عصر ایران؛ مهرداد خدیر- آیین پنجاهوپنجمین سالگرد درگذشت جهان پهلوان تختی به روال هر سال دیروز 17 دی 1401 خورشیدی هم در گورستان «ابن بابویه» شهرری برگزار شد و در حد چند سطر در رسانههای رسمی انعکاس یافت.
خبرگزاریهای رسمی اعلام کردند این آیین به همت اداره کل ورزش استان تهران و معاونت فرهنگی وزارت ورزش و جوانان برگزار شده و طبعا با حضور سینا کلهر معاون فرهنگی و ورزشهای همگانی وزارت ورزش و جوانان و علی جوادی مدیر کل ورزش استان تهران و البته یکی دو مقام دیگر مانند مناف هاشمی دبیرکل کمیته ملی المپیک. همین! عکسها نشان نمیدهد استقبال مردم در چه حدی بوده اما میتوان حدس زد مثل برنامههای کلیشهای دیگر دولتی بوده که از فرط تکرار برای همه ملالآور شده و تنها مشخص نیست که کی به کی در پایان تابلو فرش اهدا کرده است!
مراسمی دولتی و قاعدتاً بیمزه برای مردمیترین چهرۀ تاریخ ورزش ایران که آوازه و محبوبیت او به اسطورۀ پوریایولی پهلو میزند و بیشترین و سریعترین نام گذاری معابر و مکانها در جایجای ایران بعد از انقلاب 57 به نام او صورت پذیرفت و اوایل از واژۀ «شهید» هم استفاده میشد و بعدتر به تدریج رنگ باخت.
شاید گفته شود همین که پس از 55 سال همچنان مراسمی برگزار میشود قابل توجه است خاصه این که با پررنگ شدن فرضیه
«خودکشی» غلامرضا تختی یگانه موردی است که در جمهوری اسلامی از شخصیت مشهوری که با خودکشی از دنیا رفته تجلیل میشود. (میتوانید تصور کنید که وزارت ارشاد برای صادق هدایت آیین رسمی برگزار کند!)
یا پرسیده شود نویسندۀ این سطور که در مراسم غایب بوده از کجا حدس میزند بیمزه بوده و تکراری؟ پاسخ روشن است: خبرهای رسمی و تصاویر مراسم این گونه حکایت میکند. 10 نکته اما به این بهانه قابل طرح است:
1. برگزاری مراسم سالگرد در محل تدفین شهروندان عادی یا برای شخصیتها وقتی جای دیگر ممکن نیست توجیه دارد. مثلا دوستداران احمد شاملو همه ساله به امامزاده طاهر میروند و در غالب موارد هم کسانی مانع میشوند لابد چون معتقدند زنده و مرده باید مثل آنها فکر کند و خود را مالک هر فضای عمومی هم میدانند. به قبرستان میروند چون هر جای دیگر اسباب دردسر بیشتر میشود. ولی وقتی مراسمی را ادارات دولتی برگزار میکنند چرا در سالن و آمفی تئاتر نباشد؟ حتما باید بعد از 55 سال به قبرستان بروند؟بر سر مزار خوب است اما چرا آیینی فراتر نباشد؟ مزار و گورستان برای سوگواری و سوم و هفتم و چهلم و سالگرد است. نه آن که بعد از 55 سال به همان مکان بسنده شود.
