احمد بخارایی استاد دانشگاه ومدیر گروه جامعهشناسی سیاسی در انجمن جامعهشناسی ایران با انتقاد از تبعیض موجود در جامعه به سایت دیدهبان ایران گفت: تبعیض از مرکز شروع شده و تا مرز ادامه دارد، برخی تبعیضها ریشه تاریخی دارد در دوران ما به توان ۲ رسیده بنابراین این تبعیضها در برخی از استانها به لحاظ ساختاری و نهادینه شدن قابل هضم و درک است به همین دلیل در مقابل اعتراض عدهای زیاد (به دلیل نگاه دوقطبی داشتن و تبعیض)، برچسب جاهل و یا اغتشاشگر زده میشود.
به گزارش سایت دیدهبان ایران؛ بدون شک امنیت اجتماعی به عنوان یکی از حساسترین و مهمترین نوع امنیت از عناصر اساسی حیات انسانها بهشمار میرود وهیچ عنصری برای پیشرفت و توسعه یک جامعه و همچنین شکوفایی استعدادها, مهمتر از عنصر امنیت و تامین آرامش در جامعه نیست.
امروزه مفهوم امنیت در جامعه به دلیل افزایش جرایم و آسیبها بیشتر صوری و ظاهری جلوه میکند به عبارتی ترس و نگرانی در تمامی زمینهها جایگزین امنیت اجتماعی شده، این ترس و ناامنی طی زمان، تاثیرات مخرب و منفی بر کیفیت زندگی افراد گذاشته تا حدیکه آنها از انجام بسیاری فعالیتهای اجتماعی بازمانده و میزان بیاعتمادی در جامعه بهشدت افزایش یافته است.
بنابراین میتوان گفت که رابطه دوسویهای بین سلامت اجتماعی و امنیت اجتماعی در جامعه وجود دارد. کاملا صحیح است میزان توسعه یافتگی یک جامعه با ضریب امنیت اجتماعی رابطه مستقیمی دارد فقدان سلامت اجتماعی، حاصل عدم جذب افراد در چارچوبهای اجتماعی در نتیجه عدم جامعهپذیری صحیح آنهاست.
علاوه براین، امنیت اجتماعی در پایداری هویت انسانها بسیار تاثیرگذار است، نبود امنیت اجتماعی مسبب ایجاد مشکلات جدی و غیرقابل انکاری در هویت فردی و جمعی یک جامعه دارد و میتواند مقدمات فاجعه ای بزرگ در جامعه را فراهم کند .
برای تحلیل موضوع حیاتی و پراهمیت امنیت اجتماعی، احمد بخارایی، جامعهشناس، دانشیار دانشگاه و مدیر گروه جامعهشناسی سیاسی در انجمن جامعهشناسی ایران گفتوگویی را با سایت دیدهبان ایران انجام داده که در زیر میخوانید:
-به عنوان اولین سوال، به نظر میرسد مفهوم و معنای امنیت اجتماعی طی چنددهه اخیر رنگ و بوی خود را باخته است و بیشتر واژه امنیت اجتماعی با وجود گسترش روزافزون سرقت، تبعیض، فساد، اعتیاد، خشونت اجتماعی و ... کلیشهای و بیمعنا شده است، نظر جنابعالی در این مورد چیست؟
ابتدا باید به تفاوت واژه احساس وجود و یا عدم وجود امنیت اجتماعی اشاره کرد: امنیت اجتماعی ناشی از احساس و درک فرد متبلور میشود در قالب احساس یا عدم امنیت اجتماعی معنا دارد. از نظر ما این وجه (درونی) بسیار مهمتر و اصلیتر از امنیت اجتماعی بیرونی بوده زیرا این احساس یک پدیده روانشناختی و اجتماعی است بنابراین این موضوع دوجنبه بیرونی و درونی دارد اما وقتی صحبت از احساس عدم امنیت به میان میآید ابعاد آن نیز اهمیت پیدا میکند.
