۱۴ آبان ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۴ آبان ۱۴۰۳ - ۲۱:۲۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۸۲۲۳۹
تاریخ انتشار: ۱۷:۴۹ - ۲۰-۱۲-۱۴۰۱
کد ۸۸۲۲۳۹
انتشار: ۱۷:۴۹ - ۲۰-۱۲-۱۴۰۱
سریالی از لایه‌های پنهان زندگی نمایشگران آشکار صحنه

«آکتور»؛ پشت صحنه نمایش زندگی

«آکتور»؛ پشت صحنه نمایش زندگی
سریال آکتور، تا قسمت سوم خود، با ریتمی خوب و مناسب، به گسترش داستان معمایی، و جنایی خود در قالبی ملودرام و تا حدی طنز، ادامه می‌دهد.

عصر ایران؛ بهنام حبیبی- (یادداشت میهمان): علی و مرتضی، دو دوست نمایشی‌اند که برای زندگی توأم با نمایش خود، با چالش‌های زیادی دست و پنجه نرم می‌کنند. آن دو برای کسب درآمد، به اجرای نمایش‌های سورپرایزی در جشن‌ها و میهمانی‌ها نیز می‌پردازند. آنها تالار نمایشی متروکه‌ای که نصرت شریفی مالک آن است را اجاره کرده‌اند، و در همان جا زندگی می‌کنند. شریفی قصد دارد تا آن تالار نمایشی کهنه را تخریب کند و با کاربری دیگری از آن بهره‌برداری نماید. مرتضی عاشق دختری به نام سارا است.

داستان سریال آکتور، با صحنه‌پردازی‌های هالیوودی با سکانسی از یک جاده دورافتاده ، آغاز می‌شود. در همین سکانس اولیه نیز می‌توان به سرعت، به علاقه زیاد نویسنده و کارگردان برای ایجاد تنش و تعلیق، از گونه فیلم‌های اکشن پی برد. چند جوان با دو خودروی خود در این جاده در حال تعمیر خودروی‌شان هستند که علی همتی و دوستش مرتضی، با قمه به آنها حمله می‌کنند و آنها را گروگان می‌گیرند.

«آکتور»؛ پشت صحنه نمایش زندگی
پس از چند دقیقه، مشخص می‌شود که این رویداد، تنها سورپرایزی برای مقدمه‌چینی پیشنهاد ازدواج یکی از پسرها به دوست‌دخترش بوده‌است. علی و مرتضی با دریافت دستمزد خود، می‌روند. مرتضی با آن پول برای سارا، گوشی گرانقیمتی می‌خرد و برای روز تولدش، به او هدیه می‌دهد که البته در ادامه داستان، و با رسوایی مرتضی، سارا آن گوشی را خرد می‌کند و به مرتضی پس می‌دهد.

با تمرینات نمایشی علی و مرتضی، داستان سریال، گسترش بیشتری می‌یابد. آن دو قصد دارند تا در نمایش آکتور بر اساس نمایشنامه بازرس، نوشته آنتونی شفر، بازی کنند، که در آن نمایشنامه نیز، علی، نقش آکتوری را بازی می‌کند که قصد دارد تا با ملوک، همسر مرتضی، ازدواج کند(نوید محمدزاده، و احمد مهرانفر، در واقع هر کدام سه، و دو نقش بازی می‌کنند.). در این نمایش، علی، فردی از استان آذربایجان است، و مرتضی، فردی مشهور از خاندان سرشناس مستوفی است.

چالش اول داستان سریال، درباره عشق مرتضی به سارا است که برای راضی‌کردن سارا، حتی از کرایه محل زندگی‌اش می‌گذرد و گوشی تلفنی گرانبها برای او می‌خرد. این چالش، در ادامه با افشای طرح دزدی گوشی تلفن توسط مرتضی، و سپس زدوخورد علی و مرتضی در جشن دیگری، افزایش می‌یابد. کشمکش داستان این دو نفر، با آشنایی با غفوری، کارمند یک شرکت مشاوره روانشناختی و اجتماعی، و علاقمند شدن علی به نازی، خواهرزاده غفوری و مشاور این شرکت، و توافق علی به همکاری با این شرکت، به اوج می‌رسد.

از دیدگاه بررسی ساختاری متن سریال، و در نگاه اولیه به شخصیت‌پردازی در سه بخش اولیه سریال، ابهام در گذشته و زندگینامه کارکترها، مهمترین کاستی در شخصیت‌پردازی داستان احساس می‌شود.

تا قسمت سوم سریال نیز، همچنان شناسنامه و زندگینامه کارکترها کاملاً بازگو نمی‌شوند، و مخاطب، تنها چهره‌هایی نیمه‌آشنا را در چارچوب داستان سریال، همراهی می‌کند. بدین ترتیب، بیننده، خود نیز بخشی از داستان سریال می‌شود که بدون هیچ شناخت قبلی از کارکترها و گذشته آنها، در جایگاه سوم شخص غایب داستان، گام به گام کارکترها را در مسیر رویدادهای داستان همراهی می‌کند، بدون آن که توانایی داوری کردن درباره ساختار روانشناختی و اجتماعی آنها را داشته‌باشد.

