تسنیم نوشت: علی رهبری که بهدعوت والری گرگیف به روسیه رفته است، از حضورش در اپرای مارینسکی گفت و از تحریمهای تحمیلی غرب انتقاد کرد. او از وزیر ارشاد میخواهد که ارکستر سازهای ملی را تشکیل دهد و معتقد است این ارکستر افتخار ایران خواهد شد.
«هر رهبر ارکستری در دنیا، دو آرزوی بزرگ دارد که یکی از این آرزوها حضور در ارکستر فیلارمونیک برلین و دیگری رهبری در اُپرای مارینسکی در سنپترزبورگ است.»؛ این جملاتی است که علی رهبری درباره آرزوهای بزرگِ رهبران ارکستر در دنیا میگوید.
رهبری ارکستر فیلارمونیک برلین و حضور در اُپرای مارینسکی؛ شاید چیزی شبیه به قهرمانی در المپیک و جام جهانی باشد.
اکنون علی رهبری از معدود رهبران ارکستر در دنیاست که توانسته دو قلۀ بزرگ برلین و سنپترزبورگ را فتح کند. رهبری بهدعوت والری گرگیف یکی از بهترین رهبران ارکستر در دنیای موسیقی کلاسیک غرب، به روسیه رفت تا در تئاتر مارینسکی چوب رهبری را به دست بگیرد.
این اتفاق در حالی رخ داده است که هنر کشور روسیه از سوی اروپاییان و آمریکا تحریم شده است. علی رهبری اما به تحریمها اهمیتی نداد و دعوت دوستش آقای گرگیف را پذیرفت و به سنپترزبورگ رفت.
رهبری برای یک اجرا به روسیه رفته بود، اما مدیر تئاتر مارینسکی یعنی والری گرگیف تصمیم میگیرد که اجرای این هنرمند ایرانی را تمدید کند. اجراها با استقبال ویژهای همراه میشود و پیشنهادهای جدیدی هم به علی رهبری ارائه میشود. با اعلام والری گرگیف، قرار است علی رهبری از این پس رهبر مهمان دائم ارکستر ملی جوانان روسیه باشد.
علی رهبری در کارنامهاش یک مدال طلا در مسابقات جهانی رهبری ارکستر در فرانسه، یک مدال نقره در مسابقات جهانی رهبری ارکستر در سوئیس و حضور در بیش از ۱۲۰ ارکستر سمفونیک جهان را دارد. او همچنین رهبر میهمان دایم ارکستر فیلارمونیک چک، بلگراد و بروکسل است. رهبری بالاترین نشان هنری کشورهای بلژیک، جمهوری چک و اسپانیا را دارد.
با علی رهبری وقتی که او در سنپترزبورگ بود، تماسی در بستر مجازی داشتیم و ساعتی پای صحبتهایش نشستیم، در ادامه حاصل این گفتوگو را میخوانید:
آقای رهبری، شما هماکنون در روسیه و در شهر سنپترزبورگ حضور دارید. این سفر شما بهدعوت والری گرگیف یکی از مشهورترین رهبران ارکستر جهان انجام شده است، درباره این سفر و حضورتان در روسیه بگویید.
هر رهبر ارکستری در دنیا دو آرزوی بزرگ دارد که ۹۰ درصد رهبران ارکستر به این آرزو نرسیدهاند؛ یکی از این آرزوها حضور در ارکستر فیلارمونیک برلین و دیگری حضور در اُپرای مارینسکی در سنپترزبورگ است.
تئاتر مارینسکی مجموعهای هنری است که سه سالن اُپرا دارد که هر کدام هر دوشب یکبار برنامهای تازه دارند. مارینسکی چندین سالن کنسرت هم دارد. مارینسکی جایی است که بزرگانی مانند موسورسکی، کورساکوف، چایکوفسکی، راخمانینوف و شوستاکویچ یا در اینجا زندگی میکردند یا در اینجا آثارشان اجرا شده است یا مانند چایکوفسکی در همینجا دفن شدهاند.
