عصر ایران؛ امید جهانشاهی- سالروز درگذشت سید حسن تقیزاده از مشهورترین سیاستمداران تاریخ معاصر ایران بهانهای است برای لزوم یادآوری بازاندیشی انتقادی در کارنامههای سیاسی به جای تکرار اتهامات یا توقف در آنها.
از این حقیقت که تاریخ چراغ راه آینده است، بزرگانی با تعابیر مختلف بسیار گفتهاند. مثل زنده یاد دکتر محمد علی اسلامیندوشن در کتاب «سخنها را بشنویم»: مهمترین منبع تنبّه و تعلّم ما تاریخ کشورماست. تخطئه یا مسخ تاریخ که بایگانی گذشته است، نه هنر است و نه افتخار.
واقعیت این است که نه تنها شناخت ایران امروز بلکه شناخت بهترین راهی که امروز میتوان پیمود در گرو شناخت راهی است که از مشروطه تا امروز طی شده و البته این شناخت مستلزم شناخت واقعی و بیحُب و بغض زندگی کسانی است که در این مسیر، تاثیرگذار و نقشآفرین بودهاند.
با همین نگاه در هشتم بهمن سالروز درگذشت سید حسن تقیزاده به عنوان یکی از این شخصیتهای سیاسی تاثیرگذار تاریخ معاصر ایران به او میپردازیم نه برای ستایش یا سرزنش که به این قصد تا شخصیتهای تاریخی را از منظری دیگر بررسیم.
تقیزاده در چنین روزی در انزوا و در شرایط بیماری در سن 92 سالگی درگذشت و در قبرستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. زندگی بلند او مصادف با حساسترین و حادثهخیزترین دورانهای ایران بوده و از این رو مطالعه ایران پسامشروطه و به تعبیری ایرانجدید، بدون نام سید حسن تقیزاده ابتر است. شاید از همین رو هوادارانی جدی و مخالفانی سرسخت دارد و از او به عنوان شخصیتی مبهم و مشکوک، یا چهرهای جنجالی و یا شخصیتی تجددخواه و بزرگ نام میبرند.
مخالفانش به چند دوره از زندگی سیاسی او اشاره میکنند. به دورانی که کوران حوادث مشروطه بود، گروهی از مشروطهخواهان میانهرو بودند و به «اعتدالیون» شهرت داشتند و او به گروه به اصطلاح تندرو تعلق داشت که در آن زمان (بر خلاف امروز) «دموکرات» خوانده میشدند.
این تقابل که بالا گرفت آیت الله بهبهانی که از روحانیون میانه رو مشروطهخواه بود ترور شد و مخالفان معتقدند این ترور با هماهنگی یا به دستور تقی زاده بوده چون او از رهبران دموکرات بود.
مخالفان همچنین به روابط خوب او با انگلیسیها اشاره میکنند و او را به نوعی حامی منافع انگلستان در ایران میدانند. در همین راستا جریان انعقاد قرارداد تجدید دارسی را گواه میآورند که قراردادِ به شدت مورد انتقادِ دارسی 60 سال دیگر تمدید شد و تقیزاده از نزدیکان رضاخان و عضو گروه مذاکرهکننده بود. خود او هم البته بعدتر در دفاع از خود تعبیری به کار برد که در تاریخ ایران ثبت و ماندگار شد: «آلت فعل» یعنی که اختیاری نداشته و خود رضاخان در مقابل انگلیسیها کوتاه آمده و تصمیم نهایی را گرفته است.
هواداران اما او را به عنوان یکی از تجددخواهان جدی و تاثیرگذار میستایند. کسی که همه عمر تمام قد برای تجدد تقلا کرد و از سر همین تجددخواهی در مجلس شورای ملی به شدت به محمدعلی شاه میتاخت آنچنان که محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست. هواداران تقیزاده میگویند اگر او به سفارت انگلیس پناه برد از بیم جان بود زیرا اگر دستگیر میشد حتما اعدام میشد.
