عصر ایران ؛ نهال موسوی - سریال آکتور ساخته نیما جاویدی بعد از 20 قسمت به پایان رسید و علی رغم شروع کوبنده سکانس اول مجموعه ولی رخوت چند قسمت ابتدایی اما پایان خوبی را برای بستن یک فصل از سریال رقم زد.
مبنای سریال آکتور همان جمله معروف شکسپیر است که در ابتدای مجموعه هم به آن اشاره شده است: «دنیا صحنهی نمایشی بیش نیست، زنان و مردان همگی بازیگران آنند و هر کس در زندگی خود نقشهای بسیاری را بازی میکند.»
اگر مخاطبی سریال آکتور را ندیده است و دوست دارد که سریال را ببیند و از فضای آن هیچ اطلاعی نداشته باشد بهتر است که ادامه این نوشتار را نخواند، اما اگر زیاد حساس نیست نگران نباشد مطالب اشاره شده به گونهای است که هنوز لذت دیدن سریال را برای مخاطب باقی بگذارد.
علی (نوید محمدزاده) و مرتضی (احمد مهرانفر) دو بازیگر تئاتر هستند که هنوز خیلی معروف نشده و کسی آنها را نمیشناسد اما در بازیگری بسیار توانا. با تکیه بر این توانایی خود در مراسمهای مختلف یا اجرایی غیر رسمی مشغول به کار هستند و از این راه زندگی را میگذرانند تا این که با یک شرکتی آشنا میشوند و پیشنهادی به آنها میشود که زندگیشان را تحت الشعاع آن قرار میدهد.
آنها قرار است برای پروندههای مختلفی که شرکت به آنها معرفی میکند نقشهای مختلفی را بازی کنند تا به خواسته سفارش دهندگان شرکت برسند. مثلا میخواهد بفهمد که منشی یک دکتر به شیشه اعتیاد دارد یا خیر؟ علی و مرتضی با استخدام آلما (هستی مهدوی فر) و بازی کردن نقش 2 معتاد به شیشه به خانم منشی نزدیک شده و عاقبت به جواب میرسند.
این قضیه ادامه مییابد و هر بار علی، مرتضی و آلما در موقعیتی جدید و نقش جدیدی را بر عهده گرفته و اتفاقاتی بالطبع رخ خواهد داد که جذاب خواهد شد.
از طرف دیگر همزمان با این قضیه، زندگی شخصی مرتضی و عشق و علاقه او به سارا (سها نیاستی) و مادر علی و دختر خاله او (مریم) و آلما هم هرکدام به نوعی درگیر روابط خود و پیچیدگیهای آن هستند و در کل اگرچه علی و مرتضی مدام دارند نقش بازی می کنند اما همه اطرافیان آنها هم به نوعی دیگر همین کار را در زندگی واقعی انجام میدهند.
صمدیان (هومن برق نورد) صاحب مغازه و کارفرمای سارا برای او نقش بازی میکند، کارگر خانهاش را به عنوان مادرش جا میزند، هر کسی نقشی را برای دیگری بازی میکند، حتی مادر علی برای علی، وحید برادر مرتضی برای مریم و از آن طرف نازی (هانیه توسلی) برای علی و ... حتی ابراز عشق هم به شکل بازی در میآید.
در کنار این قضیه اتفاقات هر قسمت یا هر دو قسمت که بنابر سفارش کاری است که علی، مرتضی و آلما انجام میدهند هم به یک معضل یا یک ناهنجاری اجتماعی اشاره دارد که آنها هم باز خود به نوعی قابل توجه است، از موضوع اعتیاد، سالمندان، کلاهبرداران حرفهای، زندگی مهاجران افغانستانی و ...
البته این موقعیت نقش بازی کردن و یا اصطلاحا بازی در بازی در سینمای ایران سابقه دارد، علاوه بر چند فیلم قبل از انقلاب، برای نسلهای قبلتر فیلم سینمایی «پرده آخر» ساخته واروژ کریم مسیحی محصول سال 1369 یادآور موقعیتی مانند سریال آکتور است که در آن فیلم هم کامران میرزا (داریوش ارجمند) یک گروه نمایشی دوره گرد را استخدام کرده و به خانه میآورد تا تا در قالب پردههای نمایشی زن برادرش فروغ الزمان (فریماه فرجامی) را به جنون برساند و ارثی که از برادرش به جا مانده است به او و خواهرش برسد و ...
یا حتی همین چند سال قبل شهاب حسینی فیلمی به اسم "ساکن طبقه وسط" ساخت که خود 38 نقش مجزا از هم را بازی میکرد.
