عصر ایران - دگرخواهی (Altruism) واژهای است که بیشتر در فلسفۀ اخلاق کاربرد دارد. فیلسوفان اخلاق، اقدامات دگرخواهانه را کارهایی میدانند که فاعل برای نفع دیگران و به خاطر آنها انجام میدهد و نه برای نفع خودش.
دگرخواهی اغلب در برابر خودگرایی قرار میگیرد. به عنوان وظیفهای اخلاقی، دگرخواهی مستلزم آن است که ما منافع و بهزیستی دیگران را ارتقا بخشیم، حتی اگر تمایلی به این کار احساس نمیکنیم. از این حیث، دگرخواهی نوعی احساس نیست، بلکه نوعی احترام یا دغدغه است.
البته اقدامات دگرخواهانه ممکن است ارضاکننده باشند؛ چه بسا از خوبی کردن به دیگران خرسند شویم. اما اَعمال دگرخواهانه در وهلۀ نخست ابزاری برای پیشبرد منافع، رفاه یا ارضای خود نیست.
با توجه به اینکه به نظر میرسد افراد تمایل شدیدی به انجام دادن اقدامات منعفتجویانه برای خود دارند، در بسیاری از نظریههای اخلاقی امکان دگرخواهی به عنوان دغدغهای موثر و پایدار در مورد دیگران دارای اهمیت محوری است.
در تاریخ فلسفۀ اخلاق بحثهایی دربارۀ این پرسش وجود دارد که آیا دگرخواهی امری عقلانی است یا ریشه در احساس و عاطفه دارد؟
برخی از متفکران در سنت اخلاقگرایان بریتانیایی در دوران مدرن معتقد بودهاند انسانها گرایشی طبیعی به اهتمام ورزیدن به بهزیستی دیگران دارند و لازم نیست که با استدلال از خودگرایی منصرف شوند؛ زیرا به طور طبیعی "خودگرا" نیستند.
متفکرانی دیگر، مانند کانت، کوشیدند تا دگرخواهی را به جای احساس بر عقل مبتنی سازند و معتقد بودند که طبیعت "عقل عملی" مستلزم پیشبرد اهداف دیگران و احترام به آنها به عنوان فاعلان خودآیین است.
وانگهی، در برخی از نظریههای اخلاقی مهم، دگرخواهی اصلا به طور مستقیم مطرح نشده است. چنین چیزی تا حد زیادی در مورد نظریۀ اخلاقی باستان صادق است.
البته این نکته به این معنا نیست که این نظریهها وظایف ما در قبال دیگران یا اهمیت توجه به بهزیستیِ کسانی غیر از خودمان را نادیده گرفتهاند.
با این حال، نظریهپردازیهای اخلاقی متاثر از سنتهای دینی، حتی آنگاه که مؤلفههای دینی در آنها دخیل نیستند، معمولا دگرخواهی را تبدیل به امری حیاتی و صریح میکنند.
در اکثر مباحث فلسفۀ اخلاق، دست کم تا نیمۀ قرن بیستم، دگرخواهی معطوف به انسانهای دیگر بود. اما به علل گوناگون، امروزه مفهوم "دیگری" بسط پیدا کرده و علاوه بر "انسان"، شامل "حیوانات" نیز میشود.
به عبارت دیگر، عبور فاعل اخلاقی از خودگرایی و اهتمامش به دگرخواهی، در قالب اهتمام به بهزیستی حیوانات نیز متجلی میشود.
به نظر میرسد که این تحول با افزایش سطح رفاه در جوامع غربی نسبت دارد. با خاتمۀ جنگ جهانی دوم و سه دهۀ طلایی از نظر اقتصادی، از 1945 تا 1975، به تدریج دگرخواهی در جوامع غربی شامل حال موجوداتی به غیر از انسانها نیز شد.
تحولات فرهنگی لازم برای اهتمام به بهزیستی حیوانات، تا حد زیادی ناشی از رهایی انسانها از فقر و مشکلات دشوار و هر روزۀ زندگی است. چنین تحولی در غرب، دگرخواهی را متوجه حیوانات هم کرد و این به پیدایش "فرهنگ حمایت از حیوانات" منتهی شد و این فرهنگ به جوامع غیرغربی نیز تسری یافت.
این تسری در حالی بود که برخی از جوامع غیرغربی، فاقد سطح پیشرفت و رفاه جوامع غربی بودند. بنابراین دگرخواهیِ معطوف به حیوانات در این جوامع، علت فرهنگی داشته است نه علت اقتصادی.
به عبارت دیگر، در این جوامع شاهد فاعلان اخلاقیای هستیم که فاقد شرایط اقتصادی لازم برای اهتمام ورزیدن به بهزیستی حیوانات برخوردار نیستند، ولی واجد فرهنگ لازم برای این نوع دگرخواهی هستند.