هواداران همچنین به نقش او به عنوان یکی از مشاوران رضاخان اشاره میکنند و تأثیر گذاری بر شکل گیری آنچه رضاخان «اصلاحات و توسعه» مینامید و نیز به فعالیت های بینالمللی در دهه 1320 و هنگامی که سالها سفیر ایران در انگلیس و فرانسه بود و به دیپلماتی کارکشته تبدیل شد و در جریان تجاوز روسیه و اشغال تبریز و نشاندن عواملشان یعنی فرقه دموکرات آذربایجان فعالیتهای تاثیرگذاری داشت.
فارغ از مخالفان و ستایشگران، عامه مردم اما تقیزاده را تنها با یک جمله میشناسند: «ایرانی باید از فرق سر تا نوک پا غربی شود.» و اینها معمولاً کسانیاندکه دانستهها و قضاوتشان از تقیزاده همچنان زیرسایه سنگین ادبیات پورشور و انقلابی دکتر علی شریعتی است که در وصیتنامه خود نوشت: از دو «ت» بیزارم: تقیزاده و تاریخ! برخی معتقدند این بیزاری به دلیل آن است که خود شریعتی هم تحت تاثیر همین یک جمله مشهور بوده و بعضی بر این باور که او اصلاً تقی زاده را با میرزا ملکم خان اشتباه میگرفته! البته روایت دکتر شریعتی از شماری از شخصیتهای دینی و تاریخی دیگر نیز روایتی شتابزده و نادقیق و هیجانی بوده است و جای پرداختن به آن در این گفتار نیست.
باری، قضاوت دربارۀ کارنامه زندگی سیاسی تقیزاده مستلزم شناخت شرایط و مختصات دوران اوست. او در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد و در نوجوانی به شدت تحت تاثیر آرای پدر روحانیاش بود که نجف درس خوانده بود و مکتبدار و امامجماعت بود اما در جوانی تحت تاثیر همان ذهنیت غالب راه خود یافت. او که از کودکی با قران به خوب خواندن خو کرده بود، در جوانی علوم جدید آن روز و زبان فرانسه را خوب خواند. در بیست سالگی، شاکله ذهنی تقیزاده با آثار روشنفکران زمانهاش یعنی میرزا ملکمخان و طالبوف و دیگر تجددخواهان شکل گرفت.
در دورانی که مصادف بود با جوانی تقیزاده، چه درست چه غلط، بهرحال ذهنیت عمومی آنها که تحصیلاتی داشتند و آن سوی مرز را هم دیده بودند، این بود که اروپاییان به واسطه علم روز و آداب روز، نظم و نظام گرفتهاند و کاش ایران ما هم بر همین مدار میرفت و مردمان ما هم به همینسان سامان مییابند. فارغ از قابل بحث بودن یا نبودن این ذهنیت، قابل درک است که تا چه حد جان و جهان و نظام فکری و سوگیریهای یک جوان پرشور وطندوست با این ذهنیت ساخت و سامان میگرفت.
بعد به همراه اعتصامالملک - پدر پروین اعتصامی - کتابفروشی تربیت را برپاداشت که پاتوقی شد برای کتاب خوانهایی که همه همان ذهنیت را داشتند: راه رهایی ملت ما از فقر و فلاکت، تجدد است.
پس در آن فضا اگر گفت: «باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شویم» باید آن را در آن بستر و شرایط درک و تحلیل کرد و نمیتوان همه کار و کارنامه تقیزاده را به یک جمله فروکاست.
این یادداشت بر آن نیست تا تقیزاده را بستاید که اتفاقاً قهرمانسازی از سیاستمداران از نشانههای ضعف در شناخت است. بلکه تنها دعوتی است به بازاندیشی انتقادی کارنامه سیاستمداران معاصر و از جمله همین تقیزاده.
زندگی سیاسی این افراد را باید منتقدانه و موشکافانه بررسید و دستاوردها و درسهای آن را جسورانه و بیباکانه به عرصه عمومی کشاند و شناساند. آنها با همه نقاط قوت و ضعف، کژیها و نیکیهاشان، از این منظر که سودای سعادت ایران در سر داشتند و در مجموع ایران را گامی به پیش بردند (ولو با نگاه امروزین دچار خطا هم شده باشند) قابل احتراماند. هر که دغدغۀ ایران داشته باشد چنین است.