واقعا موقعیت 3 نقش اصلی علی، مرتضی، آلما در سریال آکتور آرزوی هر بازیگر اهل چالشی است تا توان بازیگریاش را به رخ بکشد انصافا نوید محمدزاده، احمد مهرانفر و هستی مهدوی فر به خوبی از عهده آن برآمدهاند و در سطح بعدی بازیگران دیگر چون هانیه توسلی، هومن برق نورد، سها نیاستی، گلاره عباسی، فریده سپاه منصور، مجید پتکی، مهراوه شریفی نیا، آرش فلاحت پیشه و ... هم به خوبی در این گستره اجرای بازیگری به خوبی همراه شدهاند.
شاید بتوان نقد جدی که به سریال آکتور داشت در فیلمنامه و نیاز دراماتیک قصه در قسمتهای ابتدایی مجموعه است، هنوز پذیرش این که علی و مرتضی برای امرار معاش روزانه و سرپا نگه داشتن تماشاخانهای که اجاره کردهاند دست به چنین ریسک بزرگی بزنند و وارد چنین موقعیت خطرناک و حساسی بشوند تا حدودی باور پذیر نیست.
برای ورود به چنین چالشی و همکاری با چنین شرکتی یک نیاز بیشتر و یا احساسی تر لازم است مثلا یکی از عزیزان علی جانش در خطر است و به دست آوردن پول برای او حیاتی و الزامیتر از موقعیت کنونی است.
برخی اوقات مثلا در قصه یا فیلمی 2 یا چند نفر یک کاری را محض سرگرمی یا از سر تفریح و علاقه انجام میدهند و بعد ناخواسته وارد یک اتفاق بسیار بزرگ میشوند که اساسا انتظار آن را نداشتند در آکتور با چنین موقعیتی روبرو نیستیم. حالت متضاد این رویه این است که پیشتر گفته شد یک شخص یا اشخاصی در چنان تنگنایی (مثلا مالی) گیر میکنند که برای خلاص شدن از آن حاضر میشوند دست به ریسکهای بزرگ و خطر بزنند.
دقیقا در سریال آکتور موقعیتی بینابین این دو حالت است نه چنان تفریحی، سرخوشانه و از سر ناآگاهی و نه چنان محتوم ، مجبور و بدون راه دیگر به همین دلیل چند قسمت ابتدایی مدام در این تعارض با خود هستیم که چرا باید چنین کاری بکنند و ...
اما قصه که جلوتر میرود و بار وصل و هجران عشق شخصیتها پر رنگتر میشود ما دیگر خودمان را با قصه همراه میکنیم و از این جا به بعد موتور پیش برنده مجموعه روشن میشود. شاید بتوان گفت از اپیزود حضور در آن آسایشگاه خاص به بعد.
از منظر کارگردانی، فضا سازی، میزانسین، جهان تصویری و ... مجموعه در سطح استاندارد و قابل قبولی قرار دارد و حتی میتوان آن را با نمونههای خارجی هم قابل قیاس دانست به همین دلیل هم هست که در جشنواره فرانسوی «سریز مانیا» فرانسه جایزه بهترین سریال بخش رقابت اصلی را برده است.
در کل سریال آکتور یک قدم رو به جلو برای جریان سریال سازی بخش نمایش خانگی است و از بسیاری مجموعههای تولید شده در این بخش یک سر و گردن بالاتر است. دستمریزاد به همه عوامل و سازندگان این مجموعه.
و این پرسش اساسی که آیا واقعا ما در این وادی همه بازیگریم؟
توضیح: تیتر بخشی از شعر تیتراژ سریال سیاه، سفید، خاکستری به کارگردانی «سیامک شایقی» است که در سال ۱۳۷۵ تولید و در سال ۱۳۷۶ از شبکه ۲ پخش شد.
ما در این وادی همه بازیگریم
آیینه دار غم یکدیگریم
اما دلیل نمیشه این حجم از توانمندی رو انکار کنم
سه تا کاراکتر اصلی (محمدزاده، مهرانفر و مهدوی فر) درخشان بودن
الکی گفتم
بازی بود عاشقشم
کلا هر آدمی یه ایده داره چهارتا بازیگر معروف جمع می کنه و ایده اش رو که میشه تو نهایت 10 قسمت جمع کرد رو کمی کش میده و کلی پول به جیب میزنه و بعدش هم فرار
به هر حال یه درام متوسط بود و نه خیلی جذاب
لطفا بزرگش نکنید نصف سریال رو علی و مرتضی داشتن تئاتری بازی میکردن (مستوفی و ...) که اصلا جذابیت نداشت و پر کن وقت سریال بود
در مجموع در مقایسه با سریالهایی مثل هم گناه، زخم کاری، پوست شیر و یاغی یه سطح پایین تر بود چون نویسنده و کارگردان ملو و بی ریسک کار کردن
داستان سریال جدید و حوادت سریال جذاب یودن ، طوری که هر قسمت که تموم می شد دوست داشتی هرچه زودتر قسمت بعدی رو ببینی
البته در هر صورت در سریالهای شبکه خانگی
اول سریال «خونسرد» که عالی بود
بعد بقیه