۰۳ دی ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۳ دی ۱۴۰۳ - ۰۷:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۶۷۴۲۵
تاریخ انتشار: ۰۰:۲۰ - ۰۳-۰۹-۱۴۰۱
کد ۸۶۷۴۲۵
انتشار: ۰۰:۲۰ - ۰۳-۰۹-۱۴۰۱

چرا «زیدآبادی‌ها» مهم‌اند و باید بمانند؟

چرا «زیدآبادی‌ها» مهم‌اند و باید بمانند؟
ای کاش آن‌چنان که او نوشته، تصمیم‌اش برگشت‌ناپذیر نباشد؛ چرا که ماندن زیدآبادی‌ها در این میدان سیاست آشفته نه تنها یک ضرورت و الزام است، بلکه زمینه‌ایست برای وارد نشدن در دومینوی خداحافظی طرفداران عقلانیت و گفتگو.
فرآرو نوشت: نقل شده دو زنِ مدعیِ مادری یک کودک نزد امام علی (ع) می‌روند. هر دو می‌گویند: «این کودک فرزند من است.»، اما واقعیت این بود که یکی واقعا مادر کودک بود و دیگری، یک مدعی دروغین که کودک خود را از دست داده بود. امام علی (ع)، به همراهش می‌گوید: «شمشیرم را بیاور و کودک را بر زمین گذاشت و فرمودند، حالا که این این‌طور است با شمشیرم این کودک را نصف می‌کنم؛ نصف برای یکی و نصف برای دیگری.» با بالا بردن شمشیر یکی از زن‌ها گریه‌کنان گفت: «نه، نمی‌خواهم. کودکم را به او بدهید!» اینجا بود که امام علی (ع) پی بردند که مادر واقعی کودک آن یکی است که برای زنده ماندن کودک‌اش حاضر شد، از فرزندش دست بکشد.
 
این داستان را نقل کردیم تا از درون آن حکایت خداحافظی احمد زیدآبادی، فعال سیاسی، تحلیل‌گر و روزنامه‌نگار نام آشنای کشور از صحنه سیاست را بازخوانی کنیم. اخیرا زیدآبادی پس از نوشتن نامه‌ای به حامد اسماعیلیون و توصیه به او برای عدم ورود به صحنه سیاست، با فحاشی‌های گسترده، تهدید به قتل و تجاوزِ جنسی از سوی کسانی مواجه می‌شود که خود را دایه مهربان‌تر ملت و کشور ایران می‌دانند. 
 
 
و اما جملات خداحافظی زیدآبادی، چقدر شبیه داستان همان دو مادری است که نزد امام علی (ع) رفتند و حکایت‌شان نقل شد. زیدآبادی نوشته، «از فحاشی چارپاداری تا تهدید به قتل و تجاوزِ جنسی، بخشی از واکنش افرادی بود که در فضای مجازی و غیرمجازی به حمایت از آقای اسماعیلیون نثارم کردند... این لحظه، لحظۀ خداحافظی من با سیاستی است که می‌خواهد با این شیوه و روش پیش برود. من این صحنه را ترک می‌کنم، چون هیچ رگی در وجودم با آن سنخیت ندارد و با سرتاسرش بیگانه‌ام... با این همه، من عاشق وطنم هستم. برایش دعای خیر می‌کنم و این تنها کاری است که فعلاً از دستم برمی‌آید.»
 
تقابل دادسرا و فحاشان دموکراسی خواه
زیدآبادی فعال سیاسی است که چم‌وخم‌های سیاست در این کشور را به خوبی می‌شناسد. ناهمواری‌های سیاست‌ورزی در این جامعه را با سال‌ها زندان، تبعید و احضار به دادسرا تجربه کرده و می‌داند درچه میدانی کنش‌ورزی می‌کند. او سال‌ها عمر خود را برای مطالعه و پژوهش آکادمیک صرف کرده و سال‌ها استرس کف تحریریه و قلم ورزی در مطبوعات را با تمام محدودیت‌هایش تجریه کرده است. اما حالا پرسش این است که چرا شخصی با این کارنامه پرمحنت و پرتکرار از رجوع به دادسرا، به نقطه خداحافظی می‌رسد؟
 
