عصر ایران؛ احمد جزایری - با آغاز قرن بیست و یک، نقشه سیاسی و اقتصادی جهان نسبت به آنچه قرن پیش از آن شاهد بودیم، دچار تغییرات اساسی شده است. دهه اول قرن با دو جنگ افغانستان و عراق در سال های 2001 و 2003 آغاز شد. از آن سوی، روسیه پس از گذشت یک دهه از فروپاشی اتحاد حماهیر شوروی هنوز درگیر مشکلات داخلی ناشی از فروپاشی بود که "ولادیمیر پوتین" رییس جمهور تازه کار به کاخ کرملین راه یافت.
شرایط برای ایالات متحده به منظور باز تعریف مفاهیم "ژئوپلتیک" و "ژئواستراتژیک" در جهان تک قطبی پس از شوروی به خوبی فراهم شده بود. اما تولد اقتصادهای نوظهور هند و چین، سازمان های اقتصادی چون "بریکس" ، "اتحادیه اوراسیا" و در نهایت بازگشت روسیه به صحنه "ژئوپلتیک" جهان، برای دنیای تک قطبی با "هژمونی" ایالات متحده خطر جدی محسوب می شدند.
روسیه این بار از طریق "منابع گازی" خود که از قضا اروپای نیازمند انرژی به شدت محتاج آن بود پا به عرصه گذاشت. در آلمان نیز "آنگلا مرکل" به قدرت رسید و در اتحاد با روسیه نوین توانست پیوند محکم برلین - مسکو را رقم زند. این اتحاد توانست در آینده ای نزدیک روابط روسیه و اروپا را در بهترین شرایط خود قرار دهد.
با ظهور چین به عنوان قدرت جدید اقتصادی، مفهومی جدید از "ژئوپلتیک" با رویکرد "ژئو اکونومیک" وارد مباحث سیاست خارجه و دایره نفوذ قدرت های بزرگ جهان شد. سرمایه گذاری چین در سایر کشورها و به ویژه در قاره آفریقا و مشارکت در طرح های عمرانی کشورهای در حال توسعه باعث شکل گیری "ژئو استراتژی" نوین در قرن بیست و یکم شد.
با نفوذ چین در تمام کره خاکی، این کشور به طور شگفت انگیزی موفق به دست یابی به رکورد رشد 10 سالانه درصدی به مدت یک دهه شد و البته خطری قابل توجه برای ایالات متحده.
تنها در یک مورد، می توان به افزایش نفوذ چین در افریقا اشاره کرد. "همایش همکاری های چین و افریقا (FOCAC)" که از سال 2000 پایه گذاری شد، تا کنون هفت بار تشکیل شده که سه بار از آن شامل اجلاس رهبران را شامل می شود.
چنین رویدادی محل مناسبی برای جذب سرمایه گذاران و تعامل شرکت های بزرگ به منظور محکم تر کردن روابط چین و افریقا بوده است. ازسال 2003 سرمایه گذاری مستقیم خارجی(FDI) در افریقا شاخص بسیار مهمی در میزان توجه این کشور به افریقا بوده است.
پس از آن، رئيس جمهور وقت، «هو جين تائو» در سال2004 با نمايندگان 22 کشور جامعه عرب با هدف توسعه و تقویت روابط سياسي و اقتصادي و ایجاد «نوع جديدي از همکاري» به منظور افزايش واردات نفت به چين و تجارت دوجانبه، در قاهره دیدار کرد.
"ون جيابائو"، نخست وزير وقت چین با چندین کشور تولید کننده نفت در قاره آفریقا از جمله گينه، آنگولا و نيجريه، به علاوهي جمهوري آفريقاي مرکزي، چاد، کنگو، ليبي، نيجر و سودان وارد مذاکرات جدی شد.
نتیجه چنین دیپلماسی اقتصادی قوی را می توان از روند سرمایه گذاری چین در آفریقا مشاهده کرد به طوری که از 74.8 میلیون دلار در سال 2003 به 5.4 میلیارد دلار در سال 2018 افزایش داشت و سپس با کاهش به میزان 2.7 میلیارد دلار در 2019 ، مجددا در سال 2020 با افزایش قابل توجهی به 4.2میلیارد دست یافت.
