عصر ایران - بولشویسم (Bolshevism) و منشویسم (Menshevism) واژگانی هستند در توصیف دو مشی متفاوت در مارکسیسم روسی. منشأ پیدایش این دو واژه، اختلاف اعضای حزب سوسیالدموکرات روسیه در دهۀ نخست قرن بیستم میلادی بود.
بولشویکها به رهبری لنین، اعضای تندروی حزب و منشویکها به رهبری پلخانف اعضای میانهرو حزب بودند. البته هر دو جناح حزب سوسیالدموکرات روسیه، یعنی هم بلشویکها هم منشویکها، در قیاس با سایر نیروهای سیاسی روسیه در آن دوران، تندرو محسوب میشدند. یعنی انقلابیتر از سایر نیروهای مخالف تزار بودند.
با این حال بلشویکها مواضع سفت و سختتری نسبت به منشویکها داشتند. در زبان روسی "بلشویک" به معنای "اکثریت" و "منشویک" به معنای "اقلیت" است. در حزب سوسیالدموکرات روسیه، پس از بروز اختلافات گوناگون، طرفداران لنین در اکثریت بودند.
بنابراین لنین عنوان بلشویک را برای جناح خودشان برگزید و جناح دیگر منشویک نامیده شدند. بلشویکها نهایتا در 1912 حزب تازهای ایجاد کردند؛ حزبی که در واقع همان حزب کمونیست شوروی بود که تا 25 دسامبر 1991 قدرت را در شوروی در اختیار داشت.
بلشویسم و منشویسم دو شاخۀ مهم از مارکسیسم روسی بودند. بلشویسم بر مخالفت با هر گونه تجدیدنظرطلبی در قبال مارکسیسم و اصلاحطلبی در قبال حکومت سلطنتی روسیه تاکید داشت و به همکاری با سایر نیروهای مخالف تزار نیز روی خوش نشان نمیدادند.
منشویسم هم با تجدیدنظرطلبی در قبال مارکسیسم مخالف بود اما همکاری با سایر نیروهای مخالف تزار برای مقابله با سلطنت مطلقۀ تزار را رد نمیکرد.
اختلافات اساسیتر بلشویکها و منشویکها بر سر موارد زیر بود:
منشویکها معتقد بودند روند گذار به سوسیالیسم در روسیه، درازمدت است چراکه طبق نظریۀ مارکس، انقلاب سوسیالیستی وقتی رخ میداد که طبقۀ بورژواری، سلطنت مطلقه را براندازد و سپس جامعه صنعتی شود و طبقۀ کارگر علیه سرمایهداری صنعتی لیبرال، انقلاب کند و با برقراری دیکتاتوری پرولتاریا، به سمت تحقق سوسیالیسم برود.
اما لنین معتقد بود یک حزب انقلابی، متشکل از روشنفکران پیشرو، میتواند طبقات کارگری و دهقانیِ روسیه را به عرصۀ انقلاب بکشاند و پیش از آنکه سرمایهداری صنعتی در روسیه محقق شود، این کشور را از فئودالیسم استبدادی به سمت سوسیالیسم انقلابی هدایت کند.
بنابراین لنین بر نقش ویژۀ حزب کمونیست در یک سزارین تاریخی تاکید داشت، ولی منشویکها با سزارین تاریخی مخالف بودند و میگفتند طفل سوسیالیسم را زودهنگام نمیتوان از زهدان تاریخ بیرون کشید. بنابراین نظر لنین دربارۀ نقش حزب را رد میکردند.
اختلاف دیگر دفاع از میهن یا "شکستپذیری انقلابی" در جریان جنگ جهانی اول بود. منشویکها معتقد بودند سوسیالیستها باید از وطنشان در جنگ دفاع کنند؛ اما لنین معتقد بود شکست روسیه در جنگ جهانی، "شرایط انقلابی" را در این کشور ایجاد میکند و این یعنی افزایش شانس سقوط رژیم تزار به دست انقلابیون.
لنین تاکید داشت که هدف وسیله را توجیه میکند و به همین دلیل استفاده از هر روشی برای پیروزی انقلاب را مجاز میدانست. عملا هم تز او درست از آب درآمد. یعنی جنگ جهانی اول زمینهساز سقوط سلطنت در روسیه شد.
اختلاف دیگر بر سر نحوۀ مبارزه بود. منشویکها مدافع مبارزۀ علنی و قانونی بودند ولی بلشویکها از مبارزۀ مخفی و زیرزمینی دفاع میکردند. یعنی در هیچ شرایطی موافق متوقف شدن جریان مبارزه نبودند.
با اینکه در حزب سوسیالدموکرت روسیه، بلشویکها در اکثریت بودند ولی تندروی لنین و یارانش، آنها را در بین نیروهای انقلابی روسیه در اقلیت قرار داده بود. به همین دلیل، بلشویکها در شوراهایی که پس از انقلاب تاسیس شدند، در اقلیت بودند.
منشویکها اکثریت این شوراها را تشکیل میدادند اما قدرت اجرایی و نظامی در دست بلشویکها بود. هم از این رو منشویکها امیدوار بودند که بتوانند در جایگاه اپوزیسیون قانونی در فضا و ساختار سیاسی روسیۀ پس از انقلاب حضور داشته باشند.
ولی لنین و یارانش تندخوتر و به لحاظ سیاسی عقبماندهتر از این حرفها بودند که اجازه دهند حتی رفقای سابق خودشان، که هنوز اشتراکات تئوریک فراوانی با آنها داشتند، نقش اپوزیسیون را در اتحاد جماهیر شوروی ایفا کنند.
حکومت کمونیستی شوروی "اپوزیسیون" لازم نداشت؛ چراکه "حقیقت" آشکار بود و نیازی به همفکری پوزیسیون و اپوزیسیون برای کشف حقیقت یا یافتن بهترین راه تحقق سوسیالیسم در شوروی نبود.
گئورگی پلخانف (1918-1856)
در نتیجه بلشویکها در 1922 منشویکها را سرکوب کردند. در 1931 نیز استالین دور تازهای از سرکوب منشویکها را با برپایی دادگاههای نمایشی به راه انداخت. در نتیجه، بقایای حزب منشویک ناچار شدند این حزب را در خارج از شوروی تداوم بخشند. آنها تا اواخر دهۀ 1960 پیگیر مسائل شوروی بودند ولی به تدریج ضرورت وجودیشان در قالب "حزب منشویک" از بین رفت.
استالین معتقد بود بلشویسم یعنی همان لنینیسم. بلشویسم در واقع یک ایدئولوژی انقلابی بود که مارکسیسم-لنینیسم را با دو سنت "یکهسالاریِ تزاری" و "پوپولیسم روسی" درآمیخت و با خسارات مالی و جانی بسیار، به سمت تحقق سوسیالیسم در شوروی حرکت کرد.
منشویسم هم ذاتا یک ایدئولوژی انقلابی بود که فقط مارکسیسم را مبنا قرار داده بود و مارکسیسم-لنینیسم را رد میکرد. علاوه بر این، آمادۀ ائتلاف با بورژواری علیه تزاریسم بود؛ همکاریای که میتوانست انقلابی و یا حتی موقتا (یعنی برای یک دورۀ تاریخی مشخص) اصلاحطلبانه باشد.