علی صولتی، در فرهیختگان نوشت: روز برگزاری اختتامیه جشنواره چهلویکم، دو رویداد مهم به وقوع پیوست که نباید از کنارشان بهسادگی عبور کرد. یک اتفاق خوب و مسرتبخش که البته با یک اقدام نسنجیده و مخرب همراه شد. رخداد اول؛ این جشنواره با همه حواشی، نقاط ضعف و قوت و اتفاقات پیرامونش تمام شد و بهخیر گذشت. چرا؟ علت روشن است، اتمسفری بهدنبال وقایع چند ماه اخیر در کشور شکل گرفت که بر تمامی وجوه زیست اجتماعی و فرهنگی ایرانیان سایه افکنده و جشنواره فجر امسال نیز از این قاعده مستثنی نبود.
مثل هر حوزه دیگری عرصه فرهنگ و هنر نیز بستر تفاوتهای فکری است و اینکه عدهای تصور کنند با تحریم یا شرکت نکردن در جشنواره فجر میتوانند اعتراض خود را به وضعیت موجود نشان داده و این اعتراض نیز موثر واقع شود؛ هرچند نادرست اما طبیعی بود. در هر صورت فهم و خوانش عدهای از هنرمندان نسبت به موضوع اعتراض اینگونه است و پیشتر در نقد این دیدگاه بسیار نوشتهایم و حالا بار دیگر بدان گریزی خواهیم زد.
دیدگاه فوق به چه دلیل اشتباه است؟ شاید حالا با گذشت زمان و مشاهده روند برگزاری جشنواره بهتر بتوان به این موضوع پرداخت. روشن است که جشنواره فیلم فجر بیش از آنکه صرفا بهانه و مناسبتی جهت بزرگداشت سالگرد پیروزی انقلاب باشد، رویدادی بزرگ برای فرهنگ و هنر کشور محسوب میشود.
جشنواره فیلم فجر صرفا یک رخداد نیست، یک سازوکار مهم، امتحانپسداده و تثبیتشده است، سازوکاری برای ادامه حیات سینما در ایران، هویتسازی سینما ذیل مفاهیم ملی و ارزشها، و فرصت و جایگاهی برای دیده شدن، شکوفا شدن و بازتولید بنیه هنری در سینمای ایران.
شاید این جشنواره در ظاهر شبیه به مراسم فرمالیتهای باشد که به سنت گذشته هرساله برگزار میشود تا از خاموش شدن چراغ سینمای ایران جلوگیری کند. در باطن اما این رخداد چیزی بیش از یک مراسم است.
جشنواره فیلم فجر قلب تپنده سینمای ایران است، سینمایی که نهتنها مستقیما بر تمامی بخشهای صوت و تصویر فراگیر اثرگذار است، بلکه طی سالیان سال با زیست اجتماعی، فرهنگی، هنری و اقتصادی ایرانیان پیوندهایی محکم و ناگسستنی برقرار کرده است.
اساسا جشنواره فیلم فجر به مثابه چنین سنت مهمی تحریمپذیر نیست. مگر میشود این فرصت را از صنعتی که هزاران نفر به اشکال گوناگون در آن مشغول فعالیت حرفهای هستند، گرفت و باعث تعطیلی آن شد؟ اصلا مگر میتوان برای اعتراض، امری از جنس زیست روزمره را به تعطیلی کشاند؟ آیا اموری که نسبت به آنها اعتراض و مطالبه وجود دارد، با تعطیل شدن زیست روزمره حل خواهند شد؟ و یا نیازمند راهی هستیم که به مدد آن بتوان اعتراض و مطالبه را به زیست روزمره گره زد؟
چه اینکه اگر اعتراضی میان اهالی سینما وجود دارد، شاید بهترینجا برای بیان آن همین جشنواره است؛ مگر همین جشنواره فیلم فجر نیست که در طول سالیان سال میزبان آثاری بوده است که یا هیچگاه به اکران عمومی نرسیدند یا با اصلاحات و محدودیتهای بسیار مواجه شدند؟ در چه جایی جز جشنواره فجر این فرصت فراهم بود تا آثار بدونسانسور و اصلاحیه به مخاطب عرضه شود؟ اصلا چه جای دیگری را میشناسید که صدها رسانه، هزاران خبرنگار و فعال فرهنگی هنری به همراه میلیونها مخاطب سینما پای صحبتها و نظرات اهالی سینما بنشینند؟
باری، در هر صورت با گذشت این 10 روز میتوان گفت همهچیز بهخیر گذشت. درنهایت این دیدگاه ناصحیح نتوانست خلل قابلتوجهی در روند برگزاری جشنواره وارد آورد و این اتفاق بسیار مثبت و مهمی است که باید مورد توجه همه اهالی هنر قرار گیرد.
اما رخداد مهم دوم چه بود؟ متاسفانه درست در روزی که همهچیز داشت ختم بهخیر میشد، مراسم اختتامیه جشنواره بهجای آنکه محلی برای جشن گرفتن این حسنختام، پلی برای دستیابی به آوردههای بیشتر در جشنوارههای سالهای بعد و سکویی برای تقویت بنیه فرهنگی و هنری کشور شود، به سنگری برای ایجاد دوقطبی و اختلاف، تشدید تنش و بازتولید بحران بدل شد.
چگونه؟ محمد خزاعی، رئیس سازمان سینمایی کشور در تریبون اختتامیه، سخنانی بر زبان راند که زحمت یکماهه بسیاری از متولیان، فعالان و اهالی فرهنگ و هنر را بیهوده ساخت؛ «امسال جشنواره فجر به بچههای انقلاب برگشت» و صحبتهایی از این دست! مشخص نیست که آیا احساسات بر او غلبه کرده و چنین صحبت نسنجیدهای از جانب وی بیان شده یا عقیده رئیس سازمان سینمایی در این بزنگاه مهم واقعا چنین است. اما در هر دو صورت شد آنچه نباید میشد.
شاید برخی تصور کنند اتفاق مهمی نیفتاده و تاکید بر این خطا از اهمیت چندانی برخوردار نیست. در پاسخ باید گفت پیش از ایراد سخنان فوق به مواضع طرفداران تحریم جشنواره فجر اندک نگاهی بیندازید. همانهایی که خواهان تعطیلی قلب تپنده فرهنگ و هنر ایران و زیست روزمره و حرفهای هزاران تن از اهالی و دستاندرکاران سینما در ایران بودند، ماهیت و وجوه مشترک صحبتها و اظهارنظرهای آنها چه بود؟
مگر آنها نبودند که با تحمیل فشار بر چهرههای هنری خواهان تقسیم نخبگان به دو دسته خودی و غیرخودی شدند؟ مگر آنها نبودند که خود را محور حقانیت دانسته، اقدامات خود را درست، خدشهناپذیر و غیرقابلنقد خوانده و سایرین را تکفیر کردند؟ مگر همانها نیستند که خواستار ایجاد شکاف و اختلاف میان اعضای این جامعه، نخبگان و چهرههای شناختهشده و اثرگذار هستند؟ مگر مشی آنها جز زمینهسازی برای قهر و نفرت اهالی هنر با این رویداد ملی مهم بود؟
خب اگر قرار باشد متولیان جشنواره، سینما و هنر نیز مواضعی دقیقا در همین جهت اتخاذ کنند، پس چه فرقی است میان رئیس سازمان سینمایی کشور و امثال آقای فرخنژاد؟ آیا مسیر هردوی اینها به یک مقصد ختم نمیشود؟ اصلا مسئول و متولی سینما که میبایست پاسخگوی کاستیها و نحوه عملکرد حوزه تحت مدیریت خود در جشنواره فجر امسال باشد و تلاش کند بحران بهوجودآمده را در سالهای بعد به بهترین شکل حل کند، چگونه میتواند با فرار رو به جلو، اهالی سینما را بهخودی و غیرخودی تقسیم کرده و با ایجاد حواشی اینچنینی از پاسخگویی در قبال عملکرد خود شانه خالی کند؟
آقای خزاعی، در یکماه اخیر سعی و تلاش شبانهروزی هزاران تن از فعالان فرهنگی و هنری بر آشتی دادن معترضان با سینمای ایران، ترمیم شکافها و بازگرداندن رونق و شکوه سابق به جشنواره فیلم فجر بوده است. بهتر نبود پیش از نابود کردن همه این تلاشها، بهعنوان متولی این حوزه، اندکی به مسائل مذکور فکر میکردید؟