با "تغییرات بنیادینی" که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و در سال1991 به وقوع پیوست، مفاهیم "ژئوپلتیک" و "ژئواستراتژیک" در دنیای پیش رو دچار تحولات اساسی شد و پس از فروپاشی پیمان "ورشو"، این بار "ناتو" به رهبری آمریکا پیشران نظامی گری در سطح جهان شد.
این یکه تازی با حملات یازده سپتامبر، ابعاد جدیدی به خود گرفت و دست غرب و به ویژه آمریکا را برای عملیات گسترده در مناطق مختلف جهان باز گذاشت که در نهایت به بحران های افغانستان و عراق منتج شد.
از سوی دیگر به مدت دو دهه، کشورهای نوظهور با استفاه از تمرکز بیش از اندازه ایالات متحده به نظامی گری، درصدد گسترش پیمان های اقتصادی و بعضاً امنیتی خود در جهان بر آمدند.
"بریکس" به عنوان یکی از مهم ترین سازمان های اقتصادی که در ابتدای قرن حاضر موجودیت خود را اعلام کرد، پس از گذشت دو دهه توانست تاثیر بسیاری در تحولات "ژئواکونویک" جهان داشته باشد. این سازمان که اولین اجلاس رسمی خود را در سال 2009 در روسیه تشکیل داد، با همکاری 5 اقتصاد نوظهور شامل برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی شکل گرفت.
از تصمیمات تعیین کننده "بریکس"، می توان به تاسیس "بانک توسعه نوین" با هدف جدایی تبادلات مالی از دلار و همچنین تشکیل "صندوق ذخیره ارزی بین المللی" بر مبنای ارز کشورهای عضو نام برد. در واقع "بریکس"، در انتهای دهه اول قرن به زنگ خطری برای قدرت تعیین کنندگی و دنیای تک قطبی ایالات متحده تبدیل شد.
با آغاز دولت "اوباما" و دیدگاه "غیر هژمونیک" دولت او، نقشه سیاسی جهان این بار متوازن تر شد. علیرغم اقدامات این کشور در دو جنگ ارزی با چین به منظور مهار قدرت صادرات این کشور، آمریکا نتوانست تغییر خاصی در رفتار اقتصادی چین و سرعت نفوذ این کشور در سراسر جهان و رشد اقتصادی خارج از تصور آن، ایجاد کند.
با شروع بحران اول اوکراین، الحاق کریمه به روسیه در سال 2014 و موفقیت پوتین در تعاملات سیاسی جهان، غرب وادار به عقب نشینی در سیستم بین الملل و نقشه جدید سیاسی جهان شد.
این دلیل محکمی بود تا جمهوری خواهان آمریکا، نرمش و ضعف بیش از اندازه سیاست خارجه دولت اوباما را به شدت مورد انتقاد قرار داده و در واکنشی متفاوت اقدام به معرفی چهره ای پوپولیست و تند رو به نام "دونالد ترامپ" به عنوان گزینه انتخابات ریاست جمهوری کردند.
اگرچه "دونالد ترامپ" راهبردی مشخص در سیاست خارجی نداشت و تنها به مخالفت با اقدامات "باراک اوباما "روی آورد، اما اقداماتی چون خروج از "برجام" تا مخالفت با پیمان های اقلیمی را می توان از مهم ترین مخالفت های او نام برد. علاوه بر این، سخت گیری های تجاری به منظور کسب درآمد از طریق وضع تعرفه های سنگین واردات کالا از چین، اروپا و حتی همسایه شمالی خود یعنی کانادا، اوج راهبرد سیاسی – اقتصادی ترامپ محسوب می شد.
به طور کلی، در برابر افزایش قدرت جهانی چین، مشارکت فعال روسیه در مناسبات بین المللی به ویژه در "اوپک پلاس" و افزایش قدرت بلوک "بریکس" و قدرت نمایی روز افزون اعضای "پیمان شانگهای" ، و در نهایت ظهور اروپای قدرتمند با "یورو" ، ایالات متحده هیچ راهبرد مشخص و دقیقی در حفظ قدرت اقتصادی-سیاسی خود نداشت.
پیمان های منطقه ای در برابر اقتصادهای نوظهور
بسیاری از کارشناسان و تحلیل گران، 24 فوریه سال جاری و بحران اوکراین را به عنوان نقطه عطفی در نقشه سیاسی جهان و تعریف جدیدی از "ژئوپلتیک" جهان می دانند. اما در واقع این تغییر پیش از این و در سپتامبر 2021 آغاز شد.
