عصر ایران؛ سروش بامداد- چه کسی یا کسانی به عبدالباقی مجوز دادند تا ساختمان متروپل را در طبقات بیشتر بسازد و همین مجوزهای غیر قانونی ناشی از فساد و رشوه و زد و بند به فاجعه انجامید؟
ساختمانهای ناامن دیگر مانند متروپل در شهرهای دیگر خصوصا تهران با این همه برج روی گسل زلزله چه سرنوشتی دارند؟ آن هشدارها دربارۀ تعداد مشخصی ساختمان بلند مرتبه به کجا رسید؟
این پرسشها مربوط به پارسال و چند ماه قبل نیست. تازه است. اما کمکم رنگ باخته و حالا تنها خانوادۀ داغدیدگاناند که یک لحظه رنج خود را فراموش نمیکنند. رییس جمهوری البته دستور داده نتیجۀ بررسیها اعلام شود. کی و کجا اما مشخص نیست. چون معمولا خبر بعدی خبر قبلی را میبلعد و از درجۀ اهمیت رسانهای می اندازد. انگار خبرها هم مثل خیزران یاد گرفتهاند کمی خم شوند تا توفان بگذرد و دوباره قد و قامت، راست کنند. مثل ایرانیانی که به هم توصیه میکنند "این نیز بگذرد" و کافی است کمی انعطاف نشان دهی تا نشکنی و استمرار این روحیه از ما مردمانی ساخته که با طبیعتهای گوناگون، با وضعیتهای گوناگون و البته با حکومتهای گوناگون کنار میآییم.
خبر بعدی چه بود؟ دستبُرد به صندوقهای امانات بانک ملی یک شعبۀ مهم. این که پلیس سارقین را پیدا کرده ابهام در این باره را که چرا در شعبۀ بانک خودکار پنج هزار تومانی بانک را با نخ و محکم میبندند تا کسی نبرد ولی نگهبان برای میلیاردها تومان ثروت و دارایی و امانت در محل نبوده یا چرا رییس شعبه پیامک هشدار سرقت را جدی نگرفته رفع نشده است.
در این فقره هم لابد دستور رسیدگی و پیگیری صادر شده اما خبر بعدی که آمده این یکی را بلعیده است. بعدی چه بود؟ تصادف قطار مشهد - یزد با بیل مکانیکی. در آن بیابان اما بیل مکانیکی چه میکرده؟ قاعدتا شنهای حاصل از توفان شن را برمیداشته. چون منطقه کویری است. پس حضور آن بیربط نبوده. اینکه همان جا رها شده اما جای ابهام دارد. راننده، مست بوده؟ رییس کل جدیدالانتصاب در دولت مردمی راه آهن می گوید نه، هوشیار بوده. رییس کل راه آهن کیست؟ ظاهرا قبلا مدیر شبکۀ رادیویی قرآن بوده. یک جوان بیتجربه در این شبکۀ مهم با هزاران آدم متخصص.
از آقای معتضد در یکی از برنامههای تاریخی دربارۀ تاریخچۀ راه آهن در ایران شنیدم نام آن اتاقکهای چرخدار که روی ریل راه میرود «درزین» است و مدیران و بازرسان و کارشناسان سابقا با این درزینها رفت و آمد و اوضاع را بررسی میکردند. بد نیست یکی از آقا میعاد صالحی رییس فعلی راه آهن هم بپرسد در این فاصله چند بار سوار درزین یا خود قطار از این سو به آن سو رفته است؟ وقتی رییس جمهور میبالد که میدانی است و رییس مجلس با این که که کلمۀ مجلس از نشستن می آید ننشستن و سرکشی را مهم میداند ( البته در دولت قبل و الان میدان را رها کرده) رییس راه آهن هم قاعدتا باید اهل بازرسی میدانی و در اینجا ریلی باشد و فقط در دفتر خود در جردن ننشیند.
در قضیه راه آهن باید سراغ درزین را بگیریم که استفاده شد یا نه و در ماجرای بانک به جای درزین سراغ آقای فرزین برویم که چه تدبیری اندیشیده و بعد از درزین و فرزین در متروپل ببینیم به کی ها وصل بوده مرحوم عبدالباقی که هر چند فیلم تشییع جنازۀ او در دهقان اصفهان منتشر شده بعضی او را مرحوم نمیدانند.