چهار وجه اصلی این احساس عدم امنیت ناشی از شرایط روانی، مالی، فکری و جمعی است و شدت و ضعف آن بستگی به چگونگی سیر صعودی یا نزولی این پروسه دارد به عنوان مثال در بعد مالی وقتی پایداری و ثبات در ارزش ریالی وجود ندارد افراد جامعه به خرید دلار و طلا روی میآورند و جامعه از مقوله تولید خارج و خمیرمایه اقتصاد سالم دستخوش تغییرات ناسالم میشود که ضربههای وحشتناک آن در زمینه تولید بهوضوح آشکار و عیان است بنابراین اقتصاد دلال و واسطهمحور فاجعه بزرگی را رقم زده تا حدیکه به جای صادرات انواع محصولات، واردات محور شدهایم در نتیجه روح جمعی، خلاقیت و شکوفایی از بین رفته است.
نباید رسانهها را مجبور به سانسور کنیم
در زمینه احساس امنیت فکری باید گفت وقتی گوش شنوایی برای شنیدن افکار یک فرد، بروز و ظهور آن وجود نداشته باشد احساس امنیت فکری مفهومی ندارد به عنوان مثال وقتی یک رسانه نتواند عقاید و نظرات خود را در صفحات حقیقی و مجازی منتشر کند و فرد ملزم به سانسور و رعایت چارچوب آزادی باشد بستر تبلور این افکار نیز آزاردهنده و نامناسب خواهد بود به طور طبیعی فرد احساس امنیت ندارد از این رو انتشار تفکرات افراد در قالب اشعار، رمان، کتاب، اخبار و... به خاطر الزام سانسور محدود و برخی موقع غیرواقعی بوده، در حقیقت خلاقیت در نطفه خفه میشود.
طی روزهای اخیر کانون فکری و پرورشی کودکان و نوجوانان با قدمت طولانی و نقش مهم به خاطر کمبود بودجه مجبور به تعطیلی است در حالیکه لوح نانوشته کودک در دوران کودکی ساخته و پرداخته میشود و هرآنچه درآن روزگار شکل بگیرد بازتولید آن در سنین بالاترنمایان میشود در صورتیکه بودجههای زیادی در فضاهای نامناسب و بیتاثیر هرز میرود اما با نادیده گرفتن نقش پایهای و اصلی تربیت و پرورش افراد خیانت بزرگی روی میدهد.
واضح است عوامل و بستر امنیت فکری نیز مهیا نیست بنابراین طبیعی است که در این بخش نیز عدم امنیت روز به روز تشدید و گسترش مییابد.
در خصوص امنیت جانی به خاطر وجود سیستم اطلاعاتی و امنیتی قویتر در کشور به طور نسبی دیده میشود اما وقایع اخیر و طی سالهای گذشته شاهد عدم امنیت جانی نیز هستیم وقتی فردی با حضورش قصد بیان اعتراض و نارضایتی دارد امنیت جانی وی نیز در معرض خطرقرار میگیرد البته این به معنای آن نیست که ممکن است گلولهای به فرد برخورد کند همین قدر که فرد احساس کند برای بیان عقایدش امنیت جانی ندارد این یعنی عدم احساس امنیت. در نتیجه مسایل دیگر مثل مهاجرت و دفع شدنها بروز میکند.
امنیت جمعی نیز وقتی معنا و مفهوم دارد که فرد در یک گروه یا جمع به یک هویت جمعی دست مییابد وقتی فرد تهدید (ترس) و تحدید (محدودیت) میشود خوف ایجاد و فرد رانده شده درموقعیت خطرناکی قرار میگیرد زیرا هویت جمعی فرد برای مشارکت در سطح خرد، میانه و کلان برای ظهور خلاقیت، نوآوری و فعال به خاطر برچسب زدن امنیتی منهدم و نابود میشود بنابراین پویایی سازمانی وجود ندارد و نظام بوروکراتیک فاسد شکل میگیرد.
عدم مشارکت مردم در انتخابات یک زنگ خطر بود
سوال اساسی و مهم این است آیا در سطح ساختارها مشارکت سیاسی، معنادار است؟ به عنوان مثال آیا در زمان انتخابات افراد متخصص و سالم میتوانند به راحت ثبتنام کنند یا اینکه هزارویک ایدلوژیک و موانع برای ابراز وجود آنها وجود دارد؟ همانطور که شاهد انتخابات آخر مجلس و ریاست جمهوری بودیم مشارکت مردم در انتخابات اخیر به زیر 50درصد رسید این مشارکت حداقلی حکایت از به صدا درآمدن زنگ بحران و فاجعه دارد، البته بحران مشارکت درهمه بخشها مثل دانشگاهها و انجمنهای صنفی و... دچار یک شکاف عمیقی شده، در نتیجه بین بحران هویتی و احساس عدم امنیت اجتماعی در بعد جمعی ارتباط مستقیمی وجود دارد تا جاییکه هویت شغلی، جنسی ، تحصیلی و جایگاه افراد متزلزل و نابود میشود.