در این تاریخ و 9 ماه پس از به قدرت رسیدن بایدن، سه کشور امریکا، بریتانیا (جدا شده از اروپا و به دنبال شریک راهبردی مطمئن) و استرالیا، پیمان امنیتی" آکوس" (AUKUS) را با هدف مقابله با نفوذ چین و تضمین امنیت منطقه آسیا-پاسیفیک امضا کردند.
برپایه این توافق که با مخالفت سرسختانه چین و فرانسه همراه بود، استرالیا با کمک ایالات متحده و بریتانیا، اجازه ساخت زیردریایی های هسته ای را دریافت کرد.
"چین" از منظر منطقه ای و نظامی این توافق را تهدیدی جدی برای خود می دید و آن را با "ذهنیت جنگ سرد" مقایسه کرد و از امضا کنندگان توافق خواست با انصراف از آن به مسائل منطقه ای دامن نزنند.
اما مخالفت فرانسه جنس دیگری داشت. فرانسه که پیش از آن قراردادی 50 میلیارد دلاری برای ساخت 12 زیردریایی با استرالیا امضا کرده بود، با از دست دادن این قرارداد مهم، به شدت امریکا و بایدن را مورد سرزنش قرار داد و عنوان کرد: "وقت آن رسیده که اروپا روی پای خود بایستد".
بر اساس گزارش آژانس اطلاعات انرژی(EIA) در سال 2016 ، روزانه حدود 16 میلیون بشکه نفت خام و 3.2 میلیون بشکه LNG از "تنگه مالاکا" عبور کرده است. چنین حجمی از انتقال پس از "تنگه هرمز" که خلیج فارس را به اقیانوس هند وصل می کند ، "تنگه مالاکا" را از منظر اهمیت در مقام دوم قرار می دهد. چنین اهمیتی باعث شده تا کشورهایی نظیر ايالات متحده، هند، ژاپن و بر خي ديگر از کشورهاي جنوب شرق آسيا، نيروهايي را در ناحيه "تنگه مالاکا" مستقر کرده و يا در حال ارسال نيرو به آنجا باشند.
سنگاپور، اندونزي و مالزي تاکنون گشتهاي نظامي متعددی را در اين منطقه مستقر کرده اند. این اهمیت هنگامی دو چندان می شود که به طور متوسط بیش از نیمی از نفت خام وارداتي به چين، ژاپن و کره از اين ناحيه عبور می کند. در صورتي که اين منطقه مورد حمله واقع شود، "امنيت انرژی" از بعد انتقال حامل های انرژی مورد تهديد قرار ميگيرد که به طور مستقیم بر "امنيت انرژي" چين تاثيرگذار خواهد بود.
بنابر اين، نکته کليدي در خصوص ديپلماسي اقتصادی چين بايد، بر مبنای توسعه جدی روابط چند جانبه این کشور با آمريکا، اروپا، روسيه و نيز حفظ امنيت و ايمني خطوط دريايي قرار گیرد. جنبه اصلي "هژموني"، حفظ وضعيت "هژمونيک" است.
چین از نظر برتري اقتصادي، ظرفيت نظامي و شخصیت سياسي (شامل قدرت نرم)، توانايي به چالش کشيدن هژموني ايالات متحده را براي مدت زمان قابل توجهي ندارد. در نتيجه، برخورد منافع و درگيري سياسي بين چين و ايالات متحده، احتمال کمی دارد که به درگيري مستقيم نظامي منجر گردد.
از سوی دیگر، براي ايالات متحده نیز بسیار مشکل خواهد بود که منابع نفتي جهان را به انحصار خود درآورد. تصور «قطع کردن» حمل و نقل نفت خارجي چين تنها در حد فرضیه است و اجراي آن در جهان واقعی، مشکل ميباشد. آمریکا با توافق "آکوس" می تواند علاه بر تقویت حضور نظامی خود و هم پیمانان در منطقه، دست بالا را در دیپلماسی به منظور اخذ امتیازات بیشتر بگیرد.
