عصر ایران؛ هومان دوراندیش - ظاهرا بین اصلاحطلبان و اصولگرایان بحثی در جریان است که آیا اروپا امسال گرفتار "زمستان سخت" خواهد شد یا نه؟ اصولگرایان بر وقوع چنین واقعهای تاکید دارند و گویا برخی از روزنامههای اصلاحطلب، منکر آنند. این دعوا البته در توئیتر هم بین برخی چهرههای این دو جناح سیاسی در جریان است.
به هر حال تا زمستان راه درازی نیست. چند ماه دیگر معلوم میشود اروپاییها در زمستان امسال چه وضعی خواهند داشت. وضعشان کمی بدتر از پارسال خواهد بود یا آن قدر سرما بر سرشان میریزد که اوضاع مثل سال 1848 میشود که انقلابهای متعددی در سراسر اروپا بوقوع پیوست؛ انقلابهایی که انگیزۀ اصلیشان اعتراض به ناکارآمدی حکومتهای اروپایی بود.
تاکید اصولگرایان بر زمستان سرد اروپا، در واقع نوعی امیدواری به "نتایج جنگ اوکراین" است. آنها امیدوارند جنگ اوکراین، لیبرال دموکراسی غرب را گرفتار "بحران کارآمدی" سازد و تداوم این بحران هم به "بحران مشروعیت" منتهی شود.
البته اگر از اصولگرایان بپرسیم، خواهند گفت که دموکراسیهای غربی همین الان هم گرفتار بحران کارآمدی و بحران مشروعیت هستند. ولی این چیزی جز بلوف و رجزخوانی نیست؛ چون اصولگرایان در مقالات مطبوعاتیشان به این نکته معترفاند که کشورهای غربی واجد "اقتصادهای پیشرفته"اند.
اگر آمریکا و بریتانیا و آلمان و ... که اقتصاد پیشرفته دارند، گرفتار بحران کارآمدی باشند، پس تقریبا همۀ نظامهای سیاسی جهان کنونی را باید گرفتار بحران کارآمدی دانست.
بحران مشروعیت هم وقتی پدید میآید که اکثریت مردم یک کشور مخالف نظام سیاسی کشورشان باشند. چنین بحرانی، امروزه نه در چین غیردموکراتیک وجود دارد نه در بریتانیای دموکراتیک.
رشد نارضایتی اقتصادی در برخی کشورهای اروپایی، بویژه پس از آغاز جنگ اوکراین، اولا متناسب با توقعات مردم این کشورهاست؛ توقعاتی که ناشی از همان "اقتصادهای پیشرفته" است. مردم سومالی و کرۀ شمالی و پاراگوئه، طبیعتا توقعاتشان در حد مردم آلمان و بریتانیا نیست.
این نارضایتیهای اقتصادی، اخیرا در پراگ و یکی دو شهر اروپایی دیگر در قالب تجمعات اعتراضآمیز بروز یافت اما همین که این تجمعات خیابانی به کشتار مردم منتهی نمیشود، فلان دموکراسی اروپایی دچار بحران مشروعیت نمیشود.
کشورها نهایتا متعلق به مردماند و مردم حق دارند به عملکرد اقتصادی حکومت کشورشان معترض باشند. نحوۀ برخورد با مردم معترض، رمز بقای حکومتهاست.
اصولا وقتی معترضان به سیاستی خاص، به خیابانها میآیند به نشانۀ اعتراض، بحث و گفتوگویی عمومی دربارۀ آن سیاست درمیگیرد و چه بسا پس از مدتی اعتراض، معترضان موفق نشوند اکثریت مردم را متقاعد کنند که اعتراضشان برحق است.
جلیقهزردها در فرانسه دچار همین ناکامی شدند. آنها یکسال هر شنبه به خیابانهای پاریس میآمدند و شعارهای تند علیه سیاستهای دولت مکرون سر میدادند و گاه حتی بلوا و آشوب به راه میانداختند اما نتوانستند اکثریت مردم فرانسه یا حتی مردم پاریس را نسبت به حقانیت اعتراضاتشان مجاب سازند. اینکه مکرون در انتخاباتی آزاد و منصفانه در مقامش ابقا شد، معنایی نداشت جز عدم موافقت اکثریت مردم فرانسه با جلیقهزردها.
بنابراین اعتراض مردم در چند شهر اروپایی، آب به آسیاب دشمنان دموکراسی نمیریزد. اتفاقا اگر راه چنین اعتراضاتی مسدود شود، مخالفان دموکراسی باید خوشحال باشند. این اعتراضات، بخشی از روند طبیعی زندگی سیاسی و اجتماعی در یک کشور دموکراتیک است.