طغیان هویت جنسی طی چندماه اخیر مصداق این عدم حس امنیت است تا حدیکه قشرزنان احساس میکنند اصلا وجود خارجی ندارند اما حاکمیت اصرار دارد به طور رسمی و غیررسمی در قالب فرهنگ مردسالار قشرمعترض منکوب شود اما حقیقت این است وقتی بحران هویتی به اوج میرسد طغیان و خیزش غیرقابل اجتناب خواهد شد همانطور که دختران جوان با ایستادن جلوی گلوله از جان خود گذشته اند.
در مورد عدم امنیت اجتماعی قومیتی نیز باید گفت بسیاری از اقوام ایرانی در واقعیت احساس میکنند با آنها بازی و نادیده گرفته شده اند بنابراین بازبینی جزییات حاکی از وجود احساس عدم امنیت در تمامی موضوعات فوق دارد شاید از لحاظ ظاهری امنیت جانی افراد محفوظ باشد اما مهم این است که در یک فرد تا چه حد احساس امنیت از نظر روانی، فکری و اندیشه بازتاب پیدا کرده، به دلیل اینکه احساس، موتور محرکه جامعه است به عبارت دیگر احساسات فردی منجر به حس جمعی خواهد شد و میتواند جامعه را سرپا و پویا نگه دارد.
- حاکمیت دلالان و واسطهگران طی چندین سال اخیر در تمامی ارکان جامعه واضح و مبرهن است به طورطبیعی این افراد از راههای ناسالم و نادرست ثروت قابل ملاحظهای کسب کرده، ازطرف دیگر بسیاری از مردم جامعه دچار فقر و آسیبهای غیرقابل انکار ناشی از آن مانند بیماریهای جسمی و روانی شدهاند تاحدی که امنیت اجتماعی مفهومی ندارد. گسترش فقر اقتصادی در شرایط فعلی مسبب ایجاد چه خطرات و معضلاتی شده و خواهد شد؟
دو عنصر اصلی امنیت، تهدید و فرصت است تهدید امری سلبی بوده و نباید باشد جنبه ایجابی آن فرصت است که به دراختیار قراردادن فرصت معنا میشود بنابراین اگر تهدید بیشتر و فرصت کمتر شود به طبع احساس عدم امنیت روند افزایشی خواهد داشت جواب سوال شما در مورد فرصتهاست در جامعهای که فرصتها به صورت برابر توزیع نمیشود و بهخاطر وجود فیلترهای سلیقهای و غیرحرفهای در رقابتهای سیاسی، افراد متخصص که درد و درمان را میشناسند ردصلاحیت میشوند بنابراین تبعیض و ضعف در بالاترین رده حاکمیتی نهادینه شده، به بطن جامعه و بستر اقتصادی آن نیز سرایت میکند.
رانت موجود موجب پیشرفت یک شبه برخی میشود
رانتها، روابط پنهان، زد و بندهای سیاسی، فساد سیستماتیک و... زاییده تبعیض و توزیع نابرابر سیاسی است در نتیجه به جای سرمایهگذاری در بخش تولید، خرید و فروش طلا و دلار افزایش یافته و منجر به ثروت و درآمدزایی میشود در نهایت بسیاری از افراد به واسطه ارتباطات پشت پرده و رانت، یک شبه ره صدساله را طی کرده و گروهها و فرقههای غیررسمی شکل میگیرند در حالیکه افراد دارای منصب، فقط نمایشی و صوری بوده، با سروسامان دادن هیولای پنهان فعالیت میکنند.