از این منظر، تا حدودی نگرانی چین قابل درک خواهد بود. چین مانند روسیه از پیشرفت غرب در کنار مرزهای خود نگرانی بسیاری دارد. روسیه از گسترش "ناتو" به شرق و پشت مرزهای خود هراس دارد و چین از کنترل مسیرهای اصلی" انتقال انرژی" به سوی خود.
بحران فعلی اوکراین و مسئله استقلال تایوان، گرچه شکل متفاوتی دارند اما ماهیت هر دو یکی است. در یک سال گذشته، ایالات متحده، اوکراین را به پیوستن به" ناتو" تشویق می کند و از سوی دیگر گرچه هنور تایوان را به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت نشناخته اما به آن اسلحه می فروشد که این دوگانگی در مواقعی باعث خشم چین شده است.
توافق "آکوس" اولین قطعه از پازل توافقات منطقه ای "بایدن" و طرح کلی باز تعریف نقشه سیاسی جهان، عنوان می شود. از منظری دیگر، بحران اوکراین این امکان را به امریکا و "بایدن" داد تا راهبرد دهه ابتدایی قرن بیست و یکم را با اهدافی مشخص تر پیگیری کند.
اعزام نیروی نظامی از سوی امریکا به کشورهای شرق اروپا، شروع فرایند پیوستن سوئد و فنلاند به ناتو و سرمایه گذاری قابل توجه کشورهای اروپایی در امور نظامی با مشارکت" ناتو"، دستاوردهایی بود که در یک سال ابتدایی به قدرت رسیدن "بایدن" محقق شد.
در کنار آن، تورم فزاینده در کشورهای اروپایی و به ویژه بخش شرقی این قاره (تا 15 درصد هم شاهد هستیم)، کمبود مواد غذایی و افزایش تاریخی قیمت سوخت در دنیا و به ویژه اروپا تا حدودی معادلات" بایدن" را تحت تاثیر قرار داد، به طوری که اثرات این بحران به امریکا هم رسید و نرخ تورم بی سابقه امریکا در ماه ژوئن به بیش از 9 درصد رسید که محبوبیت "بایدن" را به طور قابل ملاحظه ای کاهش داد.
از دیدگاه "ژئو استراتژیک" تا حدودی اهداف "ناتو " توانست محقق شود و سازمان نظامی که در ریاست جمهوری "دونالد ترامپ " به کما رفته بود و کاملا کارکرد خود را از دست داده بود اکنون، با یارگیری جدید و تزریق منابع مالی به حیاتی تازه دست یافت.
اینک و علیرغم محدودیت های اقتصادی، اروپای متحد و البته ضعیف در مقابل روسیه صف آرایی کرده است. اروپایی که شش ماه قبل از آن "امانووئل ماکرون" رییس جمهور فرانسه، خواستار اتحاد در مقابل ایالات متحده شده بود و تاکید کرد "اروپا باید یاد بگیرد که روی پای خود بایستد" ؛ اکنون اروپا خود را متحد می دید، اما مقابل کشوری غیر از امریکا و آن کشور روسیه بود.
در سومین تلاش،" بایدن "به منظور تغییر نقشه سیاسی جهان و باز تعریفی از "ژئوپلتیک" جهان، این بار با سفر به اسراییل، کرانه باختری و در نهایت عربستان سعودی تلاش دارد تا همان آرایش منطقه ای که در منطقه آسیا - پاسیفیک و سپس اروپا ایجاد کرد، در خاورمیانه نیز شکل دهد.
پس از عادی شدن روابط سیاسی برخی کشورهای عربی چون امارات متحده عربی و اسراییل ، اکنون "بایدن" به دنبال ایجاد روابط دوستانه عربستان سعودی و اسراییل است.
با سفر چهارشنبه هفته گذشته "بایدن" به اسراییل و کرانه باختری، روابط اعراب، به ویژه عربستان و اسراییل وارد فاز جدیدی شد؛ رابطه ای که به گفته بایدن "ممکن است انجام آن زمان ببرد" اما به نظر می رسد، پیش از هر توافق و اتحاد منطقه ای، لازم باشد تا "بایدن" مشکلات خود با عربستان و "ولیعهد" (محمد بن سلمان) را به طور شفاف مشخص و برطرف کند.
