کیومرث پوراحمد در ۷۴ سالگی از دنیا رفت.
طبق تماس ایسنا با منزل این هنرمند، اعلام شد که جزییات دقیق در اختیار نیست اما این خبر ظاهرا درست است که کیومرث پوراحمد کارگردان سینمای ایران چهارشنبه، ۱۶ فرودین ماه از دنیا رفته است.
این فیلمساز متولد سال ۱۳۲۸ در نجف آباد استان اصفهان سال گذشته فیلم «پرونده باز است» را ساخت که در جشنواره فجر شرکت داشت.
«تیغ و ترمه»، «کفشهایم کو؟»، «۵۰ قدم آخر»، «اتوبوس شب»، «نوک برج»، «گل یخ»، «خواهران غریب»، «بخاطر هانیه» و «بیبی چلچله» از فیلمهای سینمایی این کارگردان هستند. او در تلویزیون هم سریالهای ماندگار «قصههای مجید» و «سرنخ» را ساخته بود.
اخرین جزئیات درباره علت مرگ کیومرث پوراحمد / آیا پوراحمد خودکشی کرد؟
یکی از نزدیکان کیومرث پور احمد علت مرگ کیومرث پور احمد را خودکشی در ویلایش در بندر انزلی بیان کرد.
به گزارش همشهری آنلاین، خبرگزاریها ساعاتی پیش خبر درگذشت کیومرث پوراحمد را منتشر کردند. خبرنگار ما با یکی از بستگان این کارگردان تماس گرفت تا علت مرگ را جویا شود. کیومرث پوراحمد که در سفر به بندرانزلی و ویلایش در این شهر ساکن بود، شب گذشته با مرگ خود خواسته به زندگی خود پایان داد.
اطلاعیه پلیس ؛ تائید اقدام به خودکشی / تکمیلی
مرکز اطلاعرسانی پلیس در اطلاعیهای که برای مرگ کیومرث پوراحمد، کارگردان سینما و تلویزیون کشورمان منتشر کرده، آورده است:«در پی اعلام یک فقره خبر فوت مشکوک فردی سالخورده در دهکده ساحلی بندرانزلی به مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰، موضوع در دستور کار کارآگاهان پلیس آگاهی شهرستان بندرانزلی قرار گرفت.
با توجه به اهمیت رخ داد، بلافاصله اکیپ پلیس آگاهی برای بررسی صحت و سقم موضوع در محل حادثه حضور پیدا کردند که با جسد بی جان کارگردان نام آشنای کشورمان آقای کیومرث پور احمد مواجه شدند.
در حال حاضر یافتههای پلیس حاکی از آن است که در کنار جسد مرحوم پوراحمد دست نوشتهای کشف شده است که متاسفانه حکایت از اقدام وی به خودکشی دارد. تلاش کارآگاهان پلیس برای بررسی دقیق علت انگیزه احتمالی متوفی در اقدام به خودکشی، ادامه دارد.
مرکز اطلاعرسانی پلیس ضمن ابراز تاسف و تسلیت به خانواده مرحوم "کیومرث پوراحمد" و اهالی هنر و سینمای کشور، مشروح بررسیها از این رخداد را پس از بررسی کارآگاهان پلیس و کسب نتیجه، به اطلاع همگان میرساند.
حضوری کوتاه در خانه کیومرث پوراحمد؛ وقتی که او نبود
مهسا بهادری درباره حضورش در خانه پوراحمئ چند ساعت بعد از اعلام فوت او نوشت:
«خانهام سوخت، این بدبختی نیست، خود مرگه. کیو، چرا من را کشتی؟» این صدای فریاد همراه با گریه و زاری همسر کیومرث پور احمد است.
به خانهاش رفتم، انتهای کوچهای دنج درست در خیابان ولیعصر، کمی بالاتر از پارک ساعی، نیازی به دانستن پلاک نبود، همین که وارد کوچه شدم، هنرمندان غمگین را دیدم که جلوی در خانهاش ایستاده بودند. مرضیه برومند که این روزها مدیرعامل خانه سینما است هم آمده بود و آنجا ایستاده بود، اما اینبار هیچ خندهای رو لبانش و هیچ نشاطی در چشمانش نبود. از پلهها بالا رفتم، صدایی به جز گریههای جانسوز و فریادهای همسرش نبود دائم داد میزد، «چرا من را کشتی؟ خانهام سوخت، این بدبختی نیست، خود مرگه. کیو، چرا من را کشتی؟» این صدای فریاد همراه با گریه و زاری، مهرانه ربی، همسر کیومرث پوراحمد است که کیومرث را کیو صدا میکند. خبری از دخترش مریم نبود، در فرانسه است و حالا غم دوری از خانواده و از دست دادن پدر، بیش از هر زمانی او را میآزارد.
دوستان او مثل علی قائم مقامی دائم در جنب و جوش بودند و رسیدگی به کارهای متفرقه مثل، هماهنگی برای رفتن به انزلی را برعهده داشتند، شاید عصر، شاید شب، قرار بود بروند و جسم بیجان خاطره سینمای ایران را آماده خاکسپاری کنند، شاید در اصفهان، شاید در تهران، زیرِلبِ اطرافیان نام خاکسپاری و اصفهان به گوش میخورد.
همسرش دقایقی آرام میشد و دوباره فریاد میزد من این شعلههای آتش را میبینم.
هوشنگ گلمکانی، عباس یاری، حبیب احمدزاده با مهرانه همدردی میکردند، اندکی آرام میشد و دوباره نالههایش دیوار خانه جمع و جورش را میلرزاند. هرکسی که میگفت مرگ خودخواسته است، اطرافیان میگفتند، نه، اما علی قائم مقامی، با قطعیت این احتمال را تکذیب میکرد و یک توضیح داشت: من پریشب با کیومرث صحبت کردم، دنبال کارهای فنی صدای «پرونده باز» (آخرین اثر سینمایی پوراحمد) بود و داشت کارهای آن را پیگیر میکرد.
دوباره همسرش فریاد میزد «چه کار باید میکردم که حالت خوب باشد؟ چه کار باید میکردم که نکردم؟ چرا اینطوری مرا رها کردی؟ میدانستی من کسی را به جز تو ندارم کیو.».
کسی این مرگ خود خواسته را باور نمیکرد، همه میگفتند حالش خیلی خوب، اما دیگر باید این واقعه مورد پذیرش قرار میگرفت چون دادستانی گیلان، خودکشی را عامل فوت پوراحمد اعلام کرد.
همسرش میگفت: «کرونا گرفت برایش کپسول اکسیژن تهیهکردم، عصبانی میشد که من چیزیم نیست، چرا آنقدر نگرانی، چقدر میخواهی نگران من و مریم باشی به خودت فکر کن.»
این هنرمند که حتی مرگش هم روایت یک قصه بود، یک قصه درام از کارگردان موفقی که خاطرات کودکیمان را رقم زد و رفت تا مرگش هم جوری باشد که از ذهنها پاک نشود و در نهایت هم کنار جسدش یک دست نوشته خودکشی پیدا شد.
ازخانه خارج میشوم.
فضای غمبار آنجا اشک همه را درآورده، کفشهای زیادی جلوی در است؛ اما کفشهای صاحبخانه، نه!
شاید پوراحمد همان حوالی پرسه میزد و دائم از خودش میپرسید: «کفشهایم کو؟»*شاید در بین انبوه جمعیتی که به سوگ نشستهاند کفشهایش را میجوید؟
از پلهها پایین میآیم جلوی در همچنان چندین هنرمند ایستادهاند، محمدمهدی عسگرپور را میبینم نیازی نیست گریه کند، عزا در چشمانش است. قصه طبقه اول این خانه هم به پایان رسید اما هنر پوراحمد هیچوقت تمام نمیشود.