عصر ایران؛ هومان دوراندیش - تقی آزاد ارمکی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، در کتاب «خانوادۀ ایرانی» میکوشد تا عناصر و الگوها و تحولات نهاد خانواده در ایران را از منظری جامعهشناسانه برای "مخاطب عام" ترسیم و تبیین کرده و خوانندۀ کتاب را متوجه این نکته کند که دگرگونیهای رخداده در خانوادۀ ایرانی در چند دهۀ اخیر، لزوماً به معنای فروپاشی و اضمحلال این نهاد اجتماعی در جامعۀ ایران، در آیندۀ دور یا نزدیک، نیست.
«خانوادۀ ایرانی» در شش فصل نوشته شده است. آزاد ارمکی در فصل نخست، به دگردیسی خانواده در طول تاریخ میپردازد. وی معتقد است که نهاد خانواده در طول تاریخ حیات بشر، ابتدا کوچک و کمکارکرد بوده، سپس گسترده و پرکارکرد شده و نهایتاً دوباره به وضع اول بازگشته است.
خانوادۀ کوچک و کمکارکرد، "خانوادۀ هستهای" است که افراد تشکیلدهندۀ آن، پدر و مادر و فرزند (یا فرزندان) هستند. خانوادۀ گسترده، خانوادهای است مرکب از پدر و مادر و فرزندان، عمو، دایی، پدربزرگ، مادربزرگ و ... این نوع خانواده با محوریت "بزرگِ خاندان" تشکیل میشود و "چند گروه خونی و چند گروه زناشویی" را در بر میگیرد.
آزاد ارمکی دربارۀ خانوادۀ گسترده مینویسد:
«خانوادۀ گسترده فرزندان خود را پس از ازدواج در خود جای میدهد ... به این ترتیب ممکن است چند نسل زیر یک سقف و در یک خانۀ مشترک زندگی کنند. در این شکل از خانواده پدر و مادر مرکز ثقل خانواده را تشکیل میدهند. پسرها، نوهها و عروسها از آنها اطاعت میکنند. اگر پدر و مادر به علت کبر سن نتوانند وظایف سرپرستی خانه را انجام دهند، پسر ارشد جای آنها را میگیرد. دخترها پس از ازدواج خانه پدری را ترک میکنند. بنابراین خانوادۀ گسترده غالباً به شکل پدرمکانی است ... دایرۀ همسرگزینی محدود و درونگروهی است ... غالباً فرزندان شغل پدر را برمیگزینند. وظایف متعدد و سنگینی (نظیر تولید مثل، اجتماعی کردن ... {و} فرهنگپذیری کودکان، نگهداری از پیران و حمایت کامل از اعضاء در مقابل حوادث و جریانهای اجتماعی، و ...) بر عهدۀ این نوع خانواده است.»
آزاد ارمکی معتقد است تحولات ساختاری رخداده در جایجای جهان مدرن، منجر به تضعیف خانوادۀ گسترده و غلبۀ مجدد خانوادۀ هستهای شده است. شکلگیری نظام اجتماعی جدید با محوریت بازار کار و اقتصاد کارخانهای، تاسیس نهادهای مدرنی چون آموزش و پرورش، فراغت و رسانههای جمعی، کارکردهای گستردۀ خانواده را کاهش داده است. تغییر الگوی زندگی و افزایش آگاهی جمعی نیز، از شمار افراد خانواده کاسته است. در یک کلام، مدرن شدن سبک و ساختار زندگی، منجر به کوچک شدن خانواده و سبک شدن وظایف آن شده است.
نویسنده، خانوادۀ هستهای را به سه نوع کامل، پیوسته و ناقص تقسیم میکند. خانوادۀ هستهای کامل، مرکب از زن و شوهر و فرزند (یا فرزندان) است.
خانوادۀ هستهای پیوسته، مابین خانوادههای هستهای و گسترده قرار میگیرد. یعنی علاوه بر زوج و فرزندانشان، یک یا چند نفر از خویشاوندان زن یا شوهر نیز، به دلایل گوناگون، در آن حضور دارند. مثلاً پدر و مادر شوهر نیز با او و زن و فرزندش در یک خانه زندگی میکنند.
خانوادۀ هستهای ناقص به چند نوع تقسیم میشود. در حالت حداقلی، زوجین بدون فرزند زندگی میکنند. نبود فرزند در خانه، میتواند ناشی از جوان بودن زن و شوهر، عقیم یا نازا بودن آنها و نیز سالخورده بودن آنها باشد. در حالت سوم، فرزندان ازدواج کردهاند و در واقع خانوادۀ هستهای کامل به خانوادۀ هستهای ناقص بدل شده است. نوع دوم خانوادۀ هستهای ناقص، خانوادۀ از هم گسیخته است. این وضع میتواند ناشی از طلاق، متارکه، مرگ یا مهاجرت باشد.
نوع سوم خانوادۀ هستهای، خانوادۀ کوتاهمدت است که مبتنی است بر ازدواج موقت. نوع چهارم، خانوادۀ سفید است که در ایران امروز پدیدهای نوظهور و غیر قانونی است. نوع پنجم هم، خانوادۀ همجنسگرا است؛ یعنی خانوادهای مبتنی بر زندگی مشترک دو مرد یا دو زن در کنار هم. نویسنده در کتاب «خانوادۀ ایرانی» تقریباً به دو نوع آخر خانوادۀ هستهای ناقص نپرداخته و ترجیح داده است از کنار آنها عبور کند.
آزاد ارمکی، در فصل دوم با عنوان «مثالوارههای انسانی و خانواده»، با ارائۀ هشت مثالوارۀ ایرانی و غربی و دینی و غیر دینی (آدم و حوا، رستم و سهراب، پنج تن آل عبا، مریم و عیسی، رابینسون کروزو، انسان تارزانی، انسان ماشینی، انسان پستمدرن)، نقش این مثالوارهها را در تشکیل خانواده در فرهنگهای سنتی و مدرن، میشکافد.
وی درباره مثالوارۀ "مریم و عیسی" مینویسد: «در مثالوارۀ مسیحی ... ما با خانوادۀ هستهای ناقص روبرو هستیم. این نوع خانواده در حال حاضر هم در کلیت تمدن غربی جاری و ساری است و پدر در خانواده نقش بسیار کمی دارد.»
مطابق این تبیین، مادرسالاری حاکم بر خانواده در تمدن جدید غرب، ریشه در نقش مادرانۀ بنیادی و بیبدیل حضرت مریم در زندگی عیسی مسیح دارد. وی معتقد است که خانوادۀ ایرانی، عمدتاً مبتنی بر دو مثالوارۀ "آدم و حوا" و "پنج تن آل عبا" بوده است.
نویسنده در فصل سوم، با استفاده از هرم مازلو، نظریۀ "استخدام" علامه طباطبایی و نظریات دیگری دربارۀ اساس خانواده، به بنیانهای اجتماعی خانواده میپردازد. وی با اشاره به نقش مهم "الفت" در تأسیس و تداوم خانواده، چه در متون دینی چه در متون علمی، مینویسد: «اهمیت بحث موجب شده است تا عدهای از صاحبنظران مسلمان چون علامه فیض کاشانی، رسالهای به نام الفتنامه تالیف {کنند و} ... خواجه نصیرالدین طوسی هم به طرح نظریۀ "الفت اساس بقای خانواده" پرداخته است.»
در فصل چهارم، پس از واکاوی معنای مفاهیمی چون "آل" و "اهل بیت"، ویژگیهای خانوادۀ ایرانی برشمرده شده است. برخورداری از اهمیت ویژه، ماهیت دینی، عقبۀ تاریخی دور و دراز، مسئولیتهای فراوان والدین در قبال فرزندان، لزوم احترام بیچون و چرا به والدین و نیز اهمیت نسل میانی برخی از این ویژگیها هستند.
آزاد ارمکی، میگوید خانوادۀ ایرانی بر اساس چهار نسل سامان یافته است: نسل قبل از جوانی (کمتر از 15 سال)، نسل جوان (15 تا 29)، نسل میانسال (30 تا 54) و نسل کهنسال (بالاتر از 55 سال).
وی نسل میانسال را "ستون اصلی" خانوادۀ ایرانی میداند؛ چراکه افراد این نسل «امکان کار و تلاش دارند، ثروت و دارایی نیز در اختیار آنها، و در نتیجه مسئولیت اصلی خانه و خانواده هم بر عهدۀ آنهاست.»
در فصل پنجم، با عنوان «مشکلات خانواده در دنیای معاصر»، آزاد ارمکی در بحث از بدفهمی نهاد خانواده، از دست رفتن کارکردهای اقتصادی و سیاسی خانواده در جهان جدید را، نه نشانۀ تضعیف خانواده بلکه نشانۀ کارکردیتر شدن خانواده قلمداد میکند. وی کاهش وظایف خانواده را زمینهساز تمرکز خانواده بر وظیفۀ اصلیاش، یعنی تولید و تربیت انسانهای شایسته، میداند.
آزاد ارمکی همچنین غفلت از نقش مهم "اشیاء و خاطرات" را بدفهمی دیگری از نهاد خانواده میداند و مینویسد: «خانواده صرفاً نهادی متشکل از افراد نیست؛ بلکه افراد همراه با روابط، اشیاء، خاطره و فرهنگ اصلیترین عناصر ... خانواده هستند.»
وی معتقد است به حاشیه رفتن موضوع خانواده، انتخاب طلاق به عنوان نخستین راه حل مشکلات، تعارض بین آزادی و فردیت مطلوب انسان مدرن و جمعگرایی لازم برای تأسیس و بقای خانواده، غلبۀ الگوی واحد خانواده در جهان از طریق تبلیغات رسانهای، اهمیت یافتن عشقهای خارج از خانه و تمرکز مطالعات محققان بر نابسامانی نهاد خانواده به جای تمرکز مطالعات بر رهایی از مشکلات خانوادگی، برخی از چالشهای پیش روی خانواده در جهان مدرن هستند.
نویسنده در فصل ششم، با عنوان «آیندۀ خانواده ایرانی»، در دفاع از تداوم نهاد خانواده در زندگی بشر، میگوید همۀ شواهد مورد استناد "مدعیان فروپاشی خانواده در جهان مدرن" را در حقیقت باید "نشانههای تغییر خانواده از وضعیت سنتی به وضعیت مدرن" دانست.
وی با اینکه مدرن شدن خانواده را نشانۀ تغییر و نه فروپاشی این نهاد میداند، نگران مدرنیتهای است که «علیه خانواده و نظام اجتماعی و فرهنگی ایرانی شوریده است.»
تقی آزاد ارمکی
در تناقضی دیگر، آزاد ارمکی اگر چه در پایان کتابش میگوید «برای مردم ایران در دوران جدید، زندگی اهمیت اساسی یافته است ... و اکثر گروههای اجتماعی ... به اهمیت بهرهگیری از مزایای زندگی مدرن پی برده ... {و} 80 درصد مردم ایران ... به فرزند کم{تر} فکر میکنند» و این تغییرات را در راستای اهمیت زندگی اجتماعی میداند نه تخریب آن، ولی ظاهراً فراموش میکند که در فصل پنجم، در بحث از مشکلات خانواده در دوران جدید، گفته بود:"اگر در گذشته اساس زندگی بر فرزندآوری بود، در خانوادۀ جدید اساس زندگی بر لذت ... است."
به خوبی پیداست که نویسنده در بحث از "اهمیت زندگی در دوران جدید"، موضعی همدلانه با لذتطلبی انسان مدرن اتخاذ میکند ولی وقتی که از پیامدهای "لذتجوییِ ناشی از مهمتر شدن زندگی" بحث میکند، رویکردی منکرانه و سنتگرایانه به لذتجویی مدرن دارد.