2. بله، میدانم ابن بابویه تنها گورستان نیست و فقط هم جهان پهلوان تختی در آن مدفون نیست. جدای این که آرامستانهای ما به خاطر آن که مدفن شهیدان است تنها گورستان و قبرستان نیست و یادوارۀ شهیدان در آنها برگزار میشود. بله. اما وقتی که گروهی باشد و نه دربارۀ یک فرد خاص و تازه تختی را دیگر شهید تلقی نمیکنند. این را هم میدانم که قبرستان ابن بابویه به لحاظ سیاسی اعتباری فراوان دارد چرا که شهیدان 30 تیر 1331 در آن به خاک سپرده شدهاند و دکتر محمد مصدق هم وصیت کرده بود در ابنبابویه مدفون شود ولی شاه اجازه نداد چون میدانست که به تعبیر حافظ «زیارتگه رندان جهان خواهد شد» و در همان اتاق غذاخوری قلعۀ احمد آباد به امانت به خاک سپرده شد. دکتر سید حسین فاطمی هم در آنجا مدفون است و شگفتا که هم وزیر خارجۀ پیش از انقلاب و هم وزیر خارجۀ بعد از انقلاب (صادق قطبزاده) که هر دو اعدام شدند در آنجا مدفوناند. جدای اینها نزد تهرانیهای قدیمی ابن بابویه و باغ طوطی در شهرری بسی اصیلترند از بهشت زهرا و برخی از بستگان مادری نویسندۀ این سطور هم در آنجا مدفوناند. اما تختی فراتر از ابن بابویه و شهرری است. دستکم چرا در حرم حضرت عبدالعظیم مراسم برگزار نشد؟
3. شهرت و محبوبیت غلامرضا تختی تنها به خاطر قهرمانی ورزشی نبود. او شخصیتی اجتماعی هم بود. دوستدار طالقانی و مصدق با کاراکتری ایرانگرا. در مراسم دولتی اما تنها به جنبه ورزشی و کُشتی بسنده میشود. با این حساب چرا برای بقیه مدال آوران فقید آیین ویژه برگزار نمیکنند؟
4. دو یادگار تختی – فرزند او بابک و نوادۀ تختی: غلامرضا تختی- در ایران زندگی نمیکنند و سال هاست که در آمریکا (ایالت نوادا) هستند اما به یاری فناوریهای ارتباطی به سهولت میتوانند در مراسم حاضر باشند و دستکم پیامی بفرستند منتها نه برای چنین آیینهایی که نه دعوت میشوند و نه اگر بشوند پاسخ میدهند.
5. در مراسم واقعی برای تختی و نه این آیینهای بیمزه و تکراری دولت میتوان تصور کرد نواده و همنام او از آمریکا پیام بفرستد و بابک تختی نویسنده و مترجم سخن بگویند و نیز همسر او منیرو روانپور تا بگوید در مدرسه و جامعه در آن دیار چه مواجههای با فرزند او داشتهاند و آن خاطرۀ مشهور که روزی معلم آمریکایی از غلامرضا تختیِ نوجوان میپرسد: "پسر! تو با آن غلامرضا تختی که این قدر اسم او در اینترنت هست، چه نسبتی داری" و لابد وقتی پاسخ داده من نوۀ او هستم با خود گفته "یعنی در آن کشور برای فرزند و نوۀ قهرمان ملیشان هم جا نبوده است؟"
6. میتوان تصور کرد در مراسم واقعی و ملی و مردمی کسانی چون محمد بلوری روزنامه نگار کهنهکار که دقایقی بعد از مرگ تختی بر بالین او حاضر شده و دفتر خاطرات او را دیده سخن بگویند یا دست کم مجری از روی کتاب خاطرات او آن بخش ها را بخواند یا ابراهیم افشار. اینها که هستند هنوز.
7. آقای علی جوادی مدیر کل ورزش استان تهران متولد 1356 است و سینا کلهر هم متولد 1359 یعنی هیچ یک از این دو نه تنها خاطرهای از دوران تختی و مرگ او در سال 1346 ندارند که سال انقلاب را هم به یاد نمیآورند که تصاویر تختی (پس از امام خمینی که بیشترین بود و دکتر مصدق و دکتر شریعتی) در دست مردم بود. بیشترین تصویر البته مربوط به امام بود (تصویر آیتالله شریعتمداری هم البته دیده میشد)و با فاصلۀ بسیار چهرههای دیگر که اشاره شد و برخی از هواداران سازمان مجاهدین و فداییان هم تصاویر رهبران خود را در دست داشتند (و البته کافی بود یک نفر در دست داشته باشد و به خاطر انبوهی جمعیت و مخالفت نکردن با آن عکس تصور شود همه به آن تعلق دارند در حالی که این گونه نبود). از این وجه تختی اما هیچ یاد نمیشود هر چند روشن نمیکنند اگر تختی سیاسی و ملی و اجتماعی نبوده و فقط قهرمان ورزشی بوده و مدالهایی جهانی آورده چرا از دیگران متمایز است؟ تنها به خاطر منش پهلوانی؟ چرا در این چند دهه یکی از این جور پهلوانها تربیت نشده؟ آن وقت برای آدمی که خودکشی کرده بعد 55 سال مراسم برگزار میکنند یا نه، تختی ابعاد سیاسی و اجتماعی داشته و همین او را متمایز میکند. در این صورت سطح میزبان و سخنران باید بسیار بالاتر از مقامات تربیت بدنی باشد.
