معین احمدیان در روزنامه فرهیختگان نوشت: امسال جشنواره فیلم فجر متفاوت از دورههای پیشین برگزار شد، چون نه فقط آوردگاهی برای نمایش آثار یک سال سینمای ایران بود و نه محلی برای اجتماع و برقراری ارتباطی انسانی بین هنرمندان سینمای ایران. شرایط اجتماعی و سیاسی ایران از ماهها قبل، جریانی را در فضای رسانههای خارجنشین تقویت کرده بود که علیه زندگی و آرامش ایرانیها پمپاژ خبر کند.
به همین نسبت بود که جشنواره هم در گام چهلویکم خود، آوردگاهی سیاسی برای نزاع دو جریان شد. جریانی که به صورت هدفمند هرگونه بازگشت به روزهای زندگی را برای مردم ایران محکوم میکردند و با نقطهنظر سیاسی به هنرمندان حاضر در جشنواره حملات شدیدالحنی داشتند.
در سوی دیگر جریانی بود که نمیتوانست یا نمیخواست مبتنیبر واقعیتهای امروز ایران، و براساس آنچه در امروز سینمای ایران در حال وقوع است، تصمیمگیری و برنامهریزی کند.
این جریان در انواع خودش روی دیگر سکه ایجاد شکاف در فضای امروز اجتماعی بودند. مشکل هر دو جریان هم به نوع قضاوتشان در بررسی شرایط امروز بازمیگشت. غلبه نگاه جناحی و سلایق سیاسی این دو جریان مانع از این میشد تا نگاه دیگری و غیرخودی را بپذیرند.
در فقره برخورد با رویداد جشنواره فیلم فجر همین مساله مشهود است و برای همین است که آدمها و ارتباطات درون سینما، برایشان بلاموضوع است. نتیجه چنین رویکردی چیزی نبود جز انشقاق و تقویت دودستگی در سینمای ایران. شاید تکلیف ما با پروژهبگیران جریان اول که ابزارشان فحاشی در رسانه است، مشخص باشد، اما نقطه تاملبرانگیز جایی است که مدیران سینمایی طی روزهای گذشته اظهاراتی داشتند که نهتنها منجر به طبیعی شدن فرآیند زندگی در سینمای ایران نمیشود بلکه با تمرکز بر اختلافات، به ضرر انسجام سینمایی عمل میکند.
در میانه روزهای جشنواره روحالله سهرابی مدیرکل دفتر نظارت بر عرضه و نمایش سازمان سینمایی درباره سینماگران تحریمکننده جشنواره فجر یادداشتی را منتشر کرد که با واکنشهای طیفهای مختلف سینمایی همراه شد.
نیت و خواست نویسنده این یادداشت هرچه که بود منجر به سوءبرداشتهایی شد، تا حدی که رئیس سازمان سینمایی هم دو روز بعد مجبور به توضیح شد. این نوشتار عدم حضور هنرمندان در جشنواره را تا سطح یک مبارزه تعبیر میکرد و با لحنی تهدیدآمیز تاوان این مبارزه، ممنوع شدن فعالیت هنرمندانی بود که به جشنواره نمیآیند.
یادداشت این مدیر سینمایی در شرایطی منتشر شد که شماری از کارگردانان، بازیگران و عوامل فیلمهای سینمایی به برنامهها و نشستهای جشنواره فیلم فجر نمیآمدند. اما سوال و شبههای که یادداشت بهوجود آورد و تاکنون به مهمترین چالش جشنواره و نسبتش با هنرمندان بدل شده است، اینکه آیا آنهایی که به جشنواره آمدند و در نشستها حضور داشتند برای فرار از این لحن تهدیدآمیز بوده است؟
طی ماههای اخیر دیده بودیم که بازندگان سینمای ایران و رسانههای سعودی و انگلیسی برای تحریم جشنواره فیلم فجر از تمام ابزارهای رسانهای بهره بردند تا این رویداد سینمایی را به یک معرکه سیاسی تبدیل کنند. اما حالا اظهارنظرهای اینچنینی مهر تاییدی بود بر اینکه خانه جشنواره چهلویکم فیلم فجر، و هرگونه حضور و عدم حضور هنرمندان یک کنش و مبارزه سیاسی است.
اینکه بمباران رسانهای علیه جشنواره فجر را نادیده بگیریم و بدون درنظر گرفتن بازیهای سیاسی، آنچه در ماههای اخیر رخ داده را قضاوت کنیم، به دور از انصاف و منطق است، اما این مساله متفاوت است با این که ما شیوههای اجرا و کارآمدی مدیران فرهنگی برای مدیریت چنین فضایی را بررسی کنیم. محمد خزاعی در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر ضمن سخنان احساسی، گفت که امسال در جشنوارهای حضور یافته که بوی انقلاب میدهد و جشنواره به بچههای انقلاب بازگشت. اظهاراتی که باز هم نتیجهاش ایجاد همان فضایی بود که روحالله سهرابی با یادداشت 16 بهمن ماه شکل میداد.
جشنواره فجر با همه اما و اگرهایش به سرانجام رسید و حضور حداکثری مردم در راهپیمایی 22 بهمن، نهتنها نویدبخش وحدت در گستره ملی است بلکه امیدواریهایی را برای بازگشت عقلانیت و زندگی دوباره در سینمای ایران زنده کرد. سرانجام خوش جشنواره فجر میتوانست کاتالیزور روزهای خوش و وحدت در سینمای ایران باشد اما اظهارات خزاعی در شب اختتامیه فیلم فجر کوبیدن بر طبل افتراق در سینمای ایران بود.
حالا دوگانهای از جانب نفر اول مدیریت سینمای کشور طرح شده که بخشی را فیلمسازان خودی میداند و بخشی دیگر را غیرخودی. گویا بدنه سینما قرار است به دو دسته از مبارزان تقسیم شوند: جماعتی که برای آقای مدیر بوی انقلاب میدهند و دیگرانی که برای او بوی انقلاب نمیدهند. جشنواره فجر در تمام ادوارش همواره محلی برای اجتماع و البته اعتبار طیفهای مختلف سینمایی بوده است.
ممکن است برخی نظرات و آثار فیلمسازان به خوشآمد یک مدیر سینمایی نباشد اما این نمیتواند متر و معیاری دقیق برای دستهبندی در بدنه سینمای ایران باشد. ضمناینکه تقلیل مفهوم هنرمند انقلابی به سلایق شخصی یک مدیر، دایره مفهومی هنرمند انقلابی را تنگ میکند و از همان ابتدا خیلی از اهالی سینما به بیرون از دایره میافتند.
رئیس سازمان سینمایی بارها بر این امر تاکید کرده که سینمای ایران در سال بعد با بحران معیشت بخش عظیمی از سینماگران مواجه خواهد شد. بعد از دو سال تعطیلی سینما در ایام کرونا و همچنین پاییز پرالتهاب 1401، این حداقل انتظار از مدیران سینمایی است که از هرگونه تنشآفرینی در سینمای ایران پرهیز کنند.
اگر پیشفرض مدیران فعلی سینما این است که جریانهای سینمای امروز ایران، نیازمند مهندسی و مدیریت دولتی هستند اولین شرطش این است که بخشهای مختلف این سینما را با اهداف و پیشفرضهای هدایتی نسبت به آینده سینما درگیر کنند. لازمه درگیر شدن این بخشها این است که مدیران سینمایی در تعاملی حداکثری با تمام اجزای سینمای ایران باشند.