عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نخستین مراسم روز خبرنگار در دولت ابراهیم رییسی با تمام آیینهایی که به این مناسبت، در سالهای گذشته دیده و در آنها حاضر بودم تفاوت داشت؛ نه طبعا هیچ شباهتی داشت به مراسمی که در دولت اصلاحات (خاتمی) برگزار میشد در روزگار مرجعیت رسانهها و نه آنچه در دولت مهرورزی (احمدینژاد) میدیدیم و نه در دولت اعتدال (روحانی). نه چنان اصلاحطلبانه که برخی از سخنرانان و برگزیدگان جشنواره مطبوعات را مثل سال 1379 از تالار وحدت به زندان ببرند!، نه چنان اصولگرایانه که رسانههای مستقل احساس غربت کنند و نه چنان که در اواخر دولت روحانی دیدیم منفعلانه تا اصلاحطلبان هم چوب را بخورند هم پیاز را.
مراسم امروز تنها به این خاطر متفاوت نبود که به جای 17 مرداد 1401 در روز 23 مرداد 1401 برگزار شد که میدانیم 17 مرداد امسال با عاشورای حسینی مقارن بود و طبعاً مجال برگزاری چنین آیینی فراهم نبود که ماهیت جشنی دارد ولو مناسبت آن شهادت یک خبرنگار باشد.
چون در تمام طول برنامه پرچم بنیاد رودکی در کنار پرچم ایران روی سن جلب توجه میکرد، دلم میخواست بپرسم: شیر پاک خوردهها! اگر نام رودکی موردی ندارد - که ندارد- پس چرا اسم تالار رودکی را به وحدت تغییر دادید و بعد همان تالار را ذیل بنیاد رودکی بردید؟ نام رودکی بر تالار بد است و بر بیناد، خوب؟! جدای این حاشیه اما 10 نکته دربارۀ این مراسم که تفاوت را نشان میدهد یا دستکم به نویسندۀ این سطور که در مراسم حاضر بود چنین احساسی دست داد از این قرار است:
1. هر چند تصویر شهید محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی که 17 مرداد 1377 در حملۀ نیروهای طالبان به نمایندگی ایران در مزار شریف به شهدت رسید بر نمایشگر یا دیوار تصویری جدید و بسیار چشمنواز و خمیدۀ تالار منقوش بود اما هیچ اشارهای به طالبان نشد. مگر این که سخنران پایانی گفته باشد.
طالبان درست یک سال است که به قدرت بازگشته و 24 مرداد را ه همین مناسبت تعطیل اعلام کرده و چه جشنی در نظر دارند مشخص نیست و هر چند هنوز جمهوری اسلامی ایران امارت اسلامی افغانستان را به رسمیت نمیشناسد اما از الفاظ تند علیه طالبان در رسانههای رسمی و از زبان مقامات، دیگر خبری نیست. برگزاری مراسم در فضای محرم و یک هفته بعد از 17 مرداد هم نپرداختن به طالبان را توجیه میکرد. سخنگوی وزارت خارجه هم به تازگی از تعبیر «سرپرستی افغانستان» استفاده میکند و طبیعی است که به سرپرستی همسایه نمیتوان مانند سابق تاخت.
2. از "شیرین عاقله" خبرنگار الجزیره که به دست نیروهای اسراییلی کشته شد به عنوان خبرنگار شهید یاد شد. البته چون خانم بوده میگویند "شهیده". [در زبان فارسی البته لازم نیست صفت هم مانند موصوف مؤنث شود و از این رو برخی به جای "ایالات متحده"، مینویسند "ایالات متحد"]. شهید یا شهیده اما اگرچه پوشیده بود ولی روسری نداشت و خانم کنار دستی از اطلاق عنوان شهید به خانم بیحجاب، متعجب بود.
آن قدر زنان بر اساس پوشش قضاوت شدهاند که یک خبرنگار هم به جای این که بداند یا بخواهد بداند شیرین عاقله را کدام نادانی کشته به روسری نداشتن او و نمایش تصویر بزرگ روی نمایشگر سن توجه میکرد.
3. هر چند چینش سخنرانان به گونهای نبود که هیچ یک از رسانههای مستقل یا اصلاحطلب یا منتقد مشهور یا استادان علوم ارتباطات، مجال سخن داشته باشند اما انصافا جَوّ هم بسته نبود و تعابیری چون «رکن چهارم دموکراسی» و«جامعه مدنی» را از زبان برخی از سخنرانان شنیدیم. البته همین که خود اهل رسانه سخن گفتند و اصحاب قدرت، شنفتند و بییشتر برنامه به آنان اختصاص نداشت از تفاوتها و تمایزها بود.
4. سخنان صادق امامی خبرنگار روزنامۀ فرهیختگان بسیار تکاندهنده بود. هم او که پارسال پتۀ آن نوجوان را که به عنوان فرمانده قرارگاه جهادی شیادی کرده بود (مهرشاد سهیلی) روی آب ریخت و به گزارشهای افشاگرانه شهرت دارد اما گفت با قید وثیقه آزاد است و 50 شکایت علیه او طرح شده در حالی که گفته شده بود سوتزنی (افشاگری) مشمول جایزه خواهد بود نه محاکمه.