گرچه بسیاری از تحلیل گران، هدف از سفر بایدن به منطقه را ایجاد سپر دفاعی و اتحاد کشورهای منطقه در برابر ایران به دلیل عدم دستیابی به توافق مشخص در برجام می دانند. اما به واقع مطلب، مشکلات "بایدن" و عربستان آنقدر ریشه دار هست که بازسازی این رابطه ضروری به نظر می رسد.
عدم اعتماد بین دو کشور تا حدی است که پس از بحران اوکراین، "ولیعهد" حاضر به گفتگوی تلفنی با "جو بایدن" نشد. چرا که روابط این دو کشور از سال 2020 به تدریج رو به سردی گذاشت و این خود تنش بین دو کشور را افزایش داد.
به طور کلی، ترمیم این رابطه و کنترل رابطه عربستان با شرق و به ویژه چین از مهمترین محورهای سفر بایدن به عربستان و دیدار با "ولیعهد" و پادشاه این کشور است، سفری سخت با نتیجه ای کاملا مبهم.
از این رو "بایدن" ابتدا باید مشکلات بجا مانده از گذشته را حل کند و سپس به ائتلاف منطقه ای فکرکند. امری که بسیار دشوار به نظر می رسد. چرا که استقبال امیر مکه از "بایدن" در جده می تواند قبل از هر مذاکره ای نتیجه آن را مشخص کند.
نفت و توازن بخشیدن به بازار نفت محور اصلی این مذاکرات است. بر اساس توافق عربستان و چین، 25 درصد نفت صادراتی عربستان به چین قرار است به "یوان" به فروش برسد و این تهدیدی کاملا عملیاتی است. مقامات سعودی اخیرا در اظهار نظری، اعلام کردند که قصد دارند از 6.2 میلیون بشکه نفتی، که در روز به دلار می فروشنند، بخشی را به ارزهای رایح دیگر به فروش برسانند. این در حالی است که حدود 80 درصد نفت در سطح جهان بر مبنای دلار تجارت می شود.
عربستان سعودی دهه هفتاد میلادی بر اساس گرفتن تضمین امنیتی این پیمان را با دولت نیکسون بست که نفت خود را انحصاری بر مبنای دلار معامله کند، اما حال که ظاهرا چنین تضمینی از سوی ایالات متحده دریافت نمی کند الزامی بر پایبند بودن به آنچه که دهه هفتاد آن را پذیرفته، نمی بیند.
"پترودلار" حال از هر زمان دیگری بیشتر رو به تضعیف است و دلار که از دهه 70 میلادی حاکم بلامنازع ذخائر ارزی بانک های مرکزی کشورهای سراسر دنیا بوده، رفته رفته قدرت خود را از دست داده است.
علاوه بر تمایل کشورهای تولید کننده نفت به سایر ارزها و فروش نفت خود با ارزی غیر از دلار، حضور پرقدرت چین در بازارهای مالی امریکا و تولد "یورو" نیز از دیگر عوامل تضعیف دلار طی دو دهه گذشته محسوب می شود.
چین در راستای تلاش های خود برای تضعیف دلار در مارس 2018 قراردادی را به عربستان پیشنهاد داد که "یوان" مبنای تجارت شود. اما شرایط جهانی به گونه ای نبود که اصراری بر انجام آن قرارداد داشته باشد، اما به نظر می رسد شرایط فعلی و اعلام آمادگی از سوی عربستان، شرایط برای تضعیف" پترودلار" مهیا شده است.
عربستان در بحران سال 2014 اوکراین، یک بار درخواست "اوباما" را برای افزایش عرضه نفت بی پاسخ گذاشت، اکنون و در بحرانی مشابه آیا "ولیعهد" پاسخی مشابه به " بایدن " خواهد داد؟
در همان روزهای ابتدایی که "جو بایدن" در اتاق بیضی قدرت را در دست گرفت، دو فرمان مهم و تعیین کننده صادر کرد. ابتدا تشکیل اتاق فکر در پنتاگون برای مبارزه با رشد قدرت اقتصادی چین بود و دوم محکومیت قتل "جمال خاشقچی" روزنامه نگار مخالف حکومت عربستان که سال 2018 در سرکنسول گری این کشور در استانبول به قتل رسید؛ قتلی که توسط بایدن به شدت محکوم شد و "محمد بن سلمان " ولیعهد عربستان را در لیست سیاه رییس جمهور امریکا قرار داد.
