عصر ایران؛ هومان دوراندیش- اینکه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در پی منع فعالیت برخی از سینماگران است، از این حیث عجیب است که گویی دراین تصمیم، مفروضی نهفته است و آن اینکه، سینماگران کشور کارمند وزارت فرهنگ و ارشاد هستند.
شما اگر کارمند یک بانک باشی و مقررات اعلام شدۀ آن بانک را رعایت نکنید، مدیر بانک حق دارد شما را از فعالیت در آن بانک منع کند. البته اگر مدیرمتساهلی باشد یا زود از کوره در نرود، در صورتی که خطای شما جزئی باشد، ممکن است از این حقش استفاده نکند و چشمپوشی را بر سختگیری ترجیح دهد.
اما سینماگران کشور کارمند وزارت فرهنگ و ارشاد نیستند که این وزارتخانه محق باشد که آنها را کلا از فعالیت سینمایی منع کند. بر فرض که فیلم "برادران لیلا" بابت رفتار نوید محمدزاده یا سخنان ترانه علیدوستی در جشنوارۀ کن نباید در ایران اکران شود؛ اگر پسفردا کارگردان دیگری هم بخواهد از این دو بازیگر در فیلمش استفاده کند، آیا فیلم او هم باید توقیف شود؟
چند سینماگر درجشنوارۀ کن چهار جملۀ انتقادی دربارۀ وضعیت اجتماعی در ایران امروز گفتهاند. این همه عصبانیت از آن چهار جمله، آیا نشانۀ ضعف نیست؟ مایکل مور در سال 2004 در جشنوارۀ کن بابت فیلمی که علیه رئیس جمهوری آمریکا ساخته بود، نخل طلا گرفت و علیه بوش هم سخنرانی کرد در کن. اما وقتی برگشت آمریکا، آب از آب تکان نخورد.
ممکن است گفته شود در دوران مککارتیسم هم سینماگرانی در آمریکا به ظن کمونیست بودن در تنگنا قرار گرفتند و عملا امکان فعالیت در هالیوود را از دست دادند. بله، اما آیا رفتار نادرست آمریکاییها حجیتی دارد و قرار است ما مقلد چنان رفتاری باشیم؟
سینماگران دیپلمات که نیستند. اگر کسی کارمند وزارت خارجه باشد و در محافل جهانی سخنی برخلاف نظر مقامات سیاسی مافوق خودش بگوید، قاعدتا باید به همان مقامات پاسخگو باشد.
شاید یک دیپلمات هم نظرش دربارۀ شرایط اجتماعی ایران، همان چیزی باشد که پیمان معادی در جشنوارۀ کن گفت؛ اما اگر بیان چنین نظری منع حکومتی دارد، قاعدتا او به عنوان عضوی از حکومت، حق ندارد چنین نظری را در گفتوگو با رسانههای خارجی بیان کند. و اگر چنین کرد، باید منتظر تبعاتش هم باشد.
اخیرا فرماندۀ نیروی دریایی آلمان از پوتین تمجید کرد و در واکنش به اعتراض سایر مقامات حکومتی، ناچار شد از مقامش استعفا کند. دیپلماتی هم حرف خارج از چارچوب بزند، ممکن است مقامش را از دست بدهد.
بر همین سیاق باید گفت دیپلمات جمهوری اسلامی حق ندارد در استخری مختلط در برزیل شنا کند. اما مگر نوید محمدی و همسرش جزو دیپلماتهای کشور یا صاحب مقامی حکومتی هستند که موظف باشند رفتار شخصیشان در خارج کشور را با قوانین داخلی هماهنگ کنند؟
بسیاری از زنان هنرمند داخلی، به سفرهای خارجی میروند و طبیعتا در رم و پاریس و سوئیس و مونیخ و زوریخ محجبه نیستند. اگر کسی عکسی از آنها بگیرد و منتشر کند، آیا آنها باید بابت بیحجاب بودن در شهرهای غربی پاسخگوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باشند؟
در زمستان 1390، در ایامی که اصغر فرهادی جایزۀ گلدن گلاب را بابت فیلم "جدایی نادر از سیمین" دریافت کرد، با آنجلینا جولی هم دست داد. رفتاری کاملا نرمال در یک مراسم سینمایی خارج کشور. بعد عدهای در داخل کشور قیل و قال راه انداختند دربارۀ "مصافحۀ اصغر فرهادی با آنجلینا جولی"!
یا دو سال بعد از آن، لیلا حاتمی در جشنوارۀ کن با پیرمرد 83 سالهای به نام ژیل ژاکوب، که رئیس جشنوارۀ کن بود، روبوسی کرد و باز کلی قیل و قال راه افتاد که چه ذنب لایغفری در کن رخ داده!
در سال 1997 هم عباس کیارستمی هنگام دریافت نخل طلای کن، با کاترین دنوو دست داد و روبوسی کرد و همین حرف و حدیثها پیش آمد و بعدها عزتالله ضرغامی، با بیست سال تاخیر، گفت که رهبری معتقد بودند نباید در این مورد سختگیری کرد. ضرغامی دقیقا گفت: «آقا در جواب فرمودند، حالا آنجا روبوسی کرده است، چرا شما اینقدر ناراحت هستید؟»
اگر میتوان در قبال روبوسی کیارستمی و کاترین دنوو تساهل پیشه کرد، چه نیازی هست به برخورد سختگیرانه در قبال بوسۀ رد و بدل شده بین نوید محمدی و همسرش فرشته حسینی؟
اگر اینها مصداق "سختگیری با مردم" نیست، پس مصداق چیست؟ و اگر این سختگیریها نشانۀ کوتهنظری و قشریگری نیست، پس نشانۀ چیست؟ تشبه به طالبان چه فضل و افتخاری دارد برای ما ایرانیان شیعه؟
حالا اگر رئیس ستاد امر به معروف و نهی از منکر خواستار سختگیری با نوید محمدزاده و همسرش بود، باز میشد بگوییم او مشغول توسعۀ وظایف ستاد نهی از منکر است و این کارش ربطی به کارکرد ذاتی نهاد تحت مدیریتش دارد؛ اما وزیر فرهنگ و رئیس سازمان سینمایی که قاعدتا باید حامی سینماگران باشند و نقش سپر محافظ هنرمندان را در برابر گروههای فشار ایفا کنند.
چرا محمد خاتمی محبوب هنرمندان بود و وقتی کاندیدای ریاست جمهوری شد، بسیاری از هنرمندان این کشور از مردم خواستند به او رای بدهند و پس از پیروزیاش در انتخابات دوم خرداد نیز در خیابانها به مردم گل و شیرینی دادند؟
فرق محمد خاتمی با مصطفی میرسلیم، دقیقا ناشی از تساهل خاتمی در قبال هنرمندان بود. سختگیری با اهل هنر در قبال مواردی چنین کماهمیت، یعنی یک بوسۀ خانوادگی و دو جمله دربارۀ فقر در جامعۀ ایران، اولا آب در آسیاب قشریگری میریزد، ثانیا چهرهای ضعیف از حکومت ترسیم میکند.
مگر در کن کسی قرار است دربارۀ سرنوشت و آیندۀ حکومت ایران تصمیمگیری کند که مقامات حکومتی در حوزۀ فرهنگ و هنر، نگران بازتاب سخنان دو سینماگر ایرانی در این جشنوارهاند؟
وانگهی، عالیترین مقامات کشور بارها بر مبارزه با فقر و فساد تاکید کردهاند. این یعنی "مسئلۀ فقر" در ایران امروز قابل کتمان نیست. بنابراین حرف زدن از این "واقعیت اجتماعی" جرم نیست که مستوجب مجازات باشد. از قضا نشانۀ دغدغۀ سینماگری است که به آن میپردازد.
پس از نمایش فیلم "قصهها"، اثر رخشان بنیاعتماد، عدهای مثلا از موضع هواداری از حکومت، به خانم بنیاعتماد ایراد گرفتند که چرا در فیلمت تصویری فقرزده از جامعۀ ایران ترسیم کردهای؟
الان 9 سال از نمایش آن فیلم در جشنوارۀ فیلم فجر گذشته است و زمین و زمان نشان میدهد که حق با رخشان بنیاعتماد بود. یعنی فقر در جامعۀ ایران رو به تزاید است.
سینماگر، سیاستگذار نیست که چارهای برای رشد فقر در کشور بیندیشد، ولی میتواند به عنوان شخصیتی موثر در جامعه، دربارۀ آن هشدار دهد. چه در اثر هنریاش چه در سخنان عادیاش.
البته همۀ نکاتی که در این یادداشت نوشته شد، بدیهیات بود و آدم باید با خودش کلنجار برود که یادداشتی را به ذکر بدیهیات اختصاص دهد. اما بدیهیات هم گاهی فراموش میشوند و در کتاب آمده است که «فَذَّکِّر اِن نَّفَعَتِ الذِّکری/ سَیَذَّکَّرُ مَن یَخشی» (پس اندرز ده، اگر{دهی} اندرز سود دهد/ زودا کسی که خشیت پیشه کرده، پند گیرد – سورة الاعلی، آیات 9 و10)