عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: اصطلاح «ژانر» را در ادبیات و هنر به کار میبرند و به معنای مقولهای ادبی و هنری است که شکل یا محتوای خاصی دارد، مثل ژانر سیاسی یا پلیسی یا عشقی و... در طبقهبندی تولیدات فیلم و ادبیات کاربرد دارد. اگر روزنامهنگاری را نیز در مقوله ادبی و هنری قرار دهیم، میتوانیم برای طبقهبندی مطالب آن از اصطلاح ژانر استفاده کنیم، و یکی از پرکاربردترین آنها را در ایران امروز، ژانر بیاعتمادی بنامیم، که نویسندگان مطالب این ژانر، هر خبر رسمی را با انواع و اقسام شواهد راست و دروغ یا استدلالهای محکم و ضعیف، رد و تخطئه میکنند.
این نوع مطالب با گزارشهای تحقیقی تفاوت دارد. نیازی به مطالعه و بررسی عمیق ندارد. خیلی سردستی میتوان آنها را تهیه کرد. در همین چند روز گذشته، انواع نوشته و تحلیل در باره زندگی و مرگ عبدالباقی، علل ریزش متروپل، مساله هک سایت شهرداری، دزدی بانک ملی، اختلال سامانه فرودگاهی، تصادف قطار و... به وفور دیده میشود.
تحلیلهایی که دقیقاً ۱۸۰ درجه خلاف «روایتهای رسمی» است. جالب آن که مخاطبان نیز از این نوع مطالب استقبال میکنند. البته طرفداران حکومت هم به وفور در این قالب مطلب مینویسند بویژه علیه روایتهایی رسمی خارجی. آخرین مورد آن سرقت صندوق امانات بانک ملی است که روایتهای غیر رسمی آن مخاطب پیدا کرده است و بیشتر ابهامات نیز بی پاسخ مانده.
چنین روایتهایی و شیوع آنها، موجب اختلال در تفاهم و بصیرت اجتماعی میشود. این گونه مطالب نه تنها ناشی از بیاعتمادی مردم و ساختار است، بلکه به صورت تصاعدی بیاعتمادی موجود را تشدید هم میکند. جالبتر اینکه کمتر کسی در ایران حاضر میشود که از روایت رسمی دفاع کند، و روایت رسمی هر چه بیشتر میکوشد که خود را بقبولاند، کمتر موفق میشود.
برای نمونه بنده به عللی متفاوت از ادعاهای رسمی معتقد بودم و هستم که عبدالباقی در ماجرای متروپل کشته شده است هر چند احتمال نادرست بودن این تحلیل را هم رد نمیکنم، چون تا کنون هیچ مرجع مستقلی آن را تأیید نکرده است ولی در هر حال تجربه نشان داد که خوانندگان از این برداشت چندان رضایتی ندارند و با روایت غیر رسمی یعنی فرار کردن و زنده بودن او همدلتر هستند.
پرسش این است که چرا چنین میشود؟ و چه باید کرد؟ این وضع تا حدی در همه جهان هست، آنچه که میان ما با آنها تفاوت دارد، عمق و گستره روایتهای غیر رسمی و میزان پذیرش آنها از سوی مردم است.
یعنی در ایران روایتهای غیر رسمی خیلی مخالفتر با روایت رسمی است، همچنین موضوعات زیادی را شامل میشود، و مهمتر از همه اینکه افراد بسیار بیشتری با آن همدل و همرأی هستند و یک ژانر غالب در سیاست اطلاعرسانی ایران است.
وجود چنین فضایی عوارض شدیدی در هر زمینهای دارد، و بدون حل این مشکل هیچ گام مفید دیگری برای افزایش اعتماد نمیتوان برداشت. رواج این ژانر علل گوناگونی دارد. فقدان رسانه مستقل در اطلاعرسانی، به علاوه انتشار مطالب نادرست و دروغ قبلی از سوی رسانههای رسمی، و نیز نبود نهادهای مدنی مستقل برای راستیآزمایی و تن ندادن صاحبان قدرت به پاسخگویی شفاف و بههنگام از جمله این علل است.
هر کدام از اینها نقش تعیینکنندهای در شکلگیری و گستره این ژانر خبری و تحلیلی مخرب دارند. دولت نمیتواند در برابر آن بیتفاوت باشد و به صرف آنکه روایت رسمی درست و معتبر است، روایتهای غیر رسمی را نادیده بگیرد یا آنها را توطئه تلقی کند. اتفاقاً بدترین حالت این است که همه روایتهای رسمی حقیقت باشد و مردم خلاف آن را باور کنند.
دولت حق ندارد انتظار داشته باشد که مردم هر روایت رسمی آن را بپذیرند و روایتهای متعارض را نپذیرند. چرا حق ندارد؟ برای اینکه اولاً چنین روایتهایی هست و اثرات زیانبارشان وجود دارد. دوم؛ علت وجود آنها در عملکرد رسانهای رسمی و سیاست نادرست پاسخگویی حکومت و نه در بدذاتی مردم یا توطئه بیگانگان است. هر گاه دسترسی به اطلاعات معتبر ممکن نباشد، یا پاسخگویی دولتی ناقص و یک سویه باشد، نتیجهای بهتر از این حاصل نخواهد شد.
این وضع محصول بیاعتمادی به رسانههای رسمی و ضعف یا بیصداقتی پاسخگویان رسمی و تجربیات منفی مردم از پنهانکاری رسانههای رسمی و مقامات است. راهحل آن نیز پیچیده نیست ولی نیازمند ارادهای جدی در تغییر و اصلاح نوع مدیریت، حکمرانی و سیاست رسانهای است.