5. هر چند مجری برنامه (شهرام شکیبا- طنزپرداز مطبوعات و مجری تلویزیون) از حضار میخواست به حرمت ماه محرم صلوات بفرستند اما نیمی از جمعیت وقتی به وجد میآمد دست میزد و البته این کف زدنها در مقام تأیید سخن برخی از همکاران بود نه ابراز شادی و هنجار شکنی و عناد چرا که شیفتگی حسینبن علی فراگیر است. اما همانگونه که جامعه عملا دوپاره و دو قطبی شده این فضا را در این اجتماع خاص هم میشد دید و تازه چون شمار رسانههای حکومتی به مراتب بیشتر است انتظار میرفت در گفتمان و نمادها هم غالب باشند ولی چنین نبود. یکجا البته همه فارغ از گرایش و رسانه و شبه رسانه دست زدند و آن هم وقتی بود که وزیر صنعت، معدن، تجارت وعده تعلق کمکهزینه به خبرنگاران داد اگرچه جزییات را اعلام نکرد.
پای امر مادی که در میان باشد و خبر خوش، شادمانی را جز با دست زدن نمیتوان ابراز کرد! (البته فعلا نه به دار است و نه به بار و کمکهزینه است و کاش از مجرای تشکل بود نه از جانب یک وزارتخانه نامرتبط).
6. در میانۀ برنامه، تعزیه برگزار شد. کاری متفاوت و تلفیقی از هنر و آیین. شهرام شکیبا برای آن که دل خبرنگاران به قول خودش انتلکتوئلها (روشنفکرها) را به دست آورد گفت: پیتر بروک کارگردان بزرگ انگلیسی در سفر به ایران شیفتۀ تعزیه شده و آن را نمایش تئاتری اتفاقی در گذشتۀ بسیار دورتر توصیف کرده بود.
برای توصیف تعزیه و به دست آوردن دل مخاطبانِ کمتر مذهبی اما نیاز به استناد به پیتربروک نبود و میتوانست از بهرام بیضایی نام ببرد که عمری برای تعزیه وقت گذاشته و تحمل نشد و رفت. منتها در این صورت چه بسا خود مجری برنامه هم در تلویزیون تحمل نمیشد. با این وصف، در همین حد که گفت روزنامهنگار است و برای امرار معاش به تلویزیون رفته خوب است. محمد حسین میثاقی الگوی عبرتآموزی است برای هر مجری تا بکوشند مثل او نباشد.
7. سخنان حامد هادیان خبرنگار بحران که از یک خبرگزاری اصولگرا به اوکراین اعزام شده بود هم قابل توجه بود. این که گفت اوکراین درهای کشور خود را به روی خبرنگاران گشود ولی روسیه بست. یادمان باشد در نگاه رسمی مقصر جنگ اوکراین، آمریکاست بر این پایه که آمریکا اوکراین را به سوی عضویت در ناتو هل داد و روسیه را تحریک کرد و رییس جمهوری این کشور مقصر است که به جای دولت دستنشاندۀ مسکو روی کار آمد؛ با این نگاه دست خبرنگار خبرگزاری اصولگرا برای توصیف مشاهدات خود در اوکراین و احتمالا نگاهشان به ایرانیان باز نبود.
هادیان اما زیرکانه موضوع بحث را در چارچوب مقولۀ بحران به داخل تغییر داد و گفت: "روابط عمومیها جای خبرنگاران را در بحرانها گرفتهاند و امکان پیگیری نمیدهند." هشداری درست و قابل توجه.
8. اگر مجال گفتوگو با شهرام شکیبا بعد از مدتها دست میداد میپرسیدم طبعا درآمد کار در تلویزیون به مراتب بیشتر ازمطبوعات و رسانههای مستقل است اما آیا میداند آثار خوب و طنزهای شیرین و شعرهای قوی او همه مربوط به قبل از همکاری با رسانه رسمی است؟ چرا تا می روند صدا وسیما این قدر ملاحظه کار میشوند؟ این تازه به کنار. چرا قلم آنان میخشکد؟ نگران تأثیر آن بر شغل خود هستند یا فضا تغییر میکند؟
9. ساسان شیخی هم که به نمایندگی از رسانههای محلی سخن گفت آه از دل حاضران برآمد. خاصه وقتی گفت شوهر خبرنگاری که دربارۀ یک شرکت هواپیمایی در هرمزگان گزارش درج کرده بود اخراج شده است. اینجاست که به اهمیت و ضرورت مصونیت روزنامهنگاران مانند قضات که دکتر مجید رضاییان بارها بر آن تأکید ورزیده بیشتر پی میبریم.
10. دست آخر این که هر چند چیدمان صحنه به گونهای بود که فضای نواصول گرایانه درک و درج شود و کسی به یاد انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران نیفتد که 17 مرداد تنها سالگرد قتل محمود صارمی نیست. سیزدهمین سالگرد پلمب ساختمان انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران به عنوان آخرین اقدام ضد رسانۀ سعید مرتضوی نیز هست و خوش بختانه یکی از سخنرانان بر ضرورت تشکلهای صنفی تأکید کرد. اگرچه انجمن صنفی روزنامه نگاران استان تهران به عنوان تشکلی دموکراتیک پا گرفته اما جای ایران را نگرفته و اگر به من 30 ثانیه فرصت میدادند میگفتم: انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران را باز کنید.
درست است که چهرههای تازه فراوان بودند و شمار شبه رسانهها نیزافزایش یافته اما همین که در دولت نواصول گرایان هم روزخبرنگار برگزار میشود نشان می دهد سخن آرتور کوستلر درست است که آگاهی از آن دست مقولات است که نمیتوان پس گرفت و از آن کاست.