در واقعیت گردانندگان اصلی، پشت صحنه حضور داشته و تصمیمگیریها توسط آنها اتخاذ میشود در چنین شرایطی، انتظار کمشدن شکاف طبقاتی مفهومی ندارد و ثروتاندوزی ناصحیح منجر به رشد فقر، فلاکت و تورم در بین افراد آسیبپذیر جامعه میشود سرانجام زنجیرههای بههم پیوسته نامناسب و نابرابر احساس عدم امنیت را گسترش میدهد.
شاهد اژدهای چندسر ناعدالتی هستیم
ریشه تمامی این مشکلات به نظام خرده سیاسی برمیگردد زیرا مدیریت کلان جامعه دارای ثروت و قدرت هستند مدیران و نمایندگان مجلس را برای تصویب قوانین سلیقهای خود انتخاب و ساماندهی میکنند علاوه براین، پلیس و قاضی و... را برای تحقق اهدافشان به استخدام خود درمیآورند در نتیجه در مقابل اعتراض و گلایه برچسب اغتشاشگر به معترضان زده میشود از همه مهمتر رسانههای تحت حمایت نیز آنها را پوشش میدهند از این رو اژدهای چندسر در این گردونه نابرابر قوام میگیرد که با زدن یک سر آن نیز هیچ اتفاقی نمیافتد. ناعدالتی و فقر خروجی و پیامد چنین سیاستی است که با مسکنهای موقتی رفع نمیشود زیرا سرچشمه که آلوده باشد راهکارهای موقتی جوابگو نیست مثل طرحهای تشویقی ازدیاد جمعیت که بههیچ وجه موفق نبوده و میزان زادوولد در وضعیت بحرانی قراردارد وحرکت جامعه به سمت پیرشدن شدت یافتهاست بنابراین باید به دنبال علتها بود نه معلولها.
- روند افزایشی عدم احساس امنیت منجر به مهاجرت بیسابقه شده است زیرا عامه مردم تصوری از دولتهای دلسوز و کارآمد ندارند ازهمه مهمتر منافع اشخاص خاص و محدود به پیشرفت جامعه اولویت دارند. نظر جنابعالی در اینباره چیست؟
طی این چندسال مهاجرت همواره سیرصعودی داشته و آمار روزافزون هنجارشکنیها، انحرافات اجتماعی و فروپاشی اجتماعی نشاندهنده این است که حکومت اصلاحطلب و اصولگرا تفاوتی نداشته بنابراین در تحقیقات جامعهشناسی باید ساختاری عمل کنیم تغییر یک وزیر یا اضافهکردن وزارتخانه و ...مشکلی حل نکرده و نمیکند زیرا این موضوعات در سطح میانه قرار دارد اگر ساختارها دارای عمکرد مثبت و خوب باشد میتوان سطوح میانی و خرد را نیز اصلاح و ترمیم کرد در غیراینصورت تمثیل خانه از پای بست ویران است... مصداق تمام و کمال دارد.
برخی از مردم از کشور فرار میکنند!
در کشور ما ساختارها دچار مساله و مشکل هستند این نقض و ضعف منجر به فرار افراد از کشور شده، فراربه خاطر اینکه فرد نمیداند چه آیندهای پیش رو دارد و فقط میخواهد که برود پس افراد در حال فرار هستند نه مهاجرت. دلیل فرار هم روشن است افراد با این تصور که بالاتر از سیاهی رنگی نیست و با مرگ تدریجی دست و پنجه نرم میکنند همچنین با ذهنیت منفی و بلاتکلیفی (مرگ یک بار، شیون یک بار) تصمیم به رفتن میگیرد به عبارت دیگر فرد براساس ذهن ناخودآگاه خودش به آب و آتش میزند تا فقط دفع و رانده شود نه اینکه مکان دیگر برای وی جذابیتی داشته است.
باید اذعان کرد کمتر از 10 درصد مهاجرتها بخاطر تحصیلات خاص، هدفمند و برنامهریزی شده و بقیه از سرناچاری و سردرگمی اتفاق افتاده، این معضل هم پیامد و خروجی ساختارهای معیوب محسوب میشود.
متاسفانه اعتیاد در جامعه ما یک ناهنجاری هنجارشده است یک درد بزرگ که بهخاطر گستردگی عادی جلوه میکند ادامه این روند مخرب، فاجعه است مصرف مواد مخدر صنعتی یا سنتی بیداد میکند درحالیکه که مورد توجه کسی نیست و برای مسوولان هیچ اهمیتی ندارد.