8. تختی یکی از خوش سیماترین چهرههای تاریخ ایران است که آدم از تماشای صورت ماه او سیر نمیشود و
عکسهای بسیار هم از او به ثبت رسیده که با توجه به فناوری عکاسی در آن دوره این همه توجه و خوشعکسی حیرت برانگیز است. حالا که تابلوهای تجاری سطح شهر به لطف سرعت قطار پیشرفت اقتصاد نواصولگرایان غالبا خالی است و با تصاویر غیر تجاری پوشش داده میشود جای دوری نمیرفت اگر در 17 دی و پس از پشت سرگذاشتن مناسبت های قبلی شهر را پر از تصویر تختی میکردند. شاید گفته شود به خاطر یک روز هزینۀ بسیار میبرده ولی چرا تندیسی از او نصب نمیکنند؟ مگر قرار نبود تندیس بزرگی از تختی در میدان تجریش نصب شود؟ گویا ساخته هم شده است و جایی دارد خاک میخورد. منظور تندیسی بزرگ و در یک میدان است وگرنه خبر داریم دو سال قبل تندیسی از تختی در موزۀ ملی المپیک قرار داده شده که گویا کراوات آن با تغییر دولت باز شده اما همین هم چند سال پس از نصب تندیس تختی در موزه آکادمی ورزش آمریکا بود که بابک تختی از آن - اثر
علیرضا خاقانی - رونمایی کرد. ( تصویر بالا مربوط به این تندیس و پایین موزۀ ملی المپیک ایران است و نویسنده نمیداند کراوات را دوباره بستند یا نه!)
9. بیشترین کاستی متوجه شهرداری تهران است. چون تختی از نمادهای تهران هم به شمار است. اگرچه شخصیتی ملی و محبوب همۀ ایرانیان بود اما یکی از هویتهای اختصاصی تهران هم هست کما این که به "بچۀ خانیآباد" شهرت داشت. کار همه دستگاهها اما این شده که هر سال بروند ابنبابویه و سالبهسال هم از چهرههای قدیمیتر خالیتر. زمان میگذرد و طبعا آدمها درمیگذرند و کسانی خانهنشین و بیمارند. اینها درست اما زندهها را چرا دعوت نمیکنند؟ البته اگر در جای دیگر برگزار شود و نه در قبرستان یا تنها در آنجا.
10. برای آن که جانب انصاف را رعایت کرده باشیم باید بگوییم همین را هم باید مغتنم شمرد. چون سبب میشود چند ثانیه در رسانه های رسمی و به بهانۀ خبر مراسم نام کسی را بر زبان آورند که به خاطر
«نه» گفتن و کرنش نکردن تختی شد و به خاطر تختی ماندن هزینه پرداخت. ولی کاش قدری ابتکار و ذوق و هنر هم به کار آید.
کاش به صورت موردی ذکر کنید تا به اطلاعات مخاطبان افزوده شود یا نویسنده توضیح دهد. چون در این حد طبیعی است هر مطلبی موافقان و مخالفانی داشته باشد اما یک جستار به دنبال آن است که بر نکاتی و نقاطی تأمل کند که در نگاه اول به آنها توجه نشده. منتظر نظر بعدی و دقیق تر و جزیی تر شما هستیم مثلا بگویید بهترین مکان برای یاد تختی همان ابن بابویه است چون آنجا مدفون است یا با تندیس مخالف اید یا یکی خبر دهد کراوات موزه را برنگردانده اند یا کل تندیس را برداشته اند. یا حاوی نظری باشد که بحثی برانگیزد یا اطلاعی داده شود مثلا یکی از دوستان بگوید در فلان موزه در اروپا هم تندیسی دیده است.
