عصر ایران؛ مهرداد خدیر- آقای احمد خاتمی امام جمعۀ موقت تهران در تجلیل از سخنان مقام معظم رهبری در حرم امام خمینی دربارۀ رهبر فقید انقلاب در مراسم سیوسومین سالگرد خواستار انعکاس سخنان ایشان طی 30 سال گذشته در این مراسم در کتابهای درسی مدارس شده است.
پیشتر وزیر آموزش و پرورش در حاشیۀ مراسم «سلام فرمانده» در ورزشگاه آزادی بر لزوم توجه به این سرود در کتابهای درسی و مدرسهها تأکید کرده بود.
در نمونهای مشهورتر 16 سال قبل و روز 22 اردیبهشت 1385 آیتالله احمد جنتی در خطبههای نماز جمعۀ تهران خواستار انعکاس نامۀ محمود احمدینژاد به جورج بوش رییس جمهوری وقت آمریکا در کتابهای درسی شده بود تا بچهها بخوانند و بدانند «این مرد شجاع، متدین، مقتدر، مؤمن و آبروی مملکت اسلام» چه نوشته و البته همین آقای جنتی 11 سال بعد و دوباره چهار سال بعد صلاحیت همین «مرد شجاع و متدین و مقتدر و مؤمن و آبروی مملکت اسلام» را برای ریاست جمهوری سهباره تأیید نکرد!
ستایش سخنان رهبری عالی نظام و جانشین امام در این جایگاه یک بحث است و توصیه به انعکاس آن در کتابهای درسی بدون لحاظ کردن نکات فنی موضوعی است دیگر چرا که خود آیتالله خامنهای به تازگی بر تغییر کتب درسی به نفع مطالب کاربردی تأکید کردند و منظورشان این نبود که سخنان مرا در کتابها قرار دهید. مقصود سوق دادن از محفوظات به تحلیل و پیوند با زندگی و قدرت تحلیل بود.
موضوع این نوشته البته سخنان رهبری در حرم نیست که بر کام بیت امام هم چندان شیرین نشست که سید علی خمینی همان شب در نجف زبان به تحسین گشود. پیش از آن رییس دفتر رهبری در قم از مخالفت ایشان با تعبیر «امامین انقلاب» سخن به میان آورده و خود آیتالله خامنهای هم در نطق 14 خرداد 1401 تصریح کردند « امام، امام ِ دیروز و امروز و فردای ماست».
داستان مربوط به کتابهای درسی است چرا که از چند واقعیت حکایت میکند:
اول این که امثال احمد خاتمی و احمد جنتی و یوسف نوری به گونهای دربارۀ کتب درسی سخن میگویند که انگار نه انگار یک سازمان عریض و طویل و دهها کارشناس و نویسنده روی کتابهای درسی کار میکنند و اگرچه نقدهای جدی به برخی وارد است اما برخی مانند کتاب فارسی سال آخر دبیرستان انصافا اثری درخور است یا نحوۀ آموزش ریاضی و زیستشناسی در کتب درسی به نسبت گذشته کاملا دگرگون شده و جدای بهانهجویی بر سر واژهگزینی های پارسی انتقاد علمی متوجه آنها نیست.
نقدها بیشتر متوجه نگاه ایدیولوژیک در کتب دیگر و اصرار تحمیل قواعد به جای لذت و آشنایی با مکالمه در دروس عربی و فارسی و حجم انبوه محفوظات است و این که غلبه تست زنی و توجه به نکات کنکوری بچهها را از غور در متون بازداشته است.
دوم: این تصور که ذهن بچه ها لوح سفیدی است که می توان از طریق کتاب درسی هر چه اراده کنند بر آن بنویسند خطاست چرا که نسل فعلی و قبلی در همین آموزش و پرورش پرورش یافتهاند و اگر آن همه تبلیغ کارگر افتاده بود کار به ضرب و زور برای تحمیل حجاب حداکثری و اخیرا هفتتیرکشی در پارک پردیسان نمیکشید و ترساندن های غیر پلیسی کفایت میکرد.
اگر دختری چادری است مشخص است که خانوادۀ او مذهبی است و اگر مذهبی نیستند پدر یا مادر مدیر اداریاند و تا قبل از بازنشستگی رعایت میکنند یا در مدرسۀ شاهد درس میخواند و الزاما ربطی به آموزشهای در کتب درسی و مدرسه ندارد. یعنی کتاب درسی، دختری را با حجاب و پسری را نمازخوان و روزه بگیر نمیکند و نماز خواندن یا نخواندن بچه ها به تربیت خانواده بستگی دارد و کتاب درسی اگر زده نکند جذب نمیکند.
