در سال ۶۴ یا ۶۵ نمازجمعه را از رادیو پخش مستقیم میکردیم. معمولا قبل از ساعت دو نمازجمعه تمام میشد.
- در خبر ساعت دو در رادیو مفصل درباره نمازجمعه صحبت میکردیم. در تلویزیون ساعت هشت شب خبر بود و مفصل به آن میپرداختیم. خطبهها را ضبط میکردیم و از تلویزیون پخش میکردیم.
- یک روز که یا شنبه بود یا یکشنبه، سید احمد آقای خمینی به من زنگ زد که بیا، امام کارت دارد.
- معمولا همینگونه بود که وقتی امام با من کار داشت، میگفت و من میرفتم خدمتشان. آن روز هم من رفتم. داخل اتاق شدم، امام روی تخت کوچک نیمکت مانندی نشسته بودند و عرق چینشان سرشان بود.
- من سلام کردم و خواستم دست امام را ببوسم امام دستشان را بلند کردند و گفتند: ابتذال را به اوج رساندهای.
- خیلی جا خوردم، پرسیدم: آقا چی را میفرمایید؟
- فرمودند: نماز جمعه را میگویم، پخش مستقیم میکنید، و بعدش در همه خبرها میگویید، مردم چه گناهی کردهاند؟
- گفتم: چشم آقا میروم و درستش میکنم.