این عرایض هم تعارف معمول قبل از انتقاد نبود و کاملا واقعی هستند
اما در مورد متن نوشته نکات زیر به ذهنم میاد
1_در مورد محل برگزاری یادبود فرد متوفی بهترین مکان گورستان هست خصوصا اگر قرار به حضور برخی مسئولین باشه
اول اینکه به فرهنگ ما در مورد احترام به اموات و قرائت فاتحه نزدیک تر است
دوم اینکه باعث خارج شدن از حالت جلسه رسمی و اداره و... میشود
سوم اینکه شاید منجر به هشدار برای برخی صاحبان قدرت هم باشد
2_اینکه افرادی که زمان مرگ مرحوم نبودن ولی امروز به واسطه سمت شعلی یا علاقه در مراسمش حضور دارند نه تنها بد نیست بلکه قابل ستایشه
3_در مورد بعد سیاسی و اجتماعی مرحوم اتفاقا برگزاری یادبود دولتی برای کسی که احتمالا در صورت حیات با شرایط فعلی حکومت میانه ای نداشته ، خودش نوعی یاد آوری برای نسل جوان تر هست که متوجه باشند مردم اون دوره دنبال چه چیزی بودند و ....(حالا که برای طالقاتی و مصدق و... نه، برای تختی هر چند با غلبه بیشتر جنبه ورزشی غنیمته)
4_حضور مقامات رده بالای ورزشی و دولتی در مراسم یادبود هر چند روتین و بی مزه باشد اما برای ادامه دار شدن برگزاری مراسم هرساله تا الان مفید بوده
5_انتقاد از مسئولین برای برگزاری مراسم و انتقاد از شهرداری برای عدم اختصاص فضای تبلیغاتی به سالگرد مرحوم تا حدودی در تناقض است
با عذرخواهی بابت اطاله کلام ، ارادتمند شما
در کلیات عبید آمده است
یکی اسبی از دوستی به عاریت خواست. گفت دارم اما سیاه است. گفت مگر اسب سیاه را نمی شود سوار شد؟ جواب داد چون نمی دهم همین قدر بهانه بس است.
این همه مطلب جناب نویسنده به نظر بهانه می آید. لااقل می گفتید چه کنیم؛ دسته راه بیندازیم در خانی آباد؟گلریزون کنیم در باشگاه پولاد؟ مراسم بگیریم در هتل آتلانتیک؟یا چی؟
دوست عزیز
همین که اهل رسانه هستید و از بین رسانه ها مطالب این تارنما را می خوانید و به خواندن بسنده نمی کنید و پیام و نظر می گذارید جای سپاس دارد. اما یادداشت بالا یک جستار رروزنامه نگارانه است و نه ابیاتی از مثنوی معنوی تا ارزش معنایی داشته باشد و نه کتابی تاریخی.به جای ارزش گذاری درباره موضوعی که طرح شده نظر دهید. قضیه از این قرار است که غلامرضا تختی تنها یک کشتی گیر مدال آور نبود تا اداره کل ورزش شهرری برای او مراسم برگزار کند. شخصیتی ملی و فراورزشی بود. این جمله ارزش معنایی و تاریخی دارد؟
ثانیا مقایسه جوانمرد با اخلاقی به نام غلامرضا تختی با ...صادق هدایت ...ظلم بزرگی است.
اگر تختی خودکشی کرده باشد مرگ او شبیه صادق هدایت است که قطعا با خودکشی از دنیا رفته است. کما این که اگر من روزنامهنگار به بیماری سرطان طحال بمیرم طبعا از حیث نوع مردن و نه حکومت و سلطنت مثل شاه مردهام که به این بیماری درگذشت. به نظر نباید چالش برانگیز باشد. آدمها میتوانند در عین تمام اختلافات در زمینههایی با هم مشترک باشند. کما این که در کشوری خارجی تا ببینید کسی فارسی صحبت می کند توجه تان جلب می شود زیرا این اشتراک در آنجا مهم است حال آن که در ایران برای اشتراک کافی نیست. دو نفر می توانند در سال تولد مشترک باشند و دو نفر در محل تولد و دو نفر هم در نوع مرگ. کما این که مادام که مرگ تختی مشکوک بود با مرگ شریعتی مقایسه میشد که آن هم مرگی مشکوک تلقی میشد ولی حالا که دیگر هیچ یک مشکوک نیست شبیه هماند در مشکوک نبودن! در این که تختی جوانمرد و بااخلاق بود شکی نیست اما متوجه نشدیم که نویسنده فقید را چرا ناجوانمرد و بیاخلاق توصیف کردید به اضافه قدری فحش دیگر.