هفتاد هزار نفر از مردم پراگ در اعتراض به حمایت کشورشان از اوکراین به خیابانها آمدند و شعار دادند:
این جنگ ما نیست، نمیخواهیم بهخاطر اوکراین یخ بزنیم.
بعید هم به نظر میرسد که مردم معترض به حمایت دولتهای اروپایی از اوکراین، بتوانند اکثریت مردم کشورهای اروپایی را با خودشان همراه کنند؛ چون دولتهای فعلی در اروپا، برآمده از رای مردماند و مردم احساس نمیکنند مقام مادامالعمر و همهکارهای مثل رهبر کرۀ شمالی آن بالا نشسته و بیتوجه به رای و نظرشان، محورهای اصلی سیاست خارجی و داخلی کشور را تعیین میکند.
اما جدا از این نکات، همین که اصولگرایان محترم مدام تاکید میکنند زمستان سردی در انتظار اروپاست، مهر بطلان میکوبند بر پارهای ادعاها و مفروضات کلیشهای خودشان در قبال جهان دموکراتیک.
اصولگرایان، با ذهنیتی مارکسیستی، همیشه مدعی بودهاند مبنای سیاستگذاری در کشورهای دموکراتیک جهان غرب، منافع اقتصادی است. اما الان میگویند تحریمهای اروپا علیه غرب، به زیان خود اروپا تمام شده و زمستان سرد هم به زودی از راه میرسد و یقۀ اروپاییها را میگیرد و در آمریکا هم که تورم به بالاترین رقم خودش در چهل سال اخیر رسیده است و غیره.
این حرفها چه معنایی دارد جز اینکه کشورهای دموکراتیک جهان غرب با حمایت از اوکراین در برابر روسیه، پا بر سر منافع اقتصادی خودشان گذاشتهاند؟ اینکه جریان گاز روسیه به اروپا قطع شود و تورم و قیمت سوخت در آمریکا رشد چشمگیری پیدا کند، آیا در راستای تحقق منافع اقتصادی و رفاه کشورهای جهان غرب است؟ طبیعتا نه.
اما چرا کار به اینجا رسیده؟ چون اروپا و آمریکا در جنگ اوکراین برخلاف منافع اقتصادی خودشان عمل کردهاند و مصالحی سیاسی و ایدئولوژیک را بالاتر از منفعت اقتصادی نشاندهاند.
سیاست غرب در قبال جنگ اوکراین قطعا مبتنی بر منافع اقتصادی غرب نبوده است. مبانی سیاسی و ایدئولوژیک داشته است. اما نکتۀ مهم این است که این مبانی مورد تایید اکثریت مردماند و اگر چنین نباشد، سیاستمدارانی که این راه را انتخاب کردهاند، با رای مردم برکنار میشوند و سیاست نوینی مبنای عمل این کشورها قرار میگیرد.
غرب در حمایت از اوکراین، چنان عمل کرده است که به بهای لطمه خوردن به اقتصادش، اوکراین از دست نرود؛ اما چنان عمل نکرده است که به بهای لطمه خوردن به امنیتش، ارتش متجاوز روسیه سریعا از اوکراین خارج شود. این یعنی عبور از خطوط قرمز اقتصادی و عبور نکردن از خطوط قرمز امنیتی.
در واقع خطوط قرمز اقتصادی، با حملۀ روسیه به اوکراین اهمیتش را از دست داده است اما خطوط قرمز امنیتی در صورتی بیاهمیت میشوند که روسیه به قلمرو ناتو حمله کند.
به هر حال در جنگ اوکراین، ملاحظات اقتصادی مهمترین ملاحظات کشورهای دموکراتیک جهان غرب نیستند؛ چراکه برخلاف نظر مارکس و پیروانش، سیاست را نمیتوان به اقتصاد تقلیل داد.
اما بر فرض که زمستان اروپا همان قدر سرد و سخت باشد که عدهای در ایران طالب آنند. این چه دردی از ما دوا میکند؟ نخبگان و غیرنخبگان این کشور گروه گروه در حال مهاجرتاند و از خدا میخواهند که زمستان امسال را در اروپا باشند. هر چقدر هم که این زمستان سرد و طاقتفرسا باشد. در این دنیا چیزهایی طاقتفرساتر از یک یا چند زمستان بسیار سرد هم وجود دارد.