که بعید است این فرد آن کودک را آزار داده باشد. دشوارترین موارد همین افرادی هستند که اختلال شخصیت ضد اجتماعی دارند.
* برای کنترل کسانی که کودکآزارند ولی در سایر جنبه ها، شخصیت موجهی در جامعه دارند، چه باید کرد؟
- اگر رفتارشان ناشی از اختلال روانپزشکی باشد، ممکن است قابل درمان باشد. یعنی روانپزشکان میتوانند خشم این افراد را کنترل کنند. گاهی پیش میآید که بچهای با جراحات مشکوک در بیمارستان بستری شده است و ما نهایتاً متوجه میشویم که والدین او در اثر این باور نادرست که برای تربیت بچه باید او را تنبیه کرد و یا در اثر خشم آنی، بچه را کتک زدهاند. بسیاری از این موارد قابل درمان است و ما در چنین مواردی، لزوماً بچه را از والدینش نمیگیریم و درمان والدین را شروع میکنیم.
اما مواردی از کودکآزاری که ناشی از انحرافات جنسی است، درمانش بسیار سخت است. در چنین مواردی، کودک را باید از خانواده گرفت یا دست کم کودک را باید از آن والد دور نگه داشت. وقتی اختلال شخصیت وجود دارد، کار بسیار مشکل میشود. پیشتر گفتم که علاوه بر عوامل مربوط به والدین و عوامل مربوط به کودک، عوامل محیطی هم جزو علل کودکآزاریاند. فقر، خانۀ کوچک، نظارت پایین ناشی از تعداد زیاد بچهها در خانواده، سطح فرهنگی خانواده و عواملی از این دست، جزو عوامل محیطی کودکآزاریاند. برخی از این عوامل در غفلت والدین از کودکانشان نقش بسزایی دارند.
* در نظر گرفتن مجازات شدید برای فرد کودکآزار، تاثیری در کاهش کودکآزاری او دارد؟
- به هر حال تاثیر دارد. مثلاً پدری فرزندش را به گونهای کتک زده است که دست بچه شکسته است و بررسیهای ما نشان میدهد که این پدر قادر به کنترل خشم خودش نیست. وقتی اورژانس اجتماعی وارد عمل میشود، در وجود این پدر به هر حال ترسی ایجاد میشود که به فرایند و سیستم درمانی ما تن بدهد و در کلاسهای روانپزشکی ما شرکت کند. او در این روند درمان و آموزش، یاد میگیرد که اگر فرزندش بدرفتاری کرد، به جای کتک زدن او، از چه روشی باید استفاده کند. چنین پدری میآموزد که مراجعۀ روانپزشکی داشته باشد و در کلاسهای فرزندپروری شرکت کند. ما همچنین ویزیت در منزل هم داریم.
* الان برای همۀ والدین کودکآزار، چنین کلاسها و امکانات و خدماتی وجود دارد؟
- اگر وارد سیستم 123 شده باشند، بله. یعنی اگر کودکشان در اثر آسیب دیدن وارد بیمارستان شد و پزشکی قانونی تایید کرد که این کودک در اثر خشونت والدینش آسیب دیده است، پروندهشان وارد سیستم 123 میشود.
* اگر کسی کودک همسایه را مستمراً آزار داده باشد ولی نه در حدی که مجازاتش زندان باشد، او هم وارد سیستم 123 میشود و باید در این کلاسها شرکت کند؟
- بله، همۀ این موارد به اورژانس 123 اطلاع داده میشود. اگر پزشکی قانونی آزار دیدن آن بچه را تایید کند، چنین فردی به سیستم روانپزشکی ارجاع داده میشود. الان وزارت بهداشت مشغول اصلاح این سیستم ارجاع است تا ارتباط اورژانس اجتماعی با سیستم بهداشتی درمانی قویتر شود. یعنی ما یک پایگاه مخصوص مقابله با کودکآزاری داشته باشیم. الان این کار به شکل پراکنده انجام میشود. یعنی ممکن است پزشکی قانونی، مواردی را به درمانگاه شخصی من بفرستد ولی این کار به صورت سیستماتیک انجام نمیشود.
