روزنامه ایران نوشت: در تحلیل فتنه شهریور گفته می شود که حاکمیت ، مرجعیت جوانان دهه هشتادی را از دست داده است که اینطور علیه او شوریدهاند.
اولاً اینطور نیست و جوانان ولایی لا تعد و لا تحصی هستند بلکه این روشنفکری ایران است که مرجعیت جوانان دهه هشتادی را از دست داده است. چون اگر قرار باشد روشنفکری مرجعیت قشری از جوانان را بر عهده داشته باشد، همین کسانی هستند که مرجعیت اندیشه دینی را نپذیرفتهاند.
در حالی که از کنشگری خشونت طلبانه در حوادث اخیر کاملاً پیدا است که آنان حتی از مرجعیت روشنفکری عبور کردهاند. بطوری که شورش این گروه، فاقد مرجعیت و رهبری است بلکه سلبریتیهای هنری و ورزشی جای مرجعیت روشنفکری را گرفتهاند. مگر اینکه روشنفکری ایران رفتار خشونت بار اغتشاشگران را مانند آتش زدن مأمور انتظامی و سوزاندن قرآن و مسجد، کشتن بسیجی و مأمور امنیت، کشیدن چادر و روسری از سر زنان عفیفه، عریان شدن در خیابان و مجبور کردن بازاریان و کسبه محل به بستن مغازه وغیره را تأیید کند.
آن وقت میتوان گفت که روشنفکری مرجع این حرکت خشونت طلبانه است. اما آیا روشنفکری ایران حاضر است مرجعیت فکری چنین جریان آشوب طلبی را قبول کند!! حال اگر فرض کنیم که شرافت و وجدان روشنفکری ایران راضی نمیشود که نمایندگی و مرجعیت فکری اغتشاشگران و نه معترضان را بپذیرد و نیز فرض کنیم که آشوب طلبان، مرجعیت بیرونی هم ندارند؛ نتیجه این میشود که اولاً روشنفکری ایران در حوادث اخیر، فاقد پیروان و حواریون است. زیرا جماعتی که در خیابان حضور دارند، اغتشاشگرند و ثانیاً اغتشاشگران فاقد رهبری هستند.
پس، در اینجا، در یک طرف گروه مرجعی هست که پیروان ندارد. و در طرف دیگر، پیروانی هستند که مرجع و رهبر ندارند. از این مسأله با عنوان «بحران مرجعیت/ پیروان» یاد میکنیم.
اکنون میخواهیم به کارکرد فرهنگی سیاسی صدا و سیما بویژه برنامه شیوه شبکه چهار در حل مسأله مرجعیت/ پیروان اشاره کنیم. متأسفانه در چندین برنامه «شیوه» که تاکنون اجرا شده است، مسأله آشوب و اغتشاشهای خیابانی و حجم خشونت آنها در مرکز گفتوگو قرار نگرفته بلکه بیشتر یا پس زمینه گفتوگو بوده یا اساساً نادیده گرفته شده است.
گویی آنچه در خیابان اتفاق افتاده جنبش اعتراضی مسالمتآمیز خشونت پرهیز است و در این بین، شبکه چهار به مثابه میانجی نمایندگان دو طرف را برای گفتوگو و تبادل نظر پیرامون راه حلهای عبور از بحران دعوت کرده است.
نتیجه قهری این شکل از مدیریت برنامه شیوه آن است که روشنفکری صاحب پیروان میشود و پیروان بیسر، مرجع پیدا میکنند. اما این نتیجهگیری را تا کجا میتوان تحمل کرد. اگر جماعت جوان اغتشاشگر از این طریق مرجع فکری پیدا کنند، ممکن است که از کنشگری خشونت طلبانه دست بردارند لکن مشروط بر آنکه روشنفکری هم اعمال خشونت طلبانه را نفی و طرد کند.
در این صورت، میتوان از این دستاورد صدا و سیما به نیکی یاد کنیم. اما در غیر این صورت، برنامه شیوه دستاورد ناخرسندی خواهد داشت. چون دو سر و بدن ناهمگون را به هم اتصال داده است. مضافاً اینکه واقعیت عینی را به محاق برده است. اما راه حل مسأله آن است که مجری و شرکت کنندگان همواره در طول گفتوگو یکصدا رفتارهای خشونتآمیز را محکوم کنند. در غیر این صورت، مردم در وضعیت تردید و آشفتگی شناختی قرار میگیرند.