سوم: 40 سال است که در کتب درسی نقش آقای کاشانی را در نهضت ملی شدن نفت بیشتر از دکتر مصدق معرفی میکنند. آیا دانش آموزان دیروز که حالا بالای 40 سال دارند باور کردهاند؟! اگر قرار بود کتابهای درسی اثرگذار باشد بچهها زبان انگلیسی را طی 6سال یاد میگرفتند حال آن که اگر نسل فعلی بهتر و بیشتر بلد است در کلاس های بیرون یا از طریق فیلم و در فضای اینترنت یاد گرفته و از مدرسه آبی گرم نشده است.
از منظر کلان هم رهبری نیاز به این گونه تمجیدها ندارد. برای معرفی امام نیز ترجیح ایشان سخنان خودشان نیست. امثال آقای احمد خاتمی اما انگار به اثبات وفاداری و تبعیت بیشتر می اندیشند تا درک و تبیین منظور ایشان که درست و روشن گفتند مطالب کتاب های درسی کاربردی شود. نگفتند حرف های مرا بگذارید. مراد از کاربردی هم روشن است. یعنی کاهش اتکا به محفوظات و افزایش قدرت تحلیل و درک مسأله و پاسخ های درست.
نظام آموزش و پرورش را می توان به دو نیم تقسیم کرد. 6 سال اول مطابق کشورهای پیش رفته و آموزش های لازم است مثل زبان رسمی و جغرافیا و تاریخ ایران و هنر و ورزش و 6 سال دوم انگار مقدمه ای برای دانشگاه و نوعی آشفتگی به گونه ای که دختر و پسر در 18 سالگی در حالی با مدرسه وداع می کند که نه می تواند یک نامۀ درست و حسابی بنویسد، نه با زبان خارجی آشنا شده در حالی که سال ها عربی و انگلیسی خوانده، نه مهارت ویژه ای کسب کرده، نه برای زندگی مشترک آماده شده، نه فنی آموخته (در هنرستانها البته می آموزند)، نه علاقه و عشق شان به ایران الزاما بیشتر شده و نه موضع متفاوتی در قبال رخدادهای سیاسی پیدا کرده اند ( به نسبت خانواده). البته کتاب درسی زبان انگلیسی همچنان برای بسیاری از بچه هایی که به مؤسسات بیرون دسترسی ندارند قابل استفاده است اما کیفیت آن قطعا قابل ارتقاست و چرا از همان روش ها استفاده نشود؟
با این همه میتوان ادعا کرد کتاب درسی بچهها را از کتاب گریزان میکند و یکی از دلایل کمکتابخوانی همین پیشینه است.
در همین فقرۀ نوشتن، بچه ها هر سال یاد می گیرند انشا سه قسمت دارد: مقدمه، بدنه و نتیجه و باید علامت گذاری کنند حال آن که باید استعداد بچه ها را کشف کنند.
نکتۀ پایانی هم این که از بین این همه نام که در آغاز کتابهای درسی میآید حتی یک نفر به خود زحمت نداد تا بنویسد کتاب درسی حساب و کتاب دارد و در اختیار وزیر نیست که ممکن است چند صباح دیگر استعفا کند یا استیضاح شود.
نویسنده ای جایی نوشته بود وقتی احمدینژاد در همایش پزشکان با گزافهگویی دربارۀ طب سنتی به تحقیر طب مدرن پرداخت از او تعجب نکردم از پزشکان شگفت زده شدم که چرا از خود دفاع نکردند و حداقل محل را ترک نکردند ولو به بهانه ای.
تدوین کتابهای درسی ساز و کار پیچیدهای دارد و حاصل مطالعات و تحقیقات فراوان است و هر روز نمیتوان پیشنهادی داد تا نغییر کند. (روزنامۀ ایران نیست که از بدو تولد تا 84 در ستایش هاشمی و خاتمی بنویسد و از 84 تا 92 علیه این دو و دوباره از 92 تا 1400 در ستایش آن دو به اضافۀ روحانی و باز از 1400 به بعد علیه آن سه!)
نکتۀ مهمتر این است که چرا آقای احمد خاتمی تصور میکند کتاب درسی فراتر از نمره برای محصلان جاذبه دارد؟ واقعا چرا متوجه نیستند؟
تازه قرار است از سال دیگر دروس عمومی از کنکور حذف شود و بعید نیست کتاب های غیر تخصصی عملا از برنامۀ مدارس و محصلین حذف شود کما این که همین حالا هم نه معلم نه محصل کتاب هایی جدید الولاده مثل هویت و رسانه را جدی نمی گیرند و شب امتحان سؤالات را می دهند و بچه ها حفظ می کنند. تصور تأثیر کتب درسی بر ذهن و روان بچه های نسل امروز خطاست. آنها غرق در شبکه های اجتماعی اند نه کتاب های درسی! اغلب آنها کتاب درسی را تنها برای کسب نمره می خوانند ولاغیر.