بحث قطار بر سر این بود که بیل مکانیکی آن وسط چه میکرده و راننده مست بوده یا نه. کمی که بگذرد و یک سانحۀ دیگر اما اگر خدای ناکرده پیش آید این هم از یادها میرود جز نزد داغ دیدگان.
این که خبر تازه جای خبر قبلی را بگیرد البته در رسانهها طبیعی است اما نهادهای مسؤول و پیگیر که بنگاه خبری نیستند و یک پرونده را تا حصول نتیجه ولو 30 سال هم طول بکشد باید ادامه دهند. رسانهها هم البته می توانند رها نکنند. مثلا در ایران ماجرای سینما رکس در سال 57 یا قتلهای روشنفکران در دوران سعید امامی هیچ وقت کهنه نمیشود.
چرا وزیر کشور دربارۀ تازهترین نتایج واقعۀ متروپل یا وزیر راه و شهرسازی دربارۀ اطلاعات جدید ماجرای قطار یا رییس بانک ملی در مورد تغییر و تحول جدید در صندوق امانت حرفی نمیزنند؟ تمام شدند و رفتند پی کارشان؟ منتظر خبر بد بعدی باشیم و دوباره دستور تشکیل کمیته پیگیری و حضور مقام رسمی بعد 11 روز در محل و تسلیت به زن و بچه و محکوم کردن استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل به عنوان مسببان اصلی فاجعه؟
چرا از برخی امامان جمعه یاد نمیگیرند که گیر دادن به زنان دربارۀ نوع پوشش آنان را در هر خطبه بعد از سفارش خودشان و مردم به تقوای الهی هیچ وقت فراموش نمیکنند و این همه پشتکار دارند؟
مشکل ما اصلا همین فراموشی است. به همین خاطر کافی است در موضوعی آبها از آسیا بیفتد تا دوباره روز از روزی از نو. تصور کنید همین حالا زلزلهای با چهار ریشتر تهران را بلرزاند. همه دربارۀ خطرات زلزلۀ 7 ریشتری و مرگ میلیونی سخن می گویند و میگوییم شاید شبی را هم بیرون خانه سپری کنیم اما چند درصد ما مردم چمدانی داریم که در آن لوازم اولیه برای بعد زلزلۀ احتمالی تعبیه شده باشد؟ شاید یک درصد! جز این که برویم زیر میز یا زیر چارچوب در چه کاری بلدیم موقع تکان خوردن لوستر به نشانۀ زلزله اتجام دهیم؟ من نویسندۀ مطلب که همین قدر، شما را نمیدانم!
بله، یادآوری لازم است. دربارۀ همین آقای عبدالملکی ارباب وعدهها در دولت آقای رییسی اگر ویدیوهای گذشته او در این دو سال نبود ویادآوری نمیشد چه بسا از صرافت استعفا یا عزل او میافتادند. وسط معرکه بد نیست بپرسیم راستی از یک میلیون مسکن که قرار بود همین سال اول بسازند چه خبر؟
متروپل نباید کهنه شود. نه به خاطر این که بدانیم عبدالباقی زنده است یا نه چون در مقام رسانه نمیتوانیم بی دلیل تشکیک کنیم. برای این که آلومینیوم در تهران تکرار متروپل و پلاسکو نشود. همین کرونا هم اندکاندک دارد از یادها می رود و انگار نه انگار این همه آدم به خاطر آن از دست رفت.
فراموشی، نعمت است اما نه همیشه. بله، اگر فراموشی نبود انسان با هیچ اندوه و از دستدادنی کنار نمیآمد. جملۀ نلسون ماندلا رهبر مبارزات ضد تبعیض نژادی اما ماندگار شده که «میبخشم ولی فراموش نمیکنم». درست است. گاهی باید بخشید یا بخشود اما فراموش نباید کرد!
بگذریم که در فقرههای پیشگفته بخشودن نیز روا نیست چون موجب تکرار میشود. مراد از بخشیدن یا بخشودن این است که آتش انتقام و کین را در وجودمان ندمیم. فراموشی اما هیچ فضیلتی ندارد. از علاقه به عزیزانمان است که تعبیر آلزایمر را به کار میبریم وگرنه آلزایمر تنها فراموشی نیست. چون استمرار آن به زوال عقل میانجامد. مراقب آلزایمر ملی باشیم!