یادداشت تلگرامی زیدآبادی با عنوان «برسد به دست حامد اسماعیلیون»، نه نکته محیرالعقولی دارد و نه چیزی فراتر از یک بیان عقیده «ساده». زیدآبادی فارغ از توصیه به عدم ورود به سیاست از روی خشم و انتقام از حامد اسماعیلیون چیزی نگفته بود، اما آن‌چه نثارش شد، فحاشی‌های گسترده بود و تهدید به قتل و تجاوز جنسی!
 
آن‌هم از سوی کسانی که صدای دموکراسی‌خواهی و آمیخته‌شدن‌شان با فرهنگی تکثرگرای غرب گوش عالم را کر کرده است. در این تردیدی نیست که بخشی از افراد معترض به وضع موجود بر حق هستند، ولی منطق آن‌هایی که کنش‌ورزی هم‌چون زیدآبادی را که بیش از هر شخص دیگری برای اصلاح، آینده و توسعه کشور هزینه داده را به قتل و تجاوز تهدید می‌کنند، قابل درک نیست.
 
اکنون مساله این است که شخصی مورد هتاکی قرار گرفته که تک تک لحظات زندگی‌اش را با احضار به دادسرا، زندان، تبعید و ممنوعیت از نوشتن و فعالیت‌سیاسی سپری کرده است. کسی که بیش از همه هزینه داده و حداقلی‌ترین استفاده مالی و سیاسی را برای خود نبرده و نخواسته، اما حالا مدعیان خودخوانده دموکراسی و آزادی‌خواهی او را آماج حملات خود قرار داده‌اند.
 
اگر دقیق به موضوع نگریسته شود، اکثریت قاطع افرادی که زیدآبادی را با آن کارنامه پر از تحمل رنج و مشقت سیاسی‌اش مورد حمله قرار می‌دهند، شاید بزرگ‌ترین کنش سیاسی‌شان چند توئیت یا چند کامنت سیاسی (البته شاید فحش و ناسزاگویی) بوده باشد. قابل نقد بودن دیدگاه زیدآبادی و توصیه‌هایش به حامد اسماعیلیون امری پذیرفته شده است، اما تهدید یه قتل و تجاوز در هیچ لایه‌ای از دموکراسی و عقلانیت جای نمی‌گیرد.
 
جریانی که هنوز قدرت را در دست ندارد، در خارج از مرزها، فعال سیاسی‌ای همچون احمد زیدآبادی را به کشتن و تجاوز جنسی تهدید می‌کند، اگر دست‌اش به قدرت برسد چه‌ها که نخواهد کرد! آن‌هایی که آزادی در بیان چند توصیه ساده را بر نمی‌تابند؛ اگر قدرت نظامی در اختیار داشته باشند، مخالفان دیدگاهشان را به چه مسلخ‌گاهی خواهند کشید، ناپیداست.
 
زیدآبادی و زیدآبادی‌ها قربانی خوانش یکجانبه‌گرایانه و وحدت‌خواهانه یک جامعه دو قطبی شده‌اند که تنها یک فرد را در قالب ارائه خوانش افراط‌گرایانه موردنظر خود، می‌پذیرند. فضای تعامل و گفتگو در این پارادوکس رفتاری دو جناحی عقیم است و آزادی بیان را به سرابی دور از دسترس تبدیل کرده است.
 
زیدآبادی حتی انتقاد نکرده و تنها در یک اظهارنظر شخصی چند توصیه برای دوری‌گزینی از ورود کینه و خشونت به عرصه سیاسی را مطرح کرده که از حذف فیزیکی‌اش سخن به میان آورده‌اند؛ وای به حال روزی که کسی به آن‌ها بگوید بالای چشمتان ابرو است. زیدآبادی قربانی دو تک صدایی شده که تنها قاعده بازی مورد پذیرش را سخن گفتن در چارچوب گفتمان خود می‌دانند، اما شاید همین امر مهم‌ترین عامل برای بازنگری او از تصمیم کناره‌گیری‌اش باشد.
 
