رسالت نوشت: خروجی انتخابات مجلس یازدهم و دولت سیزدهم، حاکمیت یکپارچهای شکل داد که در بادی امر، جریان رقیب هم امیدوار به جراحیها و تغییراتی شد که میدانست در زمان آنان میسر و ممکن نبود.
بسیاری از منازعات و چالشهای درون قدرت، بهواسطه قرابت فکری سران قوا و بخش مهمی از بدنه مدیریتی حلوفصل شده و میشود. تخریبها، طعنهها و سازهای مخالف از گوشه و کنار حاکمیت، کمتر بهگوش میرسد و عموما دستگاهها در ظاهر و باطن، یار و مددکار یکدیگرند؛ اما ماجرا روی دیگری هم دارد.
آن روی سکه حاکمیت یکپارچه، به این زیبایی نیست. قدرتیابی و تأییدات پیدرپیِ درونگروهیِ یک نحله و جریان فکری نسبت به اشخاص و تصمیمها گاهی موجد و مقوّم یک جهل مرکبی میشود که بیرون آمدن از آن تقریبا غیرممکن است؛ چرا که دیگر گمان به ارتکاب اشتباه هم نمیدهند. بهعلاوه قدرت گرفتن بیحدومرز یک جریان در هر کشوری با هر ایدئولوژی و شکل حکومتی آسیبزاست.
بخش مهمی از بالندگی، سلامت و اصلا حیات یک جامعه به تضارب و تعاطی آرا و افکار بستگی دارد. نمیشود توقع داشت یک جریان چه در حوزه اندیشه، چه در حوزه سیاست، چه در حوزه اقتصاد و چه در هر حوزهای، چندین سال، بایکوت و گوشهنشین شود و آن جمعیتِ متصل به آن حوزهها چیزی بهنام «امید» را در خود حفظ و تقویت کنند.
پیروزی کارگزاران نظام آنجاست که اولا سعی کنند تعداد بیشتری از مردم را همراه خود کنند و ثانیا این مردم را عاقل و صاحب اهلیت و صلاحیت ببینند؛ همانطور که هستند. این نگاه فارغ از اینکه صحیح است؛ بهسود خود حکمرانان است. آن ها اگر خود را منتخب و مسئول عقلا و خردمندان بدانند، بهنوعی خود را هم تکریم کردهاند و اگر بهاشتباه مردم را ناتوان از شناخت مصالح خویش قلمداد کنند به خود نیز توهین کرده اند.
ما اگر بهحق درباره تجزیهطلبی نسبت به خاک ایران، حساسیم؛ برای ایران قوی باید درباره تجزیهطلبی نسبت به دل مردم ایران نیز حساس باشیم و مانع این اتفاق دردناک شویم.