آشنایی مخاطب با گذشته و ویژگی‌های شخصیتی، خانوادگی، محیطی، و اجتماعی کارکترها از عناصر مهم درام در بخش شخصیت‌پردازی است که به مخاطب این اجازه را می‌دهد تا بر اساس ملاک‌ها و معیارهای خود، کارکترها را داوری کند، و تنها در برابر داوری‌های از پیش تعیین‌شده از سوی نویسنده و کارگردان قرار نگیرد.

این موضوع، هنگامی اهمیت بیشتری می‌یابد که کارکترهای داستان، به دلایل کاستی‌ها و نابسامانی‌های زندگی، به رویکردهای منفی اجتماعی روی می‌آورند، که در این صورت بررسی و آنالیز انگیزه و پتانسیل‌های ناتورالیستی این شخصیت‌ها لازم و قطعی است.

برای بررسی ساختار متنی سریال، باید رویدادپردازی‌های داستان سریال را مورد کنکاش قرار داد که بیشتر بر اساس سیر رویدادی اتفاقی پیش می‌رود. همزمانی اتفاقی بازگشت شریفی به تالار در هنگام تمرین علی و مرتضی، همزمانی اتفاقی نصب دوربین دقیقاً در روز تولد سارا، همزمانی اتفاقی نیاز یک نفر به آکتور برای مراسم عروسی‌اش، ... همگی بر شیوه سیر رویدادی اتفاقی رقم می‌خورد که البته برای گونه درام کمدی اکشن، مناسب و شایسته است.

ساختار قالبی داستان سریال، با ساختار داستانی موازی، مرکب از داستان زندگی علی و مرتضی، در توازی با داستان عشق همزمان مرتضی و صمدیان به سارا شکل می‌گیرد، ولی در ادامه با داستان‌های دیگری از جمله کار جدید علی برای غفوری، و علاقه علی به نازی، خواهرزاده غفوری به توازی‌های چندگانه تغییر شکل می‌دهد.

«آکتور»؛ پشت صحنه نمایش زندگی
همچنان که رویدادپردازی، و شخصیت‌پردازی‌ داستان سریال، گام به گام تولید می‌شود و پیش می‌رود، گفتارپردازی داستان نیز همین شیوه را در پیش می‌گیرد. دیالوگ‌های کارکترها و دیالوگ‌های نمایشنامه بازرس، در دو خط موازی، یعنی گفتار و دیالوگ‌های رویدادی بین کارکترها در کنار آفرینش ایده‌های نو در دیالوگ‌پردازی داستان نمایش بازرس، شکل می‌گیرند.

در واقع، نمایشنامه بازرس، با رویدادهای روزانه در زندگی بازیگرانش یعنی علی و مرتضی، دچار دگردیسی می‌شوند و اقتباسی نو را تجربه می‌کنند. در بیان دیگر، سریال قصد دارد تا ریشه‌های شکل‌گیری اجتماعی درام در بین لایه‌های گوناگون اجتماع را به جذابیت‌های دیگر سریال بیفزاید، و این کار را با دگرگون کردن دیالوگ‌های نمایشنامه بازرس، و دیالوگ‌نویسی توسط خود این شخصیت‌ها انجام می‌دهد.

این رویداد، اگرچه جذابیت خوبی برای تماشاگر ایجاد می‌کند، اما در زیربافت خود، انواع اقتباس‌های گوناگون از آثار ادبی و هنری را نیز به چالش می‌کشد. در سریال می‌بینیم که نمایشنامه «بازرس» نوشته «آنتونی شفر»، دچار بازنویسی بازیگرانی می‌شود که نمایشنامه را بر پایه اندیشه‌ها و دگردیسی‌های فکری خود در جریان جاری روزگار پرمشکلشان بازنویسی می‌کنند، و قالب گفتاری، و حتی شاید محتوای معنایی آن را دستخوش تغییرات خودخواسته‌شان می‌کنند.

داستان سریال، بر اساس چالش‌های پیش روی بازیگران آماتور رشته نمایش، در لایه‌های پایینی جامعه است که هنوز به مرحله شهرت و ثروت نرسیده‌اند. عاشقانی که نه توان دل‌کندن از صحنه نمایش و بازیگری را دارند، و نه موقعیت و پشتیبانی مالی مناسب برای ادامه راه هنری‌شان.

ولی داستان، در زیربافت خود، موضوع مهم دیگری را نیز مورد کنکاش قرار می‌دهد، و آن هم امکان و احتمال کاربری مهارت بازیگری در دنیای جرم و بزهکاری است. موضوعی که به اندازه خیلی زیادی در انواع آثار ادبیات توصیفی و نمایشی در ژانرها و گونه‌های مختلف به آن پرداخته شده‌است.

نگاه ویژه سریال آکتور به مهارت بازیگری، جایی وارد فاز جدی خود می‌شود که این مهارت، برای کاربری‌های منفی جامعه نیز هواخواهان خود را می‌یابد، و می‌تواند مورد بهره‌برداری قرار گیرد. رویداد پنهان در داستان سریال «آکتور»، وجود نویسنده و کارگردان پنهانی در زندگی و در جامعه است با نام «نیاز».

علی و مرتضی که خود بازیگران توانمندی هستند، و توانایی نویسندگی و کارگردانی نمایش‌های خود را نیز دارند، در پی قرار گرفتن در فشارهای مادی و نیازهای روزمره خود، تن به نمایش‌های از پیش‌ تعیین‌شده‌ای می‌دهند که خود، تمایل درونی به اجرای آنها ندارند. روال زندگی علی و مرتضی از اجرای نمایش‌های سورپرایزی در مجالس، وارد بخش جدی‌تری می‌شود که آنها را وارد چالش‌های جنایی و پلیسی می‌کند.

این رویکرد، همان نقطه دگردیسی شخصیتی مهمی است که می‌تواند یک انسان ساده در جامعه را به سوی شهروندی مجرم و بزهکار تبدیل کند.

در بیان داستانی و نمایشی، پروتاگونیست یا شخصیت مثبت داستان، می‌تواند با قرارگیری در خلأ نیازهای انسانی خود، به نوع شخصیت منفی یا آنتاگونیست، دگردیسی کند. در این نقطه دراماتیک و عاطفی داستان است که تماشاگر با قرار گرفتن در جایگاه داوری، رویکرد و عملکرد بازیگران را مورد داوری وجدان خود قرار می‌دهد، و در دادگاه وجدان خود، و با همزادپنداری‌اش با بازیگران سریال، گذشته و عملکرد خود را نیز مورد داوری قرار می‌دهد، و دچار پالایش و کیفر درون می‌شود.

فیلمبرداری سریال، بیشتر قهرمان‌پردازانه و با تأکید بر بازی‌های زیرپوستی کارکترهاست. شات‌های بسته پی‌درپی از چهره بازیگران سریال، توجه ویژه کارگردان به دگردیسی‌ها و مهارت‌های آنها در ایفای نقش‌های گوناگون را بروز می‌دهد که همان منظور اصلی داستان را دنبال می‌کند.

دوربین در سریال آکتور، همچنان که روی اکسسوارها تمرکز معناگرایانه خوبی دارد، در حرکت‌های خود نیز بی‌پرواست. شات‌های بسته علی و مرتضی در زاویه‌های بالانگر(دید از پایین)، آزادی عمل تصویرسازی را برای ایجاد حس اهمیت برای بازیگران، و همزمان، ایجاد هیجان و تعلیق بیشتر برای تماشاگر، بیان می‌کند.

دوربین در آزادی عمل خود تا جایی پیش می‌رود که حتی خروس را به عنوان کارکتری مورد توجه برای محیط پیرامونی می‌پذیرد، و هم از دید بسته روبرو، و هم از دید بسته پشت سر، او را به عنوان یکی از بازیگران داستان، به مخاطب معرفی می‌کند.

سریال «آکتور» با اپیزودبندی، دکوپاژ، و تدوینی متوازن به روی صفحه می‌آید، و این توازن باعث می‌شود تا سریال، از ریتمی یکدست برخوردار باشد و دارای مشکل نبود توازن در بخش‌بندی زمانی سریال نشود.

کارگردان، علاقه زیادی به بازی‌گرفتن از اکسسوار صحنه از خود نشان می‌دهد. زوم‌های دوربین روی اکسسوارهای سردیس‌های نمایشی، موتورسیکلت، شیشه‌های عطر، شات‌های چاقو در دست کارکترها، ... نمونه‌هایی از دیدگاه نقش‌محور اجزای صحنه‌ای تصویر است. بر این اساس، طراحی صحنه، دکور، و اکسسوار صحنه در سریال «آکتور»، بسیار دقیق و جزئی انجام شده‌است.

در واقع، اجزا و عناصر صحنه، فیلمبردار را در پی خود به جزئی‌ترین کنج‌های تاریک صحنه می‌کشانند. بخش پنهان‌شدن علی و مرتضی در کمد لباس از ترس مالک ساختمان، یکی از این نمونه‌هاست.

سریال آکتور، تا قسمت سوم خود، با ریتمی خوب و مناسب، به گسترش داستان معمایی، و جنایی خود در قالبی ملودرام و تا حدی طنز، ادامه می‌دهد. با افزایش تعداد کارکترهای داستان، و به موازات آن، افزایش موضوعات داستانی، حجم پیچیدگی رویدادها و شخصیت‌ها افزایش می‌یابد که البته باید در بخش‌های بعدی سریال، مهارت کارگردان در حفظ این تولید تصویری را ارزیابی کرد.

ارسال به دوستان