روزنامه رسالت نوشت: برخی برخوردها از قبیل گشت ارشاد در سطح جامعه و در موقعیتهای قدری غیر رسمی جامعه نیز موجبات وهن قانون و فلسفه حجاب و عفاف را فراهم میآورد و تنها بهعنوان ابزاری نمادین در جهت برقراری حجاب یا مقابله با بیحجابی خواهد بود که تجربه چندین ساله حکایت از عدم توفیق و تالیفاسدهای متعدد این طرح دارد.
گشت ارشاد تاکنون نهتنها نتوانسته از حجاب، صیانت کند بلکه بذر نفرت و کینه بین قشری از جامعه پراکنده است. نیروی انتظامی و گشت ارشاد، منطقا باید بخش کوچکی از اعمال قانون حجاب را به خود اختصاص دهد. به این صورت که اگر اقدامات دیگر انجام شد و باز هم نمونهای از بیقانونی مشاهده شد، نیروی انتظامی توسط گشت ارشاد وارد عمل شود.
قرار نبود گشت ارشاد تنها روش مقابله حاکمیت با این پدیده باشد. گشت ارشاد حکم جراحی را دارد که باید تنها در مواقع لزوم از آن استفاده کرد؛ بگذریم که در اوضاع و احوال کنونی وضع به گونهای شده که گشت ارشاد به کل کارآیی خود را از دست داده است. استمرار برخورد کریه، رفع تکلیفی و خشن گشت ارشادی قانون حجاب را بیشتر به خطر خواهد انداخت.
اکتفا به گشت ارشاد برای مقابله با بیحجابی اشتباه است اما خود گشت ارشاد هم به شکل نادرست و کاریکاتوری اجرا میشود. برخوردهای گشت ارشادی حاصل قطع شدن رابطه سیاستگذار با مجری سیاست است.
دغدغه سیاستگذار مقابله با بدحجابی است؛ اما مجری سیاست هر کس را که در دسترس است یا زورش برسد اعمال قانون میکند. در این میان ممکن است که کسی به تور گشت بخورد که حجابش آنقدرها هم بد نیست و در عوض کسی که حجابش چندمرتبه بدتر است اتفاقی برایش رخ ندهد.
آنچه برای سیاستگذار دغدغه است حفظ فرهنگ جامعه است اما این برای مجری سیاست چندان موضوعیتی ندارد؛ او میخواهد رفع تکلیف کرده باشد و به همین دلیل کار به خشونت، عدم دقت به ظرافتها و در مواقعی اهمالکاری میکشد. وقتی پیوند سیاستگذار با مجری منقطع است، سیاستگذار نیازی به پاسخگویی هم ندارد.
در این حالت فلسفه قانون به فراموشی سپرده میشود و تنها جسدی از آن باقی میماند که آن هم به شکلی ناقص عمل میکند. در حال حاضر گشت ارشاد جز اینکه برای سپاه رسانهای دشمن اسلحه فراهم میکند و به او محتوا برساند، فایده جدی دیگری ندارد.
گشت ارشاد همچنین گسلهای جامعه را تعمیق کرده و بین گروههای مختلف جامعه تناقض و نفرت ایجاد خواهد کرد.
اینکه مسئله حجاب تبدیل به شکاف اجتماعی نشود؛ دغدغه رهبر معظم انقلاب است. ایشان در دیدار علما و روحانیون خراسان شمالی در سال نود و یک میفرمایند: «خانمهایی بودند که در عرف معمولی به آنها می گویند «خانم بدحجاب»؛ اشک هم از چشمش دارد می ریزد. حالا چه کار کنیم؟ ردش کنید؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه! دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته به این اهداف و آرمان هاست. او یک نقصی دارد. مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقص های این حقیر باطن است؛ نمیبینند. «گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم / آیا تو چنان که مینمایی هستی؟». ما هم یک نقص داریم، او هم یک نقص دارد. با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید. البته انسان نهی از منکر هم میکند؛ نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت.»
آیا گشت ارشاد مصداق نهی از منکر با ایجاد نفرت نیست؟ سردار دلها حاجقاسم سلیمانی نیز التفات ویژهای به جلوگیری از پارهپاره شدن جامعه حتی به بهانه حجاب دارد و میگوید: «من و آدمهای خودم! من و رفقای خودم! من و مریدهای خودم! این بیحجاب است! این باحجاب است! این چپ است! آن راست است! این اصلاحطلب است! او اصولگراست! خب پس چه کسی را میخواهید حفظ کنید؟! همان دختر کمحجاب دختر من است… دختر ما و شماست…»
برخوردهای سخت و خشن گشت ارشادی مخالف رویکرد این بزرگان جبهه انقلاب است. از اساس حکم حجاب در اسلام برای دفاع از زن است. اسلام برای اینکه زن از تعرض مصون بماند حجاب را واجب کرده و باید مراقب بود برخورد با بیحجابی به گونهای نباشد که با هیاهو و بگیر و ببند و داد و بیداد به روح و حیثیت زن تعرض کنیم.