- آیا شما به عنوان یک جامعهشناس قبول دارید که در این سالها جای هنجار و ضدهنجار، ارزش و ضدارزش در تمامی زمینهها تغییر کرده است؟
ما به عنوان جامعهشناس مطلق گویی نمیکنیم زیرا در جامعهشناسی نگاه نسبی وجود دارد و از کلمات همیشه، همه و هیچوقت پرهیز میکنیم با این حال به طور نسبی با شما موافقم. تبعیض، خیانت، خودکشی، اعتیاد و ... ضدارزش هستند اما عادی شده و همه این موارد سیر صعودی دارند درصورتیکه حتی یک مورد هم اضافه و فاجعه به شمار میرود مقایسه کردن میزان جرایم با کشورهای دیگر نشاندهنده کوته فکربودن و آیندهنگری نداشتن است.
-نظر شما درباره تبعیض چیست؟
تبعیض مرز نمیشناسد این تبعیض در تهران هم به عنوان پایتخت بیداد میکند. چرا باید یک فرد به عنوان متخصص و تحصیلکرده به خاطر مسایل مذهبی و عقیدتی طرد شود درحالیکه افراد بیتخصص و بیسواد در سمتهای مهم و حیاتی مشغول کار هستند؟ تبعیض از مرکز شروع شده و تا مرز ادامه دارد، برخی تبعیضها ریشه تاریخی دارد در دوران ما به توان 2 رسیده بنابراین این تبعیضها در برخی از استانها به لحاظ ساختاری و نهادینه شدن قابل هضم و درک است به همین دلیل در مقابل اعتراض عدهای زیاد (به دلیل نگاه دوقطبی داشتن و تبعیض)، برچسب جاهل و یا اغتشاشگر زده میشود.
مردسالاری در ایران یک پدیده ریشهدار است
-عدم امنیت شغلی زنان در جامعه به ویژه در پایتخت و کشور به وفور مشاهده میشود و میتوان اذعان کرد که در این باره نیز جای ارزش و ضدارزش تغییر کرده، لطفا در این مورد توضیح بفرمایید.
مردسالاری درایران ریشه مذهبی، قومی، ملی و ... دارد این دیدگاه در این سالها نیز با وجود داشتن خمیرمایه پررنگ، تقویت شده، درنتیجه جامعه زنان براساس همان فاکتورها برای داشتن شغل، تحصیلات، تخصص و ... ارزیابی میشوند ظرافت و لطافت زنانه مورد سواستفاده قرار میگیرد و مصرف مواد آرایشی نسبت به کل کشورهای دنیا افزایش مییابد چون زن مجبور است برای ماندن و دیده شدن به این مسایل تن بدهد وگرنه حذف میشود.
زنان در اسارت تاریخی به سر میبرند
درست است که زنان در دانشگاهها و مراکزمهم شغلی حضور دارند اما از نظر محتوایی در اسارت تاریخی به سرمیبرند در نتیجه ازدواجهای ناموفق مثل کودک همسری اتفاق میافتد و یا به خاطر مصون ماندن، تن به طلاق عاطفی میدهند چون بعد از طلاق رسمی امنیت اجتماعی ندارد درسطح کلان نیز زنان ایرانی نسبت به مردان از امنیت اجتماعی کمتری برخوردارند.
-منظور شما این است که زنان جامعه امروز آسیب پذیرتر شده اند؟
هرشغلی، قومی، جنسی در گذشته در معرض آسیب بوده، طی این چنددهه بیشتر شده به عبارت دیگر شرایط لازم مثل مسایل تاریخی و فرهنگی وجود داشته، ابزارهای کافی هم اضافه شده تا مورد خاص آسیبپذیرتر شوند. از همه مهمتر افراد باسواد و متخصص در حاشیه قرار میگیرند زیرا تظاهر و تجاهل جای آنها را گرفته، متخصصان و کارشناسان دچار یاس و ناامیدی و در نهایت احساس عدم امنیت مجبور به فرار میشوند به عنوان نمونه، محافظهکاری هیات امنا و اساتید دانشگاهها در موارد بسیاری ناشی از احساس عدم امنیت شغلی آنها است و این معضل سکوت جای تجزیه و تحلیل دارد.