 
احمد زیدآبادی و زیدآبادی‌ها حضور و ماندشان در صحنه سیاست، رسانه و مطبوعات کشور، هم ضروری است و هم یک الزام. تداوم حضورشان ضروریست به چهار دلیل: اول این‌که از رادیکال شدن فضای سیاسی کشور و گرایش به سوی افراط‌گرایی بیش از آن‌چه که امروز به وجود آمده، ممانعت شود. دوم این که تنها تداوم حضور و نقش‌آفرینی زیدآبادی‌ها در فضای سیاسی کشور است که می‌تواند از دو قطبی شدن فزآینده فضای سیاسی کشور ممانعت به عمل بیاورد.
 
سوم این که اگر فضای سیاسی کشور از وجود زیدآبادی‌ها محروم شود، نیرو‌های طرفدار تک صدایی به جریان غالب تبدیل خواهند شد. نیرو‌هایی که تنها و تنها هویت، افکار، منش و مطالبات خود را به رسمیت می‌شناسند. چنین امری در نهایت موجب تضعیف هر چه بیشتر جامعه مدنی ایرانی خواهد شد.
 
در سطح چهارم نیز تداوم وجود و کنش‌ورزی زیدآبادی‌ها، مترادف با تداوم حیات عقلانیت سیاسی در کشور خواهد بود. به معنای ساده‌تر، در غیاب زیدآبادی‌ها جریان‌هایی که هر رخدادی را در چارچوب نفی طرف مقابل، توسل به خشونت و گوش ندادن به صدای متفاوت، تحلیل و تفسیر می‌کنند، قدرتمندتر خواهند شد. در سوی مقابل نیز، جریانی که همه چیز را بر مبنای سیاه و سفید نمی‌بیند، خاکستری دیدن را عقلانی و منطقی می‌پندارد، در انزوا قرار خواهد گرفت.
 
در طرف دیگر ماجرا، تداوم نقش‌آفرینی و عدم کناره‌گیری زیدآبادی و زیدآبادی‌ها یک الزام است. الزام از این حیث، که بودن و ماندن آن‌ها در صحنه، کورسو‌های امید به آینده را روشن نگه خواهد داشت. احمد زید آبادی و زیدآبادی‌ها، «ایران» را همچون عزیزی می‌دانند که صلح، ثبات، آرامش و حفظ یک‌پارچگی سرزمینی و انسجام‌اش مقدم بر هر امر دیگری است. جنگ، خشونت، تفرقه و بحران در سطوح مختلف، هیچ‌گاه خواسته‌شان نیست. ایران آبادتر و قوی‌تر، قله آمال‌شان است. زیدآبادی‌ها قدرت و ثروت را برای خود نخواسته و خیر عمومی را بر خیر فردی ارجحیت می‌دهند. آن‌ها باور عمیقی به تغییر و گذار به وضعیت بهتر دارند، اما از مسیر مشروع، معقول و قانونی نه خشونت و افراط‌گرایی. وجودشان نماد حضور نیرو‌های میانجی میان جامعه و سیاست است و حذف‌شان معادل از میان رفتن صدای عقلانیت میان مردم و نهاد‌های رسمی.
 
و اما کلام آخر، این‌که باید نهاد‌های رسمی و البته بخش‌های از جامعه با رفتار‌های رادیکال و نامعمول، یاد بگیرند با «زیدآ‌بادی‌ها» تعامل کنند، تا صدا و فضای گفتگو و تعامل در کشور زنده نگه داشته شود.
 
خواست و عقیده زیدآبادی به عنوان یک انسان مستقل محترم است، اما‌ای کاش آن‌چنان که او نوشته، تصمیم‌اش برگشت‌ناپذیر نباشد؛ چرا که ماندن زیدآبادی‌ها در این میدان سیاست آشفته نه تنها یک ضرورت و الزام است، بلکه زمینه‌ایست برای وارد نشدن در دومینوی خداحافظی طرفداران عقلانیت و گفتگو.
ارسال به دوستان