من در ۳۰سالگی از سوی فونکارایان، بزرگترین رهبر ارکستر جهان، دعوت شدم تا ارکستر فیلارمونیک برلین را رهبری کنم؛ همیشه فکر میکردم که دیگر جایی بالاتر از فیلارمونیک برلین نیست.
اما اکنون که اینجا آمدهام به این نتیجه رسیدم که مجموعۀ مارینسکی یک درجه هم از فیلارمونیک برلین بالاتر است.
یعنی از نظر شما مجموعه اپرای مارینسکی در سنپترزبورگ، از نظر کیفی یک درجه هم از ارکستر فیلارمونیک برلین بالاتر است؟
بله. از هر نظر.
کمی درباره دلایل این حرفتان برایمان بگویید.
اینجا ۴۰۰ نوازنده عضو مارینسکی هستند. اگر در ارکستر برلین ۸۵ نفر مشغول نوازندگی هستند، اینجا اما حدود ۴۰۰ نوازنده در سالنهای مختلف مشغول کار هستند. جالب اینکه این مجموعه فقط یک مدیر دارد، چیزی که در ایران هرگز متوجه نشدند؛ من همیشه میگفتم که اگر میخواهید کار پیش برود، باید یک نفر مدیر باشد.
مدیر مارینسکی کیست؟
حدود ۳۰ سال است که والری گرگیف در اینجا مدیر است.
گرگیف پیش از جنگ روسیه و اکراین در اروپا مشغول فعالیت هنری بود؟
اروپا برای گرگیف هیچ وقت مهم نبود، الآن گرگیف در اینجا هر دو روز یک اپرا یا یک ارکستر را رهبری میکند.
علی رهبری پس از کنسرت در پراگ ـ کنار واسلاو کلاوس رئیسجمهور چک و همسرش
به تجربه حضور در تئاتر مارینسکی برگردیم.
حضور من در اینجا مثل ماهیای بود که در آب تمیز باشد. من همیشه در آب بودهام البته و ارکسترهای زیادی را رهبری کردهام، بیش از ۱۲۰ ارکستر را رهبری کردهام و ۶ بار هم مدیر هنری بودهام. ۳۹ سال است که بهطور دائم ارکستر فیلارمونیک اسلواکی را رهبری کردهام.
من به سنپترزبورگ آمدم تا یک برنامه را رهبری کنم. وقتی گرگیف گفت «چهاثری را میخواهی رهبری کنی؟»، گفتم «قطعهای روسی را رهبری میکنم.»، خیلی تعجب کرد اما در عین حال خوشش آمد.
سمفونی شماره پنج شوستاکوویچ و شهرزاد کورساکوف را اینجا همه حفظ هستند. من این دو قطعه را برای کنسرت انتخاب کردم تا در دو بخش اجرا کنیم. اینجا رسم نیست که مردم برای هر کسی بایستند و دست بزنند. خوشبختانه اجرای ما با استقبال و تشویق زیادی از سوی مردم مواجه شد. تلویزیون رسمی روسیه هم اجرایمان را ضبط کرد.
من پس از اجرای اولم، چمدانم را بستم که به اتریش برگردم؛ چون قرار بود که من فقط یک اجرا در روسیه داشته باشم. وقتی خواستم از گرگیف خداحافظی کنم، دستم را گرفت و گفت که نرو! ، بهشوخی گفتم که «قیمت بلیت هواپیمایم ۳ هزار و ۶۰۰ یورو است.»، گفت «آنها مهم نیست، نرو!»
گرگیف مرد بزرگی است، بهنظرم او نابغه است.
به هر حال قرار شد که من نروم و در سنپترزبورگ بمانم، بلیتم به استانبول را لغو کردند و ماندنی شدم، چون قرار بود من به ترکیه بروم و از آنجا به اتریش بروم، حتماً در جریان هستید که بهدلیل تحریمهای روسیه، امکان سفر مستقیم از اروپا به روسیه وجود ندارد.
هنگام تمرین در سالن طلایی وین با تیو ادام خواننده و ستاره مشهور آلمانی
گرانشدن قیمت بلیت هواپیما برای مسافرت به روسیه یا خارج شدن از این کشور هم بهدلیل تحریمهایی است که علیه روسیه شکل گرفته است؟
بله. معمولاً قیمت بلیت رفتن به روسیه حدود ۳۰۰ یورو است اما الآن این قیمت به بیش از ۳ هزار یورو رسیده است.
به هر حال در سنپترزبورگ ماندگار شدم، دو روز بعد خبر دادند که «میخواهیم برنامههای فشردۀ مارینسکی را بههم بریزیم تا شما یک کنسرت دیگر را هم رهبری کنید.»
چنین مؤسسههایی از دو یا سه سال پیش برنامههایش مشخص است، سالنها ساعت به ساعت پر است، گرگیف در این باره اختیار تام دارد و دستور داد که برای من دو تمرین با ارکستر را باز کنند.
گفتم «چهرپرتواری را رهبری کنم؟»، گرگیف گفت «تو سرِ شام میگفتی که افتخار میکنی به شهر چایکوفسکی آمدهای؛ پس از چایکوفسکی رهبری کن.»، قرار شد «سرناد چایکوفسکی» و «سمفونی ۵ چایکوفسکی» را رهبری کنم، این قطعات را با ارکستر دیگری از نوازندگان مجموعه مارینسکی رهبری کردم.
برگزاری چنین کنسرتی از آثار چایکوفسکی با دو جلسه تمرین کافی است؟
هیچ ارکستری نیست که به آثار مختلف مسلط باشد، دو تمرین کم است ولی گرگیف میداند که آدمهایی مثل من میتوانند ارکستر را آماده کنند، البته خودم دوست داشتم که تعداد تمرینها بیشتر باشد. در ایران هم که بودم تعداد تمرین برای هر اجرا را سه تمرین در نظر گرفتم.
جالب اینکه برای همین کنسرت دوم هم تلویزیون روسیه آمد و اجرا را ضبط کرد. گرگیف به من گفت که اینجا اینطوری نیست که صدها برنامهای را که داریم ضبط کنیم!
من هرجا که رفتهام بهعنوان ایرانی بودهام، هیچ کس نگفته است که چون پاسپورت اتریشی دارم، اتریشی هستم، باید بگویم که هیچوقت تا این اندازه از ایرانیبودنم لذت نبردهام.
شما نمیدانید که من چقدر خوشحالم، لحظهای که روی صحنۀ مارینسکی عشق میکنم هم به فکر ایران هستم، تا به حال به این حد موفقیت نداشتهام.
وقتی این کنسرت دوم هم برگزار شد، گرگیف گفت که چند روز دیگر هم بمان تا صحبت کنیم
برنامه همکاری شما با والری گرگیف و ارکسترهای روسیه ادامهدار خواهد بود؟
گرگیف چند روز پیش من را به شامی دعوت کرد که رئیس فستیوالی در گرجستان، یک نفر از ژاپن و چند نفر دیگر هم حضور داشتند، جلوی همه اینها اعلام کرد که آقای رهبری بهزودی رهبر دائم مهمان ارکستر ملی جوانان روسیه در مسکو میشود.
اجراهای این ارکستر را شنیدهام، نوازندگانش جوان هستند اما از ارکسترهای برلین و پاریس دستکمی ندارد.
بحث تحریم هنر و هنرمندان روسیه مدتی است که در رسانههای مختلف مطرح است، حتی آقای گرگیف را میخواستند مجبور به موضعگیری مقابل رئیس جمهور روسیه کنند، اما او هرگز این کار را نکرد و تصمیم گرفت اروپا را ترک کند و به روسیه برود، شما چرا با وجود تحریمها علیه روسیه، پذیرفتید که به این کشور سفر کنید؟ در اروپا و در اتریش به این کارتان ایراد نگرفتند؟
در دو مصاحبه بزرگ در لندن حرفم را زدم، من با هر تحریمی مخالفم، تحریم یک شکنجه است، و شکنجه در همهجای دنیا قدغن است. وقتی اروپا روسیه و بهدنبال آن اجرای گرگیف و هنر او را تحریم میکند، آیا فکر کردهاند که چهکسی هزینه این تحریم را پرداخت میکند؟ گرگیف که بهترین ارکستر دنیا را رهبری میکند، بهترین سالن، بهترین زندگی و بهترین امکانات و بهترین مخاطب دنیا را دارد، حالا این تحریم چه کرده است؛ مردم اروپا دیگر امکان دیدن و شنیدن هنرنمایی گرگیف را ندارند؛ پس شما در واقع مردم اروپا را تحریم کردهاید.
اگر من بهعنوان هنرمند، در ۴۵ سال گذشته میبایست کشورهایی را که جنایت جنگی کردهاند تحریم کنم؛ میبایست تمام فیلمهای هالیوود را تحریم کنم، باید دور تمام آمریکاییها را خط میکشیدم، تمام انگلیسیها را باید دور میانداختم، اینها در عراق و افغانستان جنایت جنگی کردند، حتی در زمان کلینتون، روستایی در افغانستان را به نام حضور بنلادن در برابر چشمان ما بمباران کردند و حالا حرف از تحریمهای ضدجنگ میزنند!
میگویند گرگیف با پوتین عکس دارد! خب، این طبیعی است! گرگیف بهعنوان هنرمند با خیلیها عکس دارد. بسیاری از سیاستمداران و حتی رؤسای جمهوری آمریکا کنار گرگیف عکس دارند.
میدانید چرا به گرگیف گیر میدهند؟ چون کسانی مثل او انسانهای بزرگی هستند، اروپاییها از گرگیف خواستهاند که علیه پوتین حرف بزند، این اصلاً کار درستی نیست.
کشیدن پای ورزشکاران و هنرمندان به این جور مسائل اصلاً درست نیست.
بچۀ روسی که سالها زحمت کشیده است و الآن در ۱۸سالگی میخواهد در ویمبلدون شرکت کند، به او میگویند «حق شرکت در مسابقات را نداری.»، او میگوید که «من کاغذی مینویسم و امضا میکنم که من ضد جنگ هستم.»، گفتند «کافی نیست؛ باید بنویسی که ضد رئیسجمهورت هستی!»
آنوقت اجازۀ شرکت همین جوان در مسابقات را نمیدهند، چهکسی این کار را میکند؟ همان انگلیسی!
حالا فرض کنید که من هم قبول میکردم و به روسیه نمیآمدم! نه این کنسرتها را رهبری میکردم، نه مردم اینجا من را بهعنوان ایرانی میشناختند، مردم اینجا خیلی برایشان مهم است که یک ایرانی آمده است و دارد آثار موزیسینهای روسی را برایشان اجرا میکند.
پس آدم یا فهمیده است یا مثل ماهیها میخواهد گروهی حرکت کند، کسی مثل من احمق نیست که آمریکاییها بیایند و بگویند «برای سر فلانکس در گروه طالبان ۶ میلیون دلار جایزه گذاشتهایم»، بعد از چند سال همان شخص برود رئیس افغانستان شود و آمریکاییها با او پشت میز مینشینند و مذاکره میکنند، میگفتند «بنسلمان در عربستان قاتل است.»، ولی حالا میگویند «به نفت احتیاج داریم، پس برویم با او دست بدهیم.»
هنرمند و ورزشکار باید خودش را بهطور کلی از سیاست دور کند، من هم تاکنون وارد سیاست نشدهام و راستش را بخواهید در سیاست هم وارد نیستم؛ اما عقلم میرسد که چهچیزی درست و چهچیزی غلط است، این کارهایی که اینها به اسم تحریم انجام میدهند، زورگویی است.
اوضاع ارکسترها را در ایران رصد میکنید؟ اخیراً اعضای جدید شورای ارکسترها هم معرفی شدند.
وقتی من در ایران بودم، همهاش میگفتند که «ارکستر را باید با شورا درست کنیم.»، من گفتم «نه! استاد شطرنجباز یک نفر است و میتواند مقابل هزار نفر برنده شود، حالا شما بروید سیاهی لشگر جمع کنید». همین الآن در روسیه هم گرگیف حرف اول و آخر را در موسیقی کلاسیک میزند، این طور کارها اختیار تام میخواهد که با یک نفر باشد و او بتواند تصمیم بگیرد.
در سیاست جهانی هم اگر دقت کنید، ناتو فکر میکند اگر ۲۷ نفر باشند بهتر فکر میکنند، این کاملاً اشتباه است و میتواند خطرناک باشد. الآن در ارکستر سمفونیک هر چند وقت یک بار گروهی را بهعنوان شورای ارکستر انتخاب میکنند، رهبری که جلوی ارکستر میایستد یک نفر است و او باید کار کند و او باید مسئولیت داشته باشد، حالا شما ۵۰ نفر را بهعنوان شورای ارکستر انتخاب کنید، یک شطرنجباز حرفهای مقابل هزاران آماتور برنده خواهد بود.
امیدوارم که در ایران هم متوجه شوند که ما تمام امکانات داشتن ارکستر درجهیک را داریم. وقتی من به ایران آمدم و بعد از یک سال ایران را ترک کردم؛ مشکل بزرگ اینجا بود که اگر من ترک میکردم، کسی نمیفهمید که چه بود! اگر میماندم فقط باید با گروهی مبارزه میکردم که طفلکیها اصلاً به این شغل و این کار وارد نبودند؛ مسئولان خانه موسیقی یکی کمانچه مینوازد و یکی آواز میخواند و یکی هم کارمند وزارت خارجه بوده است!
امیدوارم روزی متوجه شوند که ما همه چیز داریم، خیلی صریح باید بگویم که ما دهها نوازنده عالی تار داریم. نوازندگان بسیار خوبی در سازهای کمانچه، سنتور، سهتار و سازهای کوبهای داریم، اینها سازهای ملی ایران هستند، متأسفانه با وجود داشتن چنین نوازندگانی، ما یک ارکستر سازهای ملی نداریم و این خجالتآور است.
همان ارکستر ملی را هم که داریم، شاکلۀ کلیاش از سازهای موسیقی کلاسیک غرب تشکیل شده است.
وقتی من به ایران آمدم، با کمک آقای پورقناد، اسماعیلی و متبسم، ارکستر سازهای ملی را درست کردیم با سازهای ملی ایرانی که قطعات موسیقی ایرانی را بنوازند.
اعضای خانه موسیقی که بلای جان موسیقی در ایران هستند، یک نفرشان نیامد این کنسرت را ببیند، این اعضای خانه موسیقی روی مسئول بنیاد رودکی تسلط داشتند، میتوانستند این ارکستر را حمایت کنند. این ارکستر مال ایران است و چینیها شبیه آن را دارند و به آن افتخار میکنند، داشتن این ارکستر مهمتر از ارکستر سمفونیک است و مهمتر از هر چیز دیگری است، اما اینها (اشاره به مسئولان خانه موسیقی دارد) چون جرئت ندارند، چون سطحشان بالا نیست، چون به ایرادات بچهگانهای فکر میکنند، چون فکر میکنند که نمیتوان برای چنین ارکستری رپرتوار نوشت؛ حمایت نکردند.
اگر وزیر فرهنگ و ارشاد به من بگوید که ارکستر سمفونیک سازهای ایرانی را درست کنیم، من این کار را خواهم کرد. من در موسیقی سنتی ایران بزرگ شدهام. چندین آهنگساز را برای نوشتن اثر برای این ارکستر بهکار خواهم گرفت، چنین ارکستری افتخار ایران است.
خودتان هم در سالهای گذشته آثاری براساس موسیقی ایرانی نوشتید، اخیراً هم گویا کنسرتویی برای ساز «تار» نوشتهاید.
من در چند ماه گذشته کنسرتویی برای تار نوشتم، آیدین اولیانسب را کشف کردم که بسیار نوازنده خوبی است، الآن کنسرتو برای دو سازِ «تار» و ارکستر براساس «زنگ شُتر» ابوالحسن صبا نوشتهام.
در ایران نه به پول و نه به مقام نیاز ندارم، اما بهعشق ایران و بهامید اینکه روزی کسی بفهمد که چه باید کرد، کار میکنم و امیدم را از دست ندادهام.
حدود ۵۰ سال پیش بود که وزیر فرهنگ آن زمان، به من گفت که "از اتریش به ایران بیا و هنرستانها و ارکسترها را درست کن."، آن زمان من ۲۴ساله بودم.
الان هم لازم است که وزیر بیاید و بگوید، ارکستر صد نفریِ سمفونیکِ سازهای ملی میخواهیم. من مشتاقانه همراهی خواهم کرد.
سطح موسیقی در ایران به اندازه سطح خانه موسیقی پایین آورده شده است. وزیری میخواهد که باور داشته باشد که ایران در دنیای مُدرن میتواند جایگاه مهمی داشته باشد. فراموش نکنید که من فقط از سازهای ملی صحبت میکنم.
ما در ارکستر سمفونیک هم نوازندگان بسیار قدرتمندی داریم. هفت سال پیش سمفونی نهم بتهوون را در یک هفته برای اجرا آماده کردیم. کار به اجرای سمفونی فانتاستیک برلیوس هم رسید. اینها آثاری جهانی هستند. وقتی این اتفاقات را برای گرگیف تعریف میکردم، واقعا از تعجب شاخ در آورد و میگفت، چی! در ایران!
حتی به من گله کرد که چرا من را دعوت نکردی!
اگر شما در ایران میماندید، از این اتفاقها زیاد رخ میداد. ارتباطات شما با بزرگان موسیقی جهان بسیار وسیع است و پای بسیاری از بزرگان موسیقی را به ایران باز میکرد.
هفت سال بعد، گفتنش آسان است. اما در آن زمان میخواستند من را با چنین افرادی طرف کنند.
وقتی از ارکستر سمفونیک تهران استعفا دادم و به وین برگشتم. وزیر فرهنگ و ارشاد که آقای جنتی بود، با من تماس گرفت و گفت به ایران برگرد. برگشتم و به دفتر وزیر رفتم. مرحوم علی مرادخانی را هم خبر کرد. وزیر به آقای مرادخانی گفت: «استاد رهبری که کاری به این درجه یکی انجام داده، چرا میخواهد از ایران برود. چه مشکلی دارد؟» مرادخانی گفت: «ایشون با دوستان کنار نمیآیند.» وزیر گفت: «دوستان چه کسانی هستند؟» گفت: «اهالی خانه موسیقی، نوربخش، سریر و بقیه.» آقای وزیر با صدای بلند گفت: «ایشون با اهالی خانه موسیقی چه کار دارد؟» مرادخانی گفت: «بالاخره ما باید با هم کار کنیم.»
حقیقت هم داشت. من چطور با آنها کنار بیایم. آنها موسیقی سنتی کار کردهاند.
وزیر فرهنگ و ارشاد دستور داد که من به آقای رهبری اختیار تام دادهام و اهالی خانه موسیقی نباید با کارِ علی رهبری کاری داشته باشند.
آن جلسه تمام شد و من هم خوشحال شدم. بعد که دوباره به جلسات ارکستر رفتیم، دیدم که آقایان باز هم در جلسه و مقابل من نشستهاند و با من درباره آینده ارکستر سمفونیک صحبت میکنند. حالا این اتفاق در حالی میافتد که من ۱۲ ماه در ارکستر حضور داشتم و هر هفته ارکستر روی صحنه رفته است؛ آثار ۱۶ آهنگساز ایرانی را اجرا کرده و ۱۲ اثر برای ارائه در بازار جهانی ضبط کرده است؛ ارکستر به اتریش و چین دعوت شده تا در این کشورها روی صحنه برود.
حالا چند نفر جلوی من نشستهاند و میخواهند درباره شوستاکوویچ و چایکوفسکی و دیگران صحبت کنند. من هم ایران را ترک کردم؛ البته با امید اینکه من را برگردانند. اما متاسفانه کسی این قدرت را نداشت.
در زمان حضور شما در ایران و در ارکستر سمفونیک تهران، این ارکستر برای اجرا به چین دعوت شد. ارکستر چین هم به ایران آمد و اینجا اجرایی را به صحنه برد. حتی ارکستر به کشورهای دیگری هم دعوت شد. شما حاضر نبودید در آن اجراها ارکستر را همراهی کنید؟
ارکستر سمفونیک را با دو رهبر به چین فرستادند که کارشان این نبود. چین خیلی سطحش بالاست. رفتند و خراب کردند. من گفته بودم برای سفرهای خارجی خودم میروم؛ حتی با وجود اینکه از ارکستر رفته بودم؛ چون این اجراها آبروی ایران بود.
رئیس جمهور اتریش خودش اعلام کرد که ارکستر سمفونیک تهران سال آینده فستیوال بروکسل را افتتاح خواهد کرد. اینها به این دعوت محل ندادند. در نهایت هم ارکستر کره جنوبی آمد و جای ایران اجرا کرد.
وزیر فرهنگ و ارشاد در مصاحبهای گفته بود که میدانم که مشکل از همین خانه موسیقی است. حل کردن این مشکلات نه به پول نیاز دارد و نه به هیچ چیز دیگری؛ فقط عشق به ایران میخواهد. باید اعتقاد داشته باشیم که ما لایق هستیم.
متاسفانه مسئولان ما گستاخی و جسارت این را ندارند که قدمهای بزرگ بردارند. ارکستر ملی ما در سطح همان ارکستر گلهای آقای معروفی باقی مانده که من و فریدون شهبازیان هم در آن ارکستر نوازندگی می
جالب است که شما هم اکنون در سنپترزبورگ به سر میبرید و در یکی از مهمترین مجموعههای هنری جهان روی صحنه رفتهاید. اما باز هم شاهدیم که با چه شور و هیجانی درباره ایران سخن میگویید.
امروز(دو هفتهای که در سنپترزبورگ هستم) بهترین و موفقترین روزهای زندگیام را سپری میکنم. به قول پدرم با دعای مادرم به این موفقیتها رسیدم. جایی که امروز ایستادهام و جایی که امروز در اینجا رهبری کردهام، قلهای است که دیگر بالاتر از آن وجود ندارد. با این وجود شما میبینید که با چه شوری درباره ایران سخن میگویم.
من شاهد بودم که در زمان حضور شما در ایران و بودنتان در کنار ارکستر سمفونیک تهران، برای اولین بار برنامهای ۶ ماهه برای اجراهای ارکستر ارائه شد. حتی بعدها برنامهی مهر تا مهر که برنامهای یک ساله بود هم ارائه کردید. اینها اتفاقهایی بود که برای اولین بار در ایران رخ میداد.
آن زمان درست مانند ارکستر سمفونیک برلین، ارکستر سمفونیک پاریس یا ارکستر سمفونیک وین، ما هم با سه تمرین کنسرت را برگزار میکردیم. یعنی شنبه، یکشنبه و دوشنبه تمرین میکردیم. سهشنبه روز ژنرال بود و آخر هفته هم کنسرت را برگزار میکردیم.
کسانی مانند الکساندر رودین را به ایران آوردم. اینجا اسم رودین را بیاورید همه از جا میپرند.
یکی از ایرادهایی که به شما گرفته میشد، این بود که شما در کارهای جانبی هم ورود میکردید. مثلا یادم هست که وقتی قرار بود ارکستر چین به ایران بیاید، شما چند نفر از خدمتکارانِ بنیاد رودکی را در اختیار گرفته بودید تا فضای آنجا را تمیز کنید. حتی با اصرار شما، پشت صحنهی تالار وحدت کاغذ دیواری شد و فرش قرمز پهن کردند.
ما به چین رفتیم و آنجا امکانات بسیار خوبی داشتند. وقتی به ایران آمدیم و قرار بود که ارکستر چین به ایران بیاید، گفتم باید همه جا را تمیز کنید. دیواری که آقای مرادخانی هر روز از جلویش رد میشد و پر از کثافت بود، اصرار کردم تا آن دیوار را تمیز کنند. معلومه که این کار هنری نیست. ولی من با آن ۱۰ کارگر تمام طبقات را تمیز کردیم. سطلهای آشغالی که مال ۴۰ سال پیش بود را عوض کردیم و با پول خودم سطل زباله خریدیم.
به بازار رفتیم و برای نوازندگان ارکستر ۶۵ صندلی خریدیم. صندلیهای قدیمی بسیار سنگین بود و جابهجایی آنها برای کارگرانِ تالار بسیار دشوار بود. معلومه که این کارها کار من نیست؛ ولی آبروی ما بود.
وقتی ارکستر چین به ایران آمد و تالار وحدت را دید، خیلی ذوقزده شده بود.
وقتی ساختمان پلاسکو در ایران آتش گرفت، من نامهای نوشتم و گفتم که اگر روزی در تالار وحدت آتشسوزی شود، انسانهای زیادی آنجا خواهند مُرد. چون آن پُشت فقط یک درِ کوچک هست و آن در اغلب قُفل است. به مرادخانی گفتم چرا این در را قفل میکنید، گفت اگر قفل نباشد باید یک نفر را اینجا بنشانیم تا مراقبت کند!
من از ۲۴ سالگی مدیر هنرستان و کنسرواتوار بودم. آن زمان سیگار کشیدنِ آقای حنانه را در هنرستان موسیقی ممنوع کردم. در زمان مدیریت من در هنرستان هیچ کسی اجازه سیگار کشیدن در هنرستان را نداشت.
وقتی در ارکستر سمفونیک تهران بودم، همه نوازندگان ۱۰ دقیقه قبل از شروع تمرین روی صندلیشان نشسته بودند. بعد از من ایراد میگرفتند که چرا فلان نوازنده را بعد از دو سه بار دیر آمدن، از ارکستر اخراج کردید؟ این تنها راهِ درست کردن ایران است.
چرا این کار را میکنم. من در کره جنوبی کار کردهام. دیدهام که آنجا همه چیز تمیز و درست و حسابی است. من چند نفر را بیرون کردم، ولی همان کار باعث شد که بقیه به موقع سرکارشان بیایند. ۱۲ ماهِ تمام بهترین نظم ایران را در طبقه سوم بنیاد رودکی داشتیم.
یاد روزهایی که شما در کنار ارکستر بودید به خیر. من از نزدیک شاهد فعالیتهای شما بودم. بعد از شما را هم دیدیم که چه فجایعی رخ داد. همین الان در صحبتهایتان به آقای گرگیف اشاره کردید که تحت تاثیر فشار اروپاییها هرگز حاضر نشد به کشورش و رئیسجمهورش پشت کند. اما ما در ایران رهبر ارکستری داشتیم که در یکی از بزنگاههای تاریخی، به کشورش پشت کرد و رفت. به هر حال امیدواریم یک بار دیگر شما را در ایران ببینیم و باز هم شاهد ارائهی برنامهای منظم و یکساله برای ارکستر سمفونیک تهران باشیم.
این کار فقط با ارادهی وزیر انجام میشود. همه اینهایی که گفتم در ایران شدنی است. ولی باید یاد بگیرند که درست مثل آقای پوتین که اختیار تام به گرگیف داده، در ایران هم به شخصی مثل من اختیار تام داده شود تا همه چیز را درست کنیم.
هنرستانها، دانشگاههای موسیقی باید درست شوند. اینها باید براساس سیستمی درست فعالیت کنند. نباید بگذارند که دوباره هفت سال بگذرد.
من از وقتی از ایران خارج شدم، بیشتر فعالیت کردهام و بیشتر هم به جاهای مختلف دعوت شدهام. امیدوارم یک وزیر این قدم بزرگ را خودش بردارد. از خانه موسیقی هم نترسد. کسی که اطلاعاتی باشد، نمیگوید اطلاعاتی هستم! (می خندد)