اما با شروع بحران انرژی در 24 فوریه سال جاری و کمبود شدید نفت در بازار های جهان، بایدن با چشم پوشی سیاسی از حقوق بشر، نام ولیعهد عربستان را از فهرست تحریم خارج کرد.
گرچه ولیعهد به حوبی می داند که بایدن تضمینی برای پادشاهی وی نداده چرا که حضور برادر تنی ملک سلمان یعنی "احمد بن عبدالعزیز" و از سوی دیگر اولین ولیعهد ملک سلمان، "مقرن بن عبدالعزیز" همواره زنگ خطری برای "ولیعهد" جوان محسوب می شود. بحران جانشینی هفت سال پس از سلطنت ملک سلمان، همچنان کاخ سلطنتی را در بر گرفته و "ولیعهد " تمامی راهبردها را منوط به تضمین جانشینی می کند.
از سوی دیگر "بایدن" هشتاد ساله که رسیدن او به ریاست جمهوری باعث تعجب بسیاری از تحلیل گران شد، به خوبی می داند که شانسی برای کاندیدا شدن دوره بعدی انتخابات ریاست جمهوری ندارد و خود نیز چندین بار تاکید کرده که به احتمال زیاد او رییس جمهور چهار ساله خواهد بود. از این رو دستیابی به حداقل اهداف از پیش طراحی شده در مدت زمان باقی مانده ریاست جمهوری که اندکی بیش از دو سال است، بسیار ضروری است.
کاهش قدرت های اقتصادی نوظهور همچون چین، گسترش مرزهای ناتو، مقابله با روسیه به عنوان بازیگر جدید جهانی، بازگشت هم گروه ها به برجام و در نهایت جلوگیری از تمایل عربستان به سوی شرق و به ویژه چین از مهم ترین اهداف جو بایدن در این مدت خواهد بود.
از این رو بایدن از نخستین روزهای ریاست حمهوری طراحی نقشه سیاسی جدید جهان را به منظور بهره برداری هر چه بیشتر از منابع موجود از طریق منطق " ژئواسترتژیک" ایالات متحده، در دستور کار دولت خود قرار داد.
او به خوبی می داند که این آخرین شانس برای حفظ جایگاه سیاسی و اقتصادی ایالات متحده است و از این رو قصد دارد از طریق پیمان های منطقه ای نفوذ کشور خود را حداکثری کرده و به نوعی به کنترل رقبا و مخالفان سیاسی خود روی آورد. بایدن از آسیا-پاسیفیک و کنترل چین شروع کرد و به خاورمیانه رسید. ریاض به احتمال بسیار آخرین ایستگاه دیپلماسی برای بایدن محسوب می شود.
تحلیلتان دقیق نیست. چرا که روند تقویت دلار بعد از حمله روسیه و درنتیجه کاهش قیمت طلا و نفت نادیده گرفته شده.
وضع موجود و تحقیر بورو و ارزهای دبگر این گمانه را ایجاد می کند که پوتین دارد در زمین آمریکا بازی می کند.
کاهش تورم در آمریکا با تقویت دلار، کاهش دلار دریافتی روسیه از فروش نفت و طلاو ...
اردوگان و پوتین بازنده در منطقه هستندو بزودی صحنه سیاسی را ترک خواهند کرد...هر دو آرزوی اشغال تبریز را دارند....
روی اسبهای بازنده و مردنی شرط بندی نکنید!
چین فقط قدرت اقتصادی داره
روسیه قدرت نطامی
که اینها فقط بخشی از چیزهایی هست که یک کشور برای ابر قدرت شدن نیاز دارد.
آمریکا ازادی و دموکراسی دارد. محبوبت زیادی در بین مردم دنیا دارد. اروزی هیچ کسی نیست در چین و روسیه زندگی کند ولی ارزوی خیلی ها هست در امریکا زندگی کنن.
از نظر نظامی هیچکدام قابل مقایسه با امریکا نیستن.
از نظر تبلیغات رسانه همین بس که 80 درصد سینمای جهان دست هالیوود هست.
و خیلی چیزهای دیگر...فقط چین و روسیه و دیگر قدرتهای نوظهور شاید مزاحمت های برای امریکا ایجاد کنند ولی خواب ابر قدرت شدن را هم نخواهند دید.
امریکا برای 100 سال اینده برنامه داره....