* چرا برخی دچار تمایل جنسی شدید به کودکانند؟ علت این گرایش چیست؟
- علت قطعی این گرایش معلوم نیست. هنوز ثابت نشده که چرا یک نفر پدوفیلیا پیدا میکند. ولی بسیاری از این افراد، خودشان در دوران کودکی قربانی جنسی شدهاند و انگار با تکرار این امر درصددند آن مشکل را برای خودشان حل کنند. اما این تحلیل بیشتر در دایرۀ تحلیلهای روانپویایی قرار میگیرد. یعنی ما علت قطعی این گرایش را نمیدانیم.
در واقع نمیدانیم که مغز این افراد چه تفاوتی با مغز دیگران دارد و آن قسمت مغز که مرکز کنترل تمایلات جنسی است، آیا در این افراد متفاوت از دیگران است یا نه؟ شاید واقعاً تفاوتهایی وجود داشته باشد ولی در حدی نیست که ما فعلاً بتوانیم ثابت کنیم که این افراد اختلالات مغزی دارند.
* در اعلامیۀ جهانی حقوق کودک بر "منافع عالی کودک" تأکید شده. اما منافع کودک تفسیر و ترجمۀ فرهنگی میشود. مثلاً در استرالیا به گونهای است و در الجزایر. ممکن است در فرهنگ جامعهای، اموری جزو منافع عالی کودک قلمداد شوند که در اکثر کشورهای دنیا مصداق کودکآزاریاند. در مواجهه با این مشکل چه باید کرد؟
- ما ترجیح میدهیم همان چیزی را که همۀ دنیا قبول دارند، قبول داشته باشیم؛ وگرنه نمیتوانیم جلوی کودکآزاری را بگیریم. مثلاً اگر بگوییم اندکی تنبیه بدنی، بد نیست و به تربیت کودک کمک میکند، دستمان در مواجهه با کودکآزاری بسته میشود. چون معلوم نیست چه کسی میخواهد حد تنبیه بدنی را تعیین کند و آن حد چقدر باید باشد.
قبلاً میگفتند اگر به کودک سیلی بزنید و جای دستتان روی صورت کودک باقی بماند، این کار مصداق کودکآزاری است. یعنی اگر رد و نشانی از تنبیه بدنی باقی نماند، مرتکب کودکآزاری نشدهاید. اما الان دیگر این حرف هم در دنیا پذیرفته نیست.
علاوه بر این، از منظر معیارهای فرزندپروری هم، شما با کتک زدن بچه به نتیجۀ تربیتی مطلوب نمیرسید؛ چون بچه به مرور بزرگتر و قویتر میشود و شما خواهناخواه باید مقدار و دز کتک زدنتان را بالا ببرید. اگر فرزندتان قبلاً با یک سیلی حرفتان را گوش میکرد، الان باید با کمربند بیفتید به جانش! علاوه بر این، در بسیاری از موارد والدینی که معتقدند کتک زدن بچه خوب است و ضرورت دارد، بعد از اینکه بچهشان را زدند، خودشان دچار احساس گناه میشوند و تازه میروند منت بچه را میکشند و عملاً همه چیز برخلاف میل شان پیش میرود. یعنی فرزندمان رفتار بدی داشته و ما نهایتاً از او عذرخواهی هم میکنیم تا با ما آشتی کند.
شواهد و مدارک نشان میدهد که تنبیه فیزیکی عملاً تاثیری در اصلاح رفتار کودک ندارد. ممکن است پدربزرگهای ما بگویند بچههایشان را کتک میزدند و آنها خیلی هم خوب تربیت میشدند؛ ولی الان را نمیشود با پنجاه سال پیش مقایسه کرد. بنابراین بهتر است ما در این زمینه تابع همان معیارهای جهانی باشیم.
* دربارۀ این دیدگاه کلاسیک که میگوید بچه را سختی بده تا در آینده موفق شود، چه نظری دارید؟
- ما هم معتقدیم نباید این طور باشد که هر چیزی که بچه میخواهد، در اختیارش قرار بگیرد. والدگری باید مقتدرانه باشد نه سلطهجویانه. والدگری سلطهجویانه با کتک و کمربند پیش میرود ولی والدگری مقتدرانه یعنی شما رابطۀ گرم و صمیمانهای با بچه دارید ولی در عین حال قوانینی هم دارید که بچه باید آن قوانین را رعایت کند و اگر رعایت نکند، از چیزهایی محروم میشود و برای بدست آوردن خیلی چیزها هم باید در حد خودش زحمت بکشد.
مطابق این شیوۀ تربیتی، معمولاً پاداش مادی بدون قید و شرط به بچه نمیدهیم ولی پاداشهای معنوی مثل بغل کردن و بوسیدن بچه را بدون قید و شرط شامل حال او میکنیم؛ چراکه این پاداشها، مبنای همان رابطۀ صمیمی و گرمی است که گفتم باید بین والدین و کودک برقرار باشد. اما اگر کودک چیزی مادی را از والدینش خواست، باید در قبالش زحمتی کشیده باشد.
* دربارۀ رابطۀ دموکراتیک بین والدین و کودک چه نظری دارید؟
- رابطۀ دموکراتیک برای سنین نوجوانی توصیه میشود. در دورۀ نوجوانی فرزندمان تا حدی به سمت چنین رابطهای حرکت میکنیم. در دوران قبل از نوجوانی، نمیشود چنین رابطهای بین والدین و کودکان برقرار باشد. بچهها ممکن است حد و حدود خودشان را نشناسند و اگر بخواهیم در قانونگذاری از آنها مشورت بگیریم، موفق نمیشویم. ولی وقتی بچهها به سن نوجوانی میرسند، در قانونگذاری حتما باید با آنها بحث و مشورت کنیم و نظرشان را بخواهیم.
* اگر کودکی به هیچ وجه تن به تربیت نداد و والدینش نهایتاً بین دوراهی "کودکآزاری (کتک زدن، تحقیر، سرزنش) به قصد تربیت" و "رها کردن تربیت کودک" قرار گرفتند، کدام گزینه را باید انتخاب کنند؟
- الان فرزندپروری یک علم است. بعضی بچهها خیلی راحت بزرگ میشوند و بعضی از بچهها هم بدقلقاند. یعنی راحت زیر بار هر قانونی نمیروند و لجبازند. تربیت این جور بچهها علم فرزندپروری میخواهد. پدر و مادر چنین بچهای باید یاد بگیرند که چطور فرزندشان را تربیت کنند. باید در دورههای فرزندپروری – که هشت تا ده جلسه است – شرکت کنند و اصول فرزندپروری را بیاموزند و این اصول را با کمک درمانگر، در خانه اجرا کنند.
* اگر بچهای با همۀ این تلاشها باز تربیتناپذیر بود، پدر و مادر باید چه کار کنند؟
- چنین بچهای حتما یک مشکل جدی دارد و شاید نیاز به دارو داشته باشد.
* پس تربیت با اتکا به هر گونه کودکآزاری، در هر صورت ممنوع است.
- بله. و اصلاً جواب هم نمیدهد.
* والدین در چنین مواردی حق سرزنش هم ندارند؟
- سرزنش حتی از آسیب فیزیکی هم بدتر است. در تربیت کودک باید از تشویق و جریمه استفاده کرد ولی کلام والدین به هیچ وجه نباید تحقیرآمیز و سرزنشآمیز باشد. البته این وضع ممکن است خیلی ایدهآل به نظر برسد. حتی کسانی هم که علم فرزندپروری دارند، ممکن است سر بچهشان داد بزنند و با لحنی تحقیرآمیز و سرزنشبار با او حرف بزنند. به هر حال پدر و مادر هم انسانند و جایزالخطا. ولی مهم این است که بدانیم این طرز رفتار و گفتار اشتباه است. بچه را نباید با سایر بچهها مقایسه کرد. او را باید با خودش مقایسه کرد. مثلاً به او بگوییم تو نسبت به شش ماه قبل پسرفت کردهای.
* والدین قبل از بچهدار شدن باید دانش فرزندپروری را کمابیش بدست آورده باشند؟
- اگر این طور باشد بهتر است. والدین باید از بدو تولد کودک، فرزندپروری را یاد گرفته باشند. فرزندپروری اعم از تربیت است و شامل مراقبت هم میشود. اینکه چطور بهترین مراقبت را از یک بچۀ ششماهه داشته باشیم، جزئی از فرزندپروری است. اما فرزندپروری به معنای تربیت، یعنی کودک را کی تشویق کنیم و کی تنبیه کنیم، از دو سالگی شروع میشود. یعنی بچه از دوسالگی کمکم آمادگی پذیرش تشویق و تنبیه را پیدا میکند.
* رفتار و گفتار خشن در مدارس هم، مصداق کودکآزاری است؟ چون مطابق اعلامیۀ جهانی حقوق کودک، هر فردی که زیر 18 سال داشته باشد، کودک قلمداد میشود.
- بله، بدرفتاری با دانشآموزان در مدارس هم مصداق کودکآزاری است و با نام "کودکآزاری آموزشی" مشخص شده است. اینکه ما بچهها را تحت فشار آموزشی قرار دهیم، شکلی از کودکآزاری است. الان در نظام آموزشی ما، بچهها تحت فشار یک رقابت بیمارگونه قرار دادند و ناچارند در این رقابت شرکت کنند و حقیقتاً از این حیث دارند آزار میبینند. ما چه به بچه فشار بیاریم برای قبول شدن در مدارس بهتر، چه او را به مدرسه نفرستیم، هر دو کارمان مصداق کودکآزاری است. اینکه کسی فرزندش را در مدرسه ثبت نام نکند و یا برعکس، او را در کلاسهای متعدد ثبت نام کند و بچه عملاً مجال بازی و تفریح را از دست بدهد، هر دو نادرست است.
* این حرف شما ناشی از نگاهی افراطی به پدیدۀ کودکآزاری نیست؟ اگر بچه در فرایندی از رقابت قرار نگیرد، اصلاً پیشرفت نمیکند.
- چرا محیط جامعۀ ما باید به گونهای باشد که پیشرفت بچههایمان در گرو ورودشان به چنین رقابت سنگینی باشد؟ بچههای ما در این سن به جای اینکه یاد بگیرند چطور با هم متحد باشند و چگونه کار گروهی انجام دهند، باید دائماً به این موضوع فکر کنند که چطور از همدیگر جلو بزنند و رتبۀ بهتری کسب کنند. در بعضی مدارس ما، این رقابت واقعاً بیمارگونه است و برای بچهها اضطراب و استرس زیادی ایجاد میکند. آزار آموزشی در کشور ما بسیار زیاد شده است و بچههای ما عملاً نمیتوانند از بهترین لحظات و روزها و سالهای زندگیشان به خوبی استفاده کنند.
* کتک زدن دانشآموزان در مدارس، کمتر شده است؟
- بله، قطعاً. ولی هنوز ما گاهی با مواردی مواجه میشویم که مثلاً یک دانشآموز ابتدایی را در مدرسه به شدت کتک زدهاند. تبنیه فیزیکی قطعاً کمتر شده ولی تحقیر بچهها از سوی معلم یا سایر مسئولان مدارس، همچنان وجود دارد و در حد مطلوب کاهش نیافته است.
* در فرهنگ ما این آموزه هنوز هم تا حدی رایج است "جواب بزرگتر را پس نده". در حالی یکی از چهار اصل پایهای کنوانسیون حقوق کودک این است که "کودکان حق دارند آزادانه عقاید و نظراتشان را ابراز کنند."
- بله، باید عقایدشان را ابراز کنند ولی محترمانه. یعنی حق ندارند به والدین یا سایر بزرگترها فحاشی و توهین بکنند.
* ولی این نگاه دست کم قبلاً بیشتر وجود داشت که اگر یک بچه محترمانه هم جواب بزرگترش را میداد، یعنی از حرف آن فرد بزرگتر قانع نمیشد و همچنان استدلال میکرد، گستاخ و بیادب قلمداد میشد.
- بله، الان این حالت کمتر است. الان این آموزه ترویج میشود که تفکر منتقدانۀ بچه را باید تقویت کرد. برای رسیدن به این حالت، بچهها باید بتوانند انتقاد کنند. ضرورت این امر در سنین نوجوانی بیشتر است. نوجوانی که تفکر منتقدانه دارد، هر تبلیغ یا هر حرفی را نمیپذیرد. شرط تحقق این حالت این است که پدر و مادر هم بپذیرند که فرزندشان حق دارد از آنها انتقاد کند. حتی اگر حرف فرزندشان را نپذیرند، باید به او اجازۀ حرف زدن و انتقاد کردن بدهند.
* گاهی هم کودک به یک غریبۀ بزرگسال اعتماد میکند و انگار پدر و مادرش در این زمینه به او هشدار ندادهاند.
- ما باید بچههای خودمان را آموزش دهیم. یعنی تمرکز اصلی ما باید بر روی آموزش کودک خودمان باشد نه کشف کسانی که مستعد کودکآزاریاند. باید به فرزندانمان راههای محافظت از خودشان، راههای محافظت از بدنشان را آموزش دهیم و همچنین نظارت خودمان را نیز بر فرزندمان افزایش دهیم. افرادی که میل به کودککشی دارند، در ایران و در همۀ جوامع جهان وجود دارند. ما که نمیتوانیم همۀ آنها را شناسایی و درمان کنیم.
* آیا وضع جامعۀ ما از حیث کودکآزاری وخیم است؟
- واقعیت این است که چنین افرادی در پیشرفتهترین و مرفهترین کشورهای دنیا هم وجود دارند. از حیث درصد افراد مبتلا به انحرافات جنسی، فرق چندانی بین ایران و سایر کشورهای دنیا وجود ندارد. ما باید مراقب فرزندان خودمان باشیم. مثلاً بدانیم در چه ساعاتی از روز نباید آنها را تنها بفرستیم بیرون. همچنین نباید فراموش کنیم که در بسیاری از موارد، کودکآزاری توسط فرد آشنا انجام میشود. کودک باید بداند که جز پدر و مادرش، هیچ کسی حق دست زدن به بدن او را ندارد. اعضای خصوصی بدنش را باید بشناسد و آنها را بپوشاند.
بسیاری از بچههایی که مورد کودکآزاری قرار میگیرند، بیشفعالی دارند. یعنی به علت بیشفعال بودن، گاهی حواسشان سر جایش نیست و خطر را تشخیص نمیدهند. والدین باید بچۀ بیشفعال خوشان را درمان کنند تا بیشتر قابل کنترل و دور شدن از خطر باشند. در بسیاری از موارد، بچۀ بیشفعال دقیقاً به علت بیشفعال بودنش، از خانه خارج میشود و مثلاً ساعت 2 بعد از ظهر است و کوچه خلوت است و کسی از راه میرسد و کودک را آزار جنسی میدهد.
* بعضی هم انتقاد کردهاند که چرا این قدر اخبار کودکآزاری در رسانهها مطرح میشود. یعنی معتقدند این کار به سلامت روانی جامعه لطمه میزند.
- برعکس، نقشآفرینی رسانهها در این زمینه قطعاً مفید است. همین که این اخبار در جامعه منتشر میشود، افراد مستعد کودکآزاری با احتیاط بیشتری رفتار میکنند. یعنی میفهمند نمیتوانند هر کاری که دلشان خواست انجام دهند و قسر در بروند. همچنین موجب میشود والدین بیش از پیش مراقب بچههایشان باشند. خبر این وقایع ممکن است تا حدی جامعه را وحشتزده کند ولی اطلاعرسانی در این زمینه، قطعاً سودمند است. یعنی توامان به والدین و افراد مستعد کودکآزاری هشدار میدهد که مراقب کودکان و رفتارشان باشند.
* و اگر پدر و مادرها از فرزندانشان بیشتر مراقبت کنند تا کسی آنها را آزار جنسی ندهد، احتمالاً در نسل بعدی جامعه، کودکآزاران کمتری خواهیم داشت؟ چون فرمودید آزار دیدن جنسی افراد در دورۀ کودکی، یکی از علل مهم کودکآزار شدن آنها در دوران بزرگسالی است.
- بله؛ قطعاً همین طور است.
ما بیش از جوامع دیگر نیاز به واکاوی خودمان و جامعه مان داریم چون ۱- دوره گذرای شدید و سریعی را طی میکنیم (شبیه سایر کشورهای در حال توسعه) و ۲- کارکردهای دینی در جامعه را تقریبا از دست داده ایم که در این دومی در کمتر کشوری است که تا این حد مشابه ما باشد.
مصاحبه و توضیحات بسیار خوبی بود و سپاسگزارم از درج چنین مطالبی.