عصر ایران - واژۀ "تحرک اجتماعی" (Social Mobility) دلالت دارد بر امکان بالا رفتن و پایین آمدن یک فرد یا یک گروه اجتماعی از یک طبقه یا ردۀ اجتماعی به یک طبقه یا ردۀ دیگر. و یا انتقال فرد از یک پایگاه اجتماعی به پایگاه اجتماعی دیگر.
مفهوم تحرک اجتماعی در جامعهشناسی غرب در مجموع بر ظرفیت اصلاح و تداوم نظام اجتماعی حاکم بر غرب دلالت دارد. یعنی افراد گوناگون در اثر لیاقت و استعداد خودشان میتوانند به طبقات و مراتب اجتماعی بالاتر بروند و در زندگی شخصی و اجتماعیشان پیشرفت کنند و یا برعکس.
قابلیت تحرک اجتماعی مانند دریچۀ اطمینانی است که احتمال متوسل شدن طبقات پایین جامعه را به اقدامات انقلابی کاهش میدهد.
تحرک اجتماعی در واقع نافی اشرافیت است یا دست کم آثار منفی آن را کاهش میدهد. در جهان قدیم، طبقات اشرافی در مراتب اجتماعی بالا قرار داشتند و اعضای این طبقات، ولو هوش و استعداد و پشتکار چندانی هم نداشتند، از مواهب بالانشینی بهرهمند بودند.
مطالبات دموکراتیک بورژواها و سپس کارگران در برابر طبقات اشرافی، معنایی نداشت جز ایجاد یا تسهیل تحرک اجتماعی در جوامع غربی.
سیستم "کاست" در هندوستان، که نوعی نظام اجتماعی است، مصداق بارز وضعیتی بوده است که با تحرک اجتماعی منافات دارد. در این نظام اجتماعی، طبقات گوناگونی وجود داشتند و هر کسی که بنا به "حادثۀ تولد" عضو یک طبقه بود، از امکان تغییر موقعیت طبقاتیاش محروم بود.
تحرک اجتماعی فرزند مشروع دموکراسی است چراکه دموکراسی منطقا نافی همۀ امتیازات ارثی و مادامالعمر است و اگر در برخی جوامع دموکراتیک هنوز چنین امتیازاتی وجود دارد، باید گفت که این جوامع کاملا به منطق و منطوق دموکراسی تن ندادهاند.
دموکراسی بدون "برابری حقوقی" و امکان تحقق "برابری حقیقی" در زندگی اجتماعی، تحقق تام و تمام نمییابد. باز بودن راه این برابریها، معنایی ندارد جز امکان تحرک اجتماعی.
در نظامهای اجتماعی جهان قدیم نیز شدت و ضعف تحرک اجتماعی، یکی از دلایل رضایت یا نارضایتی مردم بود. مثلا در ایران زمان ساسانیان، امکان تحرک اجتماعی بسیار پایین بود و به همین دلیل وقتی که مسلمین به ایران حمله کردند، ایرانیان انگیزۀ چندانی برای دفاع از حکومت ساسانی نداشتند.
در واقع ایرانیای که دهقان یا کفاش بود، تقریبا تا آخر عمر در همان منزلت اجتماعی باقی میماند اما اسلام آوردن، راهی شد برای تحرک اجتماعی بیشتر و امکان ارتقای موقعیت و منزلت بسیاری از ایرانیان با استعدادی که در حکومت ساسانیان جزو طبقات فرودست بودند و راهی به بالا نداشتند.
مثلا در دوران خلافت عباسیان، بسیاری از وزرا و دیوانسالاران خلافت عباسی، ایرانیانی بودند که خاستگاه اجتماعی ردهپایینی داشتند ولی به لطف هوش و استعدادشان توانسته بودند تا مراتب بالای دیوانسالاری پیشرفت کنند.
در واقع اگر حکومت ساسانیان سقوط نکرده بود، این افراد در همان پایههای دون جامعه، مشغول زندگی میشدند و روزگار به سختی میگذراندند.
اگرچه تحرک اجتماعی در آن جامعۀ اسلامی بالاتر از جامعۀ ساسانیان بود، ولی در همان جامعه نیز این تحرک عمدتا شامل حال مسلمانان میشد. این وضع تا پیش از رسیدن روزگار به دوران مدرن، در مجموع نارضایتی عمدهای ایجاد نمیکرد ولی در زمانۀ کنونی، عقاید مذهبی افراد دیگر شرط موجهی برای امکان تحرک اجتماعی آنها محسوب نمیشود.
در واقع همان منطقی که حکومت ساسانی را تضعیف کرده بود، شامل حال حکومتهای دینی در جهان کنونی نیز میشود. یعنی موانع تحرک اجتماعی باید هر چه کمتر باشد تا استعداد افراد هدر نرود و جامعه از تواناییهای اعضایش محروم نماند.
در دموکراسیهای لیبرال جدید، بالاترین حد تحرک اجتماعی چه در دنیای کنونی و چه در طول تاریخ تحقق یافته است. انبوه زنان و مردان هندی و چینی و ایرانی و ویتنامی و آفریقاییای که در جامعۀ آمریکا در مشاغل مهم و یا مناصب سیاسی قابل توجه قرار دارند، گواهی است بر حد بالای تحرک اجتماعی در آمریکا.
البته این وضع محصول تعمیق دموکراسی در آمریکا بوده است وگرنه در قرن نوزدهم، سیاهان امکان تحرک اجتماعی چندانی نداشتند.
ایرانیتبارها و سایر آسیاییتبارها در اروپای کنونی نیز از امکان ترقی و دستیابی به مشاغل سیاسی و تجاری مهم برخوردارند و چوب تبار و پیشینۀ خودشان را نمیخورند. اما همین افراد اگر سیصد سال پیش در اروپا زندگی میکردند، از چنین امکانی برخوردار نبودند.
تحرک اجتماعی یکی از شاخصههای عدالت در هر جامعهای است. تاسیس مدارس و دانشگاهها و سایر نهادهای آموزشی در جهان جدید در راستای تحقق هر چه بیشتر تحرک اجتماعی صورت گرفته است. آموزش عمومی راهی برای کشف و هدر نرفتن استعدادها و امکان پیشرفت اعضای جامعه با تکیه بر تواناییهای خودشان نه صرفا مواهب خانوادگیشان.
در جوامع بسته، تحرک اجتماعی هنوز یک "مسئله" است ولی در جوامع باز و دموکراتیک، مسئلهای "حل شده" است. مثلا در چین تحت حاکمیت حزب کمونیست، هر گونه ورود به دنیای سیاست، در گرو سرسپردگی شهروندان به حزب کمونیست چین است. بنابراین عملا بسیاری از مردم چین از حق مشارکت در سیاست محروماند و فقط میتوانند با اعتراض در خیابانها بر سیاست در کشورشان تاثیرگذار باشند.
امکان تحرک اجتماعی، حداقل در حوزۀ سیاست، در اکثر جوامع کمونیستی بسیار محدود بود و علت این وضع هم نظام تکحزبی و فقدان آزادی سیاسی در این جوامع بود. اما امکان تحرک اجتماعی در حوزههای دیگر، لااقل در قیاس با نظام اجتماعی کاست در هندوستان، به مراتب بیشتر بود.
با این حال در جوامع بسته، بویژه اگر تحت حاکمیت حکومتهای توتالیتر باشند، هر آن ممکن است مزایای تحرک اجتماعی برای اشخاص از بین برود. مثلا فردی از روستای کوچکش به شهر آمده و در شهر تدریجا تاجر موفقی شده، اما چون همسویی سیاسی لازم با حکومت توتالیتر را نشان نمیدهد، با اینکه فعالیت سیاسی خاصی هم علیه آن حکومت ندارد، ممکن است بساط تجارتش را به کلی از دست بدهد و هر آنچه را که طی سالها بدست